عاشورا و سقيفه
ديد جريان شناسانه در حوادث،ريشه حادثه عاشورا را در انحراف نخستين دررهبرى حكومت مىبيند كه در«سقيفه بنى ساعده»اتفاق افتاد.اگر جمعى از امت پيامبر،نيم قرن پس از رحلت رسول الله«ص»در كربلا فرزند رسول الله را شهيد كردند،زمينه آندر حوادث گذشته و غصب خلافت و تصدى آل ابو سفيان نسبت به حكومت اسلامى وكنار زدن ائمه از ولايت و رهبرى بود.از اين رو در زيارت عاشورا كسانى لعن مىشوند كهآغازگر ظلم بر اهل بيت پيامبر و بنيانگذار ستم به ذريه رسول خدا«ص»بودند،و نيز كسانىكه به آن ستم نخست راضى شدند،همكارى يا سكوت كردند و زمينهساز آن بودند،تاآنجا كه براى جنگ با عترت پيامبر، تمكين كردند:«لعن الله امة اسست اساس الظلم و الجورعليكم اهل البيت و لعن الله امة دفعتكم عن مقامكم و ازالتكم عن مراتبكم التى رتبكم الله فيهاو لعن الله امة قتلتكم و لعن الله الممهدين لهم بالتمكين من قتالكم...».
در ماجراى كربلا،همه آنان كه از آغاز،اهل بيت را از صحنه اجتماعى و سياسى امتكنار زدند و بر غصب حكومت اسلامى توطئه كردند،تا آنان كه بر كشتن او گرد آمدند وهمراهى و متابعت كردند،شريكند.اين نكته در جاى ديگر زيارت عاشورا مطرح است:
«اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد و آل محمد و آخر تابع له على ذلك،اللهم العن العصابةالتى جاهدت الحسين و شايعت و بايعت و تابعت على قتله،اللهم العنهم جميعا». (1) توطئه سقيفه،تلاشى از سوى شرك شكستخورده در جبهههاى بدر و احد و حنينبود،تا دوباره به سيادت جاهلى خود برسند و سفيانيان كوشيدند انتقام كشتههاى خود رااز آل پيامبر،از طريق سلطه يافتن بر خلافت و تار و مار كردن بنى هاشم و عترت رسولبگيرند. طرح شورا و بيعتساختگى سقيفه،ظاهرى فريبنده براى اعمال آن سياست بود.
به قول نير تبريزى:
كانكه طرح بيعتشور افكند خود همانجا طرح عاشورا افكند چرخ در يثرب رها كرد از كمان تير كاندر نينوا شد بر نشان (2)
هواداران سقيفه،در سپاه كوفه بودند.امام حسين«ع»روز عاشورا با بدن مجروح، آنانرا«شيعيان آل ابى سفيان»خطاب كرد كه نه دين داشتند،نه حريت.ابن زياد وقتى با سربريده حسين«ع»در طشت طلايى رو به رو شد،با چوبى كه در دست داشت بر لبهاى آنسر مطهر مىزد و مىگفت:«يوم بيوم بدر» (3) يزيد بن معاويه نيز پس از كشتن امام وسرمستى از پيروزى بر آن حضرت،در پيش چشم فرزندان او كه به اسارت در كاخ او بردهشده بودند،آرزو كرد كه كاش نياكان كشته شدهاش در بدر،زنده بودند و به يزيد مىگفتنددستت درد نكند. كشتن حسين«ع»و يارانش را در مقابل كشتههاى بدر دانست،منكروحى و نزول جبرئيل شد و گفت اگر از آل احمد انتقام نگيرم،از نسل خندف نيستم... (4) حضرت زينب«ع»با خطاب«يابن الطلقاء»به يزيد،اشاره به نيكان مشرك او كرد،كه درفتح مكه،پيامبر آزادشان كرد، امام سجاد«ع»نيز به يزيد گفت:جد من على بن ابى طالب،در جنگ بدر و احد و احزاب، پرچمدار رسول الله بود،اما پدر و جد تو،پرچمدار كفاربودند. (5) كربلا،صحنه تجديد كينههاى مشركان و منافقان بر ضد آل الله بود و همان قدرتسياسى را كه ميراث رسول خدا بود و غاصبانه به دست دشمن افتاد،بر ضد عترت رسولبه كار گرفتند و اين از شگفتيهاى تاريخ است!سيد الشهدا«ع»در خطابه خويش در عاشورابه سپاه كوفه چنين فرمود:شمشيرى را كه ما به دستتان داديم،عليه ما تيز كرديد و به روىما شمشير كشيديد و آتشى را كه بر دشمنان شما و ما افروخته بوديم،بر خود ما افروختيدو با دشمنان خدا بر ضد اولياء الله همدستشديد: «فشحذتم علينا سيفا كان فى ايدينا وحششتم علينا نارا اضرمناها على عدوكم و عدونا...» (6) و در نقل ديگر:«سللتم علينا سيفا فىرقابنا و حششتم علينا نار الفتن...فاصبحتم البا على اوليائكم و يدا عليهم لاعدائكم» (7) آيا اينهمان سخن ابو بكر بن عربى نيست كه حسين«ع»به شمشير جدش كشته شد«ان حسيناقتل بسيف جده»؟ (8) تيرى را كه عمر سعد،صبح عاشورا به سوى اردوى حسينى رها مىكند و تيرى را كهحرمله بر گلوى على اصغر«ع»مىزند،تيرى نيست كه در سقيفه رها شد و بر قلب پيامبرنشست؟و آيا آن تير،بر حنجره اصغر نشستيا بر جگر دين فرود آمد؟چه خوب وعميق دريافته و سروده است،مرحوم آية الله كمپانى:
فما رماه اذ رماه حرمله و انما رماه من مهد له سهم اتى من جانب السقيفه و قوسه على يد الخليفه و ما اصاب سهمه نحر الصبى بل كبد الدين و مهجة النبى (9)
اگر واقعه شوم سقيفه نبود،هرگز جنايتهاى بعدى كه اوج آن در عاشورا بود،پيشنمىآمد و مسير تاريخ اسلام و شيعه به گونه ديگرى بود.
اگر پيمان مردم با«ولى»بود اگر پيوند با آل على بود نه فرمان نبى از ياد مىرفت نه رنج و زحمتش بر باد مىرفت نه زهرا كشته مىشد در جوانى نه مىشد خسته از اين زندگانى نه خون دل نصيب مجتبى بود نه پرپر لالهها در كربلا بود نه زينب بذر غم مىكاشت در دل نه مىزد سر ز غم بر چوب محمل بقيع ما نه غم افزاى جان بود نه ويران و چنين بىسايه بان بود (10)
عاشورا و شعر فارسى
نام كتابى است كه مجموعه«تركيب بند»هاى معروف شعراى بزرگ را درباره امامحسين«ع»و حادثه عاشورا در بر دارد.اين كتاب كه به اهتمام«حسن گل محمدى»فراهمشده است،14 تركيب بند معروف را از محتشم كاشانى و ديگران دارد و 263 صفحه است.
درباره سيد الشهدا و حادثه عاشورا،مجموعههاى شعرى متعددى به زبان عربى،فارسى،تركى و...تدوين شده است و شاعران در طول تاريخ،با زبان ماندگار شعر،به ترسيم اينحماسه جديد و مظلوميتهاى اهل بيت پرداختهاند.شاعرانى چون محتشم كاشانى،صباحىبيدگلى،وصال شيرازى،قاآنى شيرازى،سروش اصفهانى،نير تبريزى،عمان سامانى و...
از جمله اينانند كه در قالب تركيب بند يا مثنوى و قطعه به مرثيه سرايى دربارهسيد الشهدا«ع»پرداختهاند. (11) با توجه به تشويقى كه امامان نسبت به سرودن شعر دربارهحادثه كربلا و مظلوميت دودمان پيامبر و نشر فضايل اهل بيت داشتهاند،راز اينهمه سروده،ديوان، مجموعههاى شعر و مدايح و مراثى پيرامون مصائب و فضايل عترت،آشكارمىشود.
ورود حماسه كربلا به حيطه شعر و ادب،يكى از عوامل ماندگارى آن نهضت بودهاست،چرا كه قالب تاثير گذار و نافذ شعر و مرثيه،ميان دلها و حادثه عاشورا پيونده زده واحساسها و عواطف علاقهمندان را به آن ماجرا وصل كرده است.اين ويژگى در شعرهاىغير فارسى نيز وجود دارد و ادبيات عاشورايى،از غنىترين ذخيرههاى فكرى واحساسى شيعه است.از سوى ديگر حماسه كربلا در زبان شعرى شاعران تاثير نهاده وادبيات را پر بار ساخته است.رابطهاى متقابل ميان شعر فارسى و عاشورا وجود دارد و هردو به ماندگارى و جلوه يكديگر كمك كردهاند.برخى شاعران نيز ماندگارى نام خود رامديون شعر سرودن درباره اهل بيت و عاشورا و مظلوميت ابا عبد الله«ع»اند و گاهى با يكشعر،شهره و جاويد شدهاند،همچون محتشم.
عامر بن جليده(خليده)
او را از شهداى كربلا دانستهاند.در زيارت رجبيه نام او آمده است. (12)
عامر بن حسان بن شريح طائى
از اصحاب امام حسين«ع»بود كه از مكه همراه آن حضرت آمد و در كربلا در حملهاول به شهادت رسيد (13) .وى از شجاعان معروف و شيعيان خالص بود.پدرش نيز در جنگجمل و صفين،در ركاب حضرت على«ع»جنگيده بود.
عامر بن مالك
از شهداى كربلا بود.نامش در زيارت رجبيه نيز آمده است (14) .
عامر بن مسلم عبدى
از شهداى كربلا بود.عامر كه اهل بصره بود،همراه غلامش«سالم»از بصره به مكه آمدو به سيد الشهدا«ع»پيوست و از آنجا همراه امام تا كربلا آمد و روز عاشورا در حمله اول بهشهادت رسيد. (15) شرافت ديگر او آن است كه در زيارت ناحيه مقدسه نام او آمده است وسلام به او داده شده است (16) .
عباس بن على«ع»
فرزند امير المؤمنين،برادر سيد الشهدا،فرمانده و پرچمدار سپاه امام حسين«ع»در روزعاشورا.عباس در لغت،به معناى شير بيشه،شيرى كه شيران از او بگريزند است. (17) مادرش«فاطمه كلابيه»بود كه بعدها با كنيه«ام البنين»شهرت يافت.على«ع»پس ازشهادت فاطمه زهرا با ام البنين ازدواج كرد.عباس،ثمره اين ازدواج بود.ولادتش را در (18) شعبان سال 26 هجرى در مدينه نوشتهاند و بزرگترين فرزند ام البنين بود و اين چهارفرزند رشيد،همه در كربلا در ركاب امام حسين«ع»به شهادت رسيدند.وقتىامير المؤمنين شهيد شد،عباس چهارده ساله بود و در كربلا 34 سال داشت.كنيهاش«ابو الفضل»و«ابو فاضل»بود و از معروفترين لقبهايش،قمر بنى هاشم،سقاء،صاحب لواءالحسين،علمدار،ابو القربه،عبد صالح، باب الحوايج و...است.
عباس با لبابه،دختر عبيد الله بن عباس(پسر عموى پدرش)ازدواج كرد و از اينازدواج،دو پسر به نامهاى عبيد الله و فضل يافت.بعضى دو پسر ديگر براى او به نامهاىمحمد و قاسم ذكر كردهاند.
آن حضرت،قامتى رشيد،چهرهاى زيبا و شجاعتى كم نظير داشت و به خاطر سيماىجذابش او را«قمر بنى هاشم»مىگفتند.در حادثه كربلا،سمت پرچمدارى سپاهحسين«ع»و سقايى خيمههاى اطفال و اهل بيت امام را داشت و در ركاب برادر،غير ازتهيه آب،نگهبانى خيمهها و امور مربوط به آسايش و امنيتخاندان حسين«ع»نير برعهده او بود و تا زنده بود،دودمان امامت،آسايش و امنيت داشتند (19) .
