دار الاماره
مقر استاندار و فرماندار،خانه امير،حاكم نشين،ارگ،ارگ حكومتى.در شهرهايى كهامير و حاكم آنجا حضور داشت،اغلب كنار مسجد جامع شهر،مقر امارت و قصرحكومتى ساخته مىشد،تا براى اقامه نماز جمعه و ايراد خطبه،فاصلهاى نباشد.در كوفهمحل استقرار ابن زياد را دار الاماره مىگفتند و مجالس عمومى را در مسجد جامع برگزارمىكردند.اسراى اهل بيت را در كوفه وارد آن مجلس عمومى ساختند و آن گفتگوها ميانابن زياد و عترت طاهره پيش آمد.در همين قصر كه نامش«طمار»بوده،مسلم بن عقيلو هانى را به دستور ابن زياد شهيد كردند.
ساختمان دار الاماره كوفه،بعنوان قديمىترين بناى دولتى در اسلام،به دستسعد بنابى وقاص انجام گرفت.«آثار كوفه قديم،از جمله دار الاماره از بين رفته و تنها بقايايى ازمسجد جامع وجود دارد.اداره آثار باستانى عراق،با تلاشهاى زياد،پايههاى آن را باحفاريها پيدا كرد. علايم نشان مىدهد كه دار الاماره،چهار ديوار به طول 170 متر داشته كهارتفاع متوسط آن 14 متر بوده و هر ديوار از ضلع خارجى به 6 برج نيمدايره متصل بوده وفاصله هر برج با ديگرى 60/24 متر و ارتفاع آنها حدود 20 متر بوده است.بناى محكمقصر و نوع مهندسى آن،دار الاماره را از هجوم خارجى مصون مىداشته است.كنار برخىدرهاى اصلى آن نيز اتاقهايى بعنوان زندان و مطبخ بوده است.» (1)
دار الخلافه
در پايتختحكومت،قصرى كه محل سكونتخليفه بود،دار الخلافه گفته مىشد،جاى اقامت پادشاه.به خود شهرى هم كه خليفه يا پادشاه در آنجا بود،دار الخلافه گفتهمىشد.دار الحكومه هم به همان معنى بود.
يزيد،پس از كشتن امام حسين«ع»و به اسارت در آوردن اهل بيت او،براى به رخكشيدن اين پيروزى به مردم بار عام و اذن عمومى داد و قصر پر از جمعيتشد.آنگاهاسراى اهل بيت را كه با طناب،آنان را به هم بسته بودند،با وضعى اهانت آميز وارد مجلسيزيد كردند. (2) دار الخلافه يزيد،نزديك مسجد جامع دمشق بوده است.
دختر سه ساله رقيه
درختسدر
در دوره هارون الرشيد،اطراف قبر امام حسين«ع»خانهها و بناهايى احداث شده بود درختسدرى وجود داشت كه هم نشانهاى براى زائران و مسافران بود و هم سايهبانىبرايشان. به دستور هارون آن درخت را قطع كردند.اين حادثه پيش از تخريبهايى بود كهدر عصر متوكل چندين نوبت نسبت به قبر سيد الشهدا«ع»انجام گرفت. (3) نيز نقل شده كهموسى بن عبد الملك،دستور به قطع آن درخت داد.در حديثى هم از پيامبر نقل شده استكه سه بار فرمود:«لعن الله قاطع السدرة». (4) خداوند لعنت كند قطع كننده درختسدر را.تازمان هارون الرشيد مردم نمىدانستند معناى اين حديث چيست و به چه جنايتى اشارهدارد.جرير بن عبد الحميد از مردى از اهل عراق كه آمده بود،پرسيد،چه خبر؟وقتى اوخبر تخريب قبر امام و قطع درختسدر را گفت،جرير دستانش را بلند كرد و گفت:اللهاكبر!حديثى از پيامبر وايتشده كه قطع كننده سدر را لعن نموده است،ولى تا امروزمعنايش را نمىفهميديم.قصد او تغيير موضع قبر حسين«ع»است تا مردم ندانند قبرشكجاست. (5)
درسهاى عاشورا
حادثه عاشورا،بىشك از عظيمترين رخدادهايى بود كه در تاريخ بشرى موجى عظيمپديد آورد و مسلمانان و غير مسلمانان را با ارزشهاى متعالى و مفهوم حيات هدفدار آشناساخت و انگيزههاى مبارزه براى حفظ كرامت انسان و نفى سلطه ستم را در انسانها ايجادكرد،يا تقويت نمود.هر اندازه كه مسلمانان و انسانها با درسهاى نهفته در آن حركتخونين و عميق آشناتر شده،از آن بهره بردهاند،به همان ميزان عزتمند و بزرگوار زيسته وپايههاى حكومت طاغوتها را لرزاندهاند.درسهايى كه از عاشورا مىتوان گرفت،درسخنان امام حسين«ع»و يارانش، عملكرد و روحيات آنان،تاثير آن واقعه در فكر وزندگى مسلمانان و ماندگارى آن حماسه و آثارش در طول زمان نهفته است و كسى كهبدقت در مجموعه اين واقعه بنگرد،با اين درسها آشنا مىشود.در اين فرهنگنامه،در ذيلعنوانها و مدخلهاى متعددى به شكلهاى گوناگون به اينگونه درسها و آموزشهاىعاشورايى اشاره شده است.از جمله به اين موضوعات مراجعه شود: آثار و نتايج نهضتعاشورا،آزادگى،اهداف نهضت عاشورا،ايثار،بصيرت،بلا و كربلا،تاكتيكهاى نظامىتبليغى،جهاد،رمز جاودانگى عاشورا،زندگى،زيارت،شعارهاى عاشورا،شهادتطلبى، شيعه امام حسين«ع»،عاشورا در نظر ديگران،عاشورا و امر به معروف،عاشورا و سقيفه،صبر، على الاسلام السلام،فتح،فتوت،فرهنگ عاشورا،فوز،قربانى،كل يوم عاشورا،ماهيت قيام كربلا، مدايح و مراثى،نماز،نهضتيا شورش،وارث،وفا،هجرت،هل منناصر،هيهات منا الذله،يا فتح يا شهادت،يا ليتنا كنا معك و...برخى عنوانهاى ديگر:
دروازه ساعات
نام يكى از دروازههاى ورودى دمشق،كه اسراى اهل بيت را از آنجا وارد شهر كردند،همراه سر مطهر امام حسين«ع».در حالى كه مردم به شادمانى و پايكوبى و طبلزنىمشغول بودند.نام آن دروازه«باب ساعات»بود. (6) آن دروازه،يكى از دروازههاى شرقىآن شهر بود كه راه حلب و كوفه به اين دروازه ختم مىگرديد.هنگامى كه اسيران به دروازهشام رسيدند،از شدت ازدحام جمعيت و مانور لشكر بنى اميه،ساعتها قافله اسرا در كناردروازه شام توقف كرد.لذا شيعيان اين دروازه را«باب ساعات»ناميدند.
