عثمان بن على بن ابى طالب«ع»
يكى از شهداى كربلا.وى برادر عباس است كه مادرش ام البنين و پدرش امير المؤمنيناست. از آن حضرت نقل شده كه نام او را به ياد برادرم عثمان بن مظعون،«عثمان»ناميدم. (1) وى به تير خولى بن يزيد،در روز عاشورا مجروح شد و بر زمين افتاد و يكى ديگر از سپاهابن سعد او را كشت.هنگام شهادت 21 سال داشت.نامش در زيارت ناحيه مقدسه آمدهاست.
عثمان بن فروه(عروه)غفارى
از شهداى كربلا به شمار آمده است.نامش در زيارت رجبيه نيز آمده است.احتمالدادهاند كه او همان قرة بن ابى قره غفارى باشد. (2)
عذيب الهجانات
نام يكى از منزلگاهها نزديك كوفه،كه سيد الشهدا از آن گذشت و چون آب داشته،عذيب گفته مىشد.معناى آن آب خوشگواراست.موقعيت آن ميان قادسيه و مغيثه ازمنازل راه كوفه است كه تعلق به بنى تميم دارد.آب و بركه و چاه و خانهها و قصر ومسجدى داشته و پاسگاهى هم در آنجا بوده كه محل نگهبانى براى ايرانيان بوده است. (3) حسين بن على«ع»در اين منزل، با چهار نفر كه از كوفه مىآمدند برخورد كرد.نافع بنهلال نيز همراه جمع بود.پس از گفتگوهايى كه بين امام و آنان انجام گرفت،آنان بهحسين«ع»پيوستند و به فداكارى در ركابش پرداختند. (4) حر نيز همراه كاروان حسينىحركت مىكرد.در همينجا بود كه نامه ابن زياد به حر رسيد كه فرمان به سختگيرى دادهبود و حر نيز مانع حركت امام شد.
عراق
سرزمينى كه سيد الشهدا«ع»از حجاز به سوى آنجا رفت تا به دعوت كوفيان در مبارزهبا يزيد، پاسخ گويد و قبل از رسيدن به كوفه،در كربلا در محاصره سپاه ابن زياد به شهادترسيد. سرزمين عراق،بخصوص منطقه ميان دجله و فرات،حاصلخيز و پرجمعيت است.
وقتى سرزمين عراق،پيش از خلافت امير المؤمنين«ع»فتح شد،با آل على«ع»آشنا گشت.
كسانى همچون ابن مسعود و عمار ياسر،پيشتر در آنجا فرماندار يا امير لشكر بودند.پساز جنگ جمل كه حضرت على«ع»كوفه را مقر خلافتخويش قرار داد،مردم آن منطقهبيشتر با آن حضرت و دودمانش آشنا شدند.از اين رو معاويه و آل مروان مىكوشيدند تاتشيع و ريشههاى گرايش به خاندان نبوت را در آن سرزمين بخشكانند. (5) همواره ميانشاميان و عراقيان،نزاع و كينه بوده است.پس از شهادت امير المؤمنين«ع»در دوران امامحسن مجتبى اين منطقه نيز-به دنبال قرار داد صلح-در اختيار امويان قرار گرفت و آنانبشدت،هواداران على«ع»را سر كوب مىكردند.
عراق،همواره منطقهاى آشفته و متزلزل بوده و بين قدرتها دست به دست مىگشتهاست. مردم آن نيز از يك رفتار متذبذب و متغير برخوردار بودند.در عين حال،در آنروزگار،قلب كشور اسلامى و مركزى براى نيروهاى انسانى و سربازان رزمى و ثروت ومال بود و پايگاهى براى لشكر محسوب مىشد. (6) بخصوص كوفه در شهرهاى عراق،موقعيت ويژهترى داشت و همواره در كشمكشهاى سياسى و مبارزاتى،از پايگاههاى مهمبود.حتى در جريانهاى سياسى پس از عاشورا نيز،مثل خروج مختار و بروز شورشهاىمختلف بر ضد امويان نقش عمده داشت.شايد به خاطر اين دلايل بود كه امام حسين«ع»
پس از اقامت چند ماهه در مكه،تصميم گرفت به سرزمين عراق رود و نداى كوفيان رالبيك گويد،بخصوص كه شيعيان او و پدرش على«ع»در كوفه فراوان بودند و نامههاىدعوت بسيارى براى امام نوشتند.در رواياتى پيشگويى شهادت آن حضرت در سرزمينعراق نيز آمده است،از جمله:رسول خدا«ص»به حسين بن على«ع»فرموده بود:«انكستساق الى العراق و هى ارض قد التقى بها النبيون و اوصياء النبيين،و هى ارض تدعىعمورا،و انك تستشهد بها و يستشهد معك جماعة من اصحابك...». (7) بزودى به سوىعراق سوق داده خواهى شد،آنجا سرزمينى است كه پيامبران و اوصياء پيامبران در آن باهم برخورد كردهاند،و آن سرزمينى است كه«عمورا»هم خوانده مىشود،تو در آنسرزمين شهيد خواهى شد و همراه تو نيز،گروهى از يارانت به شهادت خواهند رسيد.
حضرت على«ع»نيز در برخى سخنان خويش،از اهل عراق،بعنوان افرادى كه در حمايتحق، كوتاهى مىكنند،سخنان نكوهش كنندهاى دارد. (8) اكنون عراق،از كشورهاى اسلامىدر خاور ميانه است و مرقد شش امام شيعه در چهار شهر عراق قرار دارد:كربلا(مدفن امامحسين) نجف(مزار امير المؤمنين)كاظمين(حرم امام كاظم و امام جواد)سامرا(حرم امامهادى و امام عسكرى).حوزه علميه دير پاى نجف اشرف نيز در اين كشور است. (9)
عراقين
تثنيه عراق است،دو عراق.عراق عرب و عراق عجم را با هم در برخى اصطلاحهاعراقين گفتهاند.همچنين عراقين به كوفه و بصره هم گفته شده است.عبيد الله بن زياد(كهفاجعه كربلا را آفريد)پيش از امارت بر كوفه،حاكم بصره بود و با نظر يزيد،با حفظسمت به امارت كوفه هم گماشته شد تا نهضت مسلم بن عقيل را فرونشاند و يارانسيد الشهدا«ع»را سركوب كند.به همين جهت او را«حاكم العراقين»مىگفتند.
عروسى قاسم
آنچه بعنوان عروسى قاسم و آراستن حجله براى او در كربلا مطرح است،واقعيت وسند ندارد، ولى از منابع ضعيف به اذهان عوام راه يافته و بر ناكامى نوجوان امام مجتبى«ع»
مىسوزند و مىگريند و در شبيه خوانى و تعزيهها هم حجله براى قاسم نوداماد مىآرايند.
از تحريفهاى عاشوراست.آنچه در برخى منابع آمده،چيزى سادهتر از عروسى است.
عروة بن بطان ثعلبى
از جنايتكاران كربلا.وى به اتفاق جانى ديگرى به نام زيد بن رقاد تغلبى،روز عاشورايكى از ياران حسين بن على«ع»را به نام«سويد بن مطاع»به شهادت رساندند.
عروة بن قيس احمس
اين ملعون،فرمانده اسب سواران سپاه عمر سعد در كربلا بود.
عريف
عنوان بزرگ و نماينده يك قبيله،كه رابط آن با حكومت و مسؤول رسيدگى به آنانبود. (10) در كوفه براى درهم شكستن نهضت مسلم بن عقيل،از عنوان و نفوذ عريفها براىفرونشاندن انقلاب،استفاده مىشد.طبقات موجود در كوفه،به واحدهاى كوچكتر تقسيممىشد و شخصى از هر گروه بعنوان سر پرست توزيع(حقوق)بر گزيده مىشد.اينگروهها«عرافه»و شخصى كه مسؤول آن بود«عريف»ناميده مىشد... (11) ابن زياد،عريفهارا مسؤول هر گونه اغتشاش دانست،كه امكان داشت در عرافه آنها رخ دهد و تهديد كردكه اگر عريفى چيزى از ابن زياد پنهان كند،مصلوب خواهد شد و تمام عرافهها از دريافتحقوق محروم خواهند گشت. بيانيه ابن زياد،كه انتشار آن،جوى از رعب ايجاد كرد،شامل بندهاى زير بود: (12)
1-عريفان،كسانى را كه مخالف بنى اميهاند،از جمله حروريه و خوارج راسرشمارى كنند.
2-عريفان،ليستى از اسامى و عملكردها را گزارش دهند.
3-نسبت به آنان كه تمايل به مسلم بن عقيل دارند،شديدا مراقب باشند.
4-هر عريفى كه در حيطه عرافت او كسانى يافتشوند كه به حكومتيزيد دلنسپرده باشند، محكوم به اعدام در مقابل در خانهاش است.
5-هر عريفى كه نام كسى را ننوشت،بايد تعهد بسپارد كه افراد او مخالفت نكنند ودست به هيچ كار موجب آشوب در دولت نزنند.عريفان هم بشدت،بندهاىاين بيانيه را به اجرا گذاشتند. (13)
عزاخانه
ماتم خانه،خانهاى كه در آن عزا برپا كنند،ماتم سرا،مصيبتسرا. (14) به حسينيهو تكيهاى هم كه در آن،عزادارى حسينى برگزار مىشود،عزاخانه حسينى گفته مىشود.
