اشاره:
حميد سبزواري (حسين ممتحني) شاعر معاصر ايران است. حميد شاعري است از نسل ديروز. نسلي كه با ما همنفس و همآوا است، اما پژواك صدايش تا قرنها در امتداد زمان جاري خواهد بود، پس شعر او شعر آينده نيز هست. او شاعري است كه آيندگان قدر و منزلت او را بيشتر خواهند شناخت. پدرش، «عبدالوهاب» پيشهور سادهاي بود كه قريحه شعري نيز داشت. حميد در دوره نوجواني در سبزوار زندگي ميكرد. در سبزوار كتابفروشي به نام خسروي بود كه شعرهاي حميد را چاپ كرد و فروخت. حميد ميخواست اينكار را در تهران نيز انجام دهد ليكن اين امر صورت نگرفت و وي از اين لحاظ خوشحال بود. حميد در نوجواني شاهد فرهنگستيزي، خشونت و سركوب احساسات مذهبي مردم توسط رضا شاه پهلوي بود. چهارده ساله بود كه سرودن شعر را آغاز كرد. حميد جوان در آن سالها به هر حزب و گروهي كه فكر ميكرد حامل حقيقت يا حامي محرومانند سري ميزد اما به سرعت درمييافت كه آن سرابها هيچگاه نميتوانند عطش عدالتخواهي و شوق استقلالجويي او را سيراب كنند و سرخورده كنار ميكشيد.
مادر حميد، شايد اولين استاد وي بود. حاجآقا محمدعلي محمدي نيز از ديگر استادان وي بود. در اثر كودتاي 28 مرداد 1332 حميد متواري و مخفي شد. ليكن بعداً خود را به شهرباني سبزوار معرفي كرد و چهار سال در وضعيت بلاتكليفي و تعليق طي كرد تا سرانجام تبرئه شد.
حميد سبزواري ابتدا به شغل معلمي مشغول بود. او سپس كارمند بانك بازرگاني در تهران شد و سپس به شاعري روي آورد. مهمترين فعاليت سبزواري، شاعري است. شعر حميد، شناسنامه زمانمند انقلاب است، زيرا كمتر حادثه يا رويدادي است كه شاعر با حساسيت ويژه خويش، هر رويداد مهم تاريخ معاصرايران را با گلواژههاي شعرش در حافظه زمانه نقش نكرده است تا آيندگان از ياد نبرند كه نسل گذشته در چه شرايط دشواري از آرمانها و انقلابش دفاع كرده است.
حميد سبزواري هنگامي كه در بانك بازرگاني مشغول بود نشريهاي داخلي راه انداخت؛ نشريهاي كه علاوه بر اخبار بانك و مسايل اقتصادي، جدول و صفحه شعر و داستان هم داشت. سبزواري در ميان شعراي متقدم، كار مسعود سعد سلمان و ناصر خسرو را بيشتر ميپسندد. در ميان شعراي معاصر نيز فرخي و نسيم شمال در او تاثيرگذارتر بودهاند. طي جريان انقلاب كم كم شعرهاي او حال و هواي مذهبي به خود گرفت. در جريان ساخت سرودهاي انقلابي هم پيشقدم بود. مدتي هم در جبهه حضور داشت و اشعاري نيز در رابطه با جنگ تحميلي سرود. از همان زمان تاكنون به طور مداوم با صدا و سيما هم همكاري دارد، همچنين با ديگر سازمانهاي اسلامي. به هر حال از زماني كه خود را شناخت، هيچ گاه شعر بيهوده نگفت و هنرش را در راهي صرف نكرد كه پشيمان باشد.
شما بيشتر در چه قالبهايي شعر ميگوييد و چرا؟
اشعار من بيشتر در قالب قصيده و به پيروي از سبك خراساني است. بنده به اين سبك تعلق خاطر خاصي دارم چون معتقدم سرمايه گرانبهايي است كه از بزرگانمان به ميراث رسيده است.
تخلص شما چيست و علت انتخاب آن چه بوده است؟
نام اصلي بنده حسين ممتحني است. من به چند دليل نام حميد را تخلص خود قرار دادم. يكي به اين علت كه به كاربردن حميد در شعر راحتتر از حسين است. ثانياً من تا مدتها نميخواستم كسي بداند كه چه كسي اين شعرها را سروده است؛ حميد سبزواري به نوعي اسم مستعار من است. سبزواري را هم به اين علت برگزيدم چون سبزوار زادگاهم بود.
