هنر نقشى قطعى در تحول همهی دينهاى جهانى داشته است. هنر با ديداری كردن تجربهها، قصهها و آرزوها، معناى انسان بودن را به تصويرهايى قابل مشاهده ترجمه میكند؛ درحالىكه دين، در مقام الهامى معنوى براى خلاقيت و فرهنگ بشرى، انسانيت و الوهيت را از طريق آيين و اسطوره به هم میپيوندد. در اجراى آيينها و روايتِ اسطورهها، دين و هنر هم در نظر و هم در عمل با هم قرين میشوند.
هنر با داشتن رابطهای ذاتى و طبيعى با حقيقت و زيبايى و نيز حساسيتهاى انسانى، ممكن است تجربهای دينى يا به قول پديدارشناس دين، رودولف اُتو، «تجربهی ملكوتيات» (the numinous) را در پى آورد. آثار هنرى میتوانند معناى آيين يا تجربهی دينى را «بگيرند» يا انتقال دهند و با «منجمد كردن آن» در صورت، امكان تكرار (احتمالى) آيين اصلى يا تجربهی دينى را بدهند.
هنر در جستوجوى زيبايى، ممكن است الگوى اعلاى آرمانى يا مقدس را به انسانها معرفى كند تا در راه رستگارى، آن را دنبال كنند و ممكن است در بيانهاى ديداریاش از الوهيات، راهى براى ارتباط با گيتى پيش پاى انسان نهد. دين هم به شكل راه رستگارى و هم الهام معنوى، از ميل و نياز بنيادين انسان به بيان خلاق پشتيبانى میكند. زمانى كه اغراض موثق دينى از طريق تصوير بيان میشود، هنر به ارتباط دينى تبديل میشود و اين صورت ارتباطى منحصربهفرد، باورها، رسوم و ارزشها را تقويت میكند.
1ـ رابطههاى پايه
روابط دين و هنر هميشه آكنده از ابهام، جدل و تنوع بوده ولى بنيان همهی اين رابطهها مسئلهی قدرت (اجتماعى، سياسى و اقتصادى و نيز معنوى) بوده است. دستكم پنج روش براى تعريف اين رابطهها وجود دارد: اقتدارگرايانه، تقابلى، دوسويه، جدايیخواهانه و يكپارچه. آن دسته از رابطههايى كه در آنها دين بر هنر چيره میشود، يعنى جايى كه به هنر جايگاهى ثانوى میدهند تا در خدمت خواستههاى دين باشد، اقتدارگرايانه توصيف میشود. در چنين رابطهای، هيچ جايى براى خلاقيت و اصالت هنرى وجود ندارد، بلكه هم هنر و هم هنرمندان ابزاریاند كه مقتدرى بالاتر آنها را به كار میگيرد، و در اينجا هنر را میتوان تبليغات ديدارى تعريف كرد. هنگامیكه هنر و دين دو قدرت برابر دارند، يعنى وقتى هيچ يك فرمانبردار ديگرى نيست، اين رابطه را میشود از مقولهی تقابل دانست. در چنين مواردى، هنر و دين به هم وابستهاند و هر كدام میخواهد بر ديگرى چيره شود. صورت ديگرِ رابطهی به هم وابسته را میتوان دو سويه توصيف كرد، يعنى زمانى كه دين و هنر، كه در فرهنگ جايگاهى برابر دارند، در همزيستى تغذيه و الهام معنوى، با هم كار میكنند. رابطهی دين و هنر بهصورت جدايیخواهانه زمانى رخ میدهد كه دين و هنر مستقل از هم و بیتوجه به هم عمل كنند. آن دسته از سنتهاى دينى كه شمايلشكن نام میگيرند يا فرهنگهايى كه هنرشان غيرمذهبى [سكولار] معرفى میشود، نمونهی اين «جدايى»اند. سرانجام، در رابطهای كه يكپارچه شناخته میشود، دين و هنر در هم ادغام شده و تشخيص اينكه هنر كجا آغاز میشود و سنت دينى كجا پايان میيابد دشوار میگردد. درست همانگونه كه هيچ تعريف پذيرفتهی جهانى براى هنر يا دين نيست، هيچ نگرش روشن يا منسجمى نيز در هيچ دينى نسبت به هنر وجود ندارد. چنين نگرشهايى درون يك سنت دينى و در ميان سنتهاى دينى متفاوتِ درون يك فرهنگ فرق میكند. در واقع، همانگونه كه پديدارشناس دين، گِرادوس وَن دِر ليو، يادآور شده است، درون همهی مقولههايى كه وصف آنها رفت، میتوان، همزمان يا به شكل تاريخى، يك سنت دينى را مشخص كرد.