عزادارى
برپا داشتن مراسمى به ياد سيد الشهدا«ع»در ايام مختلف،بويژه دهه محرم و روزعاشورا.اين عمل،كه زنده نگهداشتن هدف حسينى و فرهنگ عاشوراست،مورد تشويقبسيار اولياء دين است و خود معصومين،در راه اقامه عزاى حسينى،مىكوشيدند. (15) زيراعزادارى،بصورت گريه، برپايى مجالس ذكر،سرودن مرثيه،گرياندن،نوحهخوانى و...
احياء خط ائمه و تبيين مظلوميت آنان است.امام باقر«ع»در زمينه برپايى عزا در خانههابراى امام حسين«ع»مىفرمايد:«ثم ليندب الحسين و يبكيه و يامر من فى داره بالبكاء عليهو يقيم عليه و يقيم فى داره مصيبته باظهار الجزع عليه و يتلاقون بالبكاء بعضهم بعضا فىالبيوت و ليعز بعضهم بعضا بمصاب الحسين.» (16) (به كسانى كه روز عاشورا نمىتوانند بهزيارت آن حضرت بروند اينگونه دستور مىدهند)بر حسين«ع»،ندبه و عزادارى و گريهكند و به اهل خانه خود دستور دهد كه بر او بگريند و در خانهاش با اظهار گريه و ناله برحسين«ع»،مراسم عزادارى برپا كنند و يكديگر را با گريه و تعزيت و تسليتگويى درسوگ حسين عليه السلام در خانههايشان ملاقات كنند.
سنت عزادارى،با برخوردارى از عشق و محبتى كه از امام حسين«ع»در دلها بوده وهست، تبديل به يك برنامه گسترده و مردمى و مقدس شده است و هرگز سستى وخاموشى ندارد و به بركت آن،اقشار بسيارى با امام حسين«ع»و دين و فرهنگ عاشوراآشنا مىشوند.فراز و نشيبهاى زيادى بر سوگوارى بر خامس آل عبا گذشته است و هر گاهكه شيعيان،قدرت و حكومتى يافتهاند،در ترويج و توسعه آن كوشيدهاند.«در زمانپادشاهى آل بويه،در دهه اول محرم،شيعيان به عزادارى حضرت سيد الشهدا قيامنمودند...معز الدوله،اولين كسى است كه فرمان داد كه مردم بغداد در دهه اول محرم،سياهبپوشند و بازارها را سياهپوش كنند و به مراسم تعزيه دارى حضرت سيد الشهدا قيامنمايند.بستن دكانها و منع طباخى و تعطيل عمومى در روز عاشورا از طرف معز الدولهديلمى در شهر بغداد به عمل آمد و تا اوايل لطنتسلسله سلجوقى در آن شهر معمولبود.اين مراسم تا انقراض دولت ديالمه در تمام كشورهاى اسلامى قلمرو آنها مرسوم وبرقرار بوده است.» (17) رمز جاودانگى نهضتحسينى نيز همين احيا و زنده نگهداشتن و تعظيم شعائر بودهاست.امام خمينى«قدس سره»فرمود:«الان هزار و چهار صد سال است كه با اين منبرها،بااين روضهها و با اين مصيبتها و با اين سينه زنيها،ما را حفظ كردهاند،تا حالا آوردهانداسلام را...هر مكتبى تا پايش سينه زن نباشد،تا پايش گريه كن نباشد،تا پايش سر و سينهزن نباشد،حفظ نمىشود...ما بايد براى يك شهيدى كه از دستمان مىرود،علم بپا كنيم،نوحه خوانى كنيم،گريه كنيم،فرياد كنيم...». (18) برپايى عزا براى سيد الشهدا،نوعى اعتراضبه ظالمان و حمايت از مظلوم است.اشگ ريختن در سوگ ابا عبد الله«ع»،عامل تقويتحس عدالتخواهى و انتقامجويى از ستمگران و زمينه سازى براى تجمع نيروهاى پيروحسين«ع»در خط دفاع از حق است.عزادارى براى شهيد،انتقال فرهنگ«شهادت»بهنسلهاى آينده است.به تعبير شهيد مطهرى:«در شرايط خشن يزيدى،در حزب حسينيهاشركت كردن و تظاهر به گريه كردن بر شهدا،نوعى اعلام وابسته بودن به گروه اهل حق واعلان جنگ با گروه باطل و در حقيقت،نوعى از خود گذشتگى است.اينجاست كهعزادارى حسين بن على«ع»يك حركت است،يك موج است،يك مبارزه اجتماعىاست.» (19) عزادارى،سبب مىشود كه شور و عاطفه،از شعور و شناخت برخوردار گردد وايمان را در ذهن جامعه هوادار،زنده نگهدارد و«مكتب عاشورا»بعنوان يك فكر سازندهو حادثه الهام بخش، همواره تاثير خود را حفظ كند.عزادارى،احياء خط خون و شهادتو رساندن صداى مظلوميت آل على به گوش تاريخ است.عزاداران حسينى،پروانگانىشيفته نورند كه شمع محفل آراى خويش را يافته،از شعله شمع،پيراهن عشق پوشيدهاندو آماده جان باختن و پر سوختن و فدا شدناند.نقش عزادارى در حفظ فرهنگ عاشورامهم است.عميقترين پيوندها را از طريق آميختگى عقل و عشق و برهان و عاطفه كه دركربلا تجسم يافته است،انتقال مىدهد.هم بر مظلوميت امام گريه مىشود و هم در سايهآن هدف امام حسين از نهضت و حركت،شناخته مىشود.روضههاى خانگى و دستههاىعزادارى و هيئتهاى زنجير زنى،پوشيدن لباس مشكى و پرچم به دست گرفتن و شربت وآب دادن و تلاش در بر پايى مجالس و نوحه خوانى و سينه زنى و...هر يك به نوعىسربازگيرى جبهه حسينى است و اين پيوند قلبى را عمق و غنا مىبخشد.
عزادارى سنتى
شيوهاى كه نسبت به زنده نگهداشتن ياد حادثه عاشورا و حماسه حسينى از ديربازمطرح بوده و جنبه مردمى يافته است.اين شيوه،شامل مرثيه سرايى،نوحهخوانى،گريستن و گرياندن،تشكيل هيئتها و دستههاى سوگوارى،سينه زنى،ذكر مصيبت،مجالسوعظ و روضه خوانى،و...است.اينگونه شيوهها،چون با روح و جان و عاطفه شيعهآميخته است،هر چه بيشتر به آن رنگ مردمى مىبخشد و عامل جذب و تجمع و تشكلانبوه شيفتگان اهل بيت مىگردد. ابو هارون مكفوف مىگويد:روزى خدمت امامصادق«ع»رسيدم.حضرت فرمود:برايم شعر(در سوگ سيد الشهدا)بخوان،من نيزخواندم.حضرت فرمود:نه،اينطور نه،بلكه همانگونه كه براى خودتان شعر خوانىمىكنيد و همانگونه كه نزد قبر حضرت سيد الشهدا مرثيه مىخوانى:«لا، كما تنشدون وكما ترثيه عند قبره». (20) اين نشان مىدهد كه شيوه خودمانى و مرسوم نزد متن مردم،بيشترمورد اهتمام ائمه«ع»بوده است.حفظ اين سنت،ضامن تداوم آن است.امام خمينى«ره»
فرموده است:«ما بايد حافظ اين سنتهاى اسلامى،حافظ اين دستجات مبارك اسلامى كهدر عاشورا،در محرم و صفر در مواقع مقتضى به راه مىافتد،تاكيد كنيم كه بيشتر دنبالشباشند... زنده نگهداشتن عاشورا با همان وضع سنتى خودش،از طرف روحانيون،ازطرف خطبا،با همان وضع سابق و از طرف تودههاى مردم با همان ترتيب سابق كهدستجات معظم و منظم، دستجات عزادارى به عنوان عزادارى راه مىافتاد.بايد بدانيد كهاگر بخواهيد نهضتشما محفوظ بماند،بايد اين سنتها را حفظ كنيد.» (21) حتى حفظ اصلعزادارى عاشورا نيز تا حد بسيارى در سايه حفظ سنتهاست و دگرگون ساختن شيوه سنتىبدون جايگزين بهتر،گاهى پيروان همان سنتها را هم از اصل ماجراى حسينى جدا مىسازد.
عشق حسينى
عظيمترين سرمايه روحى شيعه كه پيوند دهنده آنان با اهل بيت پيامبر و عاملىبازدارنده از تباهى،بر انگيزاننده به فداكارى و جهاد و تصفيه كننده دل و جان است.درسايه همين عشق، ياد حسين و عاشورا زنده مانده و سوز آن،حمايت قلبى عاشق امامحسين«ع»را همواره به نفع حق و جبهه ايثار،نيرو بخشيده است.همين عشق،ياران او راروز عاشورا به استقبال شهادت فرستاد تا با مرگ در ركاب حسين«ع»حيات ابدى يافتند.
