ساربان
روايتشده است:يكى از شتربانان كاروان حسينى پس از شهادت امام،به طمعبرداشتن بند زير جامه آن حضرت،دوباره به مقتل آن امام بازگشت و آن حضرت را سربريده و خونين يافت. دست برد تا آن بند را بردارد،كه دست امام برآمد و بر دست او زد ومانع شد.كاردى در آورد و انگشتيا دستحضرت را بريد تا آن بند را برگيرد.امامدست چپ را برآورد،دست چپ را هم بريد. (1) اين شخص،بعدا چهرهاش سياه شد و درراه مكه فرياد برمىآورد كه:«ايها الناس!دلونى على اولاد محمد». (2) نام او را«بريدة بنوائل»گفتهاند.اين قضيه به صورتهاى ديگر هم در برخى كتب نقل شده است، (3) از جملهدر باره كسى به نام ابحر بن كعب،كه لباس از تن آن حضرت درآورد و او را عريان نهاد.
بعدا دستانش مثل دو چوب خشك،خشكيد. (4) اما نمىتوان به صحت آنها اطمينان يافت.
در نقلها،گاهى قضيه انگشت و انگشتر هم آمده است و اينكه،بجدل بن سليم انگشت را باانگشتر قطع كرد و انگشتر را به غارت برد. (5)
سالم بن عمرو،مولى بنى المدينه
از شهداى كربلاست.وى غلامى از طايفه بنى مدينه بود و در كوفه مىزيست و ازشيعيان اهل بيت به شمار مىآمد.سواركارى نامدار بود.در نهضتحضرت مسلم شركتداشت.پس از تنها ماندن مسلم بن عقيل،او و جمعى ديگر از شيعيان دستگير شدند،اماسالم از چنگ دشمن گريخت و پنهان شد.چون شنيد امام حسين«ع»به كربلا رسيدهاست،خود را به آن حضرت رساند و روز عاشورا در حمله اول شهيد شد.نامش درزيارت ناحيه مقدسه هم آمده است. (6)
سالم،مولى عامر بن مسلم
وى از شهداى عاشوراست.او غلام عامر بن مسلم عبدى و از شيعيان بصره و از تابعينمورد اطمينان بود.نام كامل او سالم بن ابو الجعد است.نامش در زيارت ناحيه مقدسهاست. (7)
سبط پيامبر
سبط،به معناى نواده است.از لقبهاى امام حسين،«سبط محمد النبى» (8) و سبط النبىاست. امام حسين«ع»سبط اصغر پيامبر و امام مجتبى،سبط اكبر ناميده مىشود.سبطمنتجب هم گفته شده است.به اين دو نواده عزيز رسول خدا،«سبطين»هم در روايات وزيارتنامهها اطلاق مىشود:«السلام عليكما يا سبطى نبى الرحمة و سيدى شباب اهلالجنة». (9)
سر امام حسين«ع»
روزى كه شد به نيزه سر آن بزرگوار خورشيد سر برهنه بر آمد به كوهسار (10)
پس از شهادت ابا عبد الله«ع»،سپاه كوفه قساوت و دشمنى را به اوج رساندند و سرمطهر آن حضرت را از پيكر جدا كردند،سپس به دستور عمر سعد،پيكر آن امام را زير سماسبها له كردند.اين سر مقدس،همراه سرهاى ديگر شهدا بر نيزهها شد و در كوفه و شام وشهرهاى ديگر گرداندند تا ديگران را بترسانند.سر مطهر سيد الشهدا«ع»ماجراهاىمختلفى در حادثه كربلا دارد،اينكه سر آن حضرت را از پشت گردن مىبرند، (11) بر نيزهمىكنند،خولى سر را به خانه خويش برده در اتاقى يا تنورى پنهان مىكند،سر امام بر فرازنى در كوچههاى كوفه قرآن تلاوت مىكند،نزد ابن زياد،بر طشت طلا نهاده مىشود، (12) درراه شام در دير راهب سبب مسلمان شدن قنسرين مىشود،در كاخ يزيد،بر طشت نهادهنزد او مىآورند،يزيد با خيزران بر آن سر و لبها مىزند،در خرابه شام نزد رقيه دختر امامحسين برده مىشود و...هر كدام موضوعى است كه دستمايه بسيارى از مرثيههاىسوزناك گشته و در باره اين وقايع،شعرها و نوحههاى بسيار سرودهاند.
اين كه سر مطهر كجا دفن شد،ميان محققان نظر واحدى نيست.برخى بر اين عقيدهاندكه سر را از شام به كربلا آوردند و به بدن ملحق ساختند(نظر سيد مرتضى)،برخىمعتقدند در كوفه،نزديك قبر امير المؤمنين«ع»دفن شد و برخى هم جاهاى ديگر راگفتهاند.در شام،محلى به نام جايگاه سر مطهر معروف است كه محل عبادت است. (13) برخى هم مدفن سر را در مصر، مسجد راس الحسين مىدانند و براى كيفيت انتقال آن بهآن منطقه،تاريخچهاى را ذكر مىكنند. (14) اما مشهور آن است كه سر را به كربلا آوردند و كنارپيكر دفن شد و اين را جمعى از علما در تاليفاتشان آوردهاند. (15) اصل اين جنايت بى سابقه،براى امويان مايه ننگ بود.اين كه به دستور ابن زياد،سر آنحضرت را بر نيزه كرده در كوفه چرخاندند،اولين سرى بود كه در دوران اسلام با آن چنينكردند. (16) بريدن سر و بر نيزه كردن آن و شهر به شهر گرداندن،حتى در سرودهها ومرثيههاى آن دوره نيز مطرح شده و بعنوان كارى فجيع و زشت از آن ياد شده است كهنشانه مظلوميت ثار الله است.در شعر بشير هنگام خبر دادنش از ورود اهل بيت به مدينهمىخوانيم:«و الراس منه على القناة يدار»و در شعر حضرت زينب در كوفه پس از ديدنسر برادر بر فراز نى،آمده است:«يا هلالا لما استتم كمالا...»