از بين شعراي قديم و معاصر بيشتر به كداميك تعلق خاطر داريد؟
بنده ديوان اشعار شعراي گذشته را مطالعه نمودهام، اما از بين همه آنها بيشتر به ناصر خسرو و اشعارش علاقهمندم. چون در عصرخود مرد شجاع و مبارزي بود. من حتي در مورد او قصايدي سرودهام. از سويي به حافظ نيز تعلق خاطر خاصي دارم. چون كسي نيست كه غزليات حافظ را بخواند و به دلش ننشيند و از آن بهرهها نگيرد.
ديوان اشعار تمام شعراي معاصر را نيز مطالعه نمودهام. از ميان آنها اشعار فرخي يزدي را به دليل بيپروايي در گفتن حقايق و پرداختن به مسائل سياسي و اجتماعي روز، و اشعار نسيم شمال را به دليل بيپيرايگي و سادگي ميپسندم و اشعار ايرج ميرزا و عشقي را نيز دوست دارم.
نظر شما درباره شعر كلاسيك و شعر نو چيست؟
من شعر نو را به لحاظ اين كه وزن را شكسته و قافيه را از بين برده، يعني در واقع اساس شعر را درهم ريخته است، نميپسندم. چون معتقدم كه نيمي از زيبايي شعر به موزون و مقفي بودن آن است. به هر حال من با شعر نو مخالف نيستم و خودم نيز سرودههايي به سبك نو دارم و آثار پايهگذران شعر نو را هم دوست دارم و ميپسندم؛ مانند سرودههاي لطيف نيما و اشعار فخيم اخوان ثالث. متأسفانه پيروان اين بزرگان، شعر نو را خراب كردهاند. اين افراد چون توانايي سرودن شعر نو ندارند قلم بطلان بر تمام قواعد شعر فارسي كشيدهاند.
اشعار بزرگاني چون مولانا، حافظ، سعدي، فردوسي و... چه ويژگيهايي داشته كه بعد از گذشت قرنها همچنان جاودانه باقي مانده است؟
چون شعري كه ميسرودهاند، فقط مخصوص روزگار خودشان نبوده، شعر روزگاران بوده است. يعني مردم هر زمان به نوعي خود را مخاطب آن احساس ميكنند. و نيز به خاطر اينكه سخن كز دل برآيد لاجرم بر دل نشيند. به نظر من چيزهايي كه باعث ماندگاري شعر آنها شده انتخاب موضوع، جهاننگري، بينش شاعر، در نظر گرفتن عواطف و علايق مردم، خلاقيت و... است.
با توجه به سفرهاي متعدد شما به كشورهاي داراي تمدن ادبي، پتانسيل علمي و فرهنگي ايرانيان مقيم چگونه است؟
بايد گفت اين عده از پتانسيل بالايي برخوردار هستند. آنها از سرمايههاي علمي و معنوي ايران هستند که در اثر بيتوجهي دستگاههاي دولتي، جذب دانشگاهها، بيمارستانها و مراكز توليدي و صنعتي در غرب شدهاند. مشکل اين گروه عدم رعايت حيثيت علمي و فرهنگي آنان است.
ميزان تاثيرپذيري و تاثيرگذاري آنان در کشور ميزبان چقدر است؟
ميزان تاثيرپذيري و تاثيرگذاري در کشور ميزبان با ميزان رشد و انحطاط مهاجران بستگي دارد. ارج نهادن به مقامات علمي ميتواند وسيله موثري در بازگشت صاحبان علم و هنر و فرهنگ و صنعت به ميهن باشد. مسلماً حضور اين فرهيختگان در کشورهاي ميزبان تأثيرات مثبتي براي آن ممالک دارد که جذب بازار کار و مشتاق زندگي در کشورهاي بيگانه شدهاند.
علل عدم بازگشت اين افراد چه ميتواند باشد؟
آنان را فقط کمعنايتي ما به دامان غرب کشانده است و نقاط مثبتي که از لحاظ معيشت، احترام به مقام علمي و برخورداري از توان استفاده از دانش خود در غرب فراهم است. علت اصلي مهاجرت اين مسئله است. و اگر طبقه کمسواد يا بيسواد و فاقد بينش اجتماعي و علميِ درست جذب بازار کار کشورهاي بيگانه شدهاند از آنها توقع فهم صحيح و درک مثبت نميتوان داشت.
