«شعر آیینی» کلامی است «معنوی»، «مخیَّل» و «مخیِِّل» و غالباً «آهنگین» که دارای قلمرو موضوعی بسیار گستردهای است و هرمقولهای که صبغهی دینی داشته و متأثر از آموزههای اسلامی باشد، در این قلمرو موضوعی قرار میگیرد. برای توضیح بیشتر عرض میکنم:
1. قید «معنوی» به دلیل آن است که دارای معنای کاملی باشد، کلام منظومی که فاقد معنا باشد اصولاً شعر تلقی نمیگردد.
2. قید «مخیَّل» بودن کلام منظوم به جهت آن است که برخاسته از «خیال» باشد، و کلام منظوم فاقد عنصر «خیال»، شعر نیست.
3. قید «مخیِّل» بودن آن به اینخاطر است که قدرت «خیالانگیزی» داشتهباشد و در ذهن مخاطبان، تصاویر تازه ایجاد کند؛ تصاویری که شاید در ذهن خود شاعر نقش نبسته باشد!
رسالت عنصر «خیال» در شعر امروز، رسالتی مضاعف و دوبعدی است. شعر امروز باید هم خود دارای تصویر و فضای عاطفی باشد و هم در ذهن مخاطبان به تصویرگری و فضاسازی بپردازد و شعر آیینی، مستثنی از اینقاعدهی کلی نیست و شعری که فاقد عنصر خیال باشد، هرگز قادر به ایجاد فضای تصویری نخواهد بود.
4. قید «غالباً آهنگین» از اینجهت در تعریف لحاظ شده، که در زمانهی ما «وزن» از عناصر اصلی شعر نیست. اگرچه موزون بودن کلام، بار موسیقیایی و توان آهنگینبودن آن را بالا میبرد. بنابراین شعر سپید و آزاد، اگر آهنگین هم نباشند به شرط دارا بودن عناصر دیگر، در شمار انواع شعر قرار میگیرند؛ ولی غالباً نوعی آهنگ را با خود دارند، آهنگی که برخاسته از «وزن» نیست.
5. یکی از عناصر اصلی شعر از نظر قدما «قافیه» بود و در تعریف شعر به مقفّی بودن آن تأکید میکردند ولی امروز، این عنصر شعری، حضور خود را به کلام منظوم تحمیل نمیکند و شاعر میتواند عطای آنرا به لقایش ببخشد. قیودی که عرض شد، در تمامی انواع شعر فارسی، که در زمانهی ما رواج دارد، ساری و جاری است و شعر آیینی ما نیز باید خود را با این مؤلفههای قیدی وفق دهد.
6. تنها مسألهای که شعر آیینی را از سایر انواع شعر مجزا میکند، قلمرو موضوعی آن است و برخلاف بسیای از پژوهشگران و صاحبنظران، که شعر مذهبی را موضوعاً به دو مقولهی مناقبی و ماتمی محدود میدانند، ما بر این باوریم که این عزیزان عنایت تام و تمام به مقولهی تأثیرپذیری شاعران از قرآن کریم و نهجالبلاغه و صحیفهی سجادیه و متون متین روایی و منابع متقن تاریخی اسلام نداشتهاند. مثنوی مولانا، گلستان و بوستان سعدی، خمسهینظامی و متون منظوم عرفانی و حتی آثار غزلسرایان بزرگی همانند حافظ، مشحون از رهنمودهای قرآنی و مفاهیم وحیانی و مقولههای ارزشیروایی است و میزان تأثیرپذیری آنان را از متون دینی آشکار میسازد و در شروح بسیاری که بر آثار منظوم این سخنوران بزرگ پارسیزبان نوشتهاند، ردّپای این تأثیرپذیریها را در جایجای آثارشان بهروشنی میبینیم. اگر نگاه خود را محدود به دو قلمرو موضوعی مناقبی و ماتمی کنیم، تکلیف آثار منظوم توحیدی، نیایشی، عرفانی، اخلاقی و تعلیمی درقلمرو شعر فارسی چه میشود؟ باید آنها را از زیر مجموعههای کدامنوع شعر تلقی کنیم؟! از منظری که ما به قلمرو شعر آیینی نگریستهایم، اغلب آثار فاخر و ماندگاری که در پیشینهی شعر فارسی به ثبت رسیده است، صبغهی آیینی دارد و در قلمرو شعر آیینی قرار میگیرد. بنابر تعریفی که از شعر آیینی به دست دادیم، ما با سه قلمرو موضوعی کاملاً مشخص رو به روهستیم و این تقسیم بندی موضوعی را میتوانیم از شعر آئینی داشته باشیم:
1. شعر ماورایی: شامل مقولههای فراخاکی، از قبیل: مقولههای توحیدی، نیایشی، عرفانی و سلوکی.
2. شعر رهایی: شامل مقولههای پندی و اخلاقی، اجتماعی، آموزهای و رهنمودی، که به «رهایی» انسان از شرّ دشمنان درونی یعنی: شیطان و نفس و هواهای نفسانی، و نیز رهاییانسان از بند دشمنان بیرونی، مانند قدرتهای خودکامه و سلطهگر و استعماری و خود محور میاندیشد و با بهکاربستن آنهاست که انسان به «رهایی» میرسد و از این پس، مقولههای ماوراییاند که دست او را میگیرند و از خاک به افلاک میبرند. شعرهای اخلاقی، اجتماعی، مقاومت و بیداری و دفاع مقدس از زیر مجموعههای شعر «رهایی»اند.