روز عاشورا،سه برادر ديگر عباس پيش از او به شهادت رسيدند.وقتى علمدار كربلااز امام حسين«ع»اذن ميدان طلبيد حضرت از او خواست كه براى كودكان تشنه وخيمههاى بىآب، آب تهيه كند.ابو الفضل«ع»به فرات رفت و مشك آب را پر كرد و دربازگشت به خيمهها با سپاه دشمن كه فرات را در محاصره داشتند درگير شد و دستهايشقطع گرديد و به شهادت رسيد. البته پيش از آن نيز چندين نوبت.همركاب با سيد الشهدا بهميدان رفته و با سپاه يزيد جنگيده بود.عباس،مظهر ايثار و وفادارى و گذشت بود.وقتىوارد فرات شد،با آنكه تشنه بود، اما بخاطر تشنگى برادرش حسين«ع»آب نخورد وخطاب به خويش چنين گفت:
يا نفس من بعد الحسين هونى و بعده لا كنت ان تكونى هذا الحسين وارد المنون و تشربين بارد المعين تالله ما هذا فعال دينى
و سوگند ياد كرد كه آب ننوشد. (20) وقتى دست راستش قطع شد،اين رجز را مىخواند:
و الله ان قطعتموا يمينى انى احامى ابدا عن دينى و عن امام صادق اليقين نجل النبى الطاهر الامين
و چون دست چپش قطع شد،چنين گفت:
يا نفس لا تخشى من الكفار و ابشرى برحمة الجبار مع النبى السيد المختار قد قطعوا ببغيهم يسارى فاصلهم يا رب حر النار
شهادت عباس،براى امام حسين بسيار ناگوار و شكننده بود.جمله پر سوز امام،وقتىكه به بالين عباس رسيد،اين بود:«الآن انكسر ظهرى و قلتحيلتى و شمت بى عدوى». (21) وپيكرش، كنار«نهر علقمه»ماند و سيد الشهدا به سوى خيمه آمد و شهادت او را به اهل بيتخبر داد. هنگام دفن شهداى كربلا نيز،در همان محل دفن شد.از اين رو امروز حرمابا الفضل«ع»با حرم سيد الشهدا فاصله دارد.
مقام والاى عباس بن على«ع»بسيار است.تعابير بلندى كه در زيارتنامه اوست،گوياىآن است. اين زيارت كه از قول حضرت صادق«ع»روايتشده،از جمله چنين دارد:
«السلام عليك ايها العبد الصالح المطيع لله و لرسوله و لامير المؤمنين و الحسن و الحسين...
اشهد الله انك مضيت على ما مضى به البدريون و المجاهدون فى سبيل الله المناصحون فىجهاد اعدائه المبالغون فى نصرة اوليائه الذابون عن احبائه...» (22) كه تاييد و تاكيدى بر مقامعبوديت و صلاح و طاعت او و نيز تداوم خط مجاهدان بدر و مبارزان با دشمن و ياوراناولياء خدا و مدافعان از دوستان خداست.امام سجاد«ع»نيز سيماى درخشان عباس بنعلى را اينگونه ترسيم فرموده است:«رحم الله عمى العباس فلقد آثر و ابلى و فدا اخاهبنفسه حتى قطعتيداه فابدله الله عز و جل بهما جناحين يطير بهما مع الملائكة فى الجنة كماجعل جعفر بن ابى طالب.و ان للعباس عند الله تبارك و تعالى منزلة يغبطه بها جميع الشهداءيوم القيامة» (23) .كه در آن نيز مقام ايثار،گذشت،فداكارى،جانبازى،قطع شدن دستانش ويافتن بال پرواز در بهشت،همبال با جعفر طيار و فرشتگان مطرح است و اينكه:عمويمعباس،نزد خداى متعال،مقامى دارد كه روز قيامت،همه شهيدان به آن غبطه مىخورند ورشك مىبرند.
عباس يعنى تا شهادت يكه تازى عباس يعنى عشق،يعنى پاكبازى عباس يعنى با شهيدان همنوازى عباس يعنى يك نيستان تكنوازى عباس يعنى رنگ سرخ پرچم عشق يعنى مسير سبز پر پيچ و خم عشق جوشيدن بحر وفا،معناى عباس لب تشنه رفتن تا خدا،معناى عباس (24)
در زيارت ناحيه مقدسه نيز از زبان حضرت مهدى«ع»به او اينگونه سلام داده شدهاست: «السلام على ابى الفضل العباس بن امير المؤمنين،المواسى اخاه بنفسه،الآخذ لغده منامسه، الفادى له،الواقى الساعى اليه بمائه،المقطوعة يداه...» (25) .
كربلا كعبه عشق است و من اندر احرام شد در اين قبله عشاق،دو تا تقصيرم دست من خورد به آبى كه نصيب تو نشد چشم من داد از آن آب روان تصويرم بايد اين ديده و اين دست دهم قربانى تا كه تكميل شود حج من و تقديرم (26)
عبد الاعلى بن يزيد كلبى
از شهداى نهضتحسينى در كوفه.وى از جوانان كوفه بود كه با مسلم بن عقيل بيعتكرد.پس از دستگير شدن«هانى»توسط ابن زياد،هنگامى كه مسلم اعلان قيام كرد،عبد الاعلى سلاح بر گرفت و از خانه بيرون آمد تا در محله«بنى فتيان»به مسلم بپيوندد.اورا دستگير كرده،نزد ابن زياد بردند.دستور داد تا به زندانش افكنند.پس از شهادت هانىو مسلم،به دستور ابن زياد احضارش كردند و گردن زدند. (27) سلام خدا بر او باد.
عبد الرحمن بن ابى سبره جعفى
يكى از فرماندهان سپاه«عمر سعد»كه يك چهارم از نيروهاى شهر كوفه را تحتفرمان داشت.
عبد الرحمن بن عبد الله ارحبى
از شهداى كربلاست.وى از جمله كسانى بود كه دعوتنامه كوفيان را به حضور امامحسين«ع»رسانيد و خود از همراهان مسلم بن عقيل در كوفه بود.مردى بود شجاع، موجهو محترم و تابعى.در مكه همراه امام شد و به كربلا آمد.گفتهاند كه در حمله نخست بهشهادت رسيد (28) .نام او در زيارت رجبيه و زيارت ناحيه مقدسه آمده است.
عبد الرحمن بن عبد الله ازدى
از پيكهاى سيد الشهدا.او همراه قيس بن مسهر صيداوى ماموريتيافته بود كه نامه امامحسين«ع»را به مردم كوفه برساند.
عبد الرحمن بن عبد ربه انصارى خزرجى
از شهداى كربلاست.وى از اصحاب رسول خدا«ص»بود و پس از رحلت آنحضرت نيز از كسانى بود كه به امير المؤمنين،اخلاص داشت و از آن حضرت قرآنآموخته بود.به نصب على«ع»در غدير به امامت گواهى داد.روز تاسوعا با«برير»شوخىمىكرد.وقتى گفتند:الآن چه وقتشوخى است،گفت:چرا خوشحال نباشم؟ميان ما وبهشت،جز درگيرى با اين كافران و شهادت فاصلهاى نيست (29) .او از شخصيتهاى بارزشيعى كوفه محسوب مىشد و در ايام نهضت مسلم بن عقيل،از مردم به نفع حسين بنعلى«ع»بيعت مىگرفت. (30)
عبد الرحمن بن عرزة بن حراق غفارى
از شهداى كربلا.جد او از ياران على«ع»بود كه در جنگ جمل،صفين و نهروانشركت داشت. خودش نيز از جوانان نام آور و برجسته كوفه بود.به حسين بن علىپيوست و روز عاشورا شهيد شد. (31) نامش در زيارت رجبيه هم آمده است.
بعيد نيست كه اين،همان عبد الرحمن بن عروه غفارى باشد و تشابه اسمى ميان عروه وعزره در استنساخ پيش آمده باشد (32) .
عبد الرحمن بن عروه غفارى
او و برادرش عبد الله،كه هر دو در كربلا شهيد شدند،از اشراف و شجاعان كوفه بودندو به خاندان پيامبر عشق مىورزيدند.جدشان حراق نيز از ياران على«ع»بود كه در سهجنگ،در ركاب آن حضرت حضور داشت.اين دو برادر با هم از كوفه به كربلا آمدهبودند.هر دو با هم روز عاشورا از سيد الشهدا اذن پيكار گرفتند و با هم به ميدان رفتند.دررفتن به ميدان نبرد،از هم سبقت مىجستند.هنگام جنگ،هر كدام يك مصرع از رجز رامىخواند و نفر ديگر،مصرع دوم شعر را تمام مىكرد.اين دو برادر با هم نيز به شهادت رسيدند. (33)
عبد الرحمن بن عقيل بن ابى طالب
از شهداى كربلا و از اولاد عقيل است.مادر او كنيز بود.نام عبد الرحمن در زيارتناحيه مقدسه و رجبيه آمده است (34) .
عبد الرحمن بن يزيد
از شهداى كربلا به حساب آمده است.نامش در زيارت رجبيه است (35) .
العبد الصالح
صفت و لقبى است كه در زيارت حضرت ابا الفضل«ع»از قول امام صادق«ع»براى آنسردار شهيد كربلا آمده است:«السلام عليك ايها العبد الصالح المطيع لله و لرسوله...» (36)
عبد الله بن ابى بكر
در شمار شهداى كربلا ذكر شده است (37) .
عبد الله بن بقطر(يقطر)
از شهداى نهضت امام حسين«ع»در كوفه.وى صحابى پيامبر و برادر رضاعى امامحسين«ع»بود.سه روز قبل از امام حسين«ع»به دنيا آمد.پدرش بقطر(يقطر)خادم پيامبربود و همسرش ميمونه در خانه على«ع»بود و ميمونه هر دو را شير مىداد (38) .او از صحابيانشهيد و از فرستادگان امام حسين«ع»بود كه نامهاى از سوى آن حضرت براى مسلم بنعقيل در كوفه مىبرد.دستگير شد،وى را نزد ابن زياد بردند،سپس او را از بالاى قصر بهزمين افكندند و استخوانهايش خورد شد.رمقى در بدن داشت كه عبد الملك بن عميرلخمى او را كشت (39) .
عبد الله بن جعفر
همسر زينب كبرى و داماد على«ع»و پسر جعفر طيار.وى،نخستين نوزاد مسلمان درحبشه بود.در ايامى كه پدرش جعفر بن ابى طالب به حبشه هجرت كرده بود،در آن كشوربه دنيا آمد. مادرش«اسماء بنت عميس»بود.اسماء،پس از شهادت جعفر طيار در جنگموته،به همسرى ابو بكر،سپس على بن ابى طالب در آمد.عبد الله بن جعفر،مورد عنايتخاص پيامبر اكرم بود، بويژه كه پدرش سردار بزرگ شهيد جبهه اسلام به شمار مىآمد.
همچنين مورد علاقه امير المؤمنين بود و ارادتى شايان به امام حسن و امام حسين«ع»
داشت.مردى سخاوتمند و اهل جود و بخشش بود. (40) عبد الله جعفر،از جمله كسانى بود كه به سيد الشهدا نامه نوشت و از او خواست كه ازسفر به عراق منصرف شود.گر چه خود در كربلا حضور نداشت،اما دو پسرش عون ومحمد را همراه مادرشان حضرت زينب«ع»به كربلا فرستاد و اين دو فرزند،در ركابسالار شهيدان روز عاشورا به شهادت رسيدند.او از اينكه نتوانسته بود در واقعه كربلاشركت كند تاسف مىخورد.پس از حادثه عاشورا و شهادت حسين بن على«ع»وى درمدينه به سوگ نشست و مردم براى تسليت گويى نزد او مىآمدند. (41) وى در سن90 سالگى،در سال 80 هجرى در مدينه درگذشت و در بقيع به خاك سپرده شد (42) . برخىهم درگذشت او را در شام و قبر وى را در«باب الصغير»دمشق،كنار قبر بلال مىدانند (43) .