عشق حسين«ع»را خداوند در دلها نهاده و شعلهاى خاموش نشدنى است.به فرموده امامصادق«ع»:«ان لقتل الحسين عليه السلام حرارة فى قلوب المؤمنين لا يبرد ابدا». (22) محبتحسين بن على«ع»نه تنها در دل زمينيان است،بلكه عرشيان نيز او را دوست مىدارند و بهفرموده رسول خدا«ص»،او محبوبترين چهره زمينى نزد آسمانيان است:«من احب انينظر الى احب اهل الارض الى اهل السماء فلينظر الى الحسين.» (23)
اى كه آميخته مهرت با دل كرده عشق تو مرا دريا دل بذر عشقى كه به دل كاشتهام جز هواى تو ندارد حاصل از مى عشق تو،عاقل مجنون و زخم مهر تو مجنون،عاقل گر شود كار جهان زير و زبر نشود عشق تو از دل زايل (24)
عطش
تشنگى از بارزترين جلوههاى سوز و غم در حادثه كربلاست.سيد الشهدا،عباس،على اكبر، على اصغر و ديگران،همه لب تشنه و عطشان روز عاشورا جان سپردند.محرومكردن خيمهگاه امام حسين«ع»از آب فرات و تحميل عطش به امام و يارانش،از مواردروشن پستى و عداوت سپاه كوفه و ابن زياد،نسبت به آل الله است.بزرگان،بيشتر ازكودكان تحمل تشنگى دارند و اطفال در برابر بى آبى،زودتر بى تاب مىشوند.در كربلا،عطش بيداد مىكرد و مشكها خالى، لبها خشك،جگرها سوخته،هوا گرم،راه فرات بسته،و صداى العطش بلند بود.
زان تشنگان هنوز به عيوق مىرسد فرياد«العطش»زبيابان كربلا (25)
روز عاشورا،عباس كنار خيمهها آمد،صداى«العطش،العطش»كودكان را شنيد.سواربر اسب شد و مشك را بر داشت و به طرف فرات رفت.چهار هزار نفر تير اندازان موكل برفرات،او را محاصره كردند و ابا الفضل«ع»در اين درگيرى بود كه دستها را داد و شهيد شد.
قبل از بيرون آمدن از فرات،خواست آب بنوشد ولى«فذكر عطش الحسين»به ياد تشنگىامام افتاد و آب ننوشيد و عطشان از شريعه بيرون آمد. (26) على اكبر«ع»نيز روز عاشورا پساز چندين نوبت جنگيدن،مجروح و تشنه براى آخرين وداع به خيمهگاه آمد،در حالى كهبه سيد الشهدا مىگفت:«يا ابة،العطش قد قتلنى و ثقل الحديد اجهدنى». (27) امام«ع»،براىكودك تشنه كام و شير خوار خود نيز بنا به نقلى از سپاه دشمن آب طلبيد،كه بياييد سيرابشكنيد.
اگر به زعم شما من گناهكار شمايم نكرده هيچ گناهى،على اصغرم است اين
كه تير حرمله،گلوى تشنه آن ششماهه را از هم دريد. (28)
مگر به كرب و بلا آب قيمت جان بود كه از عطش به فلك ناله يتيمان بود
خود سيد الشهدا نيز روز عاشورا،براى رفع تشنگى پس از نبرد،خواست به فراتبرود و آب بنوشد كه شمر مانع شد و گفت:اى حسين،از اين آب نخواهى نوشيد تا ازتشنگى بميرى«و الله لا تذوقه او تموت عطشا». (29) تشنگى امام حسين«ع»و شهداى كربلا،چنان داغى بر دل عاشقانش نهاده كه با هر نوشيدن آب گوارا،او را ياد مىكنند،در راه امامحسين،به آبرسانى و سقايى و نذر شربت و ساختن آب انبار مىپردازند و با هر عطشىكربلا و عاشورا در ذهنشان تداعى مىكند،گويا بين آب و عطش و كربلا پيوند خوردهاست.
بر لب دريا،لب دريا دلان خشكيده است از عطش دلها كباب است و زبان خشكيده است كربلا بستان عشق است و شهامت،اى دريغ كز سموم تشنگى،اين بوستان خشكيده است سوز بى آبى اثر كرده است بر اهل حرم هر طرف بينى لب پير و جوان خشكيده است (30)
عطشان
از القاب سيد الشهدا،كه تشنه در كربلا به شهادت رسيد.اين تعبير در روايات،تواريخو زيارتنامهها درباره آن امام آمده است.از جمله در حديث امام باقر«ع»است:«انالحسين...قتل مظلوما مكروبا عطشانا». (31) امام سجاد«ع»نيز كه براى يارى بنى اسد در دفنپيكر امام حسين و شهدا آمد،پس از دفن امام تشنه كام،بر روى قبر او نوشت:«هذا قبرالحسين بن على بن ابى طالب الذى قتلوه عطشانا غريبا.» (32) همين تشنگى و شهادت جانسوزاو و ياران و فرزندانش،قوىترين عامل تحريك عواطف و همدل ساختن انسانهاى باوجدان با عاشورائيان بوده است.
عطيه
نام عطيه،همواره در كنار نام جابر بن عبد الله انصارى مطرح مىشود كه با هم پس ازشهادت امام حسين«ع»در اربعين اول به زيارت قبر آن حضرت آمدند و چون جابر نابيناشده بود،عطيه او را در اين زيارت همراهى مىكرد.بنا به برخى نقلها،هنگام بازگشتاهل بيت از سفر شام،در كربلا با جابر و عطيه برخورد كردند.عطية بن سعد بن جنادهعوفى،از رجال علم و حديثشيعه بود.وى در زمان خلافت امير المؤمنين«ع»در كوفه بهدنيا آمد.نام عطيه،به پيشنهاد آن حضرت بر وى نهاده شد.او از راويان موثق شيعه بود كهحتى در كتب رجالى اهل سنت هم توثيق شده است.وى به جرم تشيع و هوادارىعلى«ع»از سوى حجاج بن يوسف تحت تعقيب بود و به فارس گريخت.به دستورحجاج،او را گرفتند و چون حاضر نشد على عليه السلام را لعن كند،چهار صد تازيانه بربدنش زدند و موى سر و ريش او را تراشيدند. از آن پس به خراسان رفت و پس از مدتىبه كوفه بازگشت.در كوفه بود تا در سال 111 هجرى در گذشت. (33)
عقاب
پرنده معروف قوى پنجه و تيز پرواز و شكارى كه از نيروى بسيار برخوردار است.
مجازا به اسبهاى تيز تك و چابك هم گفته شده كه در مسابقات و شكار،سريعا به هدفمىرسد. (34) در ادبيات مرثيه،اسبى كه على اكبر«ع»بر آن مىنشست،«عقاب»خوانده شدهاست و گويند كه پيش از او،از آن حسين بن على«ع»بود،چون ذو الجناح زير پاى آنحضرت قرار گرفت،عقاب را به على اكبر داد و در عاشورا على اكبر را بر آن نشاند:
«فوضع على مفرقه مغفرا فولاديا و قلده سيفا مصريا و اركبه العقاب براقا ثانويا» (35) به نقلىدر شب عاشورا نيز على اكبر سوار بر آن شد و از فرات،آب به خيمهها آورد. (36) نوشتهاند:
عقاب،اسبى بود كه سيف بن ذى يزن براى رسول خدا هديه فرستاد و آن هنگام، حضرترسول«ص»پنجساله بود.عمر طولانى كرد و اين از خصايص پيامبر بود كه بر پشت هراسب پيرى مىنشست،جوان مىشد.على«ع»و امام مجتبى و سيد الشهدا هم بر آن اسبسوار شده بودند و ظهر عاشورا نيز شبه پيغمبر،على اكبر بر آن نشست و به ميدان رفت.
پس از مجروح شدن على اكبر،اسب مىخواست او را به خيمهها بياورد،ولى بسبب لشكربسيار در ميدان،پيكر مجروح على اكبر را به سمتسپاه كوفه برد،(فاحتمله الى العسكر) واين بود كه على اكبر را قطعه قطعه كردند. (37)
چه اسبى به پرواز شاهين مرو به رفتار كبك و به رقص تذرو ركش گرم و مو نرم،ستخوان درشت همايون برو يال و فرخنده پشت
عقبه
به معناى كوه دراز.نام يكى از منازل راه كوفه،كه امام حسين«ع»در آنجا فرود آمد.درهمانجا با پير مردى به نام عمر بن لوذان برخورد و اوضاع كوفه را پرسيد.وى مىكوشيدامام را از رفتن به طرف نيزهها و شمشيرها باز دارد.امام راه خويش را به سوى كربلا ادامهداد. (38)
عقر
روستايى مستحكم و داراى برج و بار و در نزديكيهاى كربلا بود.امام حسين«ع»چوندر راه سفر به كوفه به آن روستا رسيد،از نامش پرسيد،گفتند:عقر.پرسيد:اين منطقه چهنام دارد؟ گفتند:كربلا.چون خواست از منطقه خارج شود،جلويش را گرفتند و درهمانجا ماند،تا حادثه عاشورا پيش آمد. (39) در همان روستا بود كه زهير بن قين به آنحضرت پيشنهاد كرد به آن ده رفته،آنجا را سنگر دفاعى خود قرار دهند،اما امام موافقت نكرد.