3. شعر ولایی: که موضوعاً اختصاص به خاندان عترت و طهارت دارد و زندگینامه، سخنان، روش اخلاقی و فضای وجودی آنان در «شعر ولایی» بازتاب درخوری پیدا میکند.
برای «شعر ولایی» میتوان زیرمجموعههایی در نظر گرفت، که مهمترین آنها عبارتند از:
شعر نبوی، شعر علوی، شعر فاطمی، شعر عاشورا، شعر بقیع، شعر رضوی، و شعر مهدوی.
مقولهی «ماتمی» در تمامی این زیرمجموعههای شعر ولایی به جز شعر مهدوی حضور دارد و مقولههای مناقبی در همهی آنها ساری و جاریاند.
با ایننگاه تازه تفاوت میدان دید، با دیگران آشکار میگردد و بهخوبی درمییابیم که مقولههای مناقبی و ماتمی فقط در بخشی از قلمرو «شعر ولایی»حضور دارند و قلمروهای موضوعی گستردهای همانند: بعثت، معراج، نزول قرآنکریم، کلمات قصار، خطبهها، نامهها، فرامین، غزوات، حکومتعلوی، مبانی ارزشی فرهنگ عاشورا و ... وجود دارد که میتواند فاقد جنبههای مناقبی بوده و مبتنیبرمؤلفههای ارزشی باشد.
علت عدم اقبال جامعهی کنونی ما از شعر فرهیخته و فنی، تصور میکنم با عنایت به موارد زیر میتوان به پاسخ قابل قبولی رسید:
1. محافل عمومی خصوصاً محافل مذهبی و مجاس عزاداری ما، غالباً با شعر فرهیخته و فنی و تصویری بیگانهاند، چرا که به مطالعه و بررسی آثار ادبی اشتیاقی ندارند، و عموماً سطح معلومات ادبی مردم در سطح نازلی قرار دارد.
2. عموم افرادی که در اینگونه محافل حضور مییابند، اطلاعات شعری آنان در حدود مطالبی است که مداحان آل الله برای آنان واگو میکنند، و این بزرگواران نیز غالباً از «بیت» به «یک خط شعر» تعبیر میکنند! و برخی از آنان حتی قالبهای شعری را نمیشناسند، و رباعی را به جای دو بیتی، و غزل را به جای مثنوی، و مثنوی را با قصیده اشتباه میگیرند! خب در این وانفسای ادبی چه توقعی میتوان از مخاطبان و گردانندگان این گونه محافل داشت؟!
3. با عنایت به دو موردی که گذشت، چون مذاق عموم مردم که از این محافل استقبال میکنند، سالهاست که با این وضعیت عادت کرده و انس تنگاتنگ آنان با این شیوه، ریشهدار و پردامنه است لذا هرگونه تغییری را بهآسانی نمیپذیرند و با آن بهراحتی کنار نمیآیند، و به همین جهت است که به یک فرهنگسازی شدید نیاز داریم تا بهتدریج فرهنگ نوین ستایشگری آلالله جایگزین فرهنگ غالب کنونی گردد. اما چگونه؟!
4. شاعران پیشکسوت آیینی با چند و چون این قبیل محافل آشنایند، و آثار قریب به اتفاق آنان با اقبال مردم کوچه و بازار مواجه است و در برقراری ارتباط با این گونه اشعار مشکلی ندارند، ولی شاعران جوان ما که زبان و شیوهی بیانی خود را دارند، در فضایی شناور که برای غالب مردم ناآشناست. اگر شاعران پیشکسوت ما قدری از فاصلهی دور و دراز خود با شاعران جوان بکاهند، و شاعران جوان ما نیز با سازوکارهای شعر سنتی آشتی کنند و این هر دو به آفرینش آثاری بپردازند که هم نیاز معقول و عاطفی جامعه را برآورده سازد و هم از شگردهای بیانی شعر معاصر در حد متعارف استفاده کنند، به نظر میرسد که بهتدریج به سمت آفرینش آثاری گام برخواهیم داشت که آمیزهای از دو مذاق نسل گذاشته و فعلی را با خود داشته باشد و در این صورت، با اقبال تدریجی عموم مردم رو به رو خواهیم بود و بهمرور تغییر ساختار فرهنگی جامع در بعد ادبی شکل خواهد گرفت.
5. علاوه بر مواردی که یاد شد، رویکرد جدی شاعران زمانهی ما اعم از سنتی و نوگرا به مفاهیم ارزشی فرهنگ شیعی و مقولههای کلیدی مکتب آلُالله، بهتدریج موجبات کمرنگ شدن قرائت ماتمی را فراهم خواهد ساخت، و این تغییر فضا مسلماً در اقبال مخاطبان از آثار ارزشی مؤثر خواهد بود. در خلق اینگونه آثار نیز باید آمیزهای از سبک سنتی و شیوهی نوگرایانه را در نظر داشت و از افراط و تفریط پرهیز کرد. در این مرحله است که فرهنگ سازی ما شاکلهی واقعی خود را پیدا خواهد کرد. به امید آن روز.