عبد الله بن حسن بن على«ع»
نوجوان 11 ساله،فرزند امام حسن مجتبى«ع»كه روز عاشورا،وقتى ديد سيد الشهدا برزمين افتاده است،براى دفاع از عمو به سوى ميدان شتافت و در دفاع از عموى مظلومشجنگيد و عدهاى را كشت و با تيغ بحر بن كعب به شهادت رسيد.برخى هم نقل كردهاندحرمله،با شمشير،دست او را كه در آغوش عمويش حسين قرار گرفته بود قطع نمودههمانجا شهيدش كرد (44) .رجز او هنگام پيكار،چنين بود:
ان تنكرونى فانا ابن حيدرة ضرغام آجام و ليث قسورةعلى الاعادى مثل ريح صرصره (45)
عبد الله بن حسين بن على«ع»
كودكى شيرخوار،فرزند سيد الشهدا«ع»كه روز عاشورا در آغوش پدر،با تير حرمله(يا عقبة بن بشر)به شهادت رسيد.مادرش رباب،دختر امرء القيس بود.وقتى امام،براىوداع آخر مقابل خيمهها آمد،زينب،عبد الله را آورد.وى در آغوش حسين بن على«ع»بودكه تيرى بر گلوى او خورد و شهيدش كرد.امام،خون گلوى او را به آسمان پاشيد.آنگاهجسد آن كودك را كنار خيمهها در گودالى كه حفر كرد،به خاك سپرد (46) .از اين كودكشير خوار شهيد،به نام عبد الله رضيع و على اصغر هم ياد شده است.نام وى در زيارتناحيه مقدسه نيز آمده است. (47)
عبد الله بن زبير
او نيز از مخالفت كنندگان با بيعتيزيد بود.به دنبال آن،از مدينه به مكه پناهنده شد.
وى از جمله كسانى بود كه مىخواست امام حسين«ع»در مكه نماند،زيرا با حضور امام وتجمع مردم بر گرد آن حضرت،زمينهاى براى توفيق او نبود (48) .اين نكته در سخن خودسيد الشهدا هم ديده مىشود كه در پاسخ به پيشنهاد عبد الله بن زبير(كه على رغم خواستباطنىاش، مىگفت به عراق نرو)سخنانى گفت،از جمله در پايان آن افزود:«ان هذا ليسشيى من الدنيا احب اليه من ان اخرج من الحجاز و قد علم ان الناس لا يعدلونه بى فود انىخرجتحتى يخلوله» (49) .عبد الله بن زبير،پس از مرگ يزيد،ادعاى خلافت كرد و گروهى بااو بيعت كردند.تا اينكه در سال 73 در دوره خلافت عبد الملك،به دست نيروهاىحجاج بن يوسف كه براى سركوبى او به مكه هجوم آوردند،كشته شد (50) .
عبد الله بن زهير ازدى
از سپاه عمر سعد،كه فرمانده يك چهارم نيروهاى نظامى شهر كوفه بود.
عبد الله بن عباس
از جمله كسانى بود كه پس از تصميم امام حسين«ع»براى رفتن به كوفه،تلاش مىكردآن حضرت را از اين سفر بازدارد و بىوفايى كوفيان را يادآورى مىكرد و چون كلماتشدر اراده امام تاثير نگذاشت،بشدت متاثر شد. (51) از كسانى بود كه از شهادت سيد الشهداپيشاپيش خبر داشت و روز عاشورا در مدينه بود و با ديدن خواب و تبديل مشكى كهداشت به خون،از كشته شدن حسين با خبر شد (52) .
ابن عباس،پسر عموى امير المؤمنين و پيامبر اكرم«ص»بود و از چهرههاى بارز مفسراناسلام محسوب مىشد كه تفسير را از حضرت على«ع»آموخته بود.مجالس ابن عباس،آميخته به بحثهاى قرآنى بود.وى از بزرگان اسلام بود،اما نسبت به مواضع سياسى اودرباره عثمان و امويان و مسائل حكومت و خلافت،نظرهاى متناقضى ابراز شده است.بهلحاظ علمى،به او«حبر امت»مىگفتند.در جنگهاى على«ع»در ركاب او بود،اما برخىآشفتگيها در عملكرد او ديده مىشود.وى در اواخر عمر نابينا شده بود.در سال 68هجرى،در فتنه پسر زبير،در طائف درگذشت،در حالى كه هفتاد سال عمر داشت.محمدحنفيه بر او نماز گزارد. (53)
عبد الله بن عروه غفارى
نامش را در شمار شهداى حمله اول در روز عاشورا آوردهاند.او و برادرشعبد الرحمن،از شجاعان و اشراف كوفه و صاحبان ولايت اهل بيت بودند و در كربلا خودرا به حسين بن على«ع»رساندند.هر دو با هم به ميدان رفتند و جنگيدند و شهيد شدند (54) .
عبد الله بن عفيف ازدى
از بزرگان شيعه،كه در مجلس ابن زياد در كوفه،به او اعتراض كرد.وى از شيعيانبرجسته و زاهدان روزگار در كوفه بود،نابينايى روشندل و آگاه و شجاع.چشم چپ خودرا در جنگ جمل و چشم راستخود را در جنگ صفين از دست داده بود.پس ازشهادت حسين«ع»وقتى ابن زياد بر منبر كوفه بالا رفت و در نكوهش خاندان پيامبر وسيد الشهدا سخن آغاز كرد،عبد الله بن عفيف با شدت و شجاعت،پاسخ ياوههاى او راداد.ابن زياد دستور داد دستگيرش كنند. بستگانش او را از مجلس بيرون بردند.سربازانحكومت براى دستگيرى او،خانهاش را محاصره كردند.وى با آنكه نابينا بود،با راهنمايىدخترش،در مبارزهاى دليرانه و شمشير به دست،با مهاجمان درگير شد.او را دستگيركرده و به شهادت رساندند.اعتراض او در مجلس ابن زياد،نوعى مبارزه آشكار با والىكوفه و حكومتيزيدى محسوب شد و شجاعت و بى باكى او در دفاع از محرمات ومقدسات،الگويى براى حقگويى در برابر جباران گشت.رجزهاى حماسى او هنگام نبردبا مهاجمان به خانهاش،نشان دهنده روح بلند و با شهامت اوست.از جمله شمشير رامىچرخاند و فرياد مىزد:
و الله لو فرج لى عن بصرى ضاق عليكم موردى و مصدرى
حركت انقلابى فرزند عفيف رانخستين (55) جرقه انقلاب بر ضد سلطه اموى پس از حادثه كربلا دانستهاند.
عبد الله بن عقيل بن ابى طالب
از شهداى بنى هاشم در روز عاشورا.عقيل دو پسر داشت كه نام هر دو عبد الله بود،يكى بعنوان اكبر ياد مىشد،ديگرى اصغر.هر دو در كربلا با امام حسين«ع»شهيد شدند.
نامش در زيارت ناحيه مقدسه هم آمده است. (56)
عبد الله بن على بن ابى طالب«ع»
از شهداى كربلاست.وى فرزند امير المؤمنين و برادر عباس و مادرش«ام البنين»بود.
هنگام شهادت 25 سال داشت.قاتل او هانى بن ثبيتحضرمى بود.نام گرامى اين شهيد درزيارت ناحيه مقدسه و زيارت رجبيه آمده است (57) .
عبد الله بن عمير كلبى
جزء اولين شهداست كه از جبهه امام حسين«ع»در روز عاشورا به ميدان نبرد رفت.
وى كه كنيهاش ابو وهب بود،جوانى دلاور و حماسى از شيعيان كوفه بود.به كوفه آمده،در نزديكى بئر العبد خانهاى گرفت و با همسرش به آنجا منتقل شد.وقتى ديد عمر سعد،نيرو آماده و سازماندهى مىكند تا از نخيله به جنگ حسين بن على«ع»در كربلا بروند،پيش خود گفت:به خدا قسم شيفته جهاد با مشركان بودم.اميدوارم جنگ با اينان كه بهنبرد فرزند پيامبر مىروند،نزد خداوند كم ثوابتر از جهاد با مشركان نباشد.پيشهمسرش رفت و يتخود را با او در ميان گذاشت،شبانه هر دو از كوفه بيرون رفتند وشب هشتم محرم به ياوران حسين در كربلا پيوستند. (58) همسر او نيز از شهداى كربلا بود.
پس از شهادت عبد الله،زنش خود را به بالين او رساند و خاك از چهره او مىزدود كه بهدستور شمر،يكى از غلامانش(به نام رستم)با گرزى بر سر او زد و كنار شوهرش بهشهادت رسيد.عبد الله،دومين شهيد از اصحاب امام حسين«ع»بود. (59) نامش در زيارتناحيه مقدسه هم آمده است.
عبد الله بن مسلم بن عقيل
از شهداى بنى هاشم در كربلا،مادرش رقيه دختر على عليه السلام بود.گفتهاند درحالى كه دست بر پيشانى نهاده بود،تيرى آمد و دست و پيشانى را به هم دوخت.برخى اورا هنگام شهادت 14 ساله دانستهاند.نامش در زيارت رجبيه و زيارت ناحيه مقدسه همآمده است (60) .
عبد الله بن مسمع همدانى
از تلاشگران در راه نهضت عاشورا.پيكى بود كه نامه سليمان بن صرد و جمعى ازبزرگان كوفه را در مكه به امام حسين«ع»رساند.محتواى نامه،دعوت به آمدن آن حضرتبه كوفه بود.وى نامه را در 10 رمضان سال 60 به امام رساند.
عبد الله بن يزيد بن نبيط(ثبيط)عبدى
او و برادرش عبيد الله،همراه پدرشان يزيد بن نبيط،پس از آنكه اهل بصره نامه كمكخواهى سيد الشهدا«ع»را دريافت كردند،از بصره به كمك امام حسين رفتند تا به رسالت«نصرت امام»قيام كنند.به نقلى در حمله اول در روز عاشورا شهيد شدند. (61) نام او وبرادرش عبيد الله در زيارت ناحيه مقدسه آمده است.
عبد الله رضيع على اصغر
عبيد الله بن حر جعفى
كسى كه سيد الشهدا«ع»از او يارى خواست،اما توفيق همراه شدن در كاروان كربلانيافت و امام را يارى نكرد.امام در منزلگاه قصر مقاتل،خيمه او را ديد،حجاج بن مسروقرا فرستاد تا او را دعوت كند تا به اردوى امام بپيوندد و ياريش كند.وى بهانه آورد كه ازكوفه به اين خاطر بيرون آمدم كه با حسين نباشم،چون در كوفه ياورى براى او نيست.
پاسخ او را كه به امام گفتند،حضرت همراه عدهاى نزد او رفت و پس از گفتگوهايىپيرامون اوضاع كوفه،امام از او خواست تا با آب توبه خطاهاى گذشتهاش را بشويد و بهنصرت اهل بيت بشتابد.عبيد الله باز هم نپذيرفت و اين كرامت و توفيق را رد كرد و ازروى خير خواهى!حاضر شد كه اسب زين شده و شمشير بران خويش را به امام دهد.
چون امام مايوس شد كه او سعادت را دريابد،فرمود:اسب و شمشيرت از آن خودت،مااز خودت يارى و فداكارى مىخواستيم.اگر حاضر به جانبازى نيستى،ما را نيازى به مالتو نيست:«يا بن الحر!ما جئناك لفرسك و سيفك،انما آتيناك لنسالك النصرة،فان كنتبخلت علينا بنفسك فلا حاجة لنا فى شىء من مالك و لم اكن بالذى اتخذ المضلين عضدا،لانى قد سمعت رسول الله«ص»و هو يقول:من سمع داعية اهل بيتى و لم ينصرهم علىحقهم الا اكبه الله على وجهه فى النار». (62) آنگاه امام از پيش او به خيمه خويش برگشت!...
وى پس از حادثه كربلا،بشدت از آن كوتاهى در يارى كردن امام پشيمان شده بود وخود را ملامت مىكرد و با شعرى كه با مطلع«فيا لك حسرة ما دمتحيا...»
شروع مىشود،اين اندوه و ندامت را بيان كرده است (63) .در برخى نقلها نام او عبد الله بن حرنقل شده است.
عمرو بن قيس نيز از كسانى بود كه در همين منزلگاه امام حسين«ع»از او يارىخواست و او بهانه آورد.نصرت خواهى امام،تكليف مىآورد و هر كه نداى«هل منناصر»امام را بشنود و پاسخ ندهد،جهنمى است.اين نداى استنصار،همواره در تاريخوجود دارد.همه جا كربلا و هر روز عاشوراست و سعادت،در فدا كردن هستى و مال وجان در راه دين و به فرمان امام و رهبر الهى است و چه شقاوتى بالاتر از آنكه انسان،دعوت امام معصوم را پاسخ ندهد و نسبت به جان خويش در راه خدا بخل ورزد،جانىكه امانت الهى است!