علامت
از ابزار و وسايل عزادارى امام حسين«ع»كه در هيئتها و دستههاى مذهبى به كار گرفتهمىشود.علامت به معناى نشانه است.اين علامتها هم نشانههاى گروههاى عزادارمحسوب مىشده است و كسانى هم كه آن را حمل مىكردند،«علامت كش»بودند، يعنىعلم بردار.به نوشته دهخدا:«صليب مانندى كه بر چوب يا آهن افقى آن از سوى پايينشالهاى ترمه آويزند و از سوى زبر لاله و تنديسهايى از مرغ و جز آن نصب كنند و درميان زبانهاى از فلز طويل دارد و بر نوك آن فلز پر يا گلولهاى از شيشه الوارن نصب كنندو اين زبانههاى فلزى كه به«تيغ»مشهور است،سه يا پنج باشد و در مراسم عزادارىمحرم پيشاپيش دستهها به حركت آرند». (40) «شيئى است فلزى و كار صنعتگران اصفهانكه قدمت آن به عهد سلاطين صفوى مىرسد،داراى تعدادى زبانه،گنبد،گلدان وطاووس بوده و آن را با شالهاى سبز و سياه و قهوهاى و پر طاووس و سكههاى نقره وشمشير و قمه و خنجر زينب مىكنند و در آخر دستهها به حركت در مىآورند...عدهاىاز جوانان هم نذر مىكنند كه همه ساله بايد در بردن علمات،سهم داشته باشند». (41) بهآن علمات هم مىگويند.شباهت آن به صليب،مىرساند كه پس از ارتباط ايران بااروپاييها در عصر قاجار،از آيينهاى مذهبى مسيحيت اقتباس شده است.به هرحال،نمودها و مظاهرى است كه گاهى عزاداران را از محتوا و اصل عزادارى و اقامهشعائر دينى باز مىدارد.
علقم
علقم يا علقمه،نام نهرى است از فرات،كه عباس بن على«ع»در روز عاشورا،كنار آنبه شهادت رسيد.نيز به معناى تلخى است،و هر درخت تلخ و آب بسيار سخت را همعلقم گويند،حنظل. در ادبيات عاشورا،بيشتر در پيوند با عطش و عباس و دستهاى قطعشده ابا الفضل«ع»مطرح مىشود.
از چشم سپيده خواب را مىبردند از چشمه گل،گلاب را مىبردند بر شانه خود فرشتگان آهسته از علقمه،روح آب را مىبردند (42)
علم،علمات
پرچم،رايت،بيرق،نشان لشكر،آنچه به سر نيزه بندند،درفش.در اصطلاح عزادارىحسينى، نام علم و علامتخاصى است كه هر هيئت و دسته،ويژه خود دارد و آن را ازدستههاى ديگر متمايز مىسازد.«نخل،چوب بسيار بلند همچون درخت تبريزى متوسطكه در تعزيه خوانى پيشاپيش دستهها برند و بر سر آن،گاه شكل پنجهاى از فلز باشد و گاهپارچه سياه بر آن بپوشانند.» (43)
گر چه سردار علم در خون نشست دستهايت روى رايت مانده است. (44)
در ميدان كربلا نيز،علمدار لشكر امام حسين«ع»،حضرت ابا الفضل بود.از شعار عربهاىعراقى عزادار نيز اين است:«رفع الله راية العباس»،پرچم عباس،افراشته باد.
علمدار
از لقبهاى قمر بنى هاشم است كه در كربلا،پرچم لشكر امام بر دوش او بود.نقشعلمدار در ميدان نبرد،مهم بود و عامل حفظ انسجام نيروهاى سپاه محسوب مىشد.روزعاشورا،امام حسين«ع»ياران اندك خود را به سه جناح چپ و راست و قلب تقسيم كرد وبراى هر يك فرماندهى برگزيد و پرچم را به دست برادرش عباس داد. (45) روز عاشورا نيز چون عباس«ع»خدمت امام آمد و از او اذن ميدان طلبيد،امام گريستو ابتدا اجازه نداد و فرمود:تو علمدار منى،اگر تو بروى و كشته شوى،سپاه من از هممىپاشد:«يا اخى انت صاحب لوائى و اذا مضيت تفرق عسكرى». (46)
علم كش
كسى كه در دستههاى عزادارى،نشان مخصوص هر هيئت را حمل مىكند،علامت كش.
على اصغر«ع»
يكى از فرزندان امام حسين«ع»كه شير خوار بود و از تشنگى،روز عاشورا بى تابشده بود.امام، خطاب به دشمن فرمود:از ياران و فرزندانم،كسى جز اين كودك نماندهاست.نمىبينيد كه چگونه از تشنگى بى تاب است؟در«نفس المهموم»آمده است كهفرمود:«ان لم ترحمونى فارحموا هذا الطفل»در حال گفتگو بود كه تيرى از كمان حرملهآمد و گوش تا گوش حلقوم على اصغر را دريد.امام حسين«ع»خون گلوى او را گرفت وبه آسمان پاشيد. (47) در كتابهاى مقتل،هم از«على اصغر»ياد شده،هم از طفل رضيع(كودكشيرخوار)و در اينكه دو كودك بوده يا هر دو يكى است،اختلاف است.
در زيارت ناحيه مقدسه،درباره اين كودك شهيد،آمده است:«السلام على عبد الله بنالحسين، الطفل الرضيع،المرمى الصريع،المشحط دما،المصعد دمه فى السماء،المذبوحبالسهم فى حجر ابيه،لعن الله راميه حرملة بن كاهل الاسدى». (48) و در يكى از زيارتنامههاىعاشورا آمده است:«و على ولدك على الاصغر الذى فجعت به»از اين كودك،با عنوانهاىشيرخواره،ششماهه، باب الحوايج،طفل رضيع و...ياد مىشود و قنداقه و گهواره ازمفاهيمى است كه در ارتباط با او آورده مىشود.
طفل ششماهه تبسم نكند،پس چه كند آنكه بر مرگ زند خنده،على اصغر توست
«على اصغر،يعنى درخشانترين چهره كربلا،بزرگترين سند مظلوميت و معتبرترينزاويه شهادت...چشم تاريخ،هيچ وزنهاى را در تاريخ شهادت،به چنين سنگينى نديدهاست.» (49) على اصغر را«باب الحوائج»مىدانند،گر چه طفل رضيع و كودك كوچك است،اما مقامش نزد خدا والاست.
در گلخانه شهادت را مىگشايد كليد كوچك ما
پىنوشتها
1-تنقيح المقال،مامقانى،ج 2،ص 247،بحار الانوار،ج 45،ص 38.
2 -انصار الحسين،ص 102.
3-الحسين فى طريقه الى الشهادة،ص 105.
4-مقتل الحسين،مقرم،ص 220.
5-تاريخ الشيعه،مظفرى،ص 67.
6-حياة الامام الحسين بن على.ج 3،ص 11.
7-بحار الانوار،ج 45،ص 80.
8-نهج البلاغه،صبحى صالح،خطبه 71.
9-درباره تاريخ معاصر عراق ر.ك:«لمحات اجتماعيه من تاريخ العراق الحديث»،على الوردى(6 جلد).
10-در تاج العروس درباره عريف آمده است:هو القائم بامر القبيلة و الجماعة من الناس يلى امورهم و يتعرف الاميرمنهم احوالهم.
11-تشيع در مسير تاريخ،سيد حسن جعفرى،ص 99.
12-همان،ص 165.
13-مع الحسين فى نهضته،اسد حيدر،ص 97.
14-لغتنامه،دهخدا.
15-تاريخچه عزادارى حسينى،ترجمه«تاريخ النياحة على الامام الشهيد»از سيد صالح الشهرستانى.
16-كامل الزيارات،ص 175.كتاب«زفرات الثقلين فى ماتم الحسين»،محمد باقر محمودى، چند جلد،به مساله گريهكردن اولياء خدا بر آن حضرت پرداخته و نيز مجموعهاى از مرثيهها در سوگ سيد الشهدا«ع»را آورده است.
17-موسيقى مذهبى ايران،حسن مشحون،ص 4.
18-صحيفه نور،ج 8،ص 69 و 70.
19-نهضتهاى اسلامى صد ساله اخير،شهيد مرتضى مطهرى،ص 89.
20-بحار الانوار،ج 44،ص 287.
21-صحيفه نور،ج 15،ص 204.
22-كامل الزيارات،ص 38.
32-مناقب،ابن شهرآشوب،ج 4،ص 73.
24-از مؤلف.
25-محتشم كاشانى.
26-بحار الانوار،ج 45،ص 41،عوالم(امام حسين)،ص 284.
27-مقتل الحسين،مقرم،ص 246.
28-حياة الامام الحسين،ج 3،ص 275.
29-بحار الانوار،ج 45،ص 51.
30-از:قادر طهماسبى(فريد).
31-كامل الزيارات،ص 168.
32-حياة الامام الحسين،ج 3،ص 325.
33-معارف و معاريف،ج 4،ص 1567.
34-اساس البلاغه،زمخشرى،لغت نامه دهخدا.
35-رياض القدس،صدر الدين واعظ قزوينى،ج 2،ص 21.
36-همان،ج 1،،ص 264.
37-همان،ج 2،ص 38.
38-الحسين فى طريقه الى الشهاده،ص 90.
39-موسوعة العتبات المقدسه،ج 8،ص 38،(به نقل از معجم البلدان).
40-لغت نامه،دهخدا.
41-تاريخ تكايا و عزادارى قم،ص 214.
42-محمد حسين كاظم زاده.
43-لغت نامه،دهخدا.
44-عزيز الله زيادى.
45-بحار الانوار،ج 45،ص 5 و 39.
46-معالى السبطين،ج 1،ص 441.
47-معالى السبطين،ج 1،ص 423.
48-بحار الانوار،ج 45،ص 66.
49-اولين دانشگاه و آخرين پيامبر،شهيد پاك نژاد،ج 2،ص 42.