به نظرتان رشد ادبيات ديني در طول دهههاي گذشته چگونه بوده است؟
با وجود تمامي مشكلات موجود در زمينه ادبيات پيش از انقلاب، شاعران متعهد با سرايش اشعار عاشورايي در بيداري افكار مردم نقش بسيار داشتند. ادبيات ايران پيش از انقلاب بيشتر درگير مسائل ديگر بود و با نوعي رسوايي و پردهدري خصوصاً در زمان محمدرضا پهلوي به اوج ابتذال خود رسيده بود. اين مسائل تا جايي رشد كرد كه ساحت مقدس شعر آييني را نيز آلوده كرد. اما شعراي متعهد بيكار و ساكت ننشستند و در همان زمان نيز بسياري فريادهاي خود را زدند. اين فريادها منعكس شده و باعث شد مردم همبستگي پيدا كردند و زمينه قيام فراهم شد. ما زيباترين اشعار را در اين قيام ميبينيم. شعرهايي كه از شعور عميق مردم سرچشمه ميگيرد و هميشه با ادبيات عاشورا و قيام حسيني مربوط بوده است. حادثه كربلا حادثهاي خونين است. در اين رابطه شعراي بسياري شعر گفتهاند از جمله باذل مشهدي، سُروراللمؤمنين و ديگر شعرا، و همه ميدانيم اگر كربلا نبود تشيع باقي نميماند و هر شاعري هم به سهم خود نسبت به اين حادثه تاريخي حساسيت خود را نشان داده است. مسائلي كه بعد از رسولالله بر اسلام گذشت هميشه در تاريخ ادبيات ما انعكاس چشمگيري داشته و گاهي حتي شاعران و اهل قلم پا را از حقيقت فراتر گذاشته و نوعي رمان مذهبي خلق كردهاند، مثل «خاوراننامه» و يا «حمله حيدري». هر ملتي در مسائل گوناگوني كه در تاريخش گذشته است قهرماناني دارد و صاحبقلماني كه در خصوص مسائل گوناگوني كه بر اين قهرمانان گذشته، داستاننويسي كردهاند. اما آنچه مسلم است اين قهرمانيها هميشه در يك راستا نبوده است. گاهي در پي يك هدف آني و زودگذر، و گاه در پي غايتي متعالي و بزرگ بوده، كه حادثه كربلا با پيش رو قرار دادن اين هدف متعالي از بزرگترين حوادثي است كه ما هميشه بازتاب آن را در ادبياتمان به تماشا نشستهايم.
با توجه به اينكه شما يك شاعر حماسيسرا هستيد، رنگ بوي اشعار حماسي در دهه چهارم انقلاب اسلامي در چه سطحي است؟
هرگاه در تاريخ کشور ما تحول بزرگي پديد آمده، شعرهاي خوبي نيز متناسب با آن رويداد سروده شده است، مثلاً شاهنامه فردوسي در زماني پديد آمد که معنويتها و فرهنگ ايراني زير سوال رفته بود. تحول بزرگي مانند انقلاب اسلامي هم موجب تحول در حوزه ادبيات شد و شعراي ايراني با اين تحولات همگام شده و شعرهايي متناسب با آن را سرودند. شاعران متناسب با رويدادي که شعر ميسرايند بايد آهنگ متناسب با آن را مدنظر داشته باشند و شاعري که بين آهنگ و محتوا هماهنگي و ارتباط عاطفي ايجاد نکند شعرش تاثيرگذار نميشود. شاعر بايد متناسب با نيازها و خواستهاي جامعه شعر بسرايد و از سويي همگام با اين احساس نياز موسيقي شعر نيز با محتواي کارش ارتباط عميق داشته باشد. مثلاً اگر شاعري شعري عرفاني ميگويد بايد محتوا و آهنگ، تلطيف کننده روح انسان باشد و اگر درباره جنگ و دفاع در برابر دشمن شعر ميسرايد، شعرش بايد آهنگ و محتواي حماسي داشته باشد. بنابراين زماني هم که انقلابيون با رژيم شاه مبارزه ميکردند ادبيات و شعر ما رنگ و بوي حماسه داشت و همين محتوا و آهنگ حماسي مردم را به مبارزه ترغيب ميکرد. زماني هم که انقلاب پيروز شد شعر باز هم رنگ حماسي خود را حفظ کرد. مثلاً بعد از پيروزي انقلاب شعر "خجسته باد اين پيروزي" را سرودم که کاملاً رنگ و بوي حماسي دارد، چرا که مبارزه ما همچنان ادامه دارد. با گذشت سه دهه از عمر انقلاب، بايد کلام و آهنگ حماسي شعر انقلاب را حفظ کنيم، البته نه به معناي اينکه شعرهاي روحنواز نگوئيم، بلکه شعر حماسي بايد همچنان برجستهترين گونة شعري ما باشد. امروز تهديدها و توطئههاي دشمنان ادامه دارد. بنابراين ادبيات انقلابي در طليعه دهه چهارم انقلاب وظيفه دارد تا اين آهنگ و کلام حماسي را تداوم ببخشد و مردم را ترغيب کند تا همچنان در ميدان مبارزه با دشمن حضور داشته باشند.