در عصر حاضر،باب ساعات را«باب توما»مىنامند و آثارى از اين دروازه قديمىباقى مانده است و امروزه باب توما از محلههاى مسيحى نشين شهر دمشق است و نسبتبه نقاط ديگر شهر،از هم پاشيدهتر و كثيفتر به نظر مىرسد. (7)
دريد
نام پرچمدار سپاه عمر سعد در روز عاشورا است.
دستان بريده
يا دستهاى قلم شده.منظور دو دست علمدار كربلا ابا الفضل«ع»است كه چون روزعاشورا براى آوردن آب به خيمهها،به سوى فرات رفت،در درگيرى با كمين نيروهاىدشمن،ابتدا دست راستش از كار افتاد و با رجز«و الله ان قطعتموا يمينى...»مىكوشيد تاآب را به خيمهها برساند. دست چپش هم قطع شد.وى به رجز و مبارزه ادامه داد تا بهشهادت رسيد.در مرثيهها براى بىدستى علمدار رشيد عاشورا،جايگاه خاصى است و اززبان حال مادرش«ام البنين»هم نوحهها خوانده مىشود.
كاش مىگشتم فداى دست تو تا نمىديدم عزاى دست تو خيمههاى ظهر عاشورا هنوز تكيه دارد بر عصاى دست تو از درختسبز باغ مصطفى تا فتاده شاخههاى دست تو اشك مىريزد ز چشم اهل دل در عزاى غمفزاى دست تو يك چمن گلهاى سرخ نينوا سبز مىگردد به پاى دست تو درشگفتم از تو اى دستخدا چيست آيا خونبهاى دست تو؟ (8)
دستههاى عزادارى
دسته:گروهى از مردم كه در جايى گرد آيند و يا با هم حركت كنند و كارى را انجامدهند. گروهى كه با تشريفات خاصى در خيابانها و كوچهها حركت مىكنند و با هماشعارى خوانند، براى اقامه عزادارى سيد الشهدا و ائمه ديگر. (9) حركتشان بصورتسينهزنى يا زنجير زنى است. رواج آن بيشتر در عصر صفويه شكل گرفت.
اينگونه دستجات،براى خود نشانه و علامت و توغ و پرچم مخصوص و گاهى نامويژهاى داشتهاند و با نوعى سازماندهى مردمى در ايام عاشورا و روزهاى ديگر بهسوگوارى مىپرداختند.اين مراسم،بويژه در عراق و شهرهايى چون نجف و كربلا،ريشهدارتر بوده است. مرحوم كاشف الغطاء مىنويسد:«آغاز بيرون آمدن دستههاىعزادارى براى سيد الشهدا،پيش از هزار سال،در زمان«معز الدوله»و«ركن الدوله»بود،كهدستههاى عزاداران در حالى كه براى حسين«ع»ندبه مىكردند و شب،مشعلهايى به دستداشتند،بغداد و راههايش يكباره پر از شيون شد...اين در قرن چهارم بود.و اگر بيرونآمدن اين موكبها در راهها نبود،هدف و غرض از يادآورى حسين بن على«ع»از بينمىرفت و ثمره فاسد مىشد و راز شهادت حسين بن على«ع»منتفى مىگشت.» (10) «موكب»يا«مواكب حسينى»نيز به همين حركتهاى جمعى بصورت عزادارى وپيمودن راهى با حالت عزا گفته مىشود كه در عراق،بويژه در ايام اربعين رواج و شوربيشترى دارد.در روزهاى تاسوعا و عاشورا نيز در همه شهرها و روستاهاى شيعهنشينرواج دارد.برخى از اين دستهها،تاريخچهاى طولانى و گاهى مثلا چند صد ساله دارد(مثل دسته«طويرج»در كربلا)كه در نسلهاى پياپى،سنتهاى خويش را حفظ مىكنند. (11) دستههاى عزادارى،نوعى تشكل و سازماندهى را تمرين مىدهد كه بر محور امامحسين«ع»است.اين دستهها و هيئتها،در افراد احساس مسؤوليت و شخصيت و اعتماد بهنفس را تقويت مىكند و به آنان نظم و نظام مىبخشد،آن هم با محتوايى مقدس و آدابىخالصانه و عاشقانه و بدون حاكميت زور و اعمال قدرت.
دشت كربلا
دعبل خزاعى
ابو على،دعبل بن على بن رزين خزاعى كوفى،سراينده قصيده معروف«مدارسآيات»در سوگ مظلوميت امامان شيعه.وى كه از مرثيه سرايان بزرگ عاشورا به حسابمىآمد،بيشتر در بغداد زيست.شعرهايش بيشتر در نكوهش خلفاى جور و حمايت ازاهل بيت«ع»بود.ولادت اين چهره نابغه شعر شيعى كه از شيفتگان جان باخته راه ائمه وولايت بود،سال 148 و شهادتش به دسيسه حاكم دمشق،در 98 سالگى در 246 هجرىبود.قبرش در«زويله»نزديك مرز سودان است. (12) دعبل به خاطر قصيده«مدارس آيات»،پيراهنى از امام رضا«ع»خلعت گرفت.او نهتنها يك شاعر برجسته،بلكه در علم حديث و كلام و تاريخ و لغت نيز چهره ارزشمندىبود و از علماى شيعه به حساب مىآمد و سرودههايش در زمان خود او منتشر و دهان بهدهان نقل مىشد.
دعوتنامه نامه كوفيان به امام حسين«ع»
دغدغه
تابوت بزرگى كه معمولا دستههاى عزادار يا تعزيه خوان،آن را روز 28 صفر كهمصادف با شهادت امام حسن مجتبى«ع»است مىآورند.ابتدا دغدغه را سياهپوش كرده،در حالى كه بر دوش عزاداران بود،دو كودك در اطراف آن نوحهخوانى مىكردند. (13) ظاهراتنها در شهر قم رايج و مصطلح بوده است.
دفن اجساد شهدا بنىاسد
دفن در كربلا
دفن شدن در سرزمين مقدس كربلا در فرهنگ شيعه،ارزش است و رحمت الهىشامل كسانى مىشود كه در حاير حسينى و كربلا دفن شوند.بسيارى از بزرگان،علما،امرا و مردم عادى وصيت مىكردهاند كه در آنجا دفن شوند و حتى كسانى پس از مدفونشدن در جاى ديگر،دوباره جسد را به كربلا منتقل كردهاند و نمونههاى زيادى براى آنهست،از جمله پدر سيد رضى گرد آورنده نهج البلاغه. (14) در اينكه محدوده اين استحباب وارزش تا كجاست، ديدگاههاى مختلفى است،بستگى به محدوده حرم دارد كه از يكفرسخ تا پنج فرسخ هم نقل شده است.