2ـ ويژگیها و مقولههاى هنر دينى
هنر را میتوان به چند دليل دينى انگاشت. يك عامل تعيينكنندهی مهم كاركرد هنر است. اگر اثرى هنرى حكم يا قصهای از يك سنت دينى خاص را به تصوير كشد، آن تصوير را تعليم دينى توصيف میكنند و میشود گفت كاركردى دينى دارد. همچنين میتوان گفت لوازم عشاء ربانى مانند جامها، شمعدانیها يا كتابهاى مقدس مصورى كه به شيوهای مقدسگونه يا بهعنوان بخشى از مراسم نيايش به كار میروند نيز كاركردى دينى دارد. برخى آثار هنرى مانند معرقكاریهايى كه ترتيب آيين عشاء ربانى را در كليساى سن ويتاله در راوِنّا به تصوير میكشند، يا ديوارنگارهاى كه حالتهاى يوگا را در آجانتا در غرب هندوستان نشان میدهد، هم هدفى نيايشى دارند هم هدفى تعليمى. آثار ديگرى مانند چارپايههاى آسانته يا توتمهاى انيوئيتى نيز به شكل هنر دينى آيينى عمل میكنند. اثر هنرى ممكن است همچنين به خاطر محل يا جاى آن دينى قلمداد شود. پس آثارى كه در محدودهی مكانى نيايشگاهها، صومعهها و مكانهاى آيينى و يا مقدس مانند معبد، كنيسه، كليسا يا مسجد قرار دارند، معمولاً دينى توصيف میشوند. در برخى موقعيتها، يك اثر هنرى ممكن است از آغاز به شكل خاص براى مكانى دينى ايجاد شود. در ديگر مواقع، كاركرد غايى آن اثر جايگاه نهاییاش را معين میكند؛ چنانكه در مورد محراب منقوش يك كليسا، يا لينگا (در سانسكريت: آلت نقشپردازیشدهی) ربالنوع هندو، شيوا بر روى يك كوه معبد چنين اتفاقى میافتد. ويژگى ديگرى كه معرف هنر دينى است موضوع و يا شمايلنگارى آن است. ممكن است تصويرى به شخصى يا رخدادى مقدس اشاره كند يا در قالب سنت مسلكى خاص درسى را روايت كند. در اين مورد آخر، ممكن است اثر هنرى از صورتها و پيكركهايى تشكيل شده باشد كه يا كسى میتواند آنها را تشخيص دهد يا تنها فرد آشنايى كه آموخته است چگونه شمايلهاى آن سنت خاص را بخواند، آن را میفهمد .حمايت يك اجتماع دينى (كليسا، معبد يا صومعهای خاص) از اثرى هنرى با هدفهايى مذهبى، آيينى، مقدس، عبادى و يا فكرى باعث میشود آن اثر سفارشى دينى شود. همچنين نيت فرد وقفكنندهای كه سفارش اثرى هنرى را براى بنايى دينى يا كاركردى آيينى داده است نيز آن را دينى میسازد. هنرمند و معنويت او نيز ممكن است در تعريف هنر دينى نقش داشته باشد. در بسيارى از دينها، هنرمند شخصى است كه خود را وقف كيشى معنوى میكند. سرآغازِ اين فرآيند خلاق مشابه پاكسازى روح هنرمند است. او بايد نخست دورهی نيايش