جوانان امروز چقدر در حفظ دستاوردهاي انقلاب و اشعار حماسي موفق بودهاند؟
جوانان امروز بايد به جايگاهي برسند كه از دستاوردهاي انقلاب حفاظت كنند. انقلاب ما موجب آزادي مردم از دام بيگانگان و دستيابي به استقلال حقيقي شد و دستاوردهاي انقلاب از نظر فرهنگي و سياسي و اجتماعي، ملت ما را به بهرههاي بيشتري از لحاظ فكري و مسايلي كه انسان بايد در عصر خود بداند، رسانده است. ملتي كه با انقلاب رشد كرده و بهرهمندي بيشتري از آزادي داشته باشد ميتواند به مسايل عصر خود از قبيل انتشارات كتاب، مجلات و ارتباط بين كشورها دسترسي بهتري داشته باشد. امروز غرب درمانده شده و تاب تحمل حمله به ايران را از دست داده و نميداند چه ترفندهايي را با ملت عظيم ايران اجرا كند. همه مردم به دنبال كمك به جامعه از طريق تجربههاي اندوختة خود هستند. جوانان امروز نتيجه غيرقابل انكار انقلاب و متفاوت از گذشته هستند و اين جوانان به جايگاهي دست يافتهاند كه ما در گذشته در اختيار نداشتهايم. جوانان امروز ما از ميراث گرانبهاي انقلاب برخوردارند و قدرشناس و پيشقدم در راه انقلاب بوده و خواهند بود. ايران با داشتن جوانهاي مستعد حرف اول را در زمينه مسائل سياسي و اجتماعي در دنيا ميزند. جوانان ما با حفاظت از دستاوردهاي انقلاب، بايد بدانند سرمايهاي كه به دست آنها رسيده از ارزش بسيار سنگيني برخوردار است. اين جوانان بايد در درك مسايل روز، رسيدن به كمالات فرهنگي و مسايل انساني، به جايگاهي برسند كه دشمنان جرأت عرض اندام پيرامون مسائل ملي كشورمان را نداشته باشند.
فضاي جشنوارههاي شعر به خصوص جشنواره شعر فجر را چگونه ميبينيد؟
جشنوارههايي مانند شعر فجر توانستهاند بسياري از موضوعات انقلاب اسلامي را در اذهان زنده نگه دارند و به بسياري از جوانان امروز پايمرديها را نشان دهند و از فراموش شدن خاطرات جلوگيري كنند. اين جشنوارهها براي آگاهي بخشيدن به مخاطبان است تا با شعر اسلامي آشنا شوند و با وجود چنين جشنوارههايي، آينده درخشاني براي ادبيات پيش بيني ميشود. جشنواره شعر فجر باعث ميشود تا بسياري از جوانها به شناسنامه و هويت خود پي ببرند و بدانند كه خونهاي بسياري ريخته شد تا امروز مردم ما از استقلال بهرهمند شوند. به نظرم نبايد گذاشت تا موضوعاتي مانند شعر انقلاب اسلامي و جشنواره شعر فجر مغفول بماند و بايد با تمام وجود از آن حمايت كرد. رسانهها نيز بايد با تبليغ گستردهتر از اين جريان به درستي حمايت كنند تا هر ساله اين جشنواره باشكوهتر از قبل برگزار شود.
بايد متصديان امر و مسئولان فرهنگي هم از لحاظ مادي و هم از لحاظ معنوي نگاهي همهجانبه به اين جشنواره داشته باشند تا كساني كه در اينگونه جشنوارهها شركت ميكنند با انگيزه بيشتري در راه ارتقاي آن قدم بردارند.