دم
در اصطلاح مرثيه و نوحهخوانى،بيت و مصرعى كه مداح و مرثيهخوان مىگويد وحاضران آن را تكرار مىكنند و همصدا با مداح،دم مىگيرند.دم دادن و دم گرفتن ازاصطلاحات سينهزنى و نوحهخوانى است.
دمشق
بزرگترين شهر سوريه كه از قديم،موقعيت و مركزيت فرهنگى و تاريخى داشته وپيش از اسلام بنا شده است و اماكن تاريخى آن،گوياى تاريخ كهن آن است.مسلمانان درسال 13 هجرى آنجا را فتح كردند.معاويه مدت 31 سال در آنجا حكومت كرد.مسجدجامع اموى (15) كه از بزرگترين مساجد اسلامى است در اين شهر است. (16) اسراى اهل بيت را پيش يزيد در اين شهر آوردند.مرقد رقيه دختر امام حسين نيز دراين شهر است.مردم آن ديار در دورههاى نخستين اسلام،چون تحت تاثير تبليغات شوممعاويه و امويان بودند،نسبت به على و آل على«ع»ديدگاه خصمانهاى داشتند.
برخوردهاى شاميان با اسراى كربلا نيز نشان دهنده آن بود.
دهه عاشورا
ده روز اول ماه محرم را دهه عاشورا يا دهه محرم مىگويند و در اين ايام مردم اقدام به برپايىعزادارى و مجالس وعظ و مرثيه مىكنند و هيئتهاى عزادارى و مساجد و تكايا و حسينيههارونق و شور بيشترى پيدا مىكند و آمادگى براى بزرگداشت عاشوراى حسينى پديد مىآيد.
دير ترسا دير راهب
دير راهب
نام محلى در سرزمين شام،كه اسيران اهل بيت از آن گذشتند.در اين سفر،كه اسرا بههمراه نيروهاى يزيدى به شام برده مىشدند،سرهاى شهدا نيز همراه قافله بود.در يكى ازمنزلگاههاى راه،به محلى رسيدند به نام«قنسيرين»كه راهبى در ديرى به عبادت مشغولبود.نگاه راهب از صومعه به سر مطهر امام حسين«ع»افتاد كه نور از آن به آسمانمىرفت.با ديدن اين صحنه،ده هزار درهم به نگهبانان سر داد و آن سر را آن شب نزدخود در صومعه نگهداشت.شب هنگام،راهب از آن سر مقدس،شگفتيها و كراماتى ديد وبه بركت آنها مسلمان شد. (17) به گفته نير تبريزى:
دير ترسا و سر سبط رسول مدنى واى اگر طعنه به قرآن زند انجيل و زبور
اين دير،هم اكنون در منطقه راه سوريه به لبنان موجود است و بر يك بلندى مشرف بهجاده قرار دارد.
ديزج
ابراهيم ديزج،كسى بود كه از سوى متوكل عباسى ماموريتيافت براى متفرق ساختنشيعه و تجمع آنان پيرامون قبر سيد الشهدا«ع»،قبر آن حضرت را خراب كند.همراه او دراين جنايت، هارون مغربى بود.كارگرانى گرفتند ولى نتوانستند خراب كنند.براى تخريبو شخم آن محل، از گاو استفاده كردند،ولى گاوها هم پيش نمىرفتند.اين دو نفر،پس ازآن گرفتاريهايى ديدند كه در كتب تاريخ ثبت است. (18) ديزج،يهودى بود و به ظاهر اسلام آورده بود و در تخريب قبر، خودش با بيلى كه دردست گرفته بود،مباشرت در كار داشت.اين عمل،در سال 236 هجرى بود. (19)
ذات عرق
نام منزلى بين مكه و عراق كه تا مكه دو منزل فاصله دارد و اين محل،ميقات احرامبراى مناطق شرقى مكه است. (20) عرق،نام كوهى است در راه مكه كه عراقيون از آن مسيروارد مكه مىشوند و اين منزل،از منزلگاههايى است كه سيد الشهدا پس از وادى عقيق برآن گذشته است و يكى دو روز در اين محل توقف كرده،سپس خيمهها را برچيده و بهراه ادامه داده است. امام در همين منزل با بشر بن غالب ملاقات كرد كه از عراق مىآمد.
اوضاع عراق را پرسيد.وى پاسخ داد:دلها با تو ولى شمشيرها بر توست.سيد الشهدا راهخويش را به سوى«غمره»كه منزل بعدى بود ادامه داد. (21) در همين منزل نامهاى به كوفياننوشت و خبر آمدنش را در آن نگاشت و توسط قيس بن مسهر صيداوى فرستاد.
ذاكر
ياد آورنده،كسى كه از مصايب اهل بيت مىگويد و مردم را مىگرياند،چه مداح باشد وچه واعظ و منبرى.«ذاكر اهل بيت»،عنوانى افتخارآميز است براى آنانكه با مداحى و مرثيهخوانى، نام و ياد و فضايل و مظلوميتهاى خاندان پيامبر را زنده نگه مىدارند و نقشهدشمنان را در به فراموشى سپردن ظلمهاى خود به دودمان رسالت،خنثى مىسازند.
ذكر و ياد ائمه و شهداى كربلا،مورد تشويق امامان بود و خودشان همواره از ذاكران واحياگران حادثه كربلا و مظلوميت اهل بيت بودند و بر آن مىگريستند.امام صادق«ع»
فرمود:«من ذكرنا عنده ففاضت عيناه حرم الله وجهه على النار». (22) هر كس كه نزد او يادشويم و چشمانش اشك آلود شود،خداوند چهرهاش را بر آتش حرام مىكند.
ذكر مصيبت
سنتى در جهت احياى ياد و نام ائمه و مطرح نگه داشتن حادثه عاشورا.در اين برنامه،چه بصورت مقطع پايانى سخنرانى و موعظه و چه بصورت مستقل،حوادث كربلا وكيفيتشهادت امام حسين«ع»و ياران او و نيز امامان ديگر بصورتى سوزناك نقل مىشودكه سبب تحريك عواطف و گريستن بر سيد الشهدا مىگردد.نقل حوادث بر اساس مقتلهاانجام مىگيرد و شايسته است كه از منابع معتبر و شعرهاى خوب استفاده مىشود تاموجب وهن به مقام معصومين و خاندان عصمت نگردد.