يكى از شهداى كربلا.وى برادر عباس است كه مادرش ام البنين و پدرش امير المؤمنيناست. از آن حضرت نقل شده كه نام او را به ياد برادرم عثمان بن مظعون،«عثمان»ناميدم. (1) وى به تير خولى بن يزيد،در روز عاشورا مجروح شد و بر زمين افتاد و يكى ديگر از سپاهابن سعد او را كشت.هنگام شهادت 21 سال داشت.نامش در زيارت ناحيه مقدسه آمدهاست.
عثمان بن فروه(عروه)غفارى
از شهداى كربلا به شمار آمده است.نامش در زيارت رجبيه نيز آمده است.احتمالدادهاند كه او همان قرة بن ابى قره غفارى باشد. (2)
عذيب الهجانات
نام يكى از منزلگاهها نزديك كوفه،كه سيد الشهدا از آن گذشت و چون آب داشته،عذيب گفته مىشد.معناى آن آب خوشگواراست.موقعيت آن ميان قادسيه و مغيثه ازمنازل راه كوفه است كه تعلق به بنى تميم دارد.آب و بركه و چاه و خانهها و قصر ومسجدى داشته و پاسگاهى هم در آنجا بوده كه محل نگهبانى براى ايرانيان بوده است. (3) حسين بن على«ع»در اين منزل، با چهار نفر كه از كوفه مىآمدند برخورد كرد.نافع بنهلال نيز همراه جمع بود.پس از گفتگوهايى كه بين امام و آنان انجام گرفت،آنان بهحسين«ع»پيوستند و به فداكارى در ركابش پرداختند. (4) حر نيز همراه كاروان حسينىحركت مىكرد.در همينجا بود كه نامه ابن زياد به حر رسيد كه فرمان به سختگيرى دادهبود و حر نيز مانع حركت امام شد.
عراق
سرزمينى كه سيد الشهدا«ع»از حجاز به سوى آنجا رفت تا به دعوت كوفيان در مبارزهبا يزيد، پاسخ گويد و قبل از رسيدن به كوفه،در كربلا در محاصره سپاه ابن زياد به شهادترسيد. سرزمين عراق،بخصوص منطقه ميان دجله و فرات،حاصلخيز و پرجمعيت است.
وقتى سرزمين عراق،پيش از خلافت امير المؤمنين«ع»فتح شد،با آل على«ع»آشنا گشت.
كسانى همچون ابن مسعود و عمار ياسر،پيشتر در آنجا فرماندار يا امير لشكر بودند.پساز جنگ جمل كه حضرت على«ع»كوفه را مقر خلافتخويش قرار داد،مردم آن منطقهبيشتر با آن حضرت و دودمانش آشنا شدند.از اين رو معاويه و آل مروان مىكوشيدند تاتشيع و ريشههاى گرايش به خاندان نبوت را در آن سرزمين بخشكانند. (5) همواره ميانشاميان و عراقيان،نزاع و كينه بوده است.پس از شهادت امير المؤمنين«ع»در دوران امامحسن مجتبى اين منطقه نيز-به دنبال قرار داد صلح-در اختيار امويان قرار گرفت و آنانبشدت،هواداران على«ع»را سر كوب مىكردند.
عراق،همواره منطقهاى آشفته و متزلزل بوده و بين قدرتها دست به دست مىگشتهاست. مردم آن نيز از يك رفتار متذبذب و متغير برخوردار بودند.در عين حال،در آنروزگار،قلب كشور اسلامى و مركزى براى نيروهاى انسانى و سربازان رزمى و ثروت ومال بود و پايگاهى براى لشكر محسوب مىشد. (6) بخصوص كوفه در شهرهاى عراق،موقعيت ويژهترى داشت و همواره در كشمكشهاى سياسى و مبارزاتى،از پايگاههاى مهمبود.حتى در جريانهاى سياسى پس از عاشورا نيز،مثل خروج مختار و بروز شورشهاىمختلف بر ضد امويان نقش عمده داشت.شايد به خاطر اين دلايل بود كه امام حسين«ع»
پس از اقامت چند ماهه در مكه،تصميم گرفت به سرزمين عراق رود و نداى كوفيان رالبيك گويد،بخصوص كه شيعيان او و پدرش على«ع»در كوفه فراوان بودند و نامههاىدعوت بسيارى براى امام نوشتند.در رواياتى پيشگويى شهادت آن حضرت در سرزمينعراق نيز آمده است،از جمله:رسول خدا«ص»به حسين بن على«ع»فرموده بود:«انكستساق الى العراق و هى ارض قد التقى بها النبيون و اوصياء النبيين،و هى ارض تدعىعمورا،و انك تستشهد بها و يستشهد معك جماعة من اصحابك...». (7) بزودى به سوىعراق سوق داده خواهى شد،آنجا سرزمينى است كه پيامبران و اوصياء پيامبران در آن باهم برخورد كردهاند،و آن سرزمينى است كه«عمورا»هم خوانده مىشود،تو در آنسرزمين شهيد خواهى شد و همراه تو نيز،گروهى از يارانت به شهادت خواهند رسيد.
حضرت على«ع»نيز در برخى سخنان خويش،از اهل عراق،بعنوان افرادى كه در حمايتحق، كوتاهى مىكنند،سخنان نكوهش كنندهاى دارد. (8) اكنون عراق،از كشورهاى اسلامىدر خاور ميانه است و مرقد شش امام شيعه در چهار شهر عراق قرار دارد:كربلا(مدفن امامحسين) نجف(مزار امير المؤمنين)كاظمين(حرم امام كاظم و امام جواد)سامرا(حرم امامهادى و امام عسكرى).حوزه علميه دير پاى نجف اشرف نيز در اين كشور است. (9)
عراقين
تثنيه عراق است،دو عراق.عراق عرب و عراق عجم را با هم در برخى اصطلاحهاعراقين گفتهاند.همچنين عراقين به كوفه و بصره هم گفته شده است.عبيد الله بن زياد(كهفاجعه كربلا را آفريد)پيش از امارت بر كوفه،حاكم بصره بود و با نظر يزيد،با حفظسمت به امارت كوفه هم گماشته شد تا نهضت مسلم بن عقيل را فرونشاند و يارانسيد الشهدا«ع»را سركوب كند.به همين جهت او را«حاكم العراقين»مىگفتند.
عروسى قاسم
آنچه بعنوان عروسى قاسم و آراستن حجله براى او در كربلا مطرح است،واقعيت وسند ندارد، ولى از منابع ضعيف به اذهان عوام راه يافته و بر ناكامى نوجوان امام مجتبى«ع»
مىسوزند و مىگريند و در شبيه خوانى و تعزيهها هم حجله براى قاسم نوداماد مىآرايند.
از تحريفهاى عاشوراست.آنچه در برخى منابع آمده،چيزى سادهتر از عروسى است.
عروة بن بطان ثعلبى
از جنايتكاران كربلا.وى به اتفاق جانى ديگرى به نام زيد بن رقاد تغلبى،روز عاشورايكى از ياران حسين بن على«ع»را به نام«سويد بن مطاع»به شهادت رساندند.
عروة بن قيس احمس
اين ملعون،فرمانده اسب سواران سپاه عمر سعد در كربلا بود.
عريف
عنوان بزرگ و نماينده يك قبيله،كه رابط آن با حكومت و مسؤول رسيدگى به آنانبود. (10) در كوفه براى درهم شكستن نهضت مسلم بن عقيل،از عنوان و نفوذ عريفها براىفرونشاندن انقلاب،استفاده مىشد.طبقات موجود در كوفه،به واحدهاى كوچكتر تقسيممىشد و شخصى از هر گروه بعنوان سر پرست توزيع(حقوق)بر گزيده مىشد.اينگروهها«عرافه»و شخصى كه مسؤول آن بود«عريف»ناميده مىشد... (11) ابن زياد،عريفهارا مسؤول هر گونه اغتشاش دانست،كه امكان داشت در عرافه آنها رخ دهد و تهديد كردكه اگر عريفى چيزى از ابن زياد پنهان كند،مصلوب خواهد شد و تمام عرافهها از دريافتحقوق محروم خواهند گشت. بيانيه ابن زياد،كه انتشار آن،جوى از رعب ايجاد كرد،شامل بندهاى زير بود: (12)
1-عريفان،كسانى را كه مخالف بنى اميهاند،از جمله حروريه و خوارج راسرشمارى كنند.
2-عريفان،ليستى از اسامى و عملكردها را گزارش دهند.
3-نسبت به آنان كه تمايل به مسلم بن عقيل دارند،شديدا مراقب باشند.
4-هر عريفى كه در حيطه عرافت او كسانى يافتشوند كه به حكومتيزيد دلنسپرده باشند، محكوم به اعدام در مقابل در خانهاش است.
5-هر عريفى كه نام كسى را ننوشت،بايد تعهد بسپارد كه افراد او مخالفت نكنند ودست به هيچ كار موجب آشوب در دولت نزنند.عريفان هم بشدت،بندهاىاين بيانيه را به اجرا گذاشتند. (13)
عزاخانه
ماتم خانه،خانهاى كه در آن عزا برپا كنند،ماتم سرا،مصيبتسرا. (14) به حسينيهو تكيهاى هم كه در آن،عزادارى حسينى برگزار مىشود،عزاخانه حسينى گفته مىشود.
