ق
قادسيه
نام محلى نرسيده به كوفه(در 15 فرسخى كوفه و 61 فرسخى بغداد).در همين محلميان سپاه اسلام و ايران در زمان خليفه دوم نبرد در گرفت و اين منطقه به تصرف مسلميندرآمد.و در همين مكان بود كه حصين بن نمير تميمى(رئيس شرطههاى آن منطقه)ونيروهاى گشتى ابن زياد،پيك حسين بن على«ع»(قيس بن مسهر صيداوى)را دستگيركردند و نزد ابن زياد فرستادند.قيس،حامل نامهاى از امام به سوى مردم كوفه بود وهمانجا نامه را با دندانهايش پاره كرد تا اسامى مخاطبان به دست نيروهاى دشمن نيفتد. (1)
قارب،مولى الحسين«ع»
از شهداى كربلا.وى غلام سيد الشهدا«ع»بود،مادرش فكيهه كنيز آن حضرت بود ودر خانه رباب،همسر امام خدمت مىكرد.قارب همراه امام از مدينه به كربلا آمد و روزعاشورا در ركاب سيد الشهدا«ع»به شهادت رسيد.نامش در زيارت ناحيه مقدسه هم آمدهاست. (2)
قاسط بن زهير تغلبى
از شهداى حمله نخست در روز عاشورا.پير مردى از طايفه بنى تغلب بن وائل بود.او وبرادرانش مقسط و كردوس،هر سه از اصحاب امير المؤمنين بودند كه در ركاب آنحضرت در جنگهاى سه گانه شركت داشتند.پس از شهادت على«ع»در كوفه ماندند.
چون خبر آمدن حسين«ع»را به سوى كوفه شنيدند،شب عاشورا مخفيانه خود را به امامرساندند.هر سه برادر روز عاشورا به شهادت رسيدند. (3)
قاسم بن حارث
نام او در شمار شهداى كربلا آمده است.برخى نيز او را همان قاسم بن حبيب ازدىدانستهاند. (4)
قاسم بن حبيب ازدى
از شهداى كربلاست.وى از شيعيان شجاع كوفه بود.ابتدا با سپاه عمر سعد از كوفهبيرون آمد و چون به كربلا رسيد،به ياران امام پيوست.نامش را جزو شهداى حمله اولذكر كردهاند. (5)
قاسم بن حسن«ع»
نوجوان شهيد عاشورا در ركاب سيد الشهدا«ع»،فرزند گرامى امام حسن مجتبى«ع».
وى صاحب همان سخن معروف«احلى من العسل»در شب عاشوراست كه مرگ راشيرينتر از عسل مىدانست.روز عاشورا سن او به بلوغ نرسيده بود.براى ميدان رفتن ازامام خويش اجازه خواست.ابا عبد الله«ع»چون نگاه به او افكند،وى را به آغوش كشيد وگريست،آنگاه اجازه داد. (6) قاسم،خوش سيما بود.سوار بر اسب شد و عازم ميدان گشت.
رجزى كه مىخواند،در معرفى خود و مظلوميتحسين«ع»بود:
ان تنكرونى فانا ابن الحسن سبط النبى المصطفى و المؤتمن هذا حسين كالاسير المرتهن بين اناس لا سقوا صوب المزن
در جنگى دلاورانه به شهادت رسيد.هنگامى كه بر زمين مىافتاد،عمويش اباعبد الله«ع»خود را به بالين او رساند ولى او در حال جان دادن بود.پيكر او را آورد و كنارشهداى اهل بيت قرار داد. (7) در زيارت ناحيه مقدسه كه از زبان امام زمان«ع»است،نام اوهمراه با سلام حضرت مهدى بر او بيان شده و اشاره به كيفيت رفتن سيد الشهدا«ع»بهبالين او و نفرين قاتلان قاسم شده است:«السلام على القاسم بن الحسن بن على،المضروبهامته المسلوب لامته،حين نادى الحسين عمه فجلى عليه عمه كالصقر و هو يفحص برجليهالتراب،و الحسين يقول:بعدا لقوم قتلوك و من خصمهم يوم القيامة جدك و ابوك،ثم قال:
عز و الله على عمك ان تدعوه فلا يجيبك،او ان يجيبك و انت قتيل جديل فلا ينفعك،هذاو الله يوم كثر واتره و قل ناصره.» (8) برادر ديگر حضرت قاسم،به نام ابو بكر بن حسن نيز كههر دو از يك مادر بودند،در كربلا به شهادت رسيد.