اين بىحرمتى آشكار،بر خلاف آنچه كه يزيديان مىخواستند ديگران را مرعوب كنند،موجى از احساسات خصمانه بر ضد آنان پديد آورد و مردم،عمق خباثت دودمان«شجرهملعونه»را شناختند.چند بيت از سرودههاى شاعران را بعنوان نمونه،پيرامون سر مطهر مىآوريم:
اى رفته سرت بر نى،وى مانده تنت تنها ماندى تو و بنهاديم ما سر به بيابانها اى كرده به كوى دوست،هفتاد و دو قربانى قربان شومت اين رسم،ماند از تو به دورانها (17) سر بى تن كه شنيده است به لب آيه كهف يا كه ديده است به مشكات تنور آيه نور؟ (18) بر نيزه،سرى به نينوا مانده هنوز خورشيد فراز نيزهها مانده هنوز در باغ سپيده،بوته بوته گل خون از رونق دشت كربلا مانده هنوز (19) زان فتنه خونين كه به بار آمده بود خورشيد«ولا»بر سر دار آمده بود با پاى برهنه دشتها را زينب دنبال حسين،سايهوار آمده بود (20) روزى كه در جام شفق،مل كرد خورشيد بر خشك چوب نيزهها گل كرد خورشيد شيد و شفق را چون صدف در آب ديدم خورشيد را بر نيزه،گويى خواب ديدم خورشيد را بر نيزه؟آرى اين چنين است خورشيد را بر نيزه ديدن،سهمگين است بر صخره از سيب زنخ،بر مىتوان ديد خورشيد را بر نيزه كمتر مىتوان ديد (21)
سران سپاه كوفه
فرماندهى سپاه انبوهى كه ابن زياد براى جنگ امام حسين«ع»بسيج كرد،به عهدهجمعى از سران بود كه عبارت بودند از:حر بن يزيد رياحى،كعب بن طلحه،عمر بن سعد،شمر بن ذى الجوشن،يزيد بن ركاب كلبى،حصين بن نمير تميمى،مضاير بن رهنيه مازنى،نصر بن حرشه، شبث بن ربعى و حجار بن ابجر،كه هر كدام،چندين هزار نيرو را تحتفرمان داشتند. (22) البته نامهاى ديگرى چون سنان و عروة بن قيس هم نقل شده است.ازجمع ياد شده،حر در روز عاشورا به حسين بن على«ع»پيوست و در ركاب او شهيد شد.
سرجون
سرجون بن منصور از مسيحيان شام بود كه معاويه او را بعنوان مشاور خويش در امرحكومت، استخدام كرده بود.در دوره يزيد هم چنين نقشى را در دربار يزيد داشت و بايزيد،همدم و مانوس بود.با راى و نظر او بود كه يزيد،پس از بيعتشيعيان كوفه بامسلم بن عقيل،براى سركوبى نهضت كوفيان،ابن زياد را به ولايت كوفه گماشت. (23) سرجون رومى،سمت دفتر ادارى و كاتب بودن را در دربار خلفا،در دوره مروان بن حكمو عبد الملك مروان هم داشت و چون برخى كوتاهيها و سهل انگاريها در كار او ديدند،بالطايف الحيلى مثل تغيير ديوان محاسبات از رومى به عربى،او را از كار بركنار كردند. (24)
سرهاى شهدا
بريدن سر(چه از مرده و چه از كشته)نوعى مثله به حساب مىآيد و شرعا حرام استو در زمان رسول خدا«ص»و خلفاى بعدى هرگز با كشتههاى دشمن كافر چنين رفتارىنشد،تا چه رسد به پيكر شهداى اهل بيت،كه سرها را از بدنها جدا كرده،شهر به شهرگرداندند. (25) اولين سرى كه بريده و به جاى ديگر فرستاده شد،در عصر معاويه و سر شهيدبزرگوار،عمرو بن حمق خزاعى بود كه از ياران با وفاى على«ع»به حساب مىآمد.
اين جنايت در عصر امويان در عاشورا تكرار شد.پيش از عاشورا نيز سر مسلم بنعقيل و هانى بن عروه را از بدن جدا كردند و به شام،نزد يزيد فرستادند.سرهاى قيس بنمسهر،عبد الله بن بقطر،عبد الاعلى كعبى،عمارة بن صلخب نيز توسط ابن زياد قطع شد.
سرهاى تعداد زيادى از شهداى كربلا هم از بدن جدا شد و به كوفه نزد ابن زياد بردند. طبقبرخى نقلها تعداد آنها 78 سر بود كه ميان قبايل تقسيم كردند تا از اين طريق نزد ابن زياد ويزيد،مقرب شوند.سران هر يك از قبايل كنده،هوازن،تميم،مذحج و...تعدادى از سرهارا به كوفه بردند. (26) ابن زياد هم سرها را به شام نزد يزيد فرستاد.كيفيت فرستادن سرهانمايشى بود تا جماعت بسيارى آنها را ببينند و وسيلهاى براى ترساندن مردم و زهر چشمگرفتن از آنان باشد،بويژه كه جدا كردن سر نسبت به شخصيتهاى معروفتر انجام شد.بهاحتمال قوى، تصميم به بريدن سرها توسط سپاه عمر،با فرمان عبيد الله زياد بوده است،چون در نامهاش فرمان به كشتن و مثله كردن داده بود.به تحليل كتاب«انصار الحسين»،بريدن سرها تنها يك جنايت جنگى نبود،بلكه نوعى حركتسياسى و نشان دهنده عمقخصومت و دشمنى و ترساندن مردم ديگر بود تا از قطع سرها عبرت بگيرند و هيچ كسى،انديشه مبارزه با امويان را در سر نپروراند و بداند كه چنين سرهايى بريده و بر نيزههاافراشته خواهد شد.نيز به عنوان كارى سمبليك براى درهم كوبيدن قداستسيد الشهدا«ع»بود.
مدفن برخى از اين سرها(حدود 16 سر)را در«باب الصغير»شام مىدانند،از جملهسر مطهر على اكبر،حبيب بن مظاهر و حر بن يزيد را.
سعد بن حنظله تميمى
يكى از شهداى كربلا از قبيله تميم بود. (27) بعضى او را همان حنظلة بن اسعد شبامىدانستهاند،مثل مؤلف قاموس الرجال.
سعيد بن عبد الله حنفى
از شهداى والاقدر كربلاست،كه ايمانى راسخ و شجاعتى فراوان داشت و از هوادارانسرسخت اهل بيت«ع»بود.شب عاشورا وقتى سيد الشهدا«ع»از افراد خواست كه ازتاريكى استفاده كرده متفرق شوند،ياران برخاستند و هر يك سخنانى گفتند.از جملهسعيد بن عبد الله ايستاد و گفت:نه به خدا قسم،تو را وا نمىگذاريم تا خداوند بداند كه مادر نبود رسول خدا«ص»حق او و ذريهاش را مراعات كرديم.به خدا سوگند،اگر بدانم كهكشته مىشوم،سپس زنده مىشوم، آنگاه سوزانده مىشوم و هفتاد بار با من چنين مىكنند،باز هم از تو جدا نمىشوم تا در راه تو فدا شوم.چگونه چنين كنم،با آنكه بيش از يكباركشته شدن نيست و پس از آن كرامت ابدى و بى پايان است. (28) اين نشان دهنده عمق ايمانو اخلاص او در راه يارى حق و عترت است.او و همراهش هانى به هانى،آخرينسفيرانى بودند كه امام حسين«ع»نامهاى خطاب به مردم كوفه نوشت و به دست آنانسپرد.در آخر همين نامه،جمله معروف امام در باره«وظيفه پيشوا»آمده است كه:
«...فلعمرى ما الامام الا العامل بالكتاب...». (29) نيز يكى از فرستادگانى بود كه نامههاى كوفيان را خدمت امام حسين«ع»آورده بود.