امام سجاد«ع»كه بيستسال به ياد عاشورا مىگريست،مىفرمود ياد شهادت فرزندانفاطمه چشمانم را پر اشك مىكند:«انى لم اذكر مصرع بنى فاطمة الا خنقتنى لذلكعبرة» (23) با اين حساب،ياد حادثه و يادآورى آن مظلوميتها خودش كافى است تا مستمعانرا بگرياند و نيازى به آميختن دروغ يا نقل حرفهاى بىاساس در ذكر مصيبت و مرثيهخوانى نيست.
ذكر مصيبت،سبب تعميق نهضتحسينى و پيوند عاطفى و قلبى شيعه باسيد الشهداست و نقشه دشمنان اهل بيت را كه كوشش در محو جنايات خويش داشتند،نقش بر آب مىكند و جامعه را هوادار اهل بيت و خصم ظالمان مىپرورد. (24) البته بايد ذاكران و مرثيه خوانان،هم شايستگى اين منصب حساس را داشته باشند وهم در محتواى مرثيهخوانى خود دقت داشته باشند و نصايح بزرگان را در آداب آن به كاربندند.
ذو الجناح
بالدار،نام اسب حسين بن على«ع»كه روز عاشورا بر آن نشسته بود.از آن جهت كهاين اسب، رهوار و تندرو بوده است،به آن ذو الجناح مىگفتهاند.اين اسب،پس از شهادتآن حضرت،از پيكر وى دفاع مىكرد و به سواران دشمن حمله مىنمود و به اين طريق،تعدادى را كشت. (25) سيد الشهدا تا آخرين حد و لحظه توان خود،سوار بر اين اسب بود ومقاومت و جنگ مىكرد. در پايان از روى اين اسب بر زمين كربلا افتاد.
نه ذو الجناح دگر تاب استقامت داشت نه سيد الشهدا بر قتال،طاقت داشت بلند مرتبه شاهى ز صدر زين افتاد اگر غلط نكنم عرش بر زمين افتاد
پس از شهادت امام حسين«ع»،اسب او كاكل خود را به خون امام آغشته كرد و باصيحه و فرياد و گام بر زمين زدن به سوى خيمهها دويد تا شهادت امام را به اهل بيتخبردهد.زنان متوجه شهادت امام شدند و شيون آنان برخاست. (26) در برخى منابع نقل شده كهاسب امام، پس از شهادت حضرت،وحشتزده از نزد بانوان گريخت و خود را به آب فراتانداخت و ناپديد شد. (26) در زيارت ناحيه مقدسه از اين اسب،با عنوان«جواد»ياد شده كه بازين و حالت پريشان روى به خيمهها نهاد:«فلما نظرن النساء الى الجواد مخزيا و السرجعليه ملويا خرجن من الخدور ناشرات الشعور،على الخدود لاطمات و للوجوه سافرات وبالعويل داعيات...». (28) و روايت است كه پس از شهادت امام،اين اسب با همهمه مىگفت:
«الظليمة الظليمة لامة قتلت ابن بنت نبيها». (29)
خونى كه روى يال تو پيداست،ذو الجناح خون هميشه جارى مولاست،ذو الجناح يك قطره آفتاب به روى تنت نشست بوى خدا ز يال تو برخاست،ذو الجناح (30)
ذو حسم
نام محلى است.يكى از منزلگاههاى ميان مكه و كوفه.چون طليعه سپاه اعزامى ازكوفه براى امام حسين«ع»آشكار شد،يارانش را به طرف ذو حسم سوق داد و پيش ازرسيدن نيروهاى دشمن،در آنجا اردو زد.حر و سربازانش در همين مكان با امامحسين«ع»برخورد كردند و آن حضرت دستور داد حر و سپاه او و حتى اسبانشان راسيراب كنند كه از راه رسيده بودند و بىتاب عطش بودند.امام سپس براى آن گروهسخنرانى كرد و هنگام ظهر،نماز ماعتخوانده شد.حر و سپاه او نيز به امام حسين«ع»اقتدا كردند. (31)
پى نوشتها
1-حياة الامام الحسين بن على،ج 2،ص 357(پاورقى).
2-حياة الامام الحسين بن على،ج 3،ص 376.
3-تاريخ الشيعه،محمد حسين المظفرى،ص 89.
4-مناقب،ج 4،ص 64.
5-همان،63،بحار الانوار،ج 45،ص 398.
6-بحار الانوار،ج 45،ص 128.برخى هم علت نامگذارى را وجود ساعتى مخصوص بر سر در آن دانستهاند(نفسالمهموم،ص 241).
7-دايره المعارف تشيع،ج 3،ص 12.(به نقلى،توقف سه ساعته آنان يكى از درهاى قصر بود و به آن«باب الساعات»گفتند.رياض القدس،ج 2،ص 294 به نقل از منتخب طريحى).
8-صادق رحمانى.
9-فرهنگ فارسى،معين.
10-المواكب الحسينيه،محمد حسين كاشف الغطاء،ص 15،(چاپ 1345 ق،نجف).
11-در زمينه تشكلها و اهداف دستههاى عزادارى حسينى از جمله ر.ك:«المواكب الحسينيه، مدارس و معسكرات»از:
سامى البدرى،ص 34.
12-الغدير،علامه امينى،ج 2،ص 286-263.نيز در باره شرح حال او ر.ك:«دعبل خزاعى،شاعر دار بر دوش»از:
مصطفى قليزاده.
13-تاريخ تكايا و عزادارى قم،ص 218.
14-موسوعة العتبات المقدسه،الخليلى،ج 8،ص 95.
15-در باره عظمت و شگفتيهاى مسجد جامع دمشق ر.ك:«لغتنامه»دهخدا،واژه«جامع دمشق».
16-دائرة المعارف الاسلامية،ج 9،ص 264.
17-مناقب،ج 4،ص 60،بحار،ج 45،ص 172،احقاق الحق،ج 11،ص 498،اثبات الهدة،ج 5،ص 193.
18-مناقب،ج 4،ص 64،بحار الانوار،ج 45،ص 394.
19-تتمة المنتهى،محدث قمى،ص 239.
20-مقتل الحسين،مقرم،ص 204.
21-الحسين فى طريقه الى الشهادة،ص 31.
22-بحار الانوار،ج 44،ص 285.
23-بحار الانوار،ج 45،ص 109.
24-ر.ك:«نقش انقلابى ياد و يادآوران»،شريعتى.بحار الانوار،ج 44،ص 278،احاديث گريستن و عزادارى برسيد الشهداء را آورده است.
25-مناقب،ابن شهر آشوب،ج 4،ص 58.
26-بحار الانوار،ج 45،ص 60.
27-تذكرة الشهدا،ملا حبيب الله كاشى،ص 353.
28-حياة الامام الحسين،ج 3،ص 298.
29-بحار الانوار،ج 44،ص 266.
30-از:حسين عبدى.
31-مقتل الحسين،مقرم،ص 215.
