هنرى که اهل فتوت و کسانى که فانى حق هستند از خود ظاهر مىکنند، نمىتواند متجلى از کسى باشد که اهل استکبار است. مقام کبر، مال کسى است که مىگويد: «من» جز خداوند هيچ کسى مقام کبريايى ندارد و هيچ کسى «من» نمىتواند بگويد. پس هنر دينى و هنر اسلامى متعلق به مستضعفين است. يک مستکبر در طول تاريخ، هنر نداشته و همواره آنها از هنر مستضعفين عليه خودشان استفاده کردهاند. هنوز هم همينطور است و هنر متعلق به مستضعفين است. حال شما ببينيد اين کلمه مستضعف و مستکبر که به برکت انقلاب اسلامى رشد کرد، به دست مسئولين برداشته شد و به جاى آن «قشر آسيبپذير» گذاشتند. مستضعفى که امام رضا (ع) و ائمه ديگر فرمودند: «نحن المستضعفون» ماييم آن مستضعفانى که قرآن مىگويد اينها به کلام الهى توهين کردهاند. يعنى مستضعفين يک عده بدبختند و بعد هم کميته امداد راه افتاد تا به بدبختها کمک کند. چرا اين کار را کردند؟ براى اينکه مستکبر را بردارند. وقتى گفتيد قشر آسيبپذير آيا براى مستکبر هم واژهاى ساختيد به نام قشر آسيبرسان؟ شما تا به حال شنيدهايد؟ فقط مستضعف را گفتند قشر آسيبپذير و مستکبر هم برداشته شد. به قول معروف سنگ را بستند و سگ را آزاد کردند. حاصل آن هم همين شد که امروز داريم مىبينيم.
مستضعف کسى است که همه چيز را کنار گذاشته، به خاطر محبوب خود کنار گذاشته است. اصلا چيزى نمىبيند. همه عالم مال اوست، او نمىخواهد. چرا که محبوبى دارد که همه جوابها را به او مىدهد. همه چيز را برايش آماده کرده، ديگر چه مىخواهد؟ هنر متعلق به او است. آيا او قشر آسيبپذير است؟ قشر آسيبپذير آنهايى هستند که در مقابل يک توپ و تشر مستکبرين بالاتر از خودشان بلافاصله تسليم مىشوند و قراردادهاى ننگين را امضا مىکنند. و خونهاى پاک شهداى ما و شهداى عالم اسلام را به بازى مىگيرند. آنها قشر آسيبپذيرند.
در هنر اسلامى يعنى هنرى که متعلق به مستضعفين است، باز يک ويژگى وجود دارد. کار مستضعف چيست؟ هر جايى باشد انقلاب مىکند و ذاتا انقلابى است. زيرا اصلا قرار ندارد و نمىتواند ثابت روى پاى خود بايستد. آدم عاشق که مىداند معشوقش آنجاست، اينجا قرار ندارد. بعد نگاه مىکند، مىبيند شرايط به او دستور مىدهد: برو زير تانک. او اصلا نمىپرسد چرا و چگونه؟ او دلش با دستورى که از طرف محبوبش مىآيد خوش است.
مستضعف اين است. زيرا کسى که به او ديکته مىکند محبوب اوست. چقدر زيباست انسان محبوب داشته باشد و آنچنان عاشق باشد و محبوب هم به او دستور دهد. از اين بابت در فرهنگ اسلامى گفتهاند: «قرب فرائض باطن قرب نوافل است» نوافل چيست؟ انسان نماز شب و بسيارى از مستحبات را انجام مىدهد در حالى که مىتواند انجام دهد، مىتواند هم انجام ندهد. همه اين کارهاى خير را انجام مىدهد تا جايى که تمام زندگيش فرايض شود. مقامى پيدا کند که هر کارى مىکند، دستور از سوى حق باشد. پيامبر (ص) تا آمدند سرشان را بگذارند و اندکى بخوابند، پيام آمد: «يا ايها المدثر» برخيز، خدا دلش تنگ شده، بلند شو نماز بخوان و با او گفتگو کن. لذت مىبرد کسى که، محبوبش او را بيدار کند و بگويد: بلند شو با من صحبت کن. اين امر فقط در آن رابطه قابل فهم است. کسى که مستکبر است و فقط «من» مىگويد، کجا اين حرفها را مىفهمد.