قاع
نام يكى از منزلگاههاى مسير كوفه.حسين بن على«ع»در آنجا نيز فرود آمد.بينمنزلگاه زباله و عقبه است،منطقهاى بوده دشت و هموار(قاع:دشت)و در آنجا آب وآبادى و مسجد و محلى براى فرود آمدن كاروانها بوده است. (9)
قافله حسينى
كاروانى كه از مبدا عزت و آزادگى حركت كرد و در مقصد شهادت بار افكند.قافلهحسينى روز 28 رجب از مدينه بيرون آمد و سوم شعبان به مكه رسيد.افراد كاروان عبارتبودند از سيد الشهدا«ع»،فرزندان،برادران،برادر زادگان و عمو زادگانش و نيز خانوادهخود و برخى از بستگان ديگر.اين كاروان روز 8 ذيحجه از مكه به سوى عراق حركتكرد.با همان نفرات قبلى، اما با جمعى از پيروان او از مردم حجاز،كوفه و بصره كه در اياماقامت وى در مكه به او پيوسته بودند.حضرت مقدار ده دينار و يك شتر در اختيارهمراهان قرار داده بود كه وسايل خود را بر آن حمل كنند. (10) اين كاروان،دوم محرم دركربلا فرود آمد.پس از عاشورا،اين قافله تبديل به جمعى داغدار و دلسوخته و شهيد دادهشد كه بصورت اسير،به كوفه وارد شدند.مردانشان همه شهيد شده بودند و امام سجاد«ع»
هم بيمار بود و قافله سالار،حضرت زينب«ع»بود.در كوفه برخى از زنان،به بستگانخود كه ساكن كوفه بودند پيوستند.
ما كاروان رفته به تاراجيم مردانمان شناگر رود خون ما رهروان قافله صبريم رسواگر فسانه هر افسون فرياد و خشم و رنج و اسيرىمان ما را سلاح كارى پيكار است بانوى قهرمان عرب،زينب ما را بزرگ و قافله سالار است (11)
اين قافله،پس از پيمودن راه طولانى و دشوار كوفه تا شام و شام تا مدينه،با بارى از غمو اندوه به مدينه برگشت و بشير،خبر بازگشت قافله اهل بيت«ع»را به مردم خبر داد ومدينه يكپارچه غرق شيون و عزا شد.
قبر امام حسين«ع»
اولين بار بنى اسد پس از دفن اجساد شهدا و پيكر سيد الشهدا،علامتى بر قبر نهادند.ازاينكه توابين در سالهاى 63 يا 64 بر سر قبر امام حسين مىآمدند،مىفهميم كه آن هنگام،آشنا و شناخته شده بوده است.بنا به تشويق اولياء دين،مدفن آن حضرت از همان آغاز،مورد زيارت شيعه قرار گرفت،چه پنهانى و چه آشكار.
در زمان بنى اميه،قبهاى بر قبر شريف ساخته شد و تا زمان هارون الرشيد باقى بود.وىقبر را خراب و محل آن را صاف كرد و درختسدرى را كه(به نشانه قبر)در آنجا بود.
قطع كرد.بار ديگر در زمان مامون ساخته شد.سپس در سال 236 و 237 هجرى به دستورمتوكل عباسى،قبر و خانههاى اطراف آن خراب شد و به جاى آن زراعت كردند و مانعرفت و آمد مردم شدند.باز هم در سال 247 به دستور متوكل قبر را خراب كردند وچندين نوبت ديگر اين تخريب انجام گرفت.بناى فعلى مرقد و حرم سيد الشهدا به قرنهشتم هجرى برمىگردد.البته بارها مرمتها و اضافاتى انجام گرفته است.در سال1216 هجرى وهابيها با سپاهى از منطقه نجد حمله كرده و حرم حسينى را غارت وتخريب كردند و اسبها را در صحن مطهر بستند. (12)
قبر شش گوشه
مرقد و حرم ابا عبد الله الحسين«ع».به لحاظ آنكه على اكبر«ع»پايين پاى آن حضرتدفن شده است،در آن قسمت هم دو گوشه براى ضريح اضافه شده و شش گوشه دارد.
شوق زيارت قبر شش گوشه آن امام،همواره در دل شيعيان بوده است.