مقر استاندار و فرماندار،خانه امير،حاكم نشين،ارگ،ارگ حكومتى.در شهرهايى كهامير و حاكم آنجا حضور داشت،اغلب كنار مسجد جامع شهر،مقر امارت و قصرحكومتى ساخته مىشد،تا براى اقامه نماز جمعه و ايراد خطبه،فاصلهاى نباشد.در كوفهمحل استقرار ابن زياد را دار الاماره مىگفتند و مجالس عمومى را در مسجد جامع برگزارمىكردند.اسراى اهل بيت را در كوفه وارد آن مجلس عمومى ساختند و آن گفتگوها ميانابن زياد و عترت طاهره پيش آمد.در همين قصر كه نامش«طمار»بوده،مسلم بن عقيلو هانى را به دستور ابن زياد شهيد كردند.
ساختمان دار الاماره كوفه،بعنوان قديمىترين بناى دولتى در اسلام،به دستسعد بنابى وقاص انجام گرفت.«آثار كوفه قديم،از جمله دار الاماره از بين رفته و تنها بقايايى ازمسجد جامع وجود دارد.اداره آثار باستانى عراق،با تلاشهاى زياد،پايههاى آن را باحفاريها پيدا كرد. علايم نشان مىدهد كه دار الاماره،چهار ديوار به طول 170 متر داشته كهارتفاع متوسط آن 14 متر بوده و هر ديوار از ضلع خارجى به 6 برج نيمدايره متصل بوده وفاصله هر برج با ديگرى 60/24 متر و ارتفاع آنها حدود 20 متر بوده است.بناى محكمقصر و نوع مهندسى آن،دار الاماره را از هجوم خارجى مصون مىداشته است.كنار برخىدرهاى اصلى آن نيز اتاقهايى بعنوان زندان و مطبخ بوده است.» (1)
دار الخلافه
در پايتختحكومت،قصرى كه محل سكونتخليفه بود،دار الخلافه گفته مىشد،جاى اقامت پادشاه.به خود شهرى هم كه خليفه يا پادشاه در آنجا بود،دار الخلافه گفتهمىشد.دار الحكومه هم به همان معنى بود.
يزيد،پس از كشتن امام حسين«ع»و به اسارت در آوردن اهل بيت او،براى به رخكشيدن اين پيروزى به مردم بار عام و اذن عمومى داد و قصر پر از جمعيتشد.آنگاهاسراى اهل بيت را كه با طناب،آنان را به هم بسته بودند،با وضعى اهانت آميز وارد مجلسيزيد كردند. (2) دار الخلافه يزيد،نزديك مسجد جامع دمشق بوده است.
دختر سه ساله رقيه
درختسدر
در دوره هارون الرشيد،اطراف قبر امام حسين«ع»خانهها و بناهايى احداث شده بود درختسدرى وجود داشت كه هم نشانهاى براى زائران و مسافران بود و هم سايهبانىبرايشان. به دستور هارون آن درخت را قطع كردند.اين حادثه پيش از تخريبهايى بود كهدر عصر متوكل چندين نوبت نسبت به قبر سيد الشهدا«ع»انجام گرفت. (3) نيز نقل شده كهموسى بن عبد الملك،دستور به قطع آن درخت داد.در حديثى هم از پيامبر نقل شده استكه سه بار فرمود:«لعن الله قاطع السدرة». (4) خداوند لعنت كند قطع كننده درختسدر را.تازمان هارون الرشيد مردم نمىدانستند معناى اين حديث چيست و به چه جنايتى اشارهدارد.جرير بن عبد الحميد از مردى از اهل عراق كه آمده بود،پرسيد،چه خبر؟وقتى اوخبر تخريب قبر امام و قطع درختسدر را گفت،جرير دستانش را بلند كرد و گفت:اللهاكبر!حديثى از پيامبر وايتشده كه قطع كننده سدر را لعن نموده است،ولى تا امروزمعنايش را نمىفهميديم.قصد او تغيير موضع قبر حسين«ع»است تا مردم ندانند قبرشكجاست. (5)
درسهاى عاشورا
حادثه عاشورا،بىشك از عظيمترين رخدادهايى بود كه در تاريخ بشرى موجى عظيمپديد آورد و مسلمانان و غير مسلمانان را با ارزشهاى متعالى و مفهوم حيات هدفدار آشناساخت و انگيزههاى مبارزه براى حفظ كرامت انسان و نفى سلطه ستم را در انسانها ايجادكرد،يا تقويت نمود.هر اندازه كه مسلمانان و انسانها با درسهاى نهفته در آن حركتخونين و عميق آشناتر شده،از آن بهره بردهاند،به همان ميزان عزتمند و بزرگوار زيسته وپايههاى حكومت طاغوتها را لرزاندهاند.درسهايى كه از عاشورا مىتوان گرفت،درسخنان امام حسين«ع»و يارانش، عملكرد و روحيات آنان،تاثير آن واقعه در فكر وزندگى مسلمانان و ماندگارى آن حماسه و آثارش در طول زمان نهفته است و كسى كهبدقت در مجموعه اين واقعه بنگرد،با اين درسها آشنا مىشود.در اين فرهنگنامه،در ذيلعنوانها و مدخلهاى متعددى به شكلهاى گوناگون به اينگونه درسها و آموزشهاىعاشورايى اشاره شده است.از جمله به اين موضوعات مراجعه شود: آثار و نتايج نهضتعاشورا،آزادگى،اهداف نهضت عاشورا،ايثار،بصيرت،بلا و كربلا،تاكتيكهاى نظامىتبليغى،جهاد،رمز جاودانگى عاشورا،زندگى،زيارت،شعارهاى عاشورا،شهادتطلبى، شيعه امام حسين«ع»،عاشورا در نظر ديگران،عاشورا و امر به معروف،عاشورا و سقيفه،صبر، على الاسلام السلام،فتح،فتوت،فرهنگ عاشورا،فوز،قربانى،كل يوم عاشورا،ماهيت قيام كربلا، مدايح و مراثى،نماز،نهضتيا شورش،وارث،وفا،هجرت،هل منناصر،هيهات منا الذله،يا فتح يا شهادت،يا ليتنا كنا معك و...برخى عنوانهاى ديگر:
دروازه ساعات
نام يكى از دروازههاى ورودى دمشق،كه اسراى اهل بيت را از آنجا وارد شهر كردند،همراه سر مطهر امام حسين«ع».در حالى كه مردم به شادمانى و پايكوبى و طبلزنىمشغول بودند.نام آن دروازه«باب ساعات»بود. (6) آن دروازه،يكى از دروازههاى شرقىآن شهر بود كه راه حلب و كوفه به اين دروازه ختم مىگرديد.هنگامى كه اسيران به دروازهشام رسيدند،از شدت ازدحام جمعيت و مانور لشكر بنى اميه،ساعتها قافله اسرا در كناردروازه شام توقف كرد.لذا شيعيان اين دروازه را«باب ساعات»ناميدند.