وى از انقلابيون پر شور كوفه به حساب مىآمد.در نهضت مسلم بن عقيل هم فعال بود ونامه مسلم را به مكه رساند و از مكه همراه امام به كوفه آمد تا در روز حماسه بزرگعاشورا،جان را فداى رهبرش سازد.هنگام ظهر عاشورا در مقابل امام حسين«ع»ايستاد تاآن حضرت نمازش را بخواند.او آنقدر تير خورد كه بر زمين افتاد و جان باخت.در پيكراو غير از زخم شمشيرها و نيزهها،سيزده تير يافتند. (30) نامش در زيارت ناحيه مقدسه،همراه با جملاتى كه شب عاشورا در برابر امام حسين«ع»گفت و ثنا و دعايى كه حضرتحجت در اين زيارت براى او دارد،آمده است. (31)
سفره
اطعام و احسانى كه در خانهها و تكيهها،به ياد شهداى كربلا يا خانواده امام حسين«ع»
به افراد مىدهند و اغلب در پى نذر و نياز،سفره مىگسترند.به تناسب كسى كه به نام اوسفره پهن مىكنند،نام خاصى به آن مىدهند،مثل سفره ابا الفضل،سفره امام زين العابدين،سفره رقيه و امثال آن و آداب و رسوم خاصى دارد.آنچه كه به ياد امام حسين«ع»ضيافتداده مىشود،چه در ايام محرم و چه اوقات ديگر،مورد تقديس افراد است و بعنوانتبرك،بر سر آن سفره مىنشينند يا از غذاى آن اطعام،به خانهها مىبرند و متواضعانههر چند وضع مالىشان خوب باشد،از بركت معنوى آن استفاده مىكنند و آن را«غذاىامام حسين»مىدانند.به چنان سفرهاى«سفره ماتم»هم مىگفتهاند.اين از ديرباز رواجداشته است.خلفاى فاطمى در مجلس سوگوارى بر زمين مىنشستند و پيروانشان درنهايت اندوه،گرد آنان حلقه مىزدند.به جاى فرش در تالارها و سرسراها شن مىريختندو خوراك بسيار مختصرى تنها مركب از عدس سياه،پيازهاى شور و خيار و نان جوين كهاز دستى رنگ آن را تغيير مىدادند،بر سر خوان مىنهادند و آن را«سفره ماتم»
مىخواندند...». (32)
سقايى
يكى از منصبهاى حضرت عباس«ع»در عاشورا.اصل آب رسانى به تشنگان در تعاليمدينى بسيار پسنديده است.امام صادق«ع»فرموده است:«افضل الصدقة ابراد كبد حراء»
برترين صدقه،خنك كردن جگر سوخته و تشنه است.و نيز فرموده است:«من سقى الماءفى موضع يوجد فيه الماء كان كمن اعتق رقبة و من سقى الماء فى موضع لا يوجد فيه الماءكان كمن احيى نفسا و من احيى نفسا فكانما احيى الناس جميعا»هر كه در جايى كه آبهست مردم را سيراب كند،گويا بردهاى را آزاد كرده است و هر كه آب دهد در جايى كهآب نيست، گويا كسى را زنده ساخته است و كسى كه يك نفر را زنده كند،گويا به همهمردم حيات بخشيده است.و در روايت ديگرى از امام باقر«ع»است كه خداوند سقايىبراى جگرهاى تشنه را دوست مىدارد:«ان الله يحب ابراد الكبد الحراء». (33) در كربلا،آب رسانى به خيمهها و حرم سيد الشهدا«ع»بر عهده ابا الفضل«ع»بود و او رالقب«سقاى دشت كربلا»دادهاند،مثل لقب قمر بنى هاشم،يا علمدار حسين:«و كانالعباس السقاء،قمر بنى هاشم،صاحب لواء الحسين...» (34) در ايام عاشورا و محرم نيز،عدهاى به ياد آن حماسه و به نشانه سقايى حضرت عباسو تشنگى اهل بيت،به سقايى و آب دادن به مردم و دستههاى عزادار مىپردازند،چهبا مشك،چه با آماده سازى منبع آب در معابر عمومى،يا تهيه آب خنك.و اين را پيروى ازشيوه مردانگى علمدار كربلا مىدانند.البته سقايى،به معناى فروش آب و تقسيم آب درخانهها هم به عنوان يك حرفه،گفته مىشده است.سقاى كربلا،آن چنان فتوت داشت كهبا لب تشنه وارد فرات شد ولى خود،آب نخورد و ايثارگرى را به اوج رساند و عاقبت همروز عاشورا،جان را در راه آب آورى براى ذريه تشنه كام پيامبر از دست داد و دستانشقلم شد و مشك پر آب را نتوانست به خيام حسينى برساند و در كنار فرات،بر خاك افتاد.
بر توسن موج خشم،آوا زده بود مانند على بر صف هيجا زده بود آبى مگر آورد حرم را ز فرات سقاى حسين،دل به دريا زده بود سقاى كربلا و علمدار شاه دين فرزند شير حق و هژبر كنامها با كام تشنه آب ننوشيدى از فرات ياد لب حسين و دگر تشنه كامها افسوس شد اميد تو از آب،نا اميد با اينكه شد ز جانب تو اهتمامها دستت جدا شد از تن و دستخدا شدى حق در عوض سپرد به دستت زمامها (35)
به محلى كه مخصوص آب دادن به عزاداران و هياتهاست،يا به ظرف بزرگى از سنگكه مخصوص اين كار،تراشيده مىشد،«سقاخانه»گفته مىشد.به نوشته لغت نامه دهخدا:
محلى كه در آن آب ريزند كه تشنگان خود را سيراب نمايند،جايى كه در آنجا براىتشنگان آب ذخيره كنند و آنجا را متبرك دانند.