باطنى و معمولاً پرهيز (از غذا و مجامعت) را بگذارند؛ مانند راهبان ارتدوكس شرقى كه شمايلشكناند و راهبان بودايى كه ماندالا مینگارند يا شَمَنهاى بومى آمريكا كه شننگاره طرح میكنند. از اين گذشته، در اين سنتهاى هنرى، تقريبا هميشه رهنمودهاى ثابتى براى رسانهها، سبك، رنگها، نقشمايهها و نمادگرايى هست كه بايد در خلق تصوير دينى از آنها پيروى كرد. در دينهايى مانند مسيحيت و هندوباورى، هنر ممكن است در خدمت تعليم يا تربيت و در نتيجه الهيات باشد: میتوان اين مقوله از هنر دينى را، كه اصول و قصههاى سنت دينى را با به كارگيرى تصويرپردازىِ بازنمودى و نمادها به تصوير میكشد، الهيات ديدارى ناميد. اصطلاح «عبادت ديدارى» را میتوان در مورد هنرى به كاربرد كه كاركردى عبادى يا مقدس و در نتيجه آيينى دارد. اين در مورد دينهايى مانند دائوباورى و شينتوباورى، كه در آنها ممكن است هنر به تصاوير يا اشيائى منتهى شود كه يا شيوه و طرز عبادت دينى را به شكل ديدارى نشان میدهند يا واقعاً در عبادتى دينى به كار میروند، صدق میكند. تصويرهايى را كه باعث نيايش فردى میشوند يا آن را میپرورانند، میتوان تأمل ديدارى دانست. همچنين هنر میتواند گرايش و تصويرپردازى عرفانى داشته باشد، مانند هنرى كه در مسيحيت، بهويژه سنتهاى ارتدوكس شرقى به وجود آمده است. اين تصويرها، به عنوان نما يا نماد معناى حضور مقدس، میتواند از تعالى فردى و وحدت لحظهای با الوهيات حمايت كند يا وسيلهی آن شود. چنين هنرى را میتوان عرفان ديدارى ناميد. هنر دينى ممكن است صرفاً نمادين باشد: از نقشمايهها يا تصويرها میتوان براى انتقال پيامى دينى كه تنها براى آشنايان روشن خواهد بود، استفاده كرد؛ مثل سنت قبالهای (كابالايى) يهوديت.سرانجام ممکن است صرفاً تزئینی باشد، چنانکه شاید این مسئله در مورد الگوهای هندسی حکاکیها و معرقکاریهای اسلامى و خوشنويسیهاى شيك آن صدق كند. اين نوع هنر میخواهد بُعدى زيبايیشناختى براى تجربهی دينى افراد يا اجتماع ارائه دهد .هنر همهی دينهاى جهان نيز ممكن است آميزهای از چند يا همهی مقولههاى يادشده باشد، يعنى يك اثر هنرى ممكن است تعليمى و عبادى يا عرفانى و نمادين باشد. همچنين بايد تأكيد كرد كه دستهبندى بعضى صورتها دشوار است، مانند مقرنس، يعنى تزئين استالاكتيت مانند خاص معمارى اسلامى كه برخى پژوهشگران فكر میكنند نمايانگر وحدت در عين كثرت خداوند است؛ ولى برخى ديگر آن را صرفاً صورتى زيبا میپندارند.