در عصر حاضر،باب ساعات را«باب توما»مىنامند و آثارى از اين دروازه قديمىباقى مانده است و امروزه باب توما از محلههاى مسيحى نشين شهر دمشق است و نسبتبه نقاط ديگر شهر،از هم پاشيدهتر و كثيفتر به نظر مىرسد. (7)
دريد
نام پرچمدار سپاه عمر سعد در روز عاشورا است.
دستان بريده
يا دستهاى قلم شده.منظور دو دست علمدار كربلا ابا الفضل«ع»است كه چون روزعاشورا براى آوردن آب به خيمهها،به سوى فرات رفت،در درگيرى با كمين نيروهاىدشمن،ابتدا دست راستش از كار افتاد و با رجز«و الله ان قطعتموا يمينى...»مىكوشيد تاآب را به خيمهها برساند. دست چپش هم قطع شد.وى به رجز و مبارزه ادامه داد تا بهشهادت رسيد.در مرثيهها براى بىدستى علمدار رشيد عاشورا،جايگاه خاصى است و اززبان حال مادرش«ام البنين»هم نوحهها خوانده مىشود.
كاش مىگشتم فداى دست تو تا نمىديدم عزاى دست تو خيمههاى ظهر عاشورا هنوز تكيه دارد بر عصاى دست تو از درختسبز باغ مصطفى تا فتاده شاخههاى دست تو اشك مىريزد ز چشم اهل دل در عزاى غمفزاى دست تو يك چمن گلهاى سرخ نينوا سبز مىگردد به پاى دست تو درشگفتم از تو اى دستخدا چيست آيا خونبهاى دست تو؟ (8)
دستههاى عزادارى
دسته:گروهى از مردم كه در جايى گرد آيند و يا با هم حركت كنند و كارى را انجامدهند. گروهى كه با تشريفات خاصى در خيابانها و كوچهها حركت مىكنند و با هماشعارى خوانند، براى اقامه عزادارى سيد الشهدا و ائمه ديگر. (9) حركتشان بصورتسينهزنى يا زنجير زنى است. رواج آن بيشتر در عصر صفويه شكل گرفت.
اينگونه دستجات،براى خود نشانه و علامت و توغ و پرچم مخصوص و گاهى نامويژهاى داشتهاند و با نوعى سازماندهى مردمى در ايام عاشورا و روزهاى ديگر بهسوگوارى مىپرداختند.اين مراسم،بويژه در عراق و شهرهايى چون نجف و كربلا،ريشهدارتر بوده است. مرحوم كاشف الغطاء مىنويسد:«آغاز بيرون آمدن دستههاىعزادارى براى سيد الشهدا،پيش از هزار سال،در زمان«معز الدوله»و«ركن الدوله»بود،كهدستههاى عزاداران در حالى كه براى حسين«ع»ندبه مىكردند و شب،مشعلهايى به دستداشتند،بغداد و راههايش يكباره پر از شيون شد...اين در قرن چهارم بود.و اگر بيرونآمدن اين موكبها در راهها نبود،هدف و غرض از يادآورى حسين بن على«ع»از بينمىرفت و ثمره فاسد مىشد و راز شهادت حسين بن على«ع»منتفى مىگشت.» (10) «موكب»يا«مواكب حسينى»نيز به همين حركتهاى جمعى بصورت عزادارى وپيمودن راهى با حالت عزا گفته مىشود كه در عراق،بويژه در ايام اربعين رواج و شوربيشترى دارد.در روزهاى تاسوعا و عاشورا نيز در همه شهرها و روستاهاى شيعهنشينرواج دارد.برخى از اين دستهها،تاريخچهاى طولانى و گاهى مثلا چند صد ساله دارد(مثل دسته«طويرج»در كربلا)كه در نسلهاى پياپى،سنتهاى خويش را حفظ مىكنند. (11) دستههاى عزادارى،نوعى تشكل و سازماندهى را تمرين مىدهد كه بر محور امامحسين«ع»است.اين دستهها و هيئتها،در افراد احساس مسؤوليت و شخصيت و اعتماد بهنفس را تقويت مىكند و به آنان نظم و نظام مىبخشد،آن هم با محتوايى مقدس و آدابىخالصانه و عاشقانه و بدون حاكميت زور و اعمال قدرت.
دشت كربلا
دعبل خزاعى
ابو على،دعبل بن على بن رزين خزاعى كوفى،سراينده قصيده معروف«مدارسآيات»در سوگ مظلوميت امامان شيعه.وى كه از مرثيه سرايان بزرگ عاشورا به حسابمىآمد،بيشتر در بغداد زيست.شعرهايش بيشتر در نكوهش خلفاى جور و حمايت ازاهل بيت«ع»بود.ولادت اين چهره نابغه شعر شيعى كه از شيفتگان جان باخته راه ائمه وولايت بود،سال 148 و شهادتش به دسيسه حاكم دمشق،در 98 سالگى در 246 هجرىبود.قبرش در«زويله»نزديك مرز سودان است. (12) دعبل به خاطر قصيده«مدارس آيات»،پيراهنى از امام رضا«ع»خلعت گرفت.او نهتنها يك شاعر برجسته،بلكه در علم حديث و كلام و تاريخ و لغت نيز چهره ارزشمندىبود و از علماى شيعه به حساب مىآمد و سرودههايش در زمان خود او منتشر و دهان بهدهان نقل مىشد.
دعوتنامه نامه كوفيان به امام حسين«ع»
دغدغه
تابوت بزرگى كه معمولا دستههاى عزادار يا تعزيه خوان،آن را روز 28 صفر كهمصادف با شهادت امام حسن مجتبى«ع»است مىآورند.ابتدا دغدغه را سياهپوش كرده،در حالى كه بر دوش عزاداران بود،دو كودك در اطراف آن نوحهخوانى مىكردند. (13) ظاهراتنها در شهر قم رايج و مصطلح بوده است.
دفن اجساد شهدا بنىاسد
دفن در كربلا
دفن شدن در سرزمين مقدس كربلا در فرهنگ شيعه،ارزش است و رحمت الهىشامل كسانى مىشود كه در حاير حسينى و كربلا دفن شوند.بسيارى از بزرگان،علما،امرا و مردم عادى وصيت مىكردهاند كه در آنجا دفن شوند و حتى كسانى پس از مدفونشدن در جاى ديگر،دوباره جسد را به كربلا منتقل كردهاند و نمونههاى زيادى براى آنهست،از جمله پدر سيد رضى گرد آورنده نهج البلاغه. (14) در اينكه محدوده اين استحباب وارزش تا كجاست، ديدگاههاى مختلفى است،بستگى به محدوده حرم دارد كه از يكفرسخ تا پنج فرسخ هم نقل شده است.