سكينه
دختر بزرگوار سيد الشهدا«ع»،كه در علم،معرفت،ادب،توجه به حق و جذبهپروردگار،كم نظير و مورد توجه خاص پدرش ابا عبد الله الحسين«ع»بود.نام اصلى او راآمنه،امينه،اميمه يا امامه هم نوشتهاند.لقب سكينه(يا سكينه)از طرف مادرش«رباب»بهاو داده شد.او كه خواهر«على اصغر»هم بود،در كربلا حضور داشت و در عاشورا،سناو حدودا ده تا سيزده سال بوده است.اين را از آنجا گفتهاند كه امام حسين«ع»روزعاشورا به او لقب«خيرة النسوان»(برگزيده زنان)داده است و اين با كودك بودنشنمىسازد.شرح آنچه به مصيبتهاى او در حادثه كربلا مربوط مىشود،در كتابهاى مقتل(ازجمله در نفس المهموم)آمده است.روز عاشورا،چون سيد الشهدا«ع»هنگام وداع بااطفال و زنان،ديد كه دخترش سكينه از زنان كنار گرفته و در حال گريستن است،به او فرمود:
سيطول بعدى يا سكينة فاعلمى منك البكاء اذا الحمام دهانى لا تحرقى قلبى بدمعك حسرة ما دام منى الروح فى جسمانى فاذا قتلت فانت اولى بالذى تاتينه يا خيرة النسوان (36)
اين دختر بزرگوار،كه به تعبير شيخ عباس قمى«زنى با حصافت عقل و اصابت راى وافصح و اعلم مردمان به زبان عرب و شعر و فضل و ادب»بوده است، (37) پس از بازگشت ازسفر كوفه و شام،در خانه پدر خود،تحت كفايت امام سجاد«ع»قرار گرفت.وى،محضرسه امام(امام حسين، امام سجاد و امام باقر)عليهم السلام را درك كرد.نوشتهاند:خانهاشمركز تجمع شعرا و محل مناقشه و بحث و نقد ادبى بود.به شاعران بزرگ همچون فرزدقو جرير،صله عطا مىكرد. سكينه به زنى مصعب بن زبير در آمد و پس از قتل او،زوجهعبد الله بن عثمان گرديد و پس از مرگ او،زيد بن عمر با وى ازدواج كرد،ولى زيد،بهتوصيه سليمان بن عبد الملك او را طلاق گفت. (38) سكينه همچنان در مدينه مىزيست،تاآنكه در پنجم ربيع الاول سال 117 هجرى در زمان هشام بن عبد الملك پس از هفتاد سال،در مدينه در گذشت. (39) قبر او نيز در مدينه است.
سلام بر حسين«ع»
درودى است كه هنگام نوشيدن آب خنك بر زبان مىآيد.به عربى گفته مىشود:
«سلام الله على الحسين و اصحابه».امام سجاد،امام صادق و ائمه ديگر،هنگام نوشيدنآب،از حسين«ع»ياد مىكردند.از خود سيد الشهدا(يا بعنوان زبان حال)نقل شده كه:
شيعتى ما ان شربتم عذب ماء فاذكرونى او سمعتم بغريب او شهيد فاندبونى (40)
شيعيان من!هر گاه آب گوارا نوشيديد،مرا ياد كنيد،هر گاه غريب يا شهيدى را شنيديد،بر من گريه كنيد.آب و تشنگى،تداعى كننده عاشوراى حسين است و هر مرثيهخوانى نيزاز فرات و آب و عطش،گريز به صحراى كربلا مىزند و از حسين عطشان ياد مىكند. (41)
پىنوشتها
1-اثبات الهداة،ج 5،ص 205.
2-ناسخ التواريخ،ج 4،ص 19،به نقل از«مدينة المعاجز».
3-همچون:بحار الانوار،ج 45،ص 311،معالى السبطين،ج 2،ص 61.
4-اثبات الهداة،ج 5،ص 201.
5-عوالم(امام حسين)،ص 302.
6-عنصر شجاعت،ج 2،ص 271،انصار الحسين،ص 74.
7-انصار الحسين،ص 74.
8-بحار الانوار،ج 45،ص 244.
9-زيارتنامه حضرت معصومه«ع»در مفاتيح الجنان.
10-محتشم كاشانى.
11-عوالم(امام حسين)،ص 303 و 304.
12-امالى صدوق،ص 140.
13-سفينة البحار،ج 1،ص 492.
14-در اين باره به بحث مفصل در كتاب«سيرة الائمة الاثنى عشر»،هاشم معروف الحسنى،ج 2،ص 84 مراجعهكنيد.نيز«آرامگاههاى خاندان پاك پيامبر»،ص 311.
15-به موارد آن در كتاب«مقتل الحسين»،مقرم،ص 469،و بحار الانوار،ج 45،ص 144 مراجعه كنيد.
16-الكامل،ابن اثير،ج 2،ص 574،بحار الانوار،ج 45،ص 119.در برخى نقلها اولين سر را متعلق به عمرو بنحمق در زمان معاويه دانستهاند.وى از ياران امير المؤمنين بود و معاويه او را به شهادت رساند.
17-جودى.
18-نير تبريزى.
19-محمد پيلهور.
20-حسين اسرافيلى.
21-على معلم.
22-عنصر شجاعت،ج 1،ص 408.
23-مقتل الحسين،مقرم،ص 169.
24-العقد الفريد،ج 4،ص 252.
25-در زمينه بريدن سرهاى شهدا و انگيزههاى سياسى دشمن از اين جنايت،رجوع كنيد به بحث مفصل و تحليلىمحمد مهدى شمس الدين در كتاب«انصار الحسين»،ص 206 به بعد.
26-بحار الانوار،ج 45،ص 62.
27-مناقب،ابن شهر آشوب،ج 4،ص 101،انصار الحسين،ص 74.
28-اعيان الشيعه،ج 7،ص 241.
29-مقتل الحسين،مقرم،ص 165.
30-بحار الانوار،ج 45،ص 21.
31-همان،ص 70.
32-تاريخ آموزش در اسلام،احمد شلبى،ترجمه محمد حسين ساكت،ص 324.
33-هر سه حديث در وسائل الشيعه،ج 6،ص 330 و 331.
34-بحار الانوار،ج 45،ص 40.
35-سيد رضا بهشتى«دريا».
36-شام سرزمين خاطرهها،ص 106،به نقل از«سكينه»،مقرم،ص 266.
37-منتهى الآمال،ج 1،ص 463.
38-فرهنگ فارسى،معين،ج 5،ص 776.
39-تهذيب الاسماء،نووى ج 1،ص 163،سفينة البحار،ج 1،ص 638.
40-الخصائص الحسينيه،شوشترى،ص 99.
41-صلوات خاص امام حسن و امام حسين،بحار الانوار،ج 91،ص 74،سلام بلندى بر اين امام شهيد است،مراجعه شود.