عبيد الله بن زياد
والى كوفه در زمان حادثه عاشورا،كه شهادت امام حسين«ع»و يارانش به دستور اوانجام گرفت.ابن زياد را«ابن مرجانه»هم مىگويند،زيرا نام مادرش كنيزى زناكار ومجوسى به نام«مرجانه»بود.در كوفه پس از عاشورا كه اسراى اهل بيت را وارد دار الامارهكردند،حضرت زينب«ع»در خطاب به ابن زياد،او را«يابن مرجانه»خواند و اين اشاره بهنسبت ناپاك او بود و رسواگر حاكم مغرور كوفه.او از سرداران مشهور اموى بود كه درسال 54 هجرى از طرف معاويه به حكومتخراسان منصوب شد.در سال 56 از آنجامعزول و به حكمرانى بصره منصوب گشت.پس از مرگ معاويه و روى كار آمدن يزيد،وقتى نهضت مسلم بن عقيل در كوفه آغاز شد،با حفظ سمت،والى كوفه نيز شد و اوضاعرا تحت كنترل در آورد و مسلم بن عقيل را به شهادت رساند.
پس از حركت امام حسين«ع»از مكه به سوى عراق،وى عمر سعد را با لشكرى گسيلداشت تا با آن حضرت بجنگد يا او را به بيعت با يزيد وا دارد.فرمان كشتن سيد الشهدا ويارانش و اسير گرفتن اهل بيت او را به عمر سعد(كه فرمانده سپاه كوفه در كربلا بود)داد. (64) ابن زياد،پس از مرگ يزيد،ادعاى خلافت كرد و اهل بصره و كوفه را به بيعت فراخواند،ولى كوفيان دعوتگران او را از شهر بيرون كردند،وى سپس از بيم انتقام فرارى شد و مدتىبه شام رفت،همزمان با نهضت توابين،ماموريتسركوب توابين را يافت (65) .در سال 65هجرى با لشكرى به جنگ سليمان بن صرد رفت و در عين الورده با او درگير شد.سرانجامدر يكى از درگيريها با سپاه مختار،در سال 67 هجرى خودش و جمعى از همراهانشكشته شدند و باقى سپاهيانش پراكنده گشتند.سر ابن زياد را نزد مختار بردند.مختار هم آنسر را نزد محمد حنفيه و امام سجاد«ع»فرستاد.برخى هم گفتهاند كه سر را پيش عبد اللهزبير فرستاد (66) .
وى از كسانى است كه در زيارت عاشورا،مورد لعن قرار گرفته است:«لعن الله ابنمرجانة»و«العن عبيد الله بن زياد و ابن مرجانة».
عبيد الله بن يزيد بن نبيط(ثبيط)عبدى
او و برادرش عبد الله و پدرش از شهداى كربلا بودند.از بصره به مكه رفته و به كاروانحسين«ع»پيوستند و همراه آن حضرت به كربلا رفتند.شهادتشان در حمله اول بود. (67) ناماين جمع،در زيارت ناحيه مقدسه،همراه با سلام بر اين سه شهيد چنين آمده است:
«السلام على عبد الله و عبيد الله،ابنى يزيد بن ثبيت القيسى» (68) .
عبيط خون تازه
عتبات عاليه
عتبه،به معنى آستانه در است،چه بالا يا پايين.عتبات،نام بالغلبه است مشاهد متبركهرا، مانند مشهد حضرت على«ع»و حضرت حسين«ع»و ديگر مزارات امامان (69) .
عتبه در معناى كلى خود،شامل همه حرمهاى معصومين و آستانههاى مقدسه مىشودكه درگاه آنها مورد تكريم و بوسيدن و زيارت شيفتگان قرار مىگيرد،اما زيارت عتبات،كهاغلب همراه با زيارت حج مطرح مىشود،بيشتر زيارت كربلا،نجف،كاظمين و سامرا مراد است (70) .
عتبه بوسى
بوسيدن آستان در حرم.زيارت رفتن،بيشتر براى تشرف به حرمهاى مطهرمعصومين«ع»به كار مىرود.
ا عترت
خاندان پيغمبر اكرم،اهل بيت عصمت و طهارت،ائمه شيعه.عترت به فرزندانى كه از نسل كسى باشد گفته مىشود.از امير المؤمنين پرسيدند:«عترت»كيست؟فرمود:من،حسن، حسين و امامان نهگانه از فرزندان حسين«ع»كه نهمين آنان مهدى و قائم ايشاناست،از قرآن جدا نمىشوند و قرآن از آنان جدا نمىشود،تا كنار حوض(كوثر)بر پيامبروارد شوند. (71) عترت پيامبر،همتاى قرآن كريمند و رسول خدا«قرآن و عترت»را بعنوانميراث و يادگار خويش براى امت معرفى كرده است:«انى تارك فيكم الثقلين،كتاب الله وعترتى اهل بيتى...» (72) .
اما«عترت»در لغت،قطعههاى درشت مشك در نافه آهوست،نيز به معناى لعابشيرين است. همچنين عترت به معناى فرزندان و نوادگان نسبى و نسل يك شخص استو به همين جهت به ذريه پيامبر از نسل على و فاطمه،عترت مىگويند.معناى ديگرعترت،ريشه درختى كه بريده شده و دوباره روييده باشد.مرحوم محدث قمى با توجه بههمه معانى ياد شده براى عترت،چنين مىگويد:ائمه،همچون قطعههاى بزرگ مشك ازنافهاند و علومشان آب گوارا نزد اهل حكمت و انديشه است و اينان درختى هستند كهرسول خدا ريشهاش،على تنهاش و ائمه از نسل او،شاخههاى اين درخت،و شيعيانشانبرگ اين درختند و علوم اهل بيت،ميوه اين درخت است. (73) از«ابن اعرابى»تعبيرهاى جالبى در باره عترت نقل شده است.مىگويد: «عترت،بهمعناى شهر و مركز است،اهل بيت نيز مركز اصلى اسلامند.عترت،صخره عظيمى است كهسوسمار،لانه خود را كنار آن قرار مىدهد تا با علامت قرار دادن آن،خانه خود را گمنكند.ائمه نيز هاديان خلقند.عترت،ريشه درخت قطع شده است،اهل بيت نيز مورد ستمقرار گرفته،قطع و بريده شدند.عترت،به يك قطعه بزرگ مشك و نافه آهو گفته مىشود.
آنان نيز در ميان بنى هاشم و فرزندان ابو طالب،همچون قطعه بزرگ نافه،خوشبويند.
عترت،به چشمه زلال و گوارا و شيرين گفته مىشود.علوم اهل بيت نيز،نزد اهل خرد وفرزانگان،گواراتر از هر چيز است.عترت،به معناى باد است.آنان نيز همچون باد،سپاه وحزب خدايند.عترت،گياهى متفرق است،مثل مرزنجوش.عترت پيامبر نيز مزارهاىپراكنده در هر سو دارند و بركاتشان در شرق و غرب جهان گسترده است.عترت،دوستان،طايفه و قبيله هر كس را گويند.اهل بيت نيز گروه و طايفه و رهط رسول الله«ص»هستند. (74)
پىنوشتها
1-مفاتيح الجنان،زيارت عاشورا،ص 457.
2-ديوان«آتشكده»،نير تبريزى،ص 59.
3-بحار الانوار،ج 45،ص 154.
4-همان،ص 167،البداية و النهاية،ج 8،ص 192(ليت اشياخى ببدر شهدوا...).
5-بحار الانوار،ج 45،ص 135.
6-مقتل الحسين،خوارزمى،ج 2،ص 6،مناقب،ج 4،ص 110،(با اندكى تفاوت در لفظ).
7-بحار الانوار،ج 45،ص 8،موسوعة كلمات الامام الحسين،ص 424.
8-الامام الحسين،علائلى،ص 62.
9-الانوار القدسية،محمد حسين الغروى الاصفهانى،ص 99،(چاپ حيدريه).
10-از مؤلف،در شعر«اهل بيت آفتاب».
11-در اين زمينهها از جمله ر.ك:«نگرشى به مرثيه سرايى در ايران»،عبد الرضا افسرى كرمانى، «چند مرثيه از شاعرانپارسىگوى»،ابو القاسم رادفر.
12-انصار الحسين،ص 101.
13-همان،ص 80.
14-همان،ص 103.
15-عنصر شجاعت،ج 1،ص 78،انصار الحسين،ص 81.
16-تنقيح المقال،مامقانى،ج 2،ص 117.
17-لغت نامه دهخدا.
18-اليوم نامت اعين بك لم تنم و تسهدت اخرى فعز منامها
19-بحار الانوار،ج 45،ص 41.
20-معالى السبطين،ج 1،ص 446.مقتل خوارزمى،ج 2،ص 30.
21-مفاتيح الجنان،ص 435.
22-سفينة البحار،ج 2،ص 155.
23-خليل شفيعى.
24-بحار الانوار،ج 45،ص 66.
25-اى اشكها بريزيد،حسان،ص 210.درباره زندگى عباس بن على عليه السلام.ر.ك:«العباس بن على»،باقر شريفالقرشى،214 صفحه،دار الكتاب الاسلامى.
26-انصار الحسين،ص 105،تنقيح المقال،مامقانى،ج 2،ص 133.
27-همان،ص 81،تنقيح المقال،مامقانى،ج 2،ص 145.
28-عنصر شجاعت،ج 1،ص 127.
29-انصار الحسين،ص 82،تنقيح المقال،مامقانى،ج 2،ص 145.
30-انصار الحسين،تنقيح المقال،مامقانى،ج 2،ص 146).
31-مرحوم مامقانى هم اين نظر را دارد.(تنقيح المقال،مامقانى،ج 2،ص 146).
32-معارف و معاريف،ج 4،ص 1501.انصار الحسين،ص 83،تنقيح المقال،مامقانى،ج 2،ص 146.
33-تنقيح المقال،مامقانى،ج 2،ص 146.
34-انصار الحسين،ص 102.
35-بحار الانوار،ج 98،ص 277.
36-انصار الحسين،ص 102.
37-الحسين فى طريقه الى الشهادة،ص 48،(پاورقى).
38-انصار الحسين،ص 106.
39-سفينة البحار،ج 2،ص 126.
40-معارف و معاريف،ج 4،ص 1508.
41-همان.
42-درباره او از جمله ر.ك:«شام،سرزمين خاطرهها»،مهدى پيشوايى،ص 77،تنقيح المقال، مامقانى،ج 2،ص 173.
43-بحار الانوار،ج 45،ص 54.
44-عوالم(امام حسين)،ص 279.
45-همان،ص 49.
46-همان،ص 66.
47-حياة الامام الحسين،ج 3،ص 27،و سخنان ابن عباس در اين باره.
48-سخنان حسين بن على از مدينه تا كربلا،ص 66 به نقل از تاريخ طبرى و ابن اثير.
49-همان،ص 69 به نقل از تاريخ الخلفاء و البداية و النهاية.
50-حياة الامام الحسين،ج 3،ص 25.
51-امالى صدوق،ص 480.
52-براى شرح حال مفصل او از جمله ر.ك:«اعيان الشيعة»،ج 8،ص 55.«ابن عباس و مكانته فى التفسير و المعارفالاخرى»از دكتر محمد باقر حجتى.
53-عنصر شجاعت،ج 2،ص 218.
54-بحار الانوار،ج 45،ص 119،سفينة البحار،ج 2،ص 135.
55-تنقيح المقال،مامقانى،ج 2،ص 199.
56-همان.
57-همان،ص 201،عبرات المصطفين،ج 2،ص 24.
58-انصار الحسين،ص 84،موسوعة العتبات المقدسه،ج 8،ص 66.
59-تنقيح المقال،مامقانى،ج 2،ص 217.
60-انصار الحسين،ص 85.
61-الفتوح،ابن اعثم كوفى،ج 5،ص 84،موسوعة كلمات الامام الحسين،ص 365.
62-حياة الامام الحسين،ج 3،ص 363 به نقل از مقتل خوارزمى.
63-سفينة البحار،ج 1،ص 580.
64-معارف و معاريف،ج 4،ص 1530.
65-دائرة المعارف بزرگ اسلامى،ج 3،ص 640.
66-انصار الحسين،ص 85.
67-بحار الانوار،ج 45،ص 72.
68-لغت نامه،دهخدا.
69-مجموعه 11 جلدى«موسوعة العتبات المقدسه»،به معرفى تاريخچه و مختصات اينگونه عتبات مقدسه در ايران،حجاز،عراق،شام و فلسطين پرداخته است.
70-سفينة البحار،ج 2،ص 156.
71-اثبات الهداة ج 1،ص 735.
72-سفينة البحار،ج 2،ص 157.
74-مجمع البحرين،طريحى،واژه«عتر».نزديك به اين بيان در«سفينة البحار»واژه عترت.