عزادارى
برپا داشتن مراسمى به ياد سيد الشهدا«ع»در ايام مختلف،بويژه دهه محرم و روزعاشورا.اين عمل،كه زنده نگهداشتن هدف حسينى و فرهنگ عاشوراست،مورد تشويقبسيار اولياء دين است و خود معصومين،در راه اقامه عزاى حسينى،مىكوشيدند. (15) زيراعزادارى،بصورت گريه، برپايى مجالس ذكر،سرودن مرثيه،گرياندن،نوحهخوانى و...
احياء خط ائمه و تبيين مظلوميت آنان است.امام باقر«ع»در زمينه برپايى عزا در خانههابراى امام حسين«ع»مىفرمايد:«ثم ليندب الحسين و يبكيه و يامر من فى داره بالبكاء عليهو يقيم عليه و يقيم فى داره مصيبته باظهار الجزع عليه و يتلاقون بالبكاء بعضهم بعضا فىالبيوت و ليعز بعضهم بعضا بمصاب الحسين.» (16) (به كسانى كه روز عاشورا نمىتوانند بهزيارت آن حضرت بروند اينگونه دستور مىدهند)بر حسين«ع»،ندبه و عزادارى و گريهكند و به اهل خانه خود دستور دهد كه بر او بگريند و در خانهاش با اظهار گريه و ناله برحسين«ع»،مراسم عزادارى برپا كنند و يكديگر را با گريه و تعزيت و تسليتگويى درسوگ حسين عليه السلام در خانههايشان ملاقات كنند.
سنت عزادارى،با برخوردارى از عشق و محبتى كه از امام حسين«ع»در دلها بوده وهست، تبديل به يك برنامه گسترده و مردمى و مقدس شده است و هرگز سستى وخاموشى ندارد و به بركت آن،اقشار بسيارى با امام حسين«ع»و دين و فرهنگ عاشوراآشنا مىشوند.فراز و نشيبهاى زيادى بر سوگوارى بر خامس آل عبا گذشته است و هر گاهكه شيعيان،قدرت و حكومتى يافتهاند،در ترويج و توسعه آن كوشيدهاند.«در زمانپادشاهى آل بويه،در دهه اول محرم،شيعيان به عزادارى حضرت سيد الشهدا قيامنمودند...معز الدوله،اولين كسى است كه فرمان داد كه مردم بغداد در دهه اول محرم،سياهبپوشند و بازارها را سياهپوش كنند و به مراسم تعزيه دارى حضرت سيد الشهدا قيامنمايند.بستن دكانها و منع طباخى و تعطيل عمومى در روز عاشورا از طرف معز الدولهديلمى در شهر بغداد به عمل آمد و تا اوايل لطنتسلسله سلجوقى در آن شهر معمولبود.اين مراسم تا انقراض دولت ديالمه در تمام كشورهاى اسلامى قلمرو آنها مرسوم وبرقرار بوده است.» (17) رمز جاودانگى نهضتحسينى نيز همين احيا و زنده نگهداشتن و تعظيم شعائر بودهاست.امام خمينى«قدس سره»فرمود:«الان هزار و چهار صد سال است كه با اين منبرها،بااين روضهها و با اين مصيبتها و با اين سينه زنيها،ما را حفظ كردهاند،تا حالا آوردهانداسلام را...هر مكتبى تا پايش سينه زن نباشد،تا پايش گريه كن نباشد،تا پايش سر و سينهزن نباشد،حفظ نمىشود...ما بايد براى يك شهيدى كه از دستمان مىرود،علم بپا كنيم،نوحه خوانى كنيم،گريه كنيم،فرياد كنيم...». (18) برپايى عزا براى سيد الشهدا،نوعى اعتراضبه ظالمان و حمايت از مظلوم است.اشگ ريختن در سوگ ابا عبد الله«ع»،عامل تقويتحس عدالتخواهى و انتقامجويى از ستمگران و زمينه سازى براى تجمع نيروهاى پيروحسين«ع»در خط دفاع از حق است.عزادارى براى شهيد،انتقال فرهنگ«شهادت»بهنسلهاى آينده است.به تعبير شهيد مطهرى:«در شرايط خشن يزيدى،در حزب حسينيهاشركت كردن و تظاهر به گريه كردن بر شهدا،نوعى اعلام وابسته بودن به گروه اهل حق واعلان جنگ با گروه باطل و در حقيقت،نوعى از خود گذشتگى است.اينجاست كهعزادارى حسين بن على«ع»يك حركت است،يك موج است،يك مبارزه اجتماعىاست.» (19) عزادارى،سبب مىشود كه شور و عاطفه،از شعور و شناخت برخوردار گردد وايمان را در ذهن جامعه هوادار،زنده نگهدارد و«مكتب عاشورا»بعنوان يك فكر سازندهو حادثه الهام بخش، همواره تاثير خود را حفظ كند.عزادارى،احياء خط خون و شهادتو رساندن صداى مظلوميت آل على به گوش تاريخ است.عزاداران حسينى،پروانگانىشيفته نورند كه شمع محفل آراى خويش را يافته،از شعله شمع،پيراهن عشق پوشيدهاندو آماده جان باختن و پر سوختن و فدا شدناند.نقش عزادارى در حفظ فرهنگ عاشورامهم است.عميقترين پيوندها را از طريق آميختگى عقل و عشق و برهان و عاطفه كه دركربلا تجسم يافته است،انتقال مىدهد.هم بر مظلوميت امام گريه مىشود و هم در سايهآن هدف امام حسين از نهضت و حركت،شناخته مىشود.روضههاى خانگى و دستههاىعزادارى و هيئتهاى زنجير زنى،پوشيدن لباس مشكى و پرچم به دست گرفتن و شربت وآب دادن و تلاش در بر پايى مجالس و نوحه خوانى و سينه زنى و...هر يك به نوعىسربازگيرى جبهه حسينى است و اين پيوند قلبى را عمق و غنا مىبخشد.
عزادارى سنتى
شيوهاى كه نسبت به زنده نگهداشتن ياد حادثه عاشورا و حماسه حسينى از ديربازمطرح بوده و جنبه مردمى يافته است.اين شيوه،شامل مرثيه سرايى،نوحهخوانى،گريستن و گرياندن،تشكيل هيئتها و دستههاى سوگوارى،سينه زنى،ذكر مصيبت،مجالسوعظ و روضه خوانى،و...است.اينگونه شيوهها،چون با روح و جان و عاطفه شيعهآميخته است،هر چه بيشتر به آن رنگ مردمى مىبخشد و عامل جذب و تجمع و تشكلانبوه شيفتگان اهل بيت مىگردد. ابو هارون مكفوف مىگويد:روزى خدمت امامصادق«ع»رسيدم.حضرت فرمود:برايم شعر(در سوگ سيد الشهدا)بخوان،من نيزخواندم.حضرت فرمود:نه،اينطور نه،بلكه همانگونه كه براى خودتان شعر خوانىمىكنيد و همانگونه كه نزد قبر حضرت سيد الشهدا مرثيه مىخوانى:«لا، كما تنشدون وكما ترثيه عند قبره». (20) اين نشان مىدهد كه شيوه خودمانى و مرسوم نزد متن مردم،بيشترمورد اهتمام ائمه«ع»بوده است.حفظ اين سنت،ضامن تداوم آن است.امام خمينى«ره»
فرموده است:«ما بايد حافظ اين سنتهاى اسلامى،حافظ اين دستجات مبارك اسلامى كهدر عاشورا،در محرم و صفر در مواقع مقتضى به راه مىافتد،تاكيد كنيم كه بيشتر دنبالشباشند... زنده نگهداشتن عاشورا با همان وضع سنتى خودش،از طرف روحانيون،ازطرف خطبا،با همان وضع سابق و از طرف تودههاى مردم با همان ترتيب سابق كهدستجات معظم و منظم، دستجات عزادارى به عنوان عزادارى راه مىافتاد.بايد بدانيد كهاگر بخواهيد نهضتشما محفوظ بماند،بايد اين سنتها را حفظ كنيد.» (21) حتى حفظ اصلعزادارى عاشورا نيز تا حد بسيارى در سايه حفظ سنتهاست و دگرگون ساختن شيوه سنتىبدون جايگزين بهتر،گاهى پيروان همان سنتها را هم از اصل ماجراى حسينى جدا مىسازد.
عشق حسينى
عظيمترين سرمايه روحى شيعه كه پيوند دهنده آنان با اهل بيت پيامبر و عاملىبازدارنده از تباهى،بر انگيزاننده به فداكارى و جهاد و تصفيه كننده دل و جان است.درسايه همين عشق، ياد حسين و عاشورا زنده مانده و سوز آن،حمايت قلبى عاشق امامحسين«ع»را همواره به نفع حق و جبهه ايثار،نيرو بخشيده است.همين عشق،ياران او راروز عاشورا به استقبال شهادت فرستاد تا با مرگ در ركاب حسين«ع»حيات ابدى يافتند.