روايتشده است:يكى از شتربانان كاروان حسينى پس از شهادت امام،به طمعبرداشتن بند زير جامه آن حضرت،دوباره به مقتل آن امام بازگشت و آن حضرت را سربريده و خونين يافت. دست برد تا آن بند را بردارد،كه دست امام برآمد و بر دست او زد ومانع شد.كاردى در آورد و انگشتيا دستحضرت را بريد تا آن بند را برگيرد.امامدست چپ را برآورد،دست چپ را هم بريد. (1) اين شخص،بعدا چهرهاش سياه شد و درراه مكه فرياد برمىآورد كه:«ايها الناس!دلونى على اولاد محمد». (2) نام او را«بريدة بنوائل»گفتهاند.اين قضيه به صورتهاى ديگر هم در برخى كتب نقل شده است، (3) از جملهدر باره كسى به نام ابحر بن كعب،كه لباس از تن آن حضرت درآورد و او را عريان نهاد.
بعدا دستانش مثل دو چوب خشك،خشكيد. (4) اما نمىتوان به صحت آنها اطمينان يافت.
در نقلها،گاهى قضيه انگشت و انگشتر هم آمده است و اينكه،بجدل بن سليم انگشت را باانگشتر قطع كرد و انگشتر را به غارت برد. (5)
سالم بن عمرو،مولى بنى المدينه
از شهداى كربلاست.وى غلامى از طايفه بنى مدينه بود و در كوفه مىزيست و ازشيعيان اهل بيت به شمار مىآمد.سواركارى نامدار بود.در نهضتحضرت مسلم شركتداشت.پس از تنها ماندن مسلم بن عقيل،او و جمعى ديگر از شيعيان دستگير شدند،اماسالم از چنگ دشمن گريخت و پنهان شد.چون شنيد امام حسين«ع»به كربلا رسيدهاست،خود را به آن حضرت رساند و روز عاشورا در حمله اول شهيد شد.نامش درزيارت ناحيه مقدسه هم آمده است. (6)
سالم،مولى عامر بن مسلم
وى از شهداى عاشوراست.او غلام عامر بن مسلم عبدى و از شيعيان بصره و از تابعينمورد اطمينان بود.نام كامل او سالم بن ابو الجعد است.نامش در زيارت ناحيه مقدسهاست. (7)
سبط پيامبر
سبط،به معناى نواده است.از لقبهاى امام حسين،«سبط محمد النبى» (8) و سبط النبىاست. امام حسين«ع»سبط اصغر پيامبر و امام مجتبى،سبط اكبر ناميده مىشود.سبطمنتجب هم گفته شده است.به اين دو نواده عزيز رسول خدا،«سبطين»هم در روايات وزيارتنامهها اطلاق مىشود:«السلام عليكما يا سبطى نبى الرحمة و سيدى شباب اهلالجنة». (9)
سر امام حسين«ع»
روزى كه شد به نيزه سر آن بزرگوار خورشيد سر برهنه بر آمد به كوهسار (10)
پس از شهادت ابا عبد الله«ع»،سپاه كوفه قساوت و دشمنى را به اوج رساندند و سرمطهر آن حضرت را از پيكر جدا كردند،سپس به دستور عمر سعد،پيكر آن امام را زير سماسبها له كردند.اين سر مقدس،همراه سرهاى ديگر شهدا بر نيزهها شد و در كوفه و شام وشهرهاى ديگر گرداندند تا ديگران را بترسانند.سر مطهر سيد الشهدا«ع»ماجراهاىمختلفى در حادثه كربلا دارد،اينكه سر آن حضرت را از پشت گردن مىبرند، (11) بر نيزهمىكنند،خولى سر را به خانه خويش برده در اتاقى يا تنورى پنهان مىكند،سر امام بر فرازنى در كوچههاى كوفه قرآن تلاوت مىكند،نزد ابن زياد،بر طشت طلا نهاده مىشود، (12) درراه شام در دير راهب سبب مسلمان شدن قنسرين مىشود،در كاخ يزيد،بر طشت نهادهنزد او مىآورند،يزيد با خيزران بر آن سر و لبها مىزند،در خرابه شام نزد رقيه دختر امامحسين برده مىشود و...هر كدام موضوعى است كه دستمايه بسيارى از مرثيههاىسوزناك گشته و در باره اين وقايع،شعرها و نوحههاى بسيار سرودهاند.
اين كه سر مطهر كجا دفن شد،ميان محققان نظر واحدى نيست.برخى بر اين عقيدهاندكه سر را از شام به كربلا آوردند و به بدن ملحق ساختند(نظر سيد مرتضى)،برخىمعتقدند در كوفه،نزديك قبر امير المؤمنين«ع»دفن شد و برخى هم جاهاى ديگر راگفتهاند.در شام،محلى به نام جايگاه سر مطهر معروف است كه محل عبادت است. (13) برخى هم مدفن سر را در مصر، مسجد راس الحسين مىدانند و براى كيفيت انتقال آن بهآن منطقه،تاريخچهاى را ذكر مىكنند. (14) اما مشهور آن است كه سر را به كربلا آوردند و كنارپيكر دفن شد و اين را جمعى از علما در تاليفاتشان آوردهاند. (15) اصل اين جنايت بى سابقه،براى امويان مايه ننگ بود.اين كه به دستور ابن زياد،سر آنحضرت را بر نيزه كرده در كوفه چرخاندند،اولين سرى بود كه در دوران اسلام با آن چنينكردند. (16) بريدن سر و بر نيزه كردن آن و شهر به شهر گرداندن،حتى در سرودهها ومرثيههاى آن دوره نيز مطرح شده و بعنوان كارى فجيع و زشت از آن ياد شده است كهنشانه مظلوميت ثار الله است.در شعر بشير هنگام خبر دادنش از ورود اهل بيت به مدينهمىخوانيم:«و الراس منه على القناة يدار»و در شعر حضرت زينب در كوفه پس از ديدنسر برادر بر فراز نى،آمده است:«يا هلالا لما استتم كمالا...»