ديد جريان شناسانه در حوادث،ريشه حادثه عاشورا را در انحراف نخستين دررهبرى حكومت مىبيند كه در«سقيفه بنى ساعده»اتفاق افتاد.اگر جمعى از امت پيامبر،نيم قرن پس از رحلت رسول الله«ص»در كربلا فرزند رسول الله را شهيد كردند،زمينه آندر حوادث گذشته و غصب خلافت و تصدى آل ابو سفيان نسبت به حكومت اسلامى وكنار زدن ائمه از ولايت و رهبرى بود.از اين رو در زيارت عاشورا كسانى لعن مىشوند كهآغازگر ظلم بر اهل بيت پيامبر و بنيانگذار ستم به ذريه رسول خدا«ص»بودند،و نيز كسانىكه به آن ستم نخست راضى شدند،همكارى يا سكوت كردند و زمينهساز آن بودند،تاآنجا كه براى جنگ با عترت پيامبر، تمكين كردند:«لعن الله امة اسست اساس الظلم و الجورعليكم اهل البيت و لعن الله امة دفعتكم عن مقامكم و ازالتكم عن مراتبكم التى رتبكم الله فيهاو لعن الله امة قتلتكم و لعن الله الممهدين لهم بالتمكين من قتالكم...».
در ماجراى كربلا،همه آنان كه از آغاز،اهل بيت را از صحنه اجتماعى و سياسى امتكنار زدند و بر غصب حكومت اسلامى توطئه كردند،تا آنان كه بر كشتن او گرد آمدند وهمراهى و متابعت كردند،شريكند.اين نكته در جاى ديگر زيارت عاشورا مطرح است:
«اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد و آل محمد و آخر تابع له على ذلك،اللهم العن العصابةالتى جاهدت الحسين و شايعت و بايعت و تابعت على قتله،اللهم العنهم جميعا». (1) توطئه سقيفه،تلاشى از سوى شرك شكستخورده در جبهههاى بدر و احد و حنينبود،تا دوباره به سيادت جاهلى خود برسند و سفيانيان كوشيدند انتقام كشتههاى خود رااز آل پيامبر،از طريق سلطه يافتن بر خلافت و تار و مار كردن بنى هاشم و عترت رسولبگيرند. طرح شورا و بيعتساختگى سقيفه،ظاهرى فريبنده براى اعمال آن سياست بود.
به قول نير تبريزى:
كانكه طرح بيعتشور افكند خود همانجا طرح عاشورا افكند چرخ در يثرب رها كرد از كمان تير كاندر نينوا شد بر نشان (2)
هواداران سقيفه،در سپاه كوفه بودند.امام حسين«ع»روز عاشورا با بدن مجروح، آنانرا«شيعيان آل ابى سفيان»خطاب كرد كه نه دين داشتند،نه حريت.ابن زياد وقتى با سربريده حسين«ع»در طشت طلايى رو به رو شد،با چوبى كه در دست داشت بر لبهاى آنسر مطهر مىزد و مىگفت:«يوم بيوم بدر» (3) يزيد بن معاويه نيز پس از كشتن امام وسرمستى از پيروزى بر آن حضرت،در پيش چشم فرزندان او كه به اسارت در كاخ او بردهشده بودند،آرزو كرد كه كاش نياكان كشته شدهاش در بدر،زنده بودند و به يزيد مىگفتنددستت درد نكند. كشتن حسين«ع»و يارانش را در مقابل كشتههاى بدر دانست،منكروحى و نزول جبرئيل شد و گفت اگر از آل احمد انتقام نگيرم،از نسل خندف نيستم... (4) حضرت زينب«ع»با خطاب«يابن الطلقاء»به يزيد،اشاره به نيكان مشرك او كرد،كه درفتح مكه،پيامبر آزادشان كرد، امام سجاد«ع»نيز به يزيد گفت:جد من على بن ابى طالب،در جنگ بدر و احد و احزاب، پرچمدار رسول الله بود،اما پدر و جد تو،پرچمدار كفاربودند. (5) كربلا،صحنه تجديد كينههاى مشركان و منافقان بر ضد آل الله بود و همان قدرتسياسى را كه ميراث رسول خدا بود و غاصبانه به دست دشمن افتاد،بر ضد عترت رسولبه كار گرفتند و اين از شگفتيهاى تاريخ است!سيد الشهدا«ع»در خطابه خويش در عاشورابه سپاه كوفه چنين فرمود:شمشيرى را كه ما به دستتان داديم،عليه ما تيز كرديد و به روىما شمشير كشيديد و آتشى را كه بر دشمنان شما و ما افروخته بوديم،بر خود ما افروختيدو با دشمنان خدا بر ضد اولياء الله همدستشديد: «فشحذتم علينا سيفا كان فى ايدينا وحششتم علينا نارا اضرمناها على عدوكم و عدونا...» (6) و در نقل ديگر:«سللتم علينا سيفا فىرقابنا و حششتم علينا نار الفتن...فاصبحتم البا على اوليائكم و يدا عليهم لاعدائكم» (7) آيا اينهمان سخن ابو بكر بن عربى نيست كه حسين«ع»به شمشير جدش كشته شد«ان حسيناقتل بسيف جده»؟ (8) تيرى را كه عمر سعد،صبح عاشورا به سوى اردوى حسينى رها مىكند و تيرى را كهحرمله بر گلوى على اصغر«ع»مىزند،تيرى نيست كه در سقيفه رها شد و بر قلب پيامبرنشست؟و آيا آن تير،بر حنجره اصغر نشستيا بر جگر دين فرود آمد؟چه خوب وعميق دريافته و سروده است،مرحوم آية الله كمپانى:
فما رماه اذ رماه حرمله و انما رماه من مهد له سهم اتى من جانب السقيفه و قوسه على يد الخليفه و ما اصاب سهمه نحر الصبى بل كبد الدين و مهجة النبى (9)
اگر واقعه شوم سقيفه نبود،هرگز جنايتهاى بعدى كه اوج آن در عاشورا بود،پيشنمىآمد و مسير تاريخ اسلام و شيعه به گونه ديگرى بود.
اگر پيمان مردم با«ولى»بود اگر پيوند با آل على بود نه فرمان نبى از ياد مىرفت نه رنج و زحمتش بر باد مىرفت نه زهرا كشته مىشد در جوانى نه مىشد خسته از اين زندگانى نه خون دل نصيب مجتبى بود نه پرپر لالهها در كربلا بود نه زينب بذر غم مىكاشت در دل نه مىزد سر ز غم بر چوب محمل بقيع ما نه غم افزاى جان بود نه ويران و چنين بىسايه بان بود (10)
عاشورا و شعر فارسى
نام كتابى است كه مجموعه«تركيب بند»هاى معروف شعراى بزرگ را درباره امامحسين«ع»و حادثه عاشورا در بر دارد.اين كتاب كه به اهتمام«حسن گل محمدى»فراهمشده است،14 تركيب بند معروف را از محتشم كاشانى و ديگران دارد و 263 صفحه است.
درباره سيد الشهدا و حادثه عاشورا،مجموعههاى شعرى متعددى به زبان عربى،فارسى،تركى و...تدوين شده است و شاعران در طول تاريخ،با زبان ماندگار شعر،به ترسيم اينحماسه جديد و مظلوميتهاى اهل بيت پرداختهاند.شاعرانى چون محتشم كاشانى،صباحىبيدگلى،وصال شيرازى،قاآنى شيرازى،سروش اصفهانى،نير تبريزى،عمان سامانى و...
از جمله اينانند كه در قالب تركيب بند يا مثنوى و قطعه به مرثيه سرايى دربارهسيد الشهدا«ع»پرداختهاند. (11) با توجه به تشويقى كه امامان نسبت به سرودن شعر دربارهحادثه كربلا و مظلوميت دودمان پيامبر و نشر فضايل اهل بيت داشتهاند،راز اينهمه سروده،ديوان، مجموعههاى شعر و مدايح و مراثى پيرامون مصائب و فضايل عترت،آشكارمىشود.
ورود حماسه كربلا به حيطه شعر و ادب،يكى از عوامل ماندگارى آن نهضت بودهاست،چرا كه قالب تاثير گذار و نافذ شعر و مرثيه،ميان دلها و حادثه عاشورا پيونده زده واحساسها و عواطف علاقهمندان را به آن ماجرا وصل كرده است.اين ويژگى در شعرهاىغير فارسى نيز وجود دارد و ادبيات عاشورايى،از غنىترين ذخيرههاى فكرى واحساسى شيعه است.از سوى ديگر حماسه كربلا در زبان شعرى شاعران تاثير نهاده وادبيات را پر بار ساخته است.رابطهاى متقابل ميان شعر فارسى و عاشورا وجود دارد و هردو به ماندگارى و جلوه يكديگر كمك كردهاند.برخى شاعران نيز ماندگارى نام خود رامديون شعر سرودن درباره اهل بيت و عاشورا و مظلوميت ابا عبد الله«ع»اند و گاهى با يكشعر،شهره و جاويد شدهاند،همچون محتشم.
عامر بن جليده(خليده)
او را از شهداى كربلا دانستهاند.در زيارت رجبيه نام او آمده است. (12)
عامر بن حسان بن شريح طائى
از اصحاب امام حسين«ع»بود كه از مكه همراه آن حضرت آمد و در كربلا در حملهاول به شهادت رسيد (13) .وى از شجاعان معروف و شيعيان خالص بود.پدرش نيز در جنگجمل و صفين،در ركاب حضرت على«ع»جنگيده بود.
عامر بن مالك
از شهداى كربلا بود.نامش در زيارت رجبيه نيز آمده است (14) .
عامر بن مسلم عبدى
از شهداى كربلا بود.عامر كه اهل بصره بود،همراه غلامش«سالم»از بصره به مكه آمدو به سيد الشهدا«ع»پيوست و از آنجا همراه امام تا كربلا آمد و روز عاشورا در حمله اول بهشهادت رسيد. (15) شرافت ديگر او آن است كه در زيارت ناحيه مقدسه نام او آمده است وسلام به او داده شده است (16) .
عباس بن على«ع»
فرزند امير المؤمنين،برادر سيد الشهدا،فرمانده و پرچمدار سپاه امام حسين«ع»در روزعاشورا.عباس در لغت،به معناى شير بيشه،شيرى كه شيران از او بگريزند است. (17) مادرش«فاطمه كلابيه»بود كه بعدها با كنيه«ام البنين»شهرت يافت.على«ع»پس ازشهادت فاطمه زهرا با ام البنين ازدواج كرد.عباس،ثمره اين ازدواج بود.ولادتش را در (18) شعبان سال 26 هجرى در مدينه نوشتهاند و بزرگترين فرزند ام البنين بود و اين چهارفرزند رشيد،همه در كربلا در ركاب امام حسين«ع»به شهادت رسيدند.وقتىامير المؤمنين شهيد شد،عباس چهارده ساله بود و در كربلا 34 سال داشت.كنيهاش«ابو الفضل»و«ابو فاضل»بود و از معروفترين لقبهايش،قمر بنى هاشم،سقاء،صاحب لواءالحسين،علمدار،ابو القربه،عبد صالح، باب الحوايج و...است.
عباس با لبابه،دختر عبيد الله بن عباس(پسر عموى پدرش)ازدواج كرد و از اينازدواج،دو پسر به نامهاى عبيد الله و فضل يافت.بعضى دو پسر ديگر براى او به نامهاىمحمد و قاسم ذكر كردهاند.
آن حضرت،قامتى رشيد،چهرهاى زيبا و شجاعتى كم نظير داشت و به خاطر سيماىجذابش او را«قمر بنى هاشم»مىگفتند.در حادثه كربلا،سمت پرچمدارى سپاهحسين«ع»و سقايى خيمههاى اطفال و اهل بيت امام را داشت و در ركاب برادر،غير ازتهيه آب،نگهبانى خيمهها و امور مربوط به آسايش و امنيتخاندان حسين«ع»نير برعهده او بود و تا زنده بود،دودمان امامت،آسايش و امنيت داشتند (19) .