عشق حسين«ع»را خداوند در دلها نهاده و شعلهاى خاموش نشدنى است.به فرموده امامصادق«ع»:«ان لقتل الحسين عليه السلام حرارة فى قلوب المؤمنين لا يبرد ابدا». (22) محبتحسين بن على«ع»نه تنها در دل زمينيان است،بلكه عرشيان نيز او را دوست مىدارند و بهفرموده رسول خدا«ص»،او محبوبترين چهره زمينى نزد آسمانيان است:«من احب انينظر الى احب اهل الارض الى اهل السماء فلينظر الى الحسين.» (23)
اى كه آميخته مهرت با دل كرده عشق تو مرا دريا دل بذر عشقى كه به دل كاشتهام جز هواى تو ندارد حاصل از مى عشق تو،عاقل مجنون و زخم مهر تو مجنون،عاقل گر شود كار جهان زير و زبر نشود عشق تو از دل زايل (24)
عطش
تشنگى از بارزترين جلوههاى سوز و غم در حادثه كربلاست.سيد الشهدا،عباس،على اكبر، على اصغر و ديگران،همه لب تشنه و عطشان روز عاشورا جان سپردند.محرومكردن خيمهگاه امام حسين«ع»از آب فرات و تحميل عطش به امام و يارانش،از مواردروشن پستى و عداوت سپاه كوفه و ابن زياد،نسبت به آل الله است.بزرگان،بيشتر ازكودكان تحمل تشنگى دارند و اطفال در برابر بى آبى،زودتر بى تاب مىشوند.در كربلا،عطش بيداد مىكرد و مشكها خالى، لبها خشك،جگرها سوخته،هوا گرم،راه فرات بسته،و صداى العطش بلند بود.
زان تشنگان هنوز به عيوق مىرسد فرياد«العطش»زبيابان كربلا (25)
روز عاشورا،عباس كنار خيمهها آمد،صداى«العطش،العطش»كودكان را شنيد.سواربر اسب شد و مشك را بر داشت و به طرف فرات رفت.چهار هزار نفر تير اندازان موكل برفرات،او را محاصره كردند و ابا الفضل«ع»در اين درگيرى بود كه دستها را داد و شهيد شد.
قبل از بيرون آمدن از فرات،خواست آب بنوشد ولى«فذكر عطش الحسين»به ياد تشنگىامام افتاد و آب ننوشيد و عطشان از شريعه بيرون آمد. (26) على اكبر«ع»نيز روز عاشورا پساز چندين نوبت جنگيدن،مجروح و تشنه براى آخرين وداع به خيمهگاه آمد،در حالى كهبه سيد الشهدا مىگفت:«يا ابة،العطش قد قتلنى و ثقل الحديد اجهدنى». (27) امام«ع»،براىكودك تشنه كام و شير خوار خود نيز بنا به نقلى از سپاه دشمن آب طلبيد،كه بياييد سيرابشكنيد.
اگر به زعم شما من گناهكار شمايم نكرده هيچ گناهى،على اصغرم است اين
كه تير حرمله،گلوى تشنه آن ششماهه را از هم دريد. (28)
مگر به كرب و بلا آب قيمت جان بود كه از عطش به فلك ناله يتيمان بود
خود سيد الشهدا نيز روز عاشورا،براى رفع تشنگى پس از نبرد،خواست به فراتبرود و آب بنوشد كه شمر مانع شد و گفت:اى حسين،از اين آب نخواهى نوشيد تا ازتشنگى بميرى«و الله لا تذوقه او تموت عطشا». (29) تشنگى امام حسين«ع»و شهداى كربلا،چنان داغى بر دل عاشقانش نهاده كه با هر نوشيدن آب گوارا،او را ياد مىكنند،در راه امامحسين،به آبرسانى و سقايى و نذر شربت و ساختن آب انبار مىپردازند و با هر عطشىكربلا و عاشورا در ذهنشان تداعى مىكند،گويا بين آب و عطش و كربلا پيوند خوردهاست.
بر لب دريا،لب دريا دلان خشكيده است از عطش دلها كباب است و زبان خشكيده است كربلا بستان عشق است و شهامت،اى دريغ كز سموم تشنگى،اين بوستان خشكيده است سوز بى آبى اثر كرده است بر اهل حرم هر طرف بينى لب پير و جوان خشكيده است (30)
عطشان
از القاب سيد الشهدا،كه تشنه در كربلا به شهادت رسيد.اين تعبير در روايات،تواريخو زيارتنامهها درباره آن امام آمده است.از جمله در حديث امام باقر«ع»است:«انالحسين...قتل مظلوما مكروبا عطشانا». (31) امام سجاد«ع»نيز كه براى يارى بنى اسد در دفنپيكر امام حسين و شهدا آمد،پس از دفن امام تشنه كام،بر روى قبر او نوشت:«هذا قبرالحسين بن على بن ابى طالب الذى قتلوه عطشانا غريبا.» (32) همين تشنگى و شهادت جانسوزاو و ياران و فرزندانش،قوىترين عامل تحريك عواطف و همدل ساختن انسانهاى باوجدان با عاشورائيان بوده است.
عطيه
نام عطيه،همواره در كنار نام جابر بن عبد الله انصارى مطرح مىشود كه با هم پس ازشهادت امام حسين«ع»در اربعين اول به زيارت قبر آن حضرت آمدند و چون جابر نابيناشده بود،عطيه او را در اين زيارت همراهى مىكرد.بنا به برخى نقلها،هنگام بازگشتاهل بيت از سفر شام،در كربلا با جابر و عطيه برخورد كردند.عطية بن سعد بن جنادهعوفى،از رجال علم و حديثشيعه بود.وى در زمان خلافت امير المؤمنين«ع»در كوفه بهدنيا آمد.نام عطيه،به پيشنهاد آن حضرت بر وى نهاده شد.او از راويان موثق شيعه بود كهحتى در كتب رجالى اهل سنت هم توثيق شده است.وى به جرم تشيع و هوادارىعلى«ع»از سوى حجاج بن يوسف تحت تعقيب بود و به فارس گريخت.به دستورحجاج،او را گرفتند و چون حاضر نشد على عليه السلام را لعن كند،چهار صد تازيانه بربدنش زدند و موى سر و ريش او را تراشيدند. از آن پس به خراسان رفت و پس از مدتىبه كوفه بازگشت.در كوفه بود تا در سال 111 هجرى در گذشت. (33)
عقاب
پرنده معروف قوى پنجه و تيز پرواز و شكارى كه از نيروى بسيار برخوردار است.
مجازا به اسبهاى تيز تك و چابك هم گفته شده كه در مسابقات و شكار،سريعا به هدفمىرسد. (34) در ادبيات مرثيه،اسبى كه على اكبر«ع»بر آن مىنشست،«عقاب»خوانده شدهاست و گويند كه پيش از او،از آن حسين بن على«ع»بود،چون ذو الجناح زير پاى آنحضرت قرار گرفت،عقاب را به على اكبر داد و در عاشورا على اكبر را بر آن نشاند:
«فوضع على مفرقه مغفرا فولاديا و قلده سيفا مصريا و اركبه العقاب براقا ثانويا» (35) به نقلىدر شب عاشورا نيز على اكبر سوار بر آن شد و از فرات،آب به خيمهها آورد. (36) نوشتهاند:
عقاب،اسبى بود كه سيف بن ذى يزن براى رسول خدا هديه فرستاد و آن هنگام، حضرترسول«ص»پنجساله بود.عمر طولانى كرد و اين از خصايص پيامبر بود كه بر پشت هراسب پيرى مىنشست،جوان مىشد.على«ع»و امام مجتبى و سيد الشهدا هم بر آن اسبسوار شده بودند و ظهر عاشورا نيز شبه پيغمبر،على اكبر بر آن نشست و به ميدان رفت.
پس از مجروح شدن على اكبر،اسب مىخواست او را به خيمهها بياورد،ولى بسبب لشكربسيار در ميدان،پيكر مجروح على اكبر را به سمتسپاه كوفه برد،(فاحتمله الى العسكر) واين بود كه على اكبر را قطعه قطعه كردند. (37)
چه اسبى به پرواز شاهين مرو به رفتار كبك و به رقص تذرو ركش گرم و مو نرم،ستخوان درشت همايون برو يال و فرخنده پشت
عقبه
به معناى كوه دراز.نام يكى از منازل راه كوفه،كه امام حسين«ع»در آنجا فرود آمد.درهمانجا با پير مردى به نام عمر بن لوذان برخورد و اوضاع كوفه را پرسيد.وى مىكوشيدامام را از رفتن به طرف نيزهها و شمشيرها باز دارد.امام راه خويش را به سوى كربلا ادامهداد. (38)
عقر
روستايى مستحكم و داراى برج و بار و در نزديكيهاى كربلا بود.امام حسين«ع»چوندر راه سفر به كوفه به آن روستا رسيد،از نامش پرسيد،گفتند:عقر.پرسيد:اين منطقه چهنام دارد؟ گفتند:كربلا.چون خواست از منطقه خارج شود،جلويش را گرفتند و درهمانجا ماند،تا حادثه عاشورا پيش آمد. (39) در همان روستا بود كه زهير بن قين به آنحضرت پيشنهاد كرد به آن ده رفته،آنجا را سنگر دفاعى خود قرار دهند،اما امام موافقت نكرد.