رفتم به كربلا به سر قبر هر شهيد ديدم كه مرقد شهدا مشگ و عنبر است هر يك مزار مرقدشان چهار گوشه داشت شش گوشه يك ضريح در آن هفت كشور است پرسيدم از كسى سببش را،به گريه گفت: پايين پاى قبر حسين،قبر اكبر است (13)
قتل صبر
قتل صبر آن است كه انسانى يا حيوانى را بسته نگهدارند و بكشند.در حديث است كهپيامبر«ص»كسى را اينگونه نكشت و از اين گونه كشتن چهار پايان نهى شده است، يعنىاينكه جاندارى را زنده نگهدارند و آن قدر به او ضربه بزنند تا بميرد. (14) به شهدا و اسيرانىكه كشته مىشوند نيز«مصبور»گفته مىشود.در مورد حيواناتى كه زجركش مىشوند نيزبه كار مىرود. (15) از مظلوميتسيد الشهدا«ع»و قساوت كوفيان يكى هم آن بود كه حسين بنعلى«ع»را در حالى كه هنوز رمق در بدن داشت،مورد ضربههاى شمشير و نيزه قراردادند. امام سجاد«ع»بعنوان افشاگرى از ستم يزيديان،در خطبهاى كه در كوفه در حالاسارت خواند و خود را به مردم فريب خورده و به خواب سياسى رفته معرفى كرد،ازجمله فرمود:«انا ابن من قتل صبرا و كفى بذلك فخرا» (16) من پسر كسى هستم كه به«قتلصبر»كشته شد و همين افتخار مرا بس!در مورد مسلم بن عقيل نيز در تاريخ آمده است كهابن زياد او را به«قتل صبر»كشت. (17)
قتلگاه گودال قتلگاه
قتيل اشقياء حسين بن على«ع»
قتيل العبرات
كشته اشكها.از لقبهاى سيد الشهدا«ع»است.شهيدى كه هم يادش گريه آور است وهم اشك ريختن در سوك او ثواب دارد و موجب احياى عاشوراست.امامان نيز توصيهفراوان بر عزادارى و گريستن بر مصائب آن حضرت داشتهاند.روايت از امام حسين«ع»
است كه:«انا قتيل العبرات» (18) من كشته اشكهايم.در حديث ديگرى فرموده است:«اناقتيل العبرة،لا يذكرنى مؤمن الا استعبر» (19) من كشته اشكم.هيچ مؤمنى مرا ياد نمىكند،مگرآنكه اشك در چشمانش مىآيد.اين صفت،در زيارتنامهها هم براى آن شهيد كربلا آمدهاست،از جمله:«و صل على الحسين المظلوم،الشهيد الرشيد،قتيل العبرات واسير الكربات...». (20)
قربانى
درسى كه ز عاشورا آموختهايم اين بود قربانى راه دين،فرزند و پدر كرديم (21)
قربانى يعنى آنچه براى رسيدن به قرب محبوب و معبود،فدا مىكنند.آنگونه كهفرزندان آدم، قربانى و فدا به درگاه خدا بردند.يكى گوسفند،ديگرى دستهاى از گندم(اذ قربا قربانا...) (22) حضرت ابراهيم نيز كه به فرمان خدا مامور شد جوانش اسماعيل را ذبحو قربانى كند،خداوند گوسفندى نازل كرد و به جاى اسماعيل قربانى شد. (23) از آن پس دراحياى آن فداكارى از سوى پسر و پدر،حاجيان روز عيد قربان در منا قربانى مىكنند.
صحنه كربلا نيز قربانى شدن هفتاد و دو شهيد،در آستان قرب و رضاى الهى بود.امامحسين، خود و يارانش را فداى دين خدا نمود.حسين بن على«ع»قربانى اهل بيت بود.
آنگونه كه حضرت زينب نيز پس از شهادت برادر،وقتى در ميدان جنگ به پيكر برادرشرسيد،نگاهى به آسمان كرد و گفت:«اللهم تقبل منا هذا القربان». (24) در تعابير ائمه، درزيارتنامهها و نيز خطابههاى اسيران اهل بيت،از آن شهيد مظلوم،بعنوان«ذبيح»ياد شدهاست.او اسماعيلى بود كه در مناى حق فدا شد و حيات دين را تضمين نمود و شرف را بهانسانها الهام داد.