دم
در اصطلاح مرثيه و نوحهخوانى،بيت و مصرعى كه مداح و مرثيهخوان مىگويد وحاضران آن را تكرار مىكنند و همصدا با مداح،دم مىگيرند.دم دادن و دم گرفتن ازاصطلاحات سينهزنى و نوحهخوانى است.
دمشق
بزرگترين شهر سوريه كه از قديم،موقعيت و مركزيت فرهنگى و تاريخى داشته وپيش از اسلام بنا شده است و اماكن تاريخى آن،گوياى تاريخ كهن آن است.مسلمانان درسال 13 هجرى آنجا را فتح كردند.معاويه مدت 31 سال در آنجا حكومت كرد.مسجدجامع اموى (15) كه از بزرگترين مساجد اسلامى است در اين شهر است. (16) اسراى اهل بيت را پيش يزيد در اين شهر آوردند.مرقد رقيه دختر امام حسين نيز دراين شهر است.مردم آن ديار در دورههاى نخستين اسلام،چون تحت تاثير تبليغات شوممعاويه و امويان بودند،نسبت به على و آل على«ع»ديدگاه خصمانهاى داشتند.
برخوردهاى شاميان با اسراى كربلا نيز نشان دهنده آن بود.
دهه عاشورا
ده روز اول ماه محرم را دهه عاشورا يا دهه محرم مىگويند و در اين ايام مردم اقدام به برپايىعزادارى و مجالس وعظ و مرثيه مىكنند و هيئتهاى عزادارى و مساجد و تكايا و حسينيههارونق و شور بيشترى پيدا مىكند و آمادگى براى بزرگداشت عاشوراى حسينى پديد مىآيد.
دير ترسا دير راهب
دير راهب
نام محلى در سرزمين شام،كه اسيران اهل بيت از آن گذشتند.در اين سفر،كه اسرا بههمراه نيروهاى يزيدى به شام برده مىشدند،سرهاى شهدا نيز همراه قافله بود.در يكى ازمنزلگاههاى راه،به محلى رسيدند به نام«قنسيرين»كه راهبى در ديرى به عبادت مشغولبود.نگاه راهب از صومعه به سر مطهر امام حسين«ع»افتاد كه نور از آن به آسمانمىرفت.با ديدن اين صحنه،ده هزار درهم به نگهبانان سر داد و آن سر را آن شب نزدخود در صومعه نگهداشت.شب هنگام،راهب از آن سر مقدس،شگفتيها و كراماتى ديد وبه بركت آنها مسلمان شد. (17) به گفته نير تبريزى:
دير ترسا و سر سبط رسول مدنى واى اگر طعنه به قرآن زند انجيل و زبور
اين دير،هم اكنون در منطقه راه سوريه به لبنان موجود است و بر يك بلندى مشرف بهجاده قرار دارد.
ديزج
ابراهيم ديزج،كسى بود كه از سوى متوكل عباسى ماموريتيافت براى متفرق ساختنشيعه و تجمع آنان پيرامون قبر سيد الشهدا«ع»،قبر آن حضرت را خراب كند.همراه او دراين جنايت، هارون مغربى بود.كارگرانى گرفتند ولى نتوانستند خراب كنند.براى تخريبو شخم آن محل، از گاو استفاده كردند،ولى گاوها هم پيش نمىرفتند.اين دو نفر،پس ازآن گرفتاريهايى ديدند كه در كتب تاريخ ثبت است. (18) ديزج،يهودى بود و به ظاهر اسلام آورده بود و در تخريب قبر، خودش با بيلى كه دردست گرفته بود،مباشرت در كار داشت.اين عمل،در سال 236 هجرى بود. (19)
ذات عرق
نام منزلى بين مكه و عراق كه تا مكه دو منزل فاصله دارد و اين محل،ميقات احرامبراى مناطق شرقى مكه است. (20) عرق،نام كوهى است در راه مكه كه عراقيون از آن مسيروارد مكه مىشوند و اين منزل،از منزلگاههايى است كه سيد الشهدا پس از وادى عقيق برآن گذشته است و يكى دو روز در اين محل توقف كرده،سپس خيمهها را برچيده و بهراه ادامه داده است. امام در همين منزل با بشر بن غالب ملاقات كرد كه از عراق مىآمد.
اوضاع عراق را پرسيد.وى پاسخ داد:دلها با تو ولى شمشيرها بر توست.سيد الشهدا راهخويش را به سوى«غمره»كه منزل بعدى بود ادامه داد. (21) در همين منزل نامهاى به كوفياننوشت و خبر آمدنش را در آن نگاشت و توسط قيس بن مسهر صيداوى فرستاد.
ذاكر
ياد آورنده،كسى كه از مصايب اهل بيت مىگويد و مردم را مىگرياند،چه مداح باشد وچه واعظ و منبرى.«ذاكر اهل بيت»،عنوانى افتخارآميز است براى آنانكه با مداحى و مرثيهخوانى، نام و ياد و فضايل و مظلوميتهاى خاندان پيامبر را زنده نگه مىدارند و نقشهدشمنان را در به فراموشى سپردن ظلمهاى خود به دودمان رسالت،خنثى مىسازند.
ذكر و ياد ائمه و شهداى كربلا،مورد تشويق امامان بود و خودشان همواره از ذاكران واحياگران حادثه كربلا و مظلوميت اهل بيت بودند و بر آن مىگريستند.امام صادق«ع»
فرمود:«من ذكرنا عنده ففاضت عيناه حرم الله وجهه على النار». (22) هر كس كه نزد او يادشويم و چشمانش اشك آلود شود،خداوند چهرهاش را بر آتش حرام مىكند.
ذكر مصيبت
سنتى در جهت احياى ياد و نام ائمه و مطرح نگه داشتن حادثه عاشورا.در اين برنامه،چه بصورت مقطع پايانى سخنرانى و موعظه و چه بصورت مستقل،حوادث كربلا وكيفيتشهادت امام حسين«ع»و ياران او و نيز امامان ديگر بصورتى سوزناك نقل مىشودكه سبب تحريك عواطف و گريستن بر سيد الشهدا مىگردد.نقل حوادث بر اساس مقتلهاانجام مىگيرد و شايسته است كه از منابع معتبر و شعرهاى خوب استفاده مىشود تاموجب وهن به مقام معصومين و خاندان عصمت نگردد.