علامت
از ابزار و وسايل عزادارى امام حسين«ع»كه در هيئتها و دستههاى مذهبى به كار گرفتهمىشود.علامت به معناى نشانه است.اين علامتها هم نشانههاى گروههاى عزادارمحسوب مىشده است و كسانى هم كه آن را حمل مىكردند،«علامت كش»بودند، يعنىعلم بردار.به نوشته دهخدا:«صليب مانندى كه بر چوب يا آهن افقى آن از سوى پايينشالهاى ترمه آويزند و از سوى زبر لاله و تنديسهايى از مرغ و جز آن نصب كنند و درميان زبانهاى از فلز طويل دارد و بر نوك آن فلز پر يا گلولهاى از شيشه الوارن نصب كنندو اين زبانههاى فلزى كه به«تيغ»مشهور است،سه يا پنج باشد و در مراسم عزادارىمحرم پيشاپيش دستهها به حركت آرند». (40) «شيئى است فلزى و كار صنعتگران اصفهانكه قدمت آن به عهد سلاطين صفوى مىرسد،داراى تعدادى زبانه،گنبد،گلدان وطاووس بوده و آن را با شالهاى سبز و سياه و قهوهاى و پر طاووس و سكههاى نقره وشمشير و قمه و خنجر زينب مىكنند و در آخر دستهها به حركت در مىآورند...عدهاىاز جوانان هم نذر مىكنند كه همه ساله بايد در بردن علمات،سهم داشته باشند». (41) بهآن علمات هم مىگويند.شباهت آن به صليب،مىرساند كه پس از ارتباط ايران بااروپاييها در عصر قاجار،از آيينهاى مذهبى مسيحيت اقتباس شده است.به هرحال،نمودها و مظاهرى است كه گاهى عزاداران را از محتوا و اصل عزادارى و اقامهشعائر دينى باز مىدارد.
علقم
علقم يا علقمه،نام نهرى است از فرات،كه عباس بن على«ع»در روز عاشورا،كنار آنبه شهادت رسيد.نيز به معناى تلخى است،و هر درخت تلخ و آب بسيار سخت را همعلقم گويند،حنظل. در ادبيات عاشورا،بيشتر در پيوند با عطش و عباس و دستهاى قطعشده ابا الفضل«ع»مطرح مىشود.
از چشم سپيده خواب را مىبردند از چشمه گل،گلاب را مىبردند بر شانه خود فرشتگان آهسته از علقمه،روح آب را مىبردند (42)
علم،علمات
پرچم،رايت،بيرق،نشان لشكر،آنچه به سر نيزه بندند،درفش.در اصطلاح عزادارىحسينى، نام علم و علامتخاصى است كه هر هيئت و دسته،ويژه خود دارد و آن را ازدستههاى ديگر متمايز مىسازد.«نخل،چوب بسيار بلند همچون درخت تبريزى متوسطكه در تعزيه خوانى پيشاپيش دستهها برند و بر سر آن،گاه شكل پنجهاى از فلز باشد و گاهپارچه سياه بر آن بپوشانند.» (43)
گر چه سردار علم در خون نشست دستهايت روى رايت مانده است. (44)
در ميدان كربلا نيز،علمدار لشكر امام حسين«ع»،حضرت ابا الفضل بود.از شعار عربهاىعراقى عزادار نيز اين است:«رفع الله راية العباس»،پرچم عباس،افراشته باد.
علمدار
از لقبهاى قمر بنى هاشم است كه در كربلا،پرچم لشكر امام بر دوش او بود.نقشعلمدار در ميدان نبرد،مهم بود و عامل حفظ انسجام نيروهاى سپاه محسوب مىشد.روزعاشورا،امام حسين«ع»ياران اندك خود را به سه جناح چپ و راست و قلب تقسيم كرد وبراى هر يك فرماندهى برگزيد و پرچم را به دست برادرش عباس داد. (45) روز عاشورا نيز چون عباس«ع»خدمت امام آمد و از او اذن ميدان طلبيد،امام گريستو ابتدا اجازه نداد و فرمود:تو علمدار منى،اگر تو بروى و كشته شوى،سپاه من از هممىپاشد:«يا اخى انت صاحب لوائى و اذا مضيت تفرق عسكرى». (46)
علم كش
كسى كه در دستههاى عزادارى،نشان مخصوص هر هيئت را حمل مىكند،علامت كش.
على اصغر«ع»
يكى از فرزندان امام حسين«ع»كه شير خوار بود و از تشنگى،روز عاشورا بى تابشده بود.امام، خطاب به دشمن فرمود:از ياران و فرزندانم،كسى جز اين كودك نماندهاست.نمىبينيد كه چگونه از تشنگى بى تاب است؟در«نفس المهموم»آمده است كهفرمود:«ان لم ترحمونى فارحموا هذا الطفل»در حال گفتگو بود كه تيرى از كمان حرملهآمد و گوش تا گوش حلقوم على اصغر را دريد.امام حسين«ع»خون گلوى او را گرفت وبه آسمان پاشيد. (47) در كتابهاى مقتل،هم از«على اصغر»ياد شده،هم از طفل رضيع(كودكشيرخوار)و در اينكه دو كودك بوده يا هر دو يكى است،اختلاف است.
در زيارت ناحيه مقدسه،درباره اين كودك شهيد،آمده است:«السلام على عبد الله بنالحسين، الطفل الرضيع،المرمى الصريع،المشحط دما،المصعد دمه فى السماء،المذبوحبالسهم فى حجر ابيه،لعن الله راميه حرملة بن كاهل الاسدى». (48) و در يكى از زيارتنامههاىعاشورا آمده است:«و على ولدك على الاصغر الذى فجعت به»از اين كودك،با عنوانهاىشيرخواره،ششماهه، باب الحوايج،طفل رضيع و...ياد مىشود و قنداقه و گهواره ازمفاهيمى است كه در ارتباط با او آورده مىشود.
طفل ششماهه تبسم نكند،پس چه كند آنكه بر مرگ زند خنده،على اصغر توست
«على اصغر،يعنى درخشانترين چهره كربلا،بزرگترين سند مظلوميت و معتبرترينزاويه شهادت...چشم تاريخ،هيچ وزنهاى را در تاريخ شهادت،به چنين سنگينى نديدهاست.» (49) على اصغر را«باب الحوائج»مىدانند،گر چه طفل رضيع و كودك كوچك است،اما مقامش نزد خدا والاست.
در گلخانه شهادت را مىگشايد كليد كوچك ما
پىنوشتها
1-تنقيح المقال،مامقانى،ج 2،ص 247،بحار الانوار،ج 45،ص 38.
2 -انصار الحسين،ص 102.
3-الحسين فى طريقه الى الشهادة،ص 105.
4-مقتل الحسين،مقرم،ص 220.
5-تاريخ الشيعه،مظفرى،ص 67.
6-حياة الامام الحسين بن على.ج 3،ص 11.
7-بحار الانوار،ج 45،ص 80.
8-نهج البلاغه،صبحى صالح،خطبه 71.
9-درباره تاريخ معاصر عراق ر.ك:«لمحات اجتماعيه من تاريخ العراق الحديث»،على الوردى(6 جلد).
10-در تاج العروس درباره عريف آمده است:هو القائم بامر القبيلة و الجماعة من الناس يلى امورهم و يتعرف الاميرمنهم احوالهم.
11-تشيع در مسير تاريخ،سيد حسن جعفرى،ص 99.
12-همان،ص 165.
13-مع الحسين فى نهضته،اسد حيدر،ص 97.
14-لغتنامه،دهخدا.
15-تاريخچه عزادارى حسينى،ترجمه«تاريخ النياحة على الامام الشهيد»از سيد صالح الشهرستانى.
16-كامل الزيارات،ص 175.كتاب«زفرات الثقلين فى ماتم الحسين»،محمد باقر محمودى، چند جلد،به مساله گريهكردن اولياء خدا بر آن حضرت پرداخته و نيز مجموعهاى از مرثيهها در سوگ سيد الشهدا«ع»را آورده است.
17-موسيقى مذهبى ايران،حسن مشحون،ص 4.
18-صحيفه نور،ج 8،ص 69 و 70.
19-نهضتهاى اسلامى صد ساله اخير،شهيد مرتضى مطهرى،ص 89.
20-بحار الانوار،ج 44،ص 287.
21-صحيفه نور،ج 15،ص 204.
22-كامل الزيارات،ص 38.
32-مناقب،ابن شهرآشوب،ج 4،ص 73.
24-از مؤلف.
25-محتشم كاشانى.
26-بحار الانوار،ج 45،ص 41،عوالم(امام حسين)،ص 284.
27-مقتل الحسين،مقرم،ص 246.
28-حياة الامام الحسين،ج 3،ص 275.
29-بحار الانوار،ج 45،ص 51.
30-از:قادر طهماسبى(فريد).
31-كامل الزيارات،ص 168.
32-حياة الامام الحسين،ج 3،ص 325.
33-معارف و معاريف،ج 4،ص 1567.
34-اساس البلاغه،زمخشرى،لغت نامه دهخدا.
35-رياض القدس،صدر الدين واعظ قزوينى،ج 2،ص 21.
36-همان،ج 1،،ص 264.
37-همان،ج 2،ص 38.
38-الحسين فى طريقه الى الشهاده،ص 90.
39-موسوعة العتبات المقدسه،ج 8،ص 38،(به نقل از معجم البلدان).
40-لغت نامه،دهخدا.
41-تاريخ تكايا و عزادارى قم،ص 214.
42-محمد حسين كاظم زاده.
43-لغت نامه،دهخدا.
44-عزيز الله زيادى.
45-بحار الانوار،ج 45،ص 5 و 39.
46-معالى السبطين،ج 1،ص 441.
47-معالى السبطين،ج 1،ص 423.
48-بحار الانوار،ج 45،ص 66.
49-اولين دانشگاه و آخرين پيامبر،شهيد پاك نژاد،ج 2،ص 42.