اين بىحرمتى آشكار،بر خلاف آنچه كه يزيديان مىخواستند ديگران را مرعوب كنند،موجى از احساسات خصمانه بر ضد آنان پديد آورد و مردم،عمق خباثت دودمان«شجرهملعونه»را شناختند.چند بيت از سرودههاى شاعران را بعنوان نمونه،پيرامون سر مطهر مىآوريم:
اى رفته سرت بر نى،وى مانده تنت تنها ماندى تو و بنهاديم ما سر به بيابانها اى كرده به كوى دوست،هفتاد و دو قربانى قربان شومت اين رسم،ماند از تو به دورانها (17) سر بى تن كه شنيده است به لب آيه كهف يا كه ديده است به مشكات تنور آيه نور؟ (18) بر نيزه،سرى به نينوا مانده هنوز خورشيد فراز نيزهها مانده هنوز در باغ سپيده،بوته بوته گل خون از رونق دشت كربلا مانده هنوز (19) زان فتنه خونين كه به بار آمده بود خورشيد«ولا»بر سر دار آمده بود با پاى برهنه دشتها را زينب دنبال حسين،سايهوار آمده بود (20) روزى كه در جام شفق،مل كرد خورشيد بر خشك چوب نيزهها گل كرد خورشيد شيد و شفق را چون صدف در آب ديدم خورشيد را بر نيزه،گويى خواب ديدم خورشيد را بر نيزه؟آرى اين چنين است خورشيد را بر نيزه ديدن،سهمگين است بر صخره از سيب زنخ،بر مىتوان ديد خورشيد را بر نيزه كمتر مىتوان ديد (21)
سران سپاه كوفه
فرماندهى سپاه انبوهى كه ابن زياد براى جنگ امام حسين«ع»بسيج كرد،به عهدهجمعى از سران بود كه عبارت بودند از:حر بن يزيد رياحى،كعب بن طلحه،عمر بن سعد،شمر بن ذى الجوشن،يزيد بن ركاب كلبى،حصين بن نمير تميمى،مضاير بن رهنيه مازنى،نصر بن حرشه، شبث بن ربعى و حجار بن ابجر،كه هر كدام،چندين هزار نيرو را تحتفرمان داشتند. (22) البته نامهاى ديگرى چون سنان و عروة بن قيس هم نقل شده است.ازجمع ياد شده،حر در روز عاشورا به حسين بن على«ع»پيوست و در ركاب او شهيد شد.
سرجون
سرجون بن منصور از مسيحيان شام بود كه معاويه او را بعنوان مشاور خويش در امرحكومت، استخدام كرده بود.در دوره يزيد هم چنين نقشى را در دربار يزيد داشت و بايزيد،همدم و مانوس بود.با راى و نظر او بود كه يزيد،پس از بيعتشيعيان كوفه بامسلم بن عقيل،براى سركوبى نهضت كوفيان،ابن زياد را به ولايت كوفه گماشت. (23) سرجون رومى،سمت دفتر ادارى و كاتب بودن را در دربار خلفا،در دوره مروان بن حكمو عبد الملك مروان هم داشت و چون برخى كوتاهيها و سهل انگاريها در كار او ديدند،بالطايف الحيلى مثل تغيير ديوان محاسبات از رومى به عربى،او را از كار بركنار كردند. (24)
سرهاى شهدا
بريدن سر(چه از مرده و چه از كشته)نوعى مثله به حساب مىآيد و شرعا حرام استو در زمان رسول خدا«ص»و خلفاى بعدى هرگز با كشتههاى دشمن كافر چنين رفتارىنشد،تا چه رسد به پيكر شهداى اهل بيت،كه سرها را از بدنها جدا كرده،شهر به شهرگرداندند. (25) اولين سرى كه بريده و به جاى ديگر فرستاده شد،در عصر معاويه و سر شهيدبزرگوار،عمرو بن حمق خزاعى بود كه از ياران با وفاى على«ع»به حساب مىآمد.
اين جنايت در عصر امويان در عاشورا تكرار شد.پيش از عاشورا نيز سر مسلم بنعقيل و هانى بن عروه را از بدن جدا كردند و به شام،نزد يزيد فرستادند.سرهاى قيس بنمسهر،عبد الله بن بقطر،عبد الاعلى كعبى،عمارة بن صلخب نيز توسط ابن زياد قطع شد.
سرهاى تعداد زيادى از شهداى كربلا هم از بدن جدا شد و به كوفه نزد ابن زياد بردند. طبقبرخى نقلها تعداد آنها 78 سر بود كه ميان قبايل تقسيم كردند تا از اين طريق نزد ابن زياد ويزيد،مقرب شوند.سران هر يك از قبايل كنده،هوازن،تميم،مذحج و...تعدادى از سرهارا به كوفه بردند. (26) ابن زياد هم سرها را به شام نزد يزيد فرستاد.كيفيت فرستادن سرهانمايشى بود تا جماعت بسيارى آنها را ببينند و وسيلهاى براى ترساندن مردم و زهر چشمگرفتن از آنان باشد،بويژه كه جدا كردن سر نسبت به شخصيتهاى معروفتر انجام شد.بهاحتمال قوى، تصميم به بريدن سرها توسط سپاه عمر،با فرمان عبيد الله زياد بوده است،چون در نامهاش فرمان به كشتن و مثله كردن داده بود.به تحليل كتاب«انصار الحسين»،بريدن سرها تنها يك جنايت جنگى نبود،بلكه نوعى حركتسياسى و نشان دهنده عمقخصومت و دشمنى و ترساندن مردم ديگر بود تا از قطع سرها عبرت بگيرند و هيچ كسى،انديشه مبارزه با امويان را در سر نپروراند و بداند كه چنين سرهايى بريده و بر نيزههاافراشته خواهد شد.نيز به عنوان كارى سمبليك براى درهم كوبيدن قداستسيد الشهدا«ع»بود.
مدفن برخى از اين سرها(حدود 16 سر)را در«باب الصغير»شام مىدانند،از جملهسر مطهر على اكبر،حبيب بن مظاهر و حر بن يزيد را.
سعد بن حنظله تميمى
يكى از شهداى كربلا از قبيله تميم بود. (27) بعضى او را همان حنظلة بن اسعد شبامىدانستهاند،مثل مؤلف قاموس الرجال.
سعيد بن عبد الله حنفى
از شهداى والاقدر كربلاست،كه ايمانى راسخ و شجاعتى فراوان داشت و از هوادارانسرسخت اهل بيت«ع»بود.شب عاشورا وقتى سيد الشهدا«ع»از افراد خواست كه ازتاريكى استفاده كرده متفرق شوند،ياران برخاستند و هر يك سخنانى گفتند.از جملهسعيد بن عبد الله ايستاد و گفت:نه به خدا قسم،تو را وا نمىگذاريم تا خداوند بداند كه مادر نبود رسول خدا«ص»حق او و ذريهاش را مراعات كرديم.به خدا سوگند،اگر بدانم كهكشته مىشوم،سپس زنده مىشوم، آنگاه سوزانده مىشوم و هفتاد بار با من چنين مىكنند،باز هم از تو جدا نمىشوم تا در راه تو فدا شوم.چگونه چنين كنم،با آنكه بيش از يكباركشته شدن نيست و پس از آن كرامت ابدى و بى پايان است. (28) اين نشان دهنده عمق ايمانو اخلاص او در راه يارى حق و عترت است.او و همراهش هانى به هانى،آخرينسفيرانى بودند كه امام حسين«ع»نامهاى خطاب به مردم كوفه نوشت و به دست آنانسپرد.در آخر همين نامه،جمله معروف امام در باره«وظيفه پيشوا»آمده است كه:
«...فلعمرى ما الامام الا العامل بالكتاب...». (29) نيز يكى از فرستادگانى بود كه نامههاى كوفيان را خدمت امام حسين«ع»آورده بود.