روز عاشورا،سه برادر ديگر عباس پيش از او به شهادت رسيدند.وقتى علمدار كربلااز امام حسين«ع»اذن ميدان طلبيد حضرت از او خواست كه براى كودكان تشنه وخيمههاى بىآب، آب تهيه كند.ابو الفضل«ع»به فرات رفت و مشك آب را پر كرد و دربازگشت به خيمهها با سپاه دشمن كه فرات را در محاصره داشتند درگير شد و دستهايشقطع گرديد و به شهادت رسيد. البته پيش از آن نيز چندين نوبت.همركاب با سيد الشهدا بهميدان رفته و با سپاه يزيد جنگيده بود.عباس،مظهر ايثار و وفادارى و گذشت بود.وقتىوارد فرات شد،با آنكه تشنه بود، اما بخاطر تشنگى برادرش حسين«ع»آب نخورد وخطاب به خويش چنين گفت:
يا نفس من بعد الحسين هونى و بعده لا كنت ان تكونى هذا الحسين وارد المنون و تشربين بارد المعين تالله ما هذا فعال دينى
و سوگند ياد كرد كه آب ننوشد. (20) وقتى دست راستش قطع شد،اين رجز را مىخواند:
و الله ان قطعتموا يمينى انى احامى ابدا عن دينى و عن امام صادق اليقين نجل النبى الطاهر الامين
و چون دست چپش قطع شد،چنين گفت:
يا نفس لا تخشى من الكفار و ابشرى برحمة الجبار مع النبى السيد المختار قد قطعوا ببغيهم يسارى فاصلهم يا رب حر النار
شهادت عباس،براى امام حسين بسيار ناگوار و شكننده بود.جمله پر سوز امام،وقتىكه به بالين عباس رسيد،اين بود:«الآن انكسر ظهرى و قلتحيلتى و شمت بى عدوى». (21) وپيكرش، كنار«نهر علقمه»ماند و سيد الشهدا به سوى خيمه آمد و شهادت او را به اهل بيتخبر داد. هنگام دفن شهداى كربلا نيز،در همان محل دفن شد.از اين رو امروز حرمابا الفضل«ع»با حرم سيد الشهدا فاصله دارد.
مقام والاى عباس بن على«ع»بسيار است.تعابير بلندى كه در زيارتنامه اوست،گوياىآن است. اين زيارت كه از قول حضرت صادق«ع»روايتشده،از جمله چنين دارد:
«السلام عليك ايها العبد الصالح المطيع لله و لرسوله و لامير المؤمنين و الحسن و الحسين...
اشهد الله انك مضيت على ما مضى به البدريون و المجاهدون فى سبيل الله المناصحون فىجهاد اعدائه المبالغون فى نصرة اوليائه الذابون عن احبائه...» (22) كه تاييد و تاكيدى بر مقامعبوديت و صلاح و طاعت او و نيز تداوم خط مجاهدان بدر و مبارزان با دشمن و ياوراناولياء خدا و مدافعان از دوستان خداست.امام سجاد«ع»نيز سيماى درخشان عباس بنعلى را اينگونه ترسيم فرموده است:«رحم الله عمى العباس فلقد آثر و ابلى و فدا اخاهبنفسه حتى قطعتيداه فابدله الله عز و جل بهما جناحين يطير بهما مع الملائكة فى الجنة كماجعل جعفر بن ابى طالب.و ان للعباس عند الله تبارك و تعالى منزلة يغبطه بها جميع الشهداءيوم القيامة» (23) .كه در آن نيز مقام ايثار،گذشت،فداكارى،جانبازى،قطع شدن دستانش ويافتن بال پرواز در بهشت،همبال با جعفر طيار و فرشتگان مطرح است و اينكه:عمويمعباس،نزد خداى متعال،مقامى دارد كه روز قيامت،همه شهيدان به آن غبطه مىخورند ورشك مىبرند.
عباس يعنى تا شهادت يكه تازى عباس يعنى عشق،يعنى پاكبازى عباس يعنى با شهيدان همنوازى عباس يعنى يك نيستان تكنوازى عباس يعنى رنگ سرخ پرچم عشق يعنى مسير سبز پر پيچ و خم عشق جوشيدن بحر وفا،معناى عباس لب تشنه رفتن تا خدا،معناى عباس (24)
در زيارت ناحيه مقدسه نيز از زبان حضرت مهدى«ع»به او اينگونه سلام داده شدهاست: «السلام على ابى الفضل العباس بن امير المؤمنين،المواسى اخاه بنفسه،الآخذ لغده منامسه، الفادى له،الواقى الساعى اليه بمائه،المقطوعة يداه...» (25) .
كربلا كعبه عشق است و من اندر احرام شد در اين قبله عشاق،دو تا تقصيرم دست من خورد به آبى كه نصيب تو نشد چشم من داد از آن آب روان تصويرم بايد اين ديده و اين دست دهم قربانى تا كه تكميل شود حج من و تقديرم (26)
عبد الاعلى بن يزيد كلبى
از شهداى نهضتحسينى در كوفه.وى از جوانان كوفه بود كه با مسلم بن عقيل بيعتكرد.پس از دستگير شدن«هانى»توسط ابن زياد،هنگامى كه مسلم اعلان قيام كرد،عبد الاعلى سلاح بر گرفت و از خانه بيرون آمد تا در محله«بنى فتيان»به مسلم بپيوندد.اورا دستگير كرده،نزد ابن زياد بردند.دستور داد تا به زندانش افكنند.پس از شهادت هانىو مسلم،به دستور ابن زياد احضارش كردند و گردن زدند. (27) سلام خدا بر او باد.
عبد الرحمن بن ابى سبره جعفى
يكى از فرماندهان سپاه«عمر سعد»كه يك چهارم از نيروهاى شهر كوفه را تحتفرمان داشت.
عبد الرحمن بن عبد الله ارحبى
از شهداى كربلاست.وى از جمله كسانى بود كه دعوتنامه كوفيان را به حضور امامحسين«ع»رسانيد و خود از همراهان مسلم بن عقيل در كوفه بود.مردى بود شجاع، موجهو محترم و تابعى.در مكه همراه امام شد و به كربلا آمد.گفتهاند كه در حمله نخست بهشهادت رسيد (28) .نام او در زيارت رجبيه و زيارت ناحيه مقدسه آمده است.
عبد الرحمن بن عبد الله ازدى
از پيكهاى سيد الشهدا.او همراه قيس بن مسهر صيداوى ماموريتيافته بود كه نامه امامحسين«ع»را به مردم كوفه برساند.
عبد الرحمن بن عبد ربه انصارى خزرجى
از شهداى كربلاست.وى از اصحاب رسول خدا«ص»بود و پس از رحلت آنحضرت نيز از كسانى بود كه به امير المؤمنين،اخلاص داشت و از آن حضرت قرآنآموخته بود.به نصب على«ع»در غدير به امامت گواهى داد.روز تاسوعا با«برير»شوخىمىكرد.وقتى گفتند:الآن چه وقتشوخى است،گفت:چرا خوشحال نباشم؟ميان ما وبهشت،جز درگيرى با اين كافران و شهادت فاصلهاى نيست (29) .او از شخصيتهاى بارزشيعى كوفه محسوب مىشد و در ايام نهضت مسلم بن عقيل،از مردم به نفع حسين بنعلى«ع»بيعت مىگرفت. (30)
عبد الرحمن بن عرزة بن حراق غفارى
از شهداى كربلا.جد او از ياران على«ع»بود كه در جنگ جمل،صفين و نهروانشركت داشت. خودش نيز از جوانان نام آور و برجسته كوفه بود.به حسين بن علىپيوست و روز عاشورا شهيد شد. (31) نامش در زيارت رجبيه هم آمده است.
بعيد نيست كه اين،همان عبد الرحمن بن عروه غفارى باشد و تشابه اسمى ميان عروه وعزره در استنساخ پيش آمده باشد (32) .
عبد الرحمن بن عروه غفارى
او و برادرش عبد الله،كه هر دو در كربلا شهيد شدند،از اشراف و شجاعان كوفه بودندو به خاندان پيامبر عشق مىورزيدند.جدشان حراق نيز از ياران على«ع»بود كه در سهجنگ،در ركاب آن حضرت حضور داشت.اين دو برادر با هم از كوفه به كربلا آمدهبودند.هر دو با هم روز عاشورا از سيد الشهدا اذن پيكار گرفتند و با هم به ميدان رفتند.دررفتن به ميدان نبرد،از هم سبقت مىجستند.هنگام جنگ،هر كدام يك مصرع از رجز رامىخواند و نفر ديگر،مصرع دوم شعر را تمام مىكرد.اين دو برادر با هم نيز به شهادت رسيدند. (33)
عبد الرحمن بن عقيل بن ابى طالب
از شهداى كربلا و از اولاد عقيل است.مادر او كنيز بود.نام عبد الرحمن در زيارتناحيه مقدسه و رجبيه آمده است (34) .
عبد الرحمن بن يزيد
از شهداى كربلا به حساب آمده است.نامش در زيارت رجبيه است (35) .
العبد الصالح
صفت و لقبى است كه در زيارت حضرت ابا الفضل«ع»از قول امام صادق«ع»براى آنسردار شهيد كربلا آمده است:«السلام عليك ايها العبد الصالح المطيع لله و لرسوله...» (36)
عبد الله بن ابى بكر
در شمار شهداى كربلا ذكر شده است (37) .
عبد الله بن بقطر(يقطر)
از شهداى نهضت امام حسين«ع»در كوفه.وى صحابى پيامبر و برادر رضاعى امامحسين«ع»بود.سه روز قبل از امام حسين«ع»به دنيا آمد.پدرش بقطر(يقطر)خادم پيامبربود و همسرش ميمونه در خانه على«ع»بود و ميمونه هر دو را شير مىداد (38) .او از صحابيانشهيد و از فرستادگان امام حسين«ع»بود كه نامهاى از سوى آن حضرت براى مسلم بنعقيل در كوفه مىبرد.دستگير شد،وى را نزد ابن زياد بردند،سپس او را از بالاى قصر بهزمين افكندند و استخوانهايش خورد شد.رمقى در بدن داشت كه عبد الملك بن عميرلخمى او را كشت (39) .
عبد الله بن جعفر
همسر زينب كبرى و داماد على«ع»و پسر جعفر طيار.وى،نخستين نوزاد مسلمان درحبشه بود.در ايامى كه پدرش جعفر بن ابى طالب به حبشه هجرت كرده بود،در آن كشوربه دنيا آمد. مادرش«اسماء بنت عميس»بود.اسماء،پس از شهادت جعفر طيار در جنگموته،به همسرى ابو بكر،سپس على بن ابى طالب در آمد.عبد الله بن جعفر،مورد عنايتخاص پيامبر اكرم بود، بويژه كه پدرش سردار بزرگ شهيد جبهه اسلام به شمار مىآمد.
همچنين مورد علاقه امير المؤمنين بود و ارادتى شايان به امام حسن و امام حسين«ع»
داشت.مردى سخاوتمند و اهل جود و بخشش بود. (40) عبد الله جعفر،از جمله كسانى بود كه به سيد الشهدا نامه نوشت و از او خواست كه ازسفر به عراق منصرف شود.گر چه خود در كربلا حضور نداشت،اما دو پسرش عون ومحمد را همراه مادرشان حضرت زينب«ع»به كربلا فرستاد و اين دو فرزند،در ركابسالار شهيدان روز عاشورا به شهادت رسيدند.او از اينكه نتوانسته بود در واقعه كربلاشركت كند تاسف مىخورد.پس از حادثه عاشورا و شهادت حسين بن على«ع»وى درمدينه به سوگ نشست و مردم براى تسليت گويى نزد او مىآمدند. (41) وى در سن90 سالگى،در سال 80 هجرى در مدينه درگذشت و در بقيع به خاك سپرده شد (42) . برخىهم درگذشت او را در شام و قبر وى را در«باب الصغير»دمشق،كنار قبر بلال مىدانند (43) .