قربانى شدن و قربانى دادن،رمز پيروزى و عزت است.ملتهايى كه در راه«آزادى»گامبرداشته و برمىدارند،همواره قربانيان بسيارى را تقديم آستان آزادى كردهاند و اگرگروهى آماده فداكارى نباشند،به اهداف خود نمىرسند.حقيقت و دين و حياتكرامتمندانه،آنقدر ارزشمند و متعالى است كه بايد قربانيانى چون حسين«ع»فداى آنشوند.از عظمت قربانى، مىتوان به عظمت چيزى پى برد كه كسى مانند سيد الشهدا«ع»درآن راه قربان مىشود و هفتاد و دو عزيز را قربان مىكند.
اى كرده به كوى دوست هفتاد و دو قربانى قربان شومت اين رسم،ماند از تو به دورانها قربانى هر كس شد با حرمت و نشنيديم دست و تن قربانى،افتد به بيابانها (25)
قره بن ابى قره غفارى
از شهداى كربلا از قبيله غفار است.رجزى كه در ميدان جنگ مىخواند،چنين بود:
قد علمتحقا بنو غفار و خندف بعد بنى نزار باننى الليث لدى الغبار لاضربن معشر الفجار ضربا فجيعا عن بنى الاخيار (26)
كه در اين رجز،ضمن معرفى خويش و فاجر دانستن دشمن،رزم خود را در دفاع ازفرزندان اخيار دانسته است.
قسم دادن به قرآن
روز عاشورا،چون امام حسين«ع»اصرار كوفيان را بر كشتن او ديد،قرآن را گرفت وباز كرد و بر سر نهاد و صدا زد:ميان من و شما،قرآن و جدم رسول خدا«ص»داور باد!اىگروه!چرا ريختن خونم را روا مىشماريد؟مگر من فرزند پيامبر شما نيستم؟...آنگاهكودك شير خوار خود را كه از تشنگى مىگريست بر سر دست گرفت و فرمود:اگر بر منرحم نمىكنيد،بر اين كودك رحم كنيد«ان لم ترحمونى فارحموا هذا الطفل».اين اقتدا بهپدرش على«ع»بود كه قرآن بر سر نهاد و ياران سست عنصر خويش را نفرين كرد. (27)
قصر الاماره دار الاماره
قصر مقاتل
نام يكى از منزلهاى نزديك كوفه،كه امام حسين«ع»در سفر خويش از مكه به كربلا ازآنجا نيز گذشت.پيشتر در آنجا قصرى بوده متعلق به مقاتل بن حسان بن ثعلبه و ميانعين التمر و قطقطانه(نام دو تا از منزلها)قرار داشته است.در آبادى قصر مقاتل علاوهبر آن قصر،مسجد و بناهاى كهن نيز بوده كه خراب شده و تنها تپهاى از بقاياى آنمانده بود.حسين بن على«ع»در اين منزلگاه فرود آمد.همانجا بود كه خيمه عبيد الله بنحر جعفى را ديد و حجاج بن مسروق و زيد بن معقل هم همراهش بودند.امام ازحجاج بن مسروق و عبيد الله خواست كه به او بپيوندند،اما آن دو عذر آوردند و تنهاگفتند كه حاضريم اسبهايمان را بدهيم.امام فرمود: نيازى به اسبهاتان نداريم. (28) و بدينگونهسعادتى را كه تا در خانه آنان آمده بود،با دستخود راندند و از فيض حيات ابدى درسايه شهادت،محروم شدند.امام حسين«ع»شبانه از قصر مقاتل حركت كرد و سمتراست مسير را گرفت و رفت،تا به كربلا رسيد.اين منزلگاه را«قصر بنى مقاتل»هممىگفتند.
قضيب
چوب،شاخه و تركه،چوبهاى نازكى كه از درخت مىكنند. (29) اينگونه تركههاى ترد ونازك، معمولا در دست افراد بوده است،براى اشاره به كسى يا چيزى.در دستيزيد،قضيب و چوب خيزران بود و با آن به لب و دندان سر بريده امام حسين«ع»كه در برابرشنهاده بود،مىزد. (30) اين گستاخى مورد اعتراض برخى از حاضران قرار گرفت.