ميان عاشق و معشوق رازى است
چه داند آنکه اشتر مىچراند
واژهها را تغيير مىدهيم. با هر چه انقلابى است در مىافتيم و حاصلش مىشود اين موزه هنرهاى معاصر وقتى مستضعف راکرديم قشر آسيبپذير پس بايد بپذيريم يک عده بدبخت آسيبپذير و بچههاى کوچه و بازار هستند که بايد به آنها کمک کنيم و اعلام کنيم سرمايهداران محترم کمک کنند و بدبختى را که براى 50 هزار تومان به زندان افتاده نجات دهند.
تعجب نکنيد که در بحث هنر از اين حرفها مىزنيم، وقتى از هنر اسلامى بحث مىکنيم اين طور است. هنرى که تجلى علىبن ابيطالب (ع) است. سرشار از اين حرفهاست. وقتى حضرت على (ع) به خلافت رسيد، شخصى فکر کرد مىتواند به نان و نوايى برسد، آمد خدمت اميرالمومنين عرض کرد. من مىخواهم از شيعيان شما باشم. حضرت فرمود: مىدانى شيعه من چه به دست مىآورد؟ بدبخت مىشوي! بيمار مىشوي! هر چه دارى از تو مىگيرند، حتى آبرو، و جانت را مىگيرند».
وقتى بحث از هنر اسلامى مىکنيم، بحث از جامعه مستضعفين مىکنيم با ويژگىهاى خودش. در مجموع بايد بگوييم هنر اسلامى اهل تولى و تبرى است. هنرمند مسلمان در مقابل دشمنان مىايستند اهل جنگ است نمىگويد من هنرمندم. شهيد آوينى اين گونه بود. و در ميدانهاى جنگ بود. آن اوايل که حوزه انديشه و هنر اسلامى را درست کرده بوديم. حوزه شده بود مرکز اينها، خبر مىآوردند که فلانى شهيد شد، بلافاصله پوستر مىزدند و ... ولى حالا عاشورا پروژه شده، براى هر تابلو فلان مقدار پول مىدهند تا درباره عاشورا بکشند. ولى اين طور نيست. هنرمند اهل مجاهده است. خودش در ميدان حضور دارد و چيزى که در اين طريقت ساخته شده، آن را خودش نشان مىدهد. اساسا هنر همين است: از کوزه همان برون تراود که در اوست، نمىتوان چيزى ديگرى بود و چيزى ديگرى را در هنر نشان داد. در کلام و سخن مىتوان حرف ديگرى را به نام خود زد ولى در اثر هنرى نمىتوان، زيرا اثر، هنرمند را افشا مىکند. هنرمند مسلمان با همه مظاهر مادي، سرمايهداري، خصوصى سازى و هر نوع دنياطلبي، رذايل و شهوت پرستى مبارزه و مخالفت مىکند. از طرف ديگر نسبت به اهل طريق، وفا و رحمت دارد. از طرف ديگر اهل انس با فرهنگ معصومين و قرآن است و از طرفى هم داراى عبادات خاصه در مرتبه تولاى خودش است. چرا که مىخواهد هر دو ساحت خلقى و حقى خودش را مشاهده کند. در ساحت خلقى مثل يک مجاهد، در تمام ميدانهاى نبرد عليه مستکبرين و در صورتهاى مختلف است، در مقام تولاى خودش و حال خاصى دارد و به فرمايش نبى اکرم (ص) وقتى دارد که در آن هيچ کسى نمىگنجد و اوست و محبوب خودش. شهيد آوينى نمونه اعلاى اين چيزى بود که تا الان گفتم. يادش گرامى و روحش شاد.
● منبع: سایت هنرهای تجسمی حوزه هنری به نقل از روزنامه - رسالت - تاريخ شمسی نشر 12/03/1387
![](https://media.abna24.ir/arts/media/2013/04/1778_هنر مستضعفین.jpg)
هنرى که اهل فتوت و کسانى که فانى حق هستند از خود ظاهر مىکنند، نمىتواند متجلى از کسى باشد که اهل استکبار است. مقام کبر، مال کسى است که مىگويد: «من» جز خداوند هيچ کسى مقام کبريايى ندارد و هيچ کسى «من» نمىتواند بگويد. پس هنر دينى و هنر اسلامى متعلق به مستضعفين است.