عبد الله بن حسن بن على«ع»
نوجوان 11 ساله،فرزند امام حسن مجتبى«ع»كه روز عاشورا،وقتى ديد سيد الشهدا برزمين افتاده است،براى دفاع از عمو به سوى ميدان شتافت و در دفاع از عموى مظلومشجنگيد و عدهاى را كشت و با تيغ بحر بن كعب به شهادت رسيد.برخى هم نقل كردهاندحرمله،با شمشير،دست او را كه در آغوش عمويش حسين قرار گرفته بود قطع نمودههمانجا شهيدش كرد (44) .رجز او هنگام پيكار،چنين بود:
ان تنكرونى فانا ابن حيدرة ضرغام آجام و ليث قسورةعلى الاعادى مثل ريح صرصره (45)
عبد الله بن حسين بن على«ع»
كودكى شيرخوار،فرزند سيد الشهدا«ع»كه روز عاشورا در آغوش پدر،با تير حرمله(يا عقبة بن بشر)به شهادت رسيد.مادرش رباب،دختر امرء القيس بود.وقتى امام،براىوداع آخر مقابل خيمهها آمد،زينب،عبد الله را آورد.وى در آغوش حسين بن على«ع»بودكه تيرى بر گلوى او خورد و شهيدش كرد.امام،خون گلوى او را به آسمان پاشيد.آنگاهجسد آن كودك را كنار خيمهها در گودالى كه حفر كرد،به خاك سپرد (46) .از اين كودكشير خوار شهيد،به نام عبد الله رضيع و على اصغر هم ياد شده است.نام وى در زيارتناحيه مقدسه نيز آمده است. (47)
عبد الله بن زبير
او نيز از مخالفت كنندگان با بيعتيزيد بود.به دنبال آن،از مدينه به مكه پناهنده شد.
وى از جمله كسانى بود كه مىخواست امام حسين«ع»در مكه نماند،زيرا با حضور امام وتجمع مردم بر گرد آن حضرت،زمينهاى براى توفيق او نبود (48) .اين نكته در سخن خودسيد الشهدا هم ديده مىشود كه در پاسخ به پيشنهاد عبد الله بن زبير(كه على رغم خواستباطنىاش، مىگفت به عراق نرو)سخنانى گفت،از جمله در پايان آن افزود:«ان هذا ليسشيى من الدنيا احب اليه من ان اخرج من الحجاز و قد علم ان الناس لا يعدلونه بى فود انىخرجتحتى يخلوله» (49) .عبد الله بن زبير،پس از مرگ يزيد،ادعاى خلافت كرد و گروهى بااو بيعت كردند.تا اينكه در سال 73 در دوره خلافت عبد الملك،به دست نيروهاىحجاج بن يوسف كه براى سركوبى او به مكه هجوم آوردند،كشته شد (50) .
عبد الله بن زهير ازدى
از سپاه عمر سعد،كه فرمانده يك چهارم نيروهاى نظامى شهر كوفه بود.
عبد الله بن عباس
از جمله كسانى بود كه پس از تصميم امام حسين«ع»براى رفتن به كوفه،تلاش مىكردآن حضرت را از اين سفر بازدارد و بىوفايى كوفيان را يادآورى مىكرد و چون كلماتشدر اراده امام تاثير نگذاشت،بشدت متاثر شد. (51) از كسانى بود كه از شهادت سيد الشهداپيشاپيش خبر داشت و روز عاشورا در مدينه بود و با ديدن خواب و تبديل مشكى كهداشت به خون،از كشته شدن حسين با خبر شد (52) .
ابن عباس،پسر عموى امير المؤمنين و پيامبر اكرم«ص»بود و از چهرههاى بارز مفسراناسلام محسوب مىشد كه تفسير را از حضرت على«ع»آموخته بود.مجالس ابن عباس،آميخته به بحثهاى قرآنى بود.وى از بزرگان اسلام بود،اما نسبت به مواضع سياسى اودرباره عثمان و امويان و مسائل حكومت و خلافت،نظرهاى متناقضى ابراز شده است.بهلحاظ علمى،به او«حبر امت»مىگفتند.در جنگهاى على«ع»در ركاب او بود،اما برخىآشفتگيها در عملكرد او ديده مىشود.وى در اواخر عمر نابينا شده بود.در سال 68هجرى،در فتنه پسر زبير،در طائف درگذشت،در حالى كه هفتاد سال عمر داشت.محمدحنفيه بر او نماز گزارد. (53)
عبد الله بن عروه غفارى
نامش را در شمار شهداى حمله اول در روز عاشورا آوردهاند.او و برادرشعبد الرحمن،از شجاعان و اشراف كوفه و صاحبان ولايت اهل بيت بودند و در كربلا خودرا به حسين بن على«ع»رساندند.هر دو با هم به ميدان رفتند و جنگيدند و شهيد شدند (54) .
عبد الله بن عفيف ازدى
از بزرگان شيعه،كه در مجلس ابن زياد در كوفه،به او اعتراض كرد.وى از شيعيانبرجسته و زاهدان روزگار در كوفه بود،نابينايى روشندل و آگاه و شجاع.چشم چپ خودرا در جنگ جمل و چشم راستخود را در جنگ صفين از دست داده بود.پس ازشهادت حسين«ع»وقتى ابن زياد بر منبر كوفه بالا رفت و در نكوهش خاندان پيامبر وسيد الشهدا سخن آغاز كرد،عبد الله بن عفيف با شدت و شجاعت،پاسخ ياوههاى او راداد.ابن زياد دستور داد دستگيرش كنند. بستگانش او را از مجلس بيرون بردند.سربازانحكومت براى دستگيرى او،خانهاش را محاصره كردند.وى با آنكه نابينا بود،با راهنمايىدخترش،در مبارزهاى دليرانه و شمشير به دست،با مهاجمان درگير شد.او را دستگيركرده و به شهادت رساندند.اعتراض او در مجلس ابن زياد،نوعى مبارزه آشكار با والىكوفه و حكومتيزيدى محسوب شد و شجاعت و بى باكى او در دفاع از محرمات ومقدسات،الگويى براى حقگويى در برابر جباران گشت.رجزهاى حماسى او هنگام نبردبا مهاجمان به خانهاش،نشان دهنده روح بلند و با شهامت اوست.از جمله شمشير رامىچرخاند و فرياد مىزد:
و الله لو فرج لى عن بصرى ضاق عليكم موردى و مصدرى
حركت انقلابى فرزند عفيف رانخستين (55) جرقه انقلاب بر ضد سلطه اموى پس از حادثه كربلا دانستهاند.
عبد الله بن عقيل بن ابى طالب
از شهداى بنى هاشم در روز عاشورا.عقيل دو پسر داشت كه نام هر دو عبد الله بود،يكى بعنوان اكبر ياد مىشد،ديگرى اصغر.هر دو در كربلا با امام حسين«ع»شهيد شدند.
نامش در زيارت ناحيه مقدسه هم آمده است. (56)
عبد الله بن على بن ابى طالب«ع»
از شهداى كربلاست.وى فرزند امير المؤمنين و برادر عباس و مادرش«ام البنين»بود.
هنگام شهادت 25 سال داشت.قاتل او هانى بن ثبيتحضرمى بود.نام گرامى اين شهيد درزيارت ناحيه مقدسه و زيارت رجبيه آمده است (57) .
عبد الله بن عمير كلبى
جزء اولين شهداست كه از جبهه امام حسين«ع»در روز عاشورا به ميدان نبرد رفت.
وى كه كنيهاش ابو وهب بود،جوانى دلاور و حماسى از شيعيان كوفه بود.به كوفه آمده،در نزديكى بئر العبد خانهاى گرفت و با همسرش به آنجا منتقل شد.وقتى ديد عمر سعد،نيرو آماده و سازماندهى مىكند تا از نخيله به جنگ حسين بن على«ع»در كربلا بروند،پيش خود گفت:به خدا قسم شيفته جهاد با مشركان بودم.اميدوارم جنگ با اينان كه بهنبرد فرزند پيامبر مىروند،نزد خداوند كم ثوابتر از جهاد با مشركان نباشد.پيشهمسرش رفت و يتخود را با او در ميان گذاشت،شبانه هر دو از كوفه بيرون رفتند وشب هشتم محرم به ياوران حسين در كربلا پيوستند. (58) همسر او نيز از شهداى كربلا بود.
پس از شهادت عبد الله،زنش خود را به بالين او رساند و خاك از چهره او مىزدود كه بهدستور شمر،يكى از غلامانش(به نام رستم)با گرزى بر سر او زد و كنار شوهرش بهشهادت رسيد.عبد الله،دومين شهيد از اصحاب امام حسين«ع»بود. (59) نامش در زيارتناحيه مقدسه هم آمده است.
عبد الله بن مسلم بن عقيل
از شهداى بنى هاشم در كربلا،مادرش رقيه دختر على عليه السلام بود.گفتهاند درحالى كه دست بر پيشانى نهاده بود،تيرى آمد و دست و پيشانى را به هم دوخت.برخى اورا هنگام شهادت 14 ساله دانستهاند.نامش در زيارت رجبيه و زيارت ناحيه مقدسه همآمده است (60) .
عبد الله بن مسمع همدانى
از تلاشگران در راه نهضت عاشورا.پيكى بود كه نامه سليمان بن صرد و جمعى ازبزرگان كوفه را در مكه به امام حسين«ع»رساند.محتواى نامه،دعوت به آمدن آن حضرتبه كوفه بود.وى نامه را در 10 رمضان سال 60 به امام رساند.
عبد الله بن يزيد بن نبيط(ثبيط)عبدى
او و برادرش عبيد الله،همراه پدرشان يزيد بن نبيط،پس از آنكه اهل بصره نامه كمكخواهى سيد الشهدا«ع»را دريافت كردند،از بصره به كمك امام حسين رفتند تا به رسالت«نصرت امام»قيام كنند.به نقلى در حمله اول در روز عاشورا شهيد شدند. (61) نام او وبرادرش عبيد الله در زيارت ناحيه مقدسه آمده است.
عبد الله رضيع على اصغر
عبيد الله بن حر جعفى
كسى كه سيد الشهدا«ع»از او يارى خواست،اما توفيق همراه شدن در كاروان كربلانيافت و امام را يارى نكرد.امام در منزلگاه قصر مقاتل،خيمه او را ديد،حجاج بن مسروقرا فرستاد تا او را دعوت كند تا به اردوى امام بپيوندد و ياريش كند.وى بهانه آورد كه ازكوفه به اين خاطر بيرون آمدم كه با حسين نباشم،چون در كوفه ياورى براى او نيست.
پاسخ او را كه به امام گفتند،حضرت همراه عدهاى نزد او رفت و پس از گفتگوهايىپيرامون اوضاع كوفه،امام از او خواست تا با آب توبه خطاهاى گذشتهاش را بشويد و بهنصرت اهل بيت بشتابد.عبيد الله باز هم نپذيرفت و اين كرامت و توفيق را رد كرد و ازروى خير خواهى!حاضر شد كه اسب زين شده و شمشير بران خويش را به امام دهد.
چون امام مايوس شد كه او سعادت را دريابد،فرمود:اسب و شمشيرت از آن خودت،مااز خودت يارى و فداكارى مىخواستيم.اگر حاضر به جانبازى نيستى،ما را نيازى به مالتو نيست:«يا بن الحر!ما جئناك لفرسك و سيفك،انما آتيناك لنسالك النصرة،فان كنتبخلت علينا بنفسك فلا حاجة لنا فى شىء من مالك و لم اكن بالذى اتخذ المضلين عضدا،لانى قد سمعت رسول الله«ص»و هو يقول:من سمع داعية اهل بيتى و لم ينصرهم علىحقهم الا اكبه الله على وجهه فى النار». (62) آنگاه امام از پيش او به خيمه خويش برگشت!...
وى پس از حادثه كربلا،بشدت از آن كوتاهى در يارى كردن امام پشيمان شده بود وخود را ملامت مىكرد و با شعرى كه با مطلع«فيا لك حسرة ما دمتحيا...»
شروع مىشود،اين اندوه و ندامت را بيان كرده است (63) .در برخى نقلها نام او عبد الله بن حرنقل شده است.
عمرو بن قيس نيز از كسانى بود كه در همين منزلگاه امام حسين«ع»از او يارىخواست و او بهانه آورد.نصرت خواهى امام،تكليف مىآورد و هر كه نداى«هل منناصر»امام را بشنود و پاسخ ندهد،جهنمى است.اين نداى استنصار،همواره در تاريخوجود دارد.همه جا كربلا و هر روز عاشوراست و سعادت،در فدا كردن هستى و مال وجان در راه دين و به فرمان امام و رهبر الهى است و چه شقاوتى بالاتر از آنكه انسان،دعوت امام معصوم را پاسخ ندهد و نسبت به جان خويش در راه خدا بخل ورزد،جانىكه امانت الهى است!