3ـ نگرشهاى دينى به تصويرها
همهی دينها، خواه به صورت مدون شده (يعنى داراى شريعتى مكتوب، سلسله مراتب، اصول، كيش و نيايش) خواه به صورت اوليه (يعنى مبتنى بر سنت شفاهى، آيين و اسطوره)، نگرشهايى را نسبت به هنر و تصوير ايجاد كردهاند. چنين نگرشهايى را عموماً میتوان شمايلى، غيرشمايلى يا شمايلشكنانه ناميد. نگرش شمايلى طرفدار كاربرد تصاوير است و تصوير را پيكركى (انسان مانند) مبتنى بر واقعيتى قابل مشاهده و شناخته شده تفسير میكند. اين نگرش به تصوير، در شكل افراطیاش، به بتپرستى نزديك میشود. نمونهی خوب آن تصويرگریهاى پيكره مانند در روايتهاى كتاب مقدس در شمايلهاى منقوش صدر مسيحيت و بيزانسى و شيشهنگارههاى پنجرههاى كليساهاى گوتيك مانند كليساى شهر شارترِه است. نگرش غيرشمايلى نيز طرفدار كاربرد تصاوير است، ولى آنها را تصويرگرى نمادين يا تلميحى از واقعيت مقدس تفسير میكند. اين نگرش، در شكل افراطیاش، از بازنمايى پيكر انسانى میپرهيزد و در عوض از نمادگرايى رمزآميزِ تقريبا منحصربهفردى حمايت میكند. نمونههاى آن عبارت است از بسيارى صورتهاى انتزاعى ربالنوع هندو، يعنى ويشنو مانند پادْما (چرخ)، و نمادگرايى هندسى شيشهنگارههاى پنجرههاى سده بيستمى مانند شيشهنگاریهاى ماتيس براى نمازخانهی روسِر در وانس واقع در جنوب فرانسه براى كمك به ايجاد جلوهی منشورى آسمانى در نمازخانه. نگرش شمايلشكنانه كلاً نقش تصوير را، چه پيكرمانند باشد چه نمادين، نفى میكند و در شكل افراطیاش، میكوشد همهی تصاوير را از بين ببرد. چنين نگرشى باعث ايجاد شيشههاى صاف پنجرههاى بيشتر كليساهاى پروتستان، بهويژه كالوَنگرايان از اواخر سدهی شانزدهم شد. درست همانگونه كه همهی دينها روابط مبهم و مختلفى با هنر دارند، در نگرششان به تصوير نيز تنوعاتى به چشم میخورد. بيشتر دينها در زمرهی يكى از اين چندگونه نگرش به تصوير قرار میگيرند: شمايلى؛ شمايلى تا شمايلشكنانه؛ شمايلى تا غيرشمايلى؛ غيرشمايلى تا شمايلى؛ غيرشمايلى تا شمايلشكنانه؛ يا شمايلشكنانه. براى مثال، هم مسيحيت و هم هندوباورى زمانى همهی اين نگرشها را داشتهاند؛ در حالى كه بوداباورى و هندوباورى با نگرشى غيرشمايلى آغاز شدند ولى كمكم با رشد و متنوع شدن خود، تصاوير را در عبادت و اَعمال دينى وارد كردند و نگرششان به تصوير و نقش دينى هنر تغيير كرد. همچنين ممكن است انواع نگرشهاى مختلفت نسبت به موقعيت تصوير، مثلاً در مسيحيت، وجود داشته باشد. هنر صدر مسيحيت هم متأثر از نگرشهاى شمايلشكنانه (حكم عهد عتيق عليه تصويرهاى كندهكاری شده) و هم متأثر از نگرشهاى غيرشمايلى بود، ولى با شكل گرفتن مسيحيت، نگرشش به تصوير دو انشعاب شمايلى و شمايلشكنانه پيدا كرد. در مواردى، وضعيت تصوير بهطور خاص طبق تعاليم، احكام يا سيرهی سنتى يا نوشتارى تجويز میشد. اما گاه ممكن است رويكرد الهيات صحيحى كه مقامات دينى از آن حمايت میكنند، موردپذيرش غيرروحانيون قرار نگيرد يا به آن عمل نشود؛ مثلاً در مورد استاد خوشنويسى زِن كه «اثرات جوهر» غيرعادى را به عنوان تأملى بر انديشهورزى (مديتيشن) خود ايجاد میكند و درعينحال مبتديان را از هرگونه تصويرسازى برحذر میدارد.