امام سجاد«ع»كه بيستسال به ياد عاشورا مىگريست،مىفرمود ياد شهادت فرزندانفاطمه چشمانم را پر اشك مىكند:«انى لم اذكر مصرع بنى فاطمة الا خنقتنى لذلكعبرة» (23) با اين حساب،ياد حادثه و يادآورى آن مظلوميتها خودش كافى است تا مستمعانرا بگرياند و نيازى به آميختن دروغ يا نقل حرفهاى بىاساس در ذكر مصيبت و مرثيهخوانى نيست.
ذكر مصيبت،سبب تعميق نهضتحسينى و پيوند عاطفى و قلبى شيعه باسيد الشهداست و نقشه دشمنان اهل بيت را كه كوشش در محو جنايات خويش داشتند،نقش بر آب مىكند و جامعه را هوادار اهل بيت و خصم ظالمان مىپرورد. (24) البته بايد ذاكران و مرثيه خوانان،هم شايستگى اين منصب حساس را داشته باشند وهم در محتواى مرثيهخوانى خود دقت داشته باشند و نصايح بزرگان را در آداب آن به كاربندند.
ذو الجناح
بالدار،نام اسب حسين بن على«ع»كه روز عاشورا بر آن نشسته بود.از آن جهت كهاين اسب، رهوار و تندرو بوده است،به آن ذو الجناح مىگفتهاند.اين اسب،پس از شهادتآن حضرت،از پيكر وى دفاع مىكرد و به سواران دشمن حمله مىنمود و به اين طريق،تعدادى را كشت. (25) سيد الشهدا تا آخرين حد و لحظه توان خود،سوار بر اين اسب بود ومقاومت و جنگ مىكرد. در پايان از روى اين اسب بر زمين كربلا افتاد.
نه ذو الجناح دگر تاب استقامت داشت نه سيد الشهدا بر قتال،طاقت داشت بلند مرتبه شاهى ز صدر زين افتاد اگر غلط نكنم عرش بر زمين افتاد
پس از شهادت امام حسين«ع»،اسب او كاكل خود را به خون امام آغشته كرد و باصيحه و فرياد و گام بر زمين زدن به سوى خيمهها دويد تا شهادت امام را به اهل بيتخبردهد.زنان متوجه شهادت امام شدند و شيون آنان برخاست. (26) در برخى منابع نقل شده كهاسب امام، پس از شهادت حضرت،وحشتزده از نزد بانوان گريخت و خود را به آب فراتانداخت و ناپديد شد. (26) در زيارت ناحيه مقدسه از اين اسب،با عنوان«جواد»ياد شده كه بازين و حالت پريشان روى به خيمهها نهاد:«فلما نظرن النساء الى الجواد مخزيا و السرجعليه ملويا خرجن من الخدور ناشرات الشعور،على الخدود لاطمات و للوجوه سافرات وبالعويل داعيات...». (28) و روايت است كه پس از شهادت امام،اين اسب با همهمه مىگفت:
«الظليمة الظليمة لامة قتلت ابن بنت نبيها». (29)
خونى كه روى يال تو پيداست،ذو الجناح خون هميشه جارى مولاست،ذو الجناح يك قطره آفتاب به روى تنت نشست بوى خدا ز يال تو برخاست،ذو الجناح (30)
ذو حسم
نام محلى است.يكى از منزلگاههاى ميان مكه و كوفه.چون طليعه سپاه اعزامى ازكوفه براى امام حسين«ع»آشكار شد،يارانش را به طرف ذو حسم سوق داد و پيش ازرسيدن نيروهاى دشمن،در آنجا اردو زد.حر و سربازانش در همين مكان با امامحسين«ع»برخورد كردند و آن حضرت دستور داد حر و سپاه او و حتى اسبانشان راسيراب كنند كه از راه رسيده بودند و بىتاب عطش بودند.امام سپس براى آن گروهسخنرانى كرد و هنگام ظهر،نماز ماعتخوانده شد.حر و سپاه او نيز به امام حسين«ع»اقتدا كردند. (31)
پى نوشتها
1-حياة الامام الحسين بن على،ج 2،ص 357(پاورقى).
2-حياة الامام الحسين بن على،ج 3،ص 376.
3-تاريخ الشيعه،محمد حسين المظفرى،ص 89.
4-مناقب،ج 4،ص 64.
5-همان،63،بحار الانوار،ج 45،ص 398.
6-بحار الانوار،ج 45،ص 128.برخى هم علت نامگذارى را وجود ساعتى مخصوص بر سر در آن دانستهاند(نفسالمهموم،ص 241).
7-دايره المعارف تشيع،ج 3،ص 12.(به نقلى،توقف سه ساعته آنان يكى از درهاى قصر بود و به آن«باب الساعات»گفتند.رياض القدس،ج 2،ص 294 به نقل از منتخب طريحى).
8-صادق رحمانى.
9-فرهنگ فارسى،معين.
10-المواكب الحسينيه،محمد حسين كاشف الغطاء،ص 15،(چاپ 1345 ق،نجف).
11-در زمينه تشكلها و اهداف دستههاى عزادارى حسينى از جمله ر.ك:«المواكب الحسينيه، مدارس و معسكرات»از:
سامى البدرى،ص 34.
12-الغدير،علامه امينى،ج 2،ص 286-263.نيز در باره شرح حال او ر.ك:«دعبل خزاعى،شاعر دار بر دوش»از:
مصطفى قليزاده.
13-تاريخ تكايا و عزادارى قم،ص 218.
14-موسوعة العتبات المقدسه،الخليلى،ج 8،ص 95.
15-در باره عظمت و شگفتيهاى مسجد جامع دمشق ر.ك:«لغتنامه»دهخدا،واژه«جامع دمشق».
16-دائرة المعارف الاسلامية،ج 9،ص 264.
17-مناقب،ج 4،ص 60،بحار،ج 45،ص 172،احقاق الحق،ج 11،ص 498،اثبات الهدة،ج 5،ص 193.
18-مناقب،ج 4،ص 64،بحار الانوار،ج 45،ص 394.
19-تتمة المنتهى،محدث قمى،ص 239.
20-مقتل الحسين،مقرم،ص 204.
21-الحسين فى طريقه الى الشهادة،ص 31.
22-بحار الانوار،ج 44،ص 285.
23-بحار الانوار،ج 45،ص 109.
24-ر.ك:«نقش انقلابى ياد و يادآوران»،شريعتى.بحار الانوار،ج 44،ص 278،احاديث گريستن و عزادارى برسيد الشهداء را آورده است.
25-مناقب،ابن شهر آشوب،ج 4،ص 58.
26-بحار الانوار،ج 45،ص 60.
27-تذكرة الشهدا،ملا حبيب الله كاشى،ص 353.
28-حياة الامام الحسين،ج 3،ص 298.
29-بحار الانوار،ج 44،ص 266.
30-از:حسين عبدى.
31-مقتل الحسين،مقرم،ص 215.