وى از انقلابيون پر شور كوفه به حساب مىآمد.در نهضت مسلم بن عقيل هم فعال بود ونامه مسلم را به مكه رساند و از مكه همراه امام به كوفه آمد تا در روز حماسه بزرگعاشورا،جان را فداى رهبرش سازد.هنگام ظهر عاشورا در مقابل امام حسين«ع»ايستاد تاآن حضرت نمازش را بخواند.او آنقدر تير خورد كه بر زمين افتاد و جان باخت.در پيكراو غير از زخم شمشيرها و نيزهها،سيزده تير يافتند. (30) نامش در زيارت ناحيه مقدسه،همراه با جملاتى كه شب عاشورا در برابر امام حسين«ع»گفت و ثنا و دعايى كه حضرتحجت در اين زيارت براى او دارد،آمده است. (31)
سفره
اطعام و احسانى كه در خانهها و تكيهها،به ياد شهداى كربلا يا خانواده امام حسين«ع»
به افراد مىدهند و اغلب در پى نذر و نياز،سفره مىگسترند.به تناسب كسى كه به نام اوسفره پهن مىكنند،نام خاصى به آن مىدهند،مثل سفره ابا الفضل،سفره امام زين العابدين،سفره رقيه و امثال آن و آداب و رسوم خاصى دارد.آنچه كه به ياد امام حسين«ع»ضيافتداده مىشود،چه در ايام محرم و چه اوقات ديگر،مورد تقديس افراد است و بعنوانتبرك،بر سر آن سفره مىنشينند يا از غذاى آن اطعام،به خانهها مىبرند و متواضعانههر چند وضع مالىشان خوب باشد،از بركت معنوى آن استفاده مىكنند و آن را«غذاىامام حسين»مىدانند.به چنان سفرهاى«سفره ماتم»هم مىگفتهاند.اين از ديرباز رواجداشته است.خلفاى فاطمى در مجلس سوگوارى بر زمين مىنشستند و پيروانشان درنهايت اندوه،گرد آنان حلقه مىزدند.به جاى فرش در تالارها و سرسراها شن مىريختندو خوراك بسيار مختصرى تنها مركب از عدس سياه،پيازهاى شور و خيار و نان جوين كهاز دستى رنگ آن را تغيير مىدادند،بر سر خوان مىنهادند و آن را«سفره ماتم»
مىخواندند...». (32)
سقايى
يكى از منصبهاى حضرت عباس«ع»در عاشورا.اصل آب رسانى به تشنگان در تعاليمدينى بسيار پسنديده است.امام صادق«ع»فرموده است:«افضل الصدقة ابراد كبد حراء»
برترين صدقه،خنك كردن جگر سوخته و تشنه است.و نيز فرموده است:«من سقى الماءفى موضع يوجد فيه الماء كان كمن اعتق رقبة و من سقى الماء فى موضع لا يوجد فيه الماءكان كمن احيى نفسا و من احيى نفسا فكانما احيى الناس جميعا»هر كه در جايى كه آبهست مردم را سيراب كند،گويا بردهاى را آزاد كرده است و هر كه آب دهد در جايى كهآب نيست، گويا كسى را زنده ساخته است و كسى كه يك نفر را زنده كند،گويا به همهمردم حيات بخشيده است.و در روايت ديگرى از امام باقر«ع»است كه خداوند سقايىبراى جگرهاى تشنه را دوست مىدارد:«ان الله يحب ابراد الكبد الحراء». (33) در كربلا،آب رسانى به خيمهها و حرم سيد الشهدا«ع»بر عهده ابا الفضل«ع»بود و او رالقب«سقاى دشت كربلا»دادهاند،مثل لقب قمر بنى هاشم،يا علمدار حسين:«و كانالعباس السقاء،قمر بنى هاشم،صاحب لواء الحسين...» (34) در ايام عاشورا و محرم نيز،عدهاى به ياد آن حماسه و به نشانه سقايى حضرت عباسو تشنگى اهل بيت،به سقايى و آب دادن به مردم و دستههاى عزادار مىپردازند،چهبا مشك،چه با آماده سازى منبع آب در معابر عمومى،يا تهيه آب خنك.و اين را پيروى ازشيوه مردانگى علمدار كربلا مىدانند.البته سقايى،به معناى فروش آب و تقسيم آب درخانهها هم به عنوان يك حرفه،گفته مىشده است.سقاى كربلا،آن چنان فتوت داشت كهبا لب تشنه وارد فرات شد ولى خود،آب نخورد و ايثارگرى را به اوج رساند و عاقبت همروز عاشورا،جان را در راه آب آورى براى ذريه تشنه كام پيامبر از دست داد و دستانشقلم شد و مشك پر آب را نتوانست به خيام حسينى برساند و در كنار فرات،بر خاك افتاد.
بر توسن موج خشم،آوا زده بود مانند على بر صف هيجا زده بود آبى مگر آورد حرم را ز فرات سقاى حسين،دل به دريا زده بود سقاى كربلا و علمدار شاه دين فرزند شير حق و هژبر كنامها با كام تشنه آب ننوشيدى از فرات ياد لب حسين و دگر تشنه كامها افسوس شد اميد تو از آب،نا اميد با اينكه شد ز جانب تو اهتمامها دستت جدا شد از تن و دستخدا شدى حق در عوض سپرد به دستت زمامها (35)
به محلى كه مخصوص آب دادن به عزاداران و هياتهاست،يا به ظرف بزرگى از سنگكه مخصوص اين كار،تراشيده مىشد،«سقاخانه»گفته مىشد.به نوشته لغت نامه دهخدا:
محلى كه در آن آب ريزند كه تشنگان خود را سيراب نمايند،جايى كه در آنجا براىتشنگان آب ذخيره كنند و آنجا را متبرك دانند.