قطا
نام مرغ و پرندهاى است كه به فارسى سنگخوار گويند،شبيه فاخته و قمرى.چشمشبسيار تيز بين است و از ارتفاع بسيار،وجود آب را تشخيص مىدهد و در شناخت آب وراهها مهارت دارد و پيش از طلوع آفتاب،به اندازه مسافت ده روز در پى آب خارجمىشود و بى آنكه مسير را در رفت و برگشت گم كند،به لانه برمىگردد. (31) صداى اوكاروانها را به وجود آب در يك محل آگاه مىكند و در آشنايى به راه و راهنمايى،به آن مثلزده مىشود:«هو اهدى من القطاء، هو اصدق من القطا» (32) سيد الشهدا«ع»روز عاشوراوقتى براى آخرين وداع با اهل بيت،نزد خيمهها آمد و با آنان خداحافظى كرد،دخترشسكينه گفت:اى پدر،ما را به حرم جدمان باز گردان.حضرت با حسرت فرمود:افسوس!
اگر مرغ قطا را وامىگذاشتند،در آشيانه خويش مىآرميد«هيهات،لو ترك القطا لنام» (33) تشبيه خويش به آن مرغ،با توجه به ويژگيها و صفاتش جاى تامل است.يعنى امام نيزتيز بين و بصير و راه شناس است،وجودش و صدا و كلامش ديگران را به آبشخور هدايترهنمون مىسازد،هرگز گم نمىشود و بيراهه نمىرود و هادى ديگران است.اما افسوسكه نگذاشتند امام هدايت،در كانون ارشاد انديشهها بماند و راهنمايى كند و اينگونه ازآشيانه اصلىاش كه جوار حرم پيامبر است،آوارهاش ساختند.
قطقطانيه
نام محلى نزديك كوفه كه از راه بيابان به طف مىرسد.يكى از منزلگاههاى ميان راهقادسيه به طرف شام،كه زندان نعمان در اين محل بوده است.پيش از ورود امام حسين«ع»
به كربلا،منطقه ميان قادسيه و قطقطانيه پر از نيروهاى گشت و شناسايى ابن زياد بود، تارفت و آمدها را كنترل كنند. (34)
قعنب بن عمرو نمرى
از شهداى كربلاست.او كه از شيعيان بصره بود،همراه حجاج بن بدر،نامه خدمتابا عبد الله«ع»بردند و نزد آن حضرت ماندند،تا آنكه روز عاشورا در حمله اول شهيد شدند. (35)
قمر بنى هاشم«ع»
ماه بنى هاشم.اين لقب را امام حسين«ع»هم به عباس مىگفت.از جمله هنگامعزيمت از مدينه به سوى مكه پس از امتناع از بيعت كردن،وقتى همه خاندان عصمتسوار بر محمل شدند،امام ندا داد:«اين اخى؟اين كبش كتيبتى،اين قمر بنى هاشم»عباسهم پاسخش داد: «لبيك،لبيك يا سيدى!» (36) اين لقب را به خاطر زيبايى و چهره دلاراىابا الفضل«ع»به او داده بودند.
قمه زنى
از مراسمى است كه در بعضى شهرستانها و بلاد شيعى و توسط برخى از عزاداران امامحسين«ع»اجرا مىشود و در تاسى به مجروح و شهيد شدن سيد الشهدا«ع»و شهيدانكربلا و بعنوان اظهار آمادگى براى خون دادن و سر باختن در راه امام حسين«ع»انجاممىدهند.صبح زود عاشورا،با پوشيدن لباس سفيد و بلندى همچون كفن، بصورت دستهجمعى قمه بر سر مىزنند و خون از سر بر صورت و لباس سفيد جارى مىشود. بعضىهم براى قمه زنى نذر مىكنند،برخى هم چنين نذرى را در باره كودكان خردسال انجاممىدهند و بر سر آنان تيغ مىزنند،در حدى كه از محل آن خون جارى گردد.
قمه زنى نيز،مثل زنجير زنى و شبيه خوانى و...از دير باز مورد اختلاف نظر علما وپيروان و مقلدين آنان بوده و به استفتا و افتاء مبنى بر جواز يا عدم جواز آن مىپرداختهاند.
اين مراسم،از نظر شرعى پايه و مبناى دينى ندارد و صرفا روى علاقه شيعيان به ابا عبد اللهالحسين«ع»انجام مىگيرد.فقها نيز آن را در صورتى كه ضررى نداشته باشد،مجازمىدانند. برخى از فقها نيز به خاطر تاثير نامطلوب آن بر افكار ديگران و موجب وهنمذهب بودن،آن را ممنوع دانستهاند.البته شرايط زمانى در اين مساله بىتاثير نيست.امامخمينى«ره»در