عبيد الله بن زياد
والى كوفه در زمان حادثه عاشورا،كه شهادت امام حسين«ع»و يارانش به دستور اوانجام گرفت.ابن زياد را«ابن مرجانه»هم مىگويند،زيرا نام مادرش كنيزى زناكار ومجوسى به نام«مرجانه»بود.در كوفه پس از عاشورا كه اسراى اهل بيت را وارد دار الامارهكردند،حضرت زينب«ع»در خطاب به ابن زياد،او را«يابن مرجانه»خواند و اين اشاره بهنسبت ناپاك او بود و رسواگر حاكم مغرور كوفه.او از سرداران مشهور اموى بود كه درسال 54 هجرى از طرف معاويه به حكومتخراسان منصوب شد.در سال 56 از آنجامعزول و به حكمرانى بصره منصوب گشت.پس از مرگ معاويه و روى كار آمدن يزيد،وقتى نهضت مسلم بن عقيل در كوفه آغاز شد،با حفظ سمت،والى كوفه نيز شد و اوضاعرا تحت كنترل در آورد و مسلم بن عقيل را به شهادت رساند.
پس از حركت امام حسين«ع»از مكه به سوى عراق،وى عمر سعد را با لشكرى گسيلداشت تا با آن حضرت بجنگد يا او را به بيعت با يزيد وا دارد.فرمان كشتن سيد الشهدا ويارانش و اسير گرفتن اهل بيت او را به عمر سعد(كه فرمانده سپاه كوفه در كربلا بود)داد. (64) ابن زياد،پس از مرگ يزيد،ادعاى خلافت كرد و اهل بصره و كوفه را به بيعت فراخواند،ولى كوفيان دعوتگران او را از شهر بيرون كردند،وى سپس از بيم انتقام فرارى شد و مدتىبه شام رفت،همزمان با نهضت توابين،ماموريتسركوب توابين را يافت (65) .در سال 65هجرى با لشكرى به جنگ سليمان بن صرد رفت و در عين الورده با او درگير شد.سرانجامدر يكى از درگيريها با سپاه مختار،در سال 67 هجرى خودش و جمعى از همراهانشكشته شدند و باقى سپاهيانش پراكنده گشتند.سر ابن زياد را نزد مختار بردند.مختار هم آنسر را نزد محمد حنفيه و امام سجاد«ع»فرستاد.برخى هم گفتهاند كه سر را پيش عبد اللهزبير فرستاد (66) .
وى از كسانى است كه در زيارت عاشورا،مورد لعن قرار گرفته است:«لعن الله ابنمرجانة»و«العن عبيد الله بن زياد و ابن مرجانة».
عبيد الله بن يزيد بن نبيط(ثبيط)عبدى
او و برادرش عبد الله و پدرش از شهداى كربلا بودند.از بصره به مكه رفته و به كاروانحسين«ع»پيوستند و همراه آن حضرت به كربلا رفتند.شهادتشان در حمله اول بود. (67) ناماين جمع،در زيارت ناحيه مقدسه،همراه با سلام بر اين سه شهيد چنين آمده است:
«السلام على عبد الله و عبيد الله،ابنى يزيد بن ثبيت القيسى» (68) .
عبيط خون تازه
عتبات عاليه
عتبه،به معنى آستانه در است،چه بالا يا پايين.عتبات،نام بالغلبه است مشاهد متبركهرا، مانند مشهد حضرت على«ع»و حضرت حسين«ع»و ديگر مزارات امامان (69) .
عتبه در معناى كلى خود،شامل همه حرمهاى معصومين و آستانههاى مقدسه مىشودكه درگاه آنها مورد تكريم و بوسيدن و زيارت شيفتگان قرار مىگيرد،اما زيارت عتبات،كهاغلب همراه با زيارت حج مطرح مىشود،بيشتر زيارت كربلا،نجف،كاظمين و سامرا مراد است (70) .
عتبه بوسى
بوسيدن آستان در حرم.زيارت رفتن،بيشتر براى تشرف به حرمهاى مطهرمعصومين«ع»به كار مىرود.
ا عترت
خاندان پيغمبر اكرم،اهل بيت عصمت و طهارت،ائمه شيعه.عترت به فرزندانى كه از نسل كسى باشد گفته مىشود.از امير المؤمنين پرسيدند:«عترت»كيست؟فرمود:من،حسن، حسين و امامان نهگانه از فرزندان حسين«ع»كه نهمين آنان مهدى و قائم ايشاناست،از قرآن جدا نمىشوند و قرآن از آنان جدا نمىشود،تا كنار حوض(كوثر)بر پيامبروارد شوند. (71) عترت پيامبر،همتاى قرآن كريمند و رسول خدا«قرآن و عترت»را بعنوانميراث و يادگار خويش براى امت معرفى كرده است:«انى تارك فيكم الثقلين،كتاب الله وعترتى اهل بيتى...» (72) .
اما«عترت»در لغت،قطعههاى درشت مشك در نافه آهوست،نيز به معناى لعابشيرين است. همچنين عترت به معناى فرزندان و نوادگان نسبى و نسل يك شخص استو به همين جهت به ذريه پيامبر از نسل على و فاطمه،عترت مىگويند.معناى ديگرعترت،ريشه درختى كه بريده شده و دوباره روييده باشد.مرحوم محدث قمى با توجه بههمه معانى ياد شده براى عترت،چنين مىگويد:ائمه،همچون قطعههاى بزرگ مشك ازنافهاند و علومشان آب گوارا نزد اهل حكمت و انديشه است و اينان درختى هستند كهرسول خدا ريشهاش،على تنهاش و ائمه از نسل او،شاخههاى اين درخت،و شيعيانشانبرگ اين درختند و علوم اهل بيت،ميوه اين درخت است. (73) از«ابن اعرابى»تعبيرهاى جالبى در باره عترت نقل شده است.مىگويد: «عترت،بهمعناى شهر و مركز است،اهل بيت نيز مركز اصلى اسلامند.عترت،صخره عظيمى است كهسوسمار،لانه خود را كنار آن قرار مىدهد تا با علامت قرار دادن آن،خانه خود را گمنكند.ائمه نيز هاديان خلقند.عترت،ريشه درخت قطع شده است،اهل بيت نيز مورد ستمقرار گرفته،قطع و بريده شدند.عترت،به يك قطعه بزرگ مشك و نافه آهو گفته مىشود.
آنان نيز در ميان بنى هاشم و فرزندان ابو طالب،همچون قطعه بزرگ نافه،خوشبويند.
عترت،به چشمه زلال و گوارا و شيرين گفته مىشود.علوم اهل بيت نيز،نزد اهل خرد وفرزانگان،گواراتر از هر چيز است.عترت،به معناى باد است.آنان نيز همچون باد،سپاه وحزب خدايند.عترت،گياهى متفرق است،مثل مرزنجوش.عترت پيامبر نيز مزارهاىپراكنده در هر سو دارند و بركاتشان در شرق و غرب جهان گسترده است.عترت،دوستان،طايفه و قبيله هر كس را گويند.اهل بيت نيز گروه و طايفه و رهط رسول الله«ص»هستند. (74)
پىنوشتها
1-مفاتيح الجنان،زيارت عاشورا،ص 457.
2-ديوان«آتشكده»،نير تبريزى،ص 59.
3-بحار الانوار،ج 45،ص 154.
4-همان،ص 167،البداية و النهاية،ج 8،ص 192(ليت اشياخى ببدر شهدوا...).
5-بحار الانوار،ج 45،ص 135.
6-مقتل الحسين،خوارزمى،ج 2،ص 6،مناقب،ج 4،ص 110،(با اندكى تفاوت در لفظ).
7-بحار الانوار،ج 45،ص 8،موسوعة كلمات الامام الحسين،ص 424.
8-الامام الحسين،علائلى،ص 62.
9-الانوار القدسية،محمد حسين الغروى الاصفهانى،ص 99،(چاپ حيدريه).
10-از مؤلف،در شعر«اهل بيت آفتاب».
11-در اين زمينهها از جمله ر.ك:«نگرشى به مرثيه سرايى در ايران»،عبد الرضا افسرى كرمانى، «چند مرثيه از شاعرانپارسىگوى»،ابو القاسم رادفر.
12-انصار الحسين،ص 101.
13-همان،ص 80.
14-همان،ص 103.
15-عنصر شجاعت،ج 1،ص 78،انصار الحسين،ص 81.
16-تنقيح المقال،مامقانى،ج 2،ص 117.
17-لغت نامه دهخدا.
18-اليوم نامت اعين بك لم تنم و تسهدت اخرى فعز منامها
19-بحار الانوار،ج 45،ص 41.
20-معالى السبطين،ج 1،ص 446.مقتل خوارزمى،ج 2،ص 30.
21-مفاتيح الجنان،ص 435.
22-سفينة البحار،ج 2،ص 155.
23-خليل شفيعى.
24-بحار الانوار،ج 45،ص 66.
25-اى اشكها بريزيد،حسان،ص 210.درباره زندگى عباس بن على عليه السلام.ر.ك:«العباس بن على»،باقر شريفالقرشى،214 صفحه،دار الكتاب الاسلامى.
26-انصار الحسين،ص 105،تنقيح المقال،مامقانى،ج 2،ص 133.
27-همان،ص 81،تنقيح المقال،مامقانى،ج 2،ص 145.
28-عنصر شجاعت،ج 1،ص 127.
29-انصار الحسين،ص 82،تنقيح المقال،مامقانى،ج 2،ص 145.
30-انصار الحسين،تنقيح المقال،مامقانى،ج 2،ص 146).
31-مرحوم مامقانى هم اين نظر را دارد.(تنقيح المقال،مامقانى،ج 2،ص 146).
32-معارف و معاريف،ج 4،ص 1501.انصار الحسين،ص 83،تنقيح المقال،مامقانى،ج 2،ص 146.
33-تنقيح المقال،مامقانى،ج 2،ص 146.
34-انصار الحسين،ص 102.
35-بحار الانوار،ج 98،ص 277.
36-انصار الحسين،ص 102.
37-الحسين فى طريقه الى الشهادة،ص 48،(پاورقى).
38-انصار الحسين،ص 106.
39-سفينة البحار،ج 2،ص 126.
40-معارف و معاريف،ج 4،ص 1508.
41-همان.
42-درباره او از جمله ر.ك:«شام،سرزمين خاطرهها»،مهدى پيشوايى،ص 77،تنقيح المقال، مامقانى،ج 2،ص 173.
43-بحار الانوار،ج 45،ص 54.
44-عوالم(امام حسين)،ص 279.
45-همان،ص 49.
46-همان،ص 66.
47-حياة الامام الحسين،ج 3،ص 27،و سخنان ابن عباس در اين باره.
48-سخنان حسين بن على از مدينه تا كربلا،ص 66 به نقل از تاريخ طبرى و ابن اثير.
49-همان،ص 69 به نقل از تاريخ الخلفاء و البداية و النهاية.
50-حياة الامام الحسين،ج 3،ص 25.
51-امالى صدوق،ص 480.
52-براى شرح حال مفصل او از جمله ر.ك:«اعيان الشيعة»،ج 8،ص 55.«ابن عباس و مكانته فى التفسير و المعارفالاخرى»از دكتر محمد باقر حجتى.
53-عنصر شجاعت،ج 2،ص 218.
54-بحار الانوار،ج 45،ص 119،سفينة البحار،ج 2،ص 135.
55-تنقيح المقال،مامقانى،ج 2،ص 199.
56-همان.
57-همان،ص 201،عبرات المصطفين،ج 2،ص 24.
58-انصار الحسين،ص 84،موسوعة العتبات المقدسه،ج 8،ص 66.
59-تنقيح المقال،مامقانى،ج 2،ص 217.
60-انصار الحسين،ص 85.
61-الفتوح،ابن اعثم كوفى،ج 5،ص 84،موسوعة كلمات الامام الحسين،ص 365.
62-حياة الامام الحسين،ج 3،ص 363 به نقل از مقتل خوارزمى.
63-سفينة البحار،ج 1،ص 580.
64-معارف و معاريف،ج 4،ص 1530.
65-دائرة المعارف بزرگ اسلامى،ج 3،ص 640.
66-انصار الحسين،ص 85.
67-بحار الانوار،ج 45،ص 72.
68-لغت نامه،دهخدا.
69-مجموعه 11 جلدى«موسوعة العتبات المقدسه»،به معرفى تاريخچه و مختصات اينگونه عتبات مقدسه در ايران،حجاز،عراق،شام و فلسطين پرداخته است.
70-سفينة البحار،ج 2،ص 156.
71-اثبات الهداة ج 1،ص 735.
72-سفينة البحار،ج 2،ص 157.
74-مجمع البحرين،طريحى،واژه«عتر».نزديك به اين بيان در«سفينة البحار»واژه عترت.