سكينه
دختر بزرگوار سيد الشهدا«ع»،كه در علم،معرفت،ادب،توجه به حق و جذبهپروردگار،كم نظير و مورد توجه خاص پدرش ابا عبد الله الحسين«ع»بود.نام اصلى او راآمنه،امينه،اميمه يا امامه هم نوشتهاند.لقب سكينه(يا سكينه)از طرف مادرش«رباب»بهاو داده شد.او كه خواهر«على اصغر»هم بود،در كربلا حضور داشت و در عاشورا،سناو حدودا ده تا سيزده سال بوده است.اين را از آنجا گفتهاند كه امام حسين«ع»روزعاشورا به او لقب«خيرة النسوان»(برگزيده زنان)داده است و اين با كودك بودنشنمىسازد.شرح آنچه به مصيبتهاى او در حادثه كربلا مربوط مىشود،در كتابهاى مقتل(ازجمله در نفس المهموم)آمده است.روز عاشورا،چون سيد الشهدا«ع»هنگام وداع بااطفال و زنان،ديد كه دخترش سكينه از زنان كنار گرفته و در حال گريستن است،به او فرمود:
سيطول بعدى يا سكينة فاعلمى منك البكاء اذا الحمام دهانى لا تحرقى قلبى بدمعك حسرة ما دام منى الروح فى جسمانى فاذا قتلت فانت اولى بالذى تاتينه يا خيرة النسوان (36)
اين دختر بزرگوار،كه به تعبير شيخ عباس قمى«زنى با حصافت عقل و اصابت راى وافصح و اعلم مردمان به زبان عرب و شعر و فضل و ادب»بوده است، (37) پس از بازگشت ازسفر كوفه و شام،در خانه پدر خود،تحت كفايت امام سجاد«ع»قرار گرفت.وى،محضرسه امام(امام حسين، امام سجاد و امام باقر)عليهم السلام را درك كرد.نوشتهاند:خانهاشمركز تجمع شعرا و محل مناقشه و بحث و نقد ادبى بود.به شاعران بزرگ همچون فرزدقو جرير،صله عطا مىكرد. سكينه به زنى مصعب بن زبير در آمد و پس از قتل او،زوجهعبد الله بن عثمان گرديد و پس از مرگ او،زيد بن عمر با وى ازدواج كرد،ولى زيد،بهتوصيه سليمان بن عبد الملك او را طلاق گفت. (38) سكينه همچنان در مدينه مىزيست،تاآنكه در پنجم ربيع الاول سال 117 هجرى در زمان هشام بن عبد الملك پس از هفتاد سال،در مدينه در گذشت. (39) قبر او نيز در مدينه است.
سلام بر حسين«ع»
درودى است كه هنگام نوشيدن آب خنك بر زبان مىآيد.به عربى گفته مىشود:
«سلام الله على الحسين و اصحابه».امام سجاد،امام صادق و ائمه ديگر،هنگام نوشيدنآب،از حسين«ع»ياد مىكردند.از خود سيد الشهدا(يا بعنوان زبان حال)نقل شده كه:
شيعتى ما ان شربتم عذب ماء فاذكرونى او سمعتم بغريب او شهيد فاندبونى (40)
شيعيان من!هر گاه آب گوارا نوشيديد،مرا ياد كنيد،هر گاه غريب يا شهيدى را شنيديد،بر من گريه كنيد.آب و تشنگى،تداعى كننده عاشوراى حسين است و هر مرثيهخوانى نيزاز فرات و آب و عطش،گريز به صحراى كربلا مىزند و از حسين عطشان ياد مىكند. (41)
پىنوشتها
1-اثبات الهداة،ج 5،ص 205.
2-ناسخ التواريخ،ج 4،ص 19،به نقل از«مدينة المعاجز».
3-همچون:بحار الانوار،ج 45،ص 311،معالى السبطين،ج 2،ص 61.
4-اثبات الهداة،ج 5،ص 201.
5-عوالم(امام حسين)،ص 302.
6-عنصر شجاعت،ج 2،ص 271،انصار الحسين،ص 74.
7-انصار الحسين،ص 74.
8-بحار الانوار،ج 45،ص 244.
9-زيارتنامه حضرت معصومه«ع»در مفاتيح الجنان.
10-محتشم كاشانى.
11-عوالم(امام حسين)،ص 303 و 304.
12-امالى صدوق،ص 140.
13-سفينة البحار،ج 1،ص 492.
14-در اين باره به بحث مفصل در كتاب«سيرة الائمة الاثنى عشر»،هاشم معروف الحسنى،ج 2،ص 84 مراجعهكنيد.نيز«آرامگاههاى خاندان پاك پيامبر»،ص 311.
15-به موارد آن در كتاب«مقتل الحسين»،مقرم،ص 469،و بحار الانوار،ج 45،ص 144 مراجعه كنيد.
16-الكامل،ابن اثير،ج 2،ص 574،بحار الانوار،ج 45،ص 119.در برخى نقلها اولين سر را متعلق به عمرو بنحمق در زمان معاويه دانستهاند.وى از ياران امير المؤمنين بود و معاويه او را به شهادت رساند.
17-جودى.
18-نير تبريزى.
19-محمد پيلهور.
20-حسين اسرافيلى.
21-على معلم.
22-عنصر شجاعت،ج 1،ص 408.
23-مقتل الحسين،مقرم،ص 169.
24-العقد الفريد،ج 4،ص 252.
25-در زمينه بريدن سرهاى شهدا و انگيزههاى سياسى دشمن از اين جنايت،رجوع كنيد به بحث مفصل و تحليلىمحمد مهدى شمس الدين در كتاب«انصار الحسين»،ص 206 به بعد.
26-بحار الانوار،ج 45،ص 62.
27-مناقب،ابن شهر آشوب،ج 4،ص 101،انصار الحسين،ص 74.
28-اعيان الشيعه،ج 7،ص 241.
29-مقتل الحسين،مقرم،ص 165.
30-بحار الانوار،ج 45،ص 21.
31-همان،ص 70.
32-تاريخ آموزش در اسلام،احمد شلبى،ترجمه محمد حسين ساكت،ص 324.
33-هر سه حديث در وسائل الشيعه،ج 6،ص 330 و 331.
34-بحار الانوار،ج 45،ص 40.
35-سيد رضا بهشتى«دريا».
36-شام سرزمين خاطرهها،ص 106،به نقل از«سكينه»،مقرم،ص 266.
37-منتهى الآمال،ج 1،ص 463.
38-فرهنگ فارسى،معين،ج 5،ص 776.
39-تهذيب الاسماء،نووى ج 1،ص 163،سفينة البحار،ج 1،ص 638.
40-الخصائص الحسينيه،شوشترى،ص 99.
41-صلوات خاص امام حسن و امام حسين،بحار الانوار،ج 91،ص 74،سلام بلندى بر اين امام شهيد است،مراجعه شود.