4ـ باورهاى دينى و واكنشهاى مختلف به هنر
درست همانگونه كه پذيرش درك اثر هنرى به عنوان اثرى دينى توسط فرد مؤمن از چند عامل متفاوت ريشه میگيرد، آن فرد نيز به طرق گوناگون به هنر دينى واكنش نشان میدهد. اگر گمان میرود تصوير واقعا تجسم مقدسات يا ملكوتيات است، پس به مؤمن امكان دسترسى بیواسطه و هميشگى به الوهيت را میدهد. چنين واكنشى به واسطهی پایبندى مؤمن به ماهيت مقدس اوليه و قدرت تصوير تجربه میشود. واكنش دينى دوم به هنر اين است كه تصوير مظهر موقت حضور الهى است. با اينكه تصوير تداوم دارد، حضور الهى فرّار است؛ مثل نيروى مقدسى كه فراخوانده میشود تا در آغاز مراسمى آيينى وارد تصوير شيوا شود و سپس با پايان پذيرفتن مراسم، از آن خارج میگردد. از نظر ديگران، تصوير پيوسته يادآورندهی واقعيت الهى و كمكى اوليه براى ايمان فردى است. اين واكنش در مورد تصوير پيشبينى میشود، البته نه به صورت تجسم و نه به صورت ظرف موقت مقدسات بلكه به عنوان بازتاب ديدارى هستى الوهيّت. پس مؤمن میتواند از طريق چنين تصويرى الوهيت را نيايش كند يا جلوى چنين تصويرى عبادت نمايد. ممكن است همچنين از تصوير به عنوان آغازگاه انديشهورزى و تجربهی دينى استفاده شود. امّا تصوير به خودیخود هيچ وارداتى براى مؤمن كه میكوشد تصوير را متعالى كند تا به شكلى عارفانه به حالت وحدت بیتصوير با الوهيت برسد و تعالى يابد، ندارد. ديگران به هنر صرفا به عنوان تصاويرى كه هدف از آنها تعليم است نه نيايش، دعا يا تجربهی دينى فردى، واكنش نشان میدهند. در مقابل، شمايلشكنان مستقيماً با الوهيت ارتباط میگيرند و در نتيجه هيچ نيازى به نقش ميانجیگرانهی تصوير ندارند: بدون ترس يا بیاعتمادى، ممكن است ويران كردن تصاوير را وظيفهی خود بدانند.
ماهيت واكنش مؤمن هرچه باشد، از طريق تصاوير دينى قادر است به طريقى قدرت و نيروى الهى را تجربه يا در آن مشاركت كند. آثار هنر دينى صرفاً اشيائى ساخته از چوب يا سنگ يا رنگ نيستند، بلكه ميانجیهاى يگانهی قدرت معنویاند. همچنين يادآورى میكنند كه الوهيت به يك تصوير يا يك مكان محدود نمیشود، بلكه همه جا حاضر است. با اين وجود، اغلب براى تصاوير محلهاى ويژهای در ساختار مكانهاى مقدس در نظر میگيرند و آنها بخش جدايیناپذير ابعاد آيينى و زيبايیشناختى عبادت دينیاند. تصويرهاى دينى باعث شناسايى مكان مقدس میشوند و نيز نياز به فاصلهای مكانى با عبادتكننده دارند. در برخى سنتهاى دينى، خودِ بدن انسان نمايانگر پيكرهاى خدایگونهی الهها و الههها تفسير و پرستيدنى انگاشته میشود و در نتيجه بدن مؤمن مجرايى زيبايیشناختى براى عبادت دينى میگردد. ممكن است بدن عبادتكننده يا پيشواى عبادت با پوشيدن جامه يا انداختن اشيائى مانند نقابها يا سرپوشهاى آيينى، و يا از طريق خالكوبى پر نقش و نگار و بدننگارى، به لحاظ معنوى تقويت شود.