رد پاي عرفان اسلامي و ايراني در شعر امروز چقدر ديده ميشود؟
چراغ شعر عرفاني با ساختار و هويت شناخته شدهاش و آنطور که مطلوب نظر حافظ، بيدل، سعدي و بزرگان سخن بوده، امروز تا اندازهاي کمسو شده است. در دورهها و مقاطع مختلفي، ما شعر عرفاني و شاعر عارف داشتهايم که براي نمونه ميتوان به زندهياد علامه طباطبايي، زندهياد امام خميني(ره) و تني چند از بزرگان سخن اشاره کرد، در دوره معاصر نيز رهبر معظم انقلاب اسلامي حضرت آيتالله خامنهاي اشعاري عرفاني دارند که تعدادي از آنها منتشر شده است. متاسفانه تعداد عرفانيسرايان روزگار ما اندک است و غالباً جامعه حوزوي در اين عرصه از خود اهتمام و علاقه نشان ميدهند. از طرفي هم کيفيت و اصولي که اشعار عرفاني سدههاي گذشته مد نظر بوده و شاعران و ناموران ادبيات ما نسبت به آنها توجه داشتهاند، در اشعار جوانان و شاعران امروز بسيار کمرنگ است، گاهي اشعاري از شاعران جوان ميخوانم که عليرغم تلاش براي ارائه اشعاري عرفاني، آثارشان رنگ و بوي ديگري غير از عرفان پيدا ميکند و يا اگر رگههايي نيز از عرفان در خود دارد، از جنس عرفان اسلامي و ايراني نيست. عدهاي هم در سالهاي اخير در حوزه ادبيات، به ويژه شعر، ناگزير به دنبال شعر سياسي و اجتماعي رفتند، گروهي ديگر نيز در عاشقانهسرايي صرف غرق شدند و آنقدر جذب اين فضاهاي خاص شدند که حرف و مطلب خودشان را هم از ياد بردند، اما با بازگشت آنها هم ديگر چيزي درست نشد، زيرا اين سالها کمتر فضايي مناسب شعر و ادب يافت يا فراهم ميشود و در اين شرايط خيلي هم بعيد نيست که مقولهاي چون شعر عرفاني غريب واقع شود، اما هنوز تعطيل نشده است.
آيا شاعري قريحهاي خدادادي است؟
چه چيزي خدادادي نيست؟ نقطه اول خداست؛ اگر خواست خدا نبود، مولانا هم نبود، حافظ هم وجود نداشت. اينها واسطهاي بودند تا آنچه خدا ميخواسته، به قلم آورند. اگر بگويم كه من اين شعر را سرودهام و خدادادي نيست، در واقع به نوعي خالق را انكار كردهام.
تعريف شما از نخبه چيست؟
نخبه كسي است كه وجودش در جامعه مؤثر واقع شده است. حال اگر قدرش شناخته شود. انگيزهاي ميشود براي جوانان و اگر نه، در واقع ستمي به جامعه شده است. از جهت ديگر معرفي نخبگان و ثبت زندگينامه و آثار آنان براي آيندگان مفيد خواهد بود.
با توجه به حضور حکمت قرآني در اشعار حميد سبزواري، تا چه اندازه در زندگي از حکمت قرآن بهره جستهايد؟
من از وقتي که پي به حقايق قرآن بردم، هر شعري که گفتم، حتي اگر براي معلم خودم بود _ به دليل اين که شخصي قرآني و پاسدار علم بود _ شعري قرآني بود. انسان پس از آشنايي با قرآن و اسلام، مسائلي برايش آشکار ميشود و ضرورت دارد از اين حقايق به نفع مردم استفاده کند.
به عنوان سوال پاياني، بزرگترين آرزوي شما پس از گذشت هشت دهه از عمرتان چيست؟
بسياري از آرزوهايم با انقلاب اسلامي برآورده شد و هماکنون آرزو دارم که کشور ما در اين راه قدم بردارد و در همهي ميدانها پيروز و جلودار کاروان مسلمانان به سوي خير باشد.
***
... و ما زماني که حميد سبزواري شاعر سالهاي طوفاني انقلاب را ترک ميگفتيم او با تواضع و متانت هميشگي خود، دلگرفته و گلهمند بود؛ دلش از شاعران جواني که به شعر انقلاب و جنگ و به آثار پيشکسوتان بيتوجهاند، گرفته بود و از ناشراني گله داشت که او و آثارش را به فراموشي سپردهاند و ديگر يادي از ماندگار کردن ادبيات پرشکوه انقلاب نميکنند.