برخى تصويرها بهطور طبيعى سرشار از قدرت معنویاند، حال آنكه برخى ديگر را بايد تقديس كرد. تصويرى دينى كه محترم شمرده میشود، بهخودیخود مقدس يا قدسى تفسير میگردد. چنين تصويرى به واسطهی قداست بنيادينش، ستودنى و گرامى است. اين تصويرهاى مقدس را میتوان از تصويرهايى دينى كه الهام گرفته از بشر و ساختهی اوست، بيشتر متمايز كرد. مقولهی استثنايى تصويرهاى مقدس عبارت است از «انساننساختهها» (acheiropoietai) (به يونانى يعنى «به دست انسان ساخته نشده») كه مؤمنان معتقدند هم الهام گرفته از خداست و هم ساختهی خدا. اغلب، انسان نساختهها را در طبيعت كاملاً شكل گرفته «میيابيم»؛ براى مثال، بسيارى از تصويرهاى شيوا يا بودا يا تصويرهاى مدتها از دست رفتهی الهههاى مادر/ بارورى مانند بانوى سياهِ مونتسِرات كه پطروس مقدس در 50م آن را پنهان كرده بود و در 880م «دوباره كشف شد». يا ممكن است انسان نساختهها از عالم قدسى به عالم خاكى «فرو افتند»، چنانكه در مورد تنديس آرتمس در اِفِسوس و توكچاكْسِ آهنى در تبت گمان میرود. گمان میرود انسان نساختههايى ديگر، مانند رداى اِدِسا [اورفا يا الرّها در جنوب تركيه] يا روسَرى افسانهای وِرونيكا، مستقيماً توسط خداوند نقش شده باشند. همچنين گروهى استثنايى از تصويرهاى مقدس هستند كه چهره نگارههاى معاصر قلمداد میشوند: شخص مقدس «مینشسته» تا هنرمندى كه خودش هم شخصيتى مقدس داشته، چهرهی او را نقاشى كند؛ مانند تصوير صندلى اسطورهای بودا كه هنرمندانى آن را خلق كردهاند كه به آسمانها سفر كردهاند تا اين اثر را در حضور بودا بكَنند و نيز چهرهنگارههاى زيادى از باكره و كودك كه میگويند لوقاى مقدس آنها را نقاشى كرده است.
مقولهی ديگر، يعنى تصوير معجزهآسا، نه تنها مورد ستايش و احترام مؤمنان قرار میگيرد، بلكه نذر و هبه هم دريافت میكند. چنين تصويرهايى، مانند خداى هندو گانِشا، قادرند معجزه كنند و بهخصوص بيمارى، مرض و ناتوانى جسمى را شفا دهند و زنان «نازا» را باردار و سالم بچهدار كنند. به عنوان گواهى دال بر عجين بودن ديگر تصاوير معجزهآسا با قدرت و نيروى مقدس، مانند باكرهی ولاديمر در اوايل سدهی دوازدهم (مسكو، نگارخانهی ترتياكوف)، ادعا میكنند آنها اشك میريزند، بوهاى معطر میدهند، رگههايى از روغن يا خون جارى میكنند يا نورى درخشنده، متصاعد میسازند. چنين پديدههايى فيزيكى را مؤمنان نشانههايى اطمينانبخش يا علائمى بدشگون تفسير میكنند. همچنين میتوان از تصويرهاى معجزهآسا براى دفاع از شهرها يا كشورها يا ايجاد آب و هواى خوب براى درويى خوب يارى جُست.
سرانجام اينكه گمان میرود برخى تصويرهاى دينى فقط زمانى ستودنى و گرامى میشوند كه بهدرستى از جانب منبعى ديگر ـ يا الوهيت يا اشخاص مقدس يا مقامات دينى ـ تقديس گردند. اين آئينهاى مقدسگردانى كه نيروى الهى را در تصوير دينى القا میكنند، تفاوتهاى زيادى با هم دارند: از مراسم «گشايش ماه» با دميدن در مصر باستان گرفته تا مراسم بودايىِ زِن ژاپنى كه طى آن چشمان تصوير كامل میشود. بار ديگر، اين مقولهها كاملاً از هم متمايز نيستند؛ هر تصوير دينى منفردى، مانند بانوى سياه صومعهی آينزيدِلْن يا تنديس بوديساتْوا آوالوكيتِشْوارا، را غيرروحانيون گرامى میدارند و داراى قدرتهاى معجزهآسا میپندارند، حال آنكه مقامات دينى تقديس شدن آنها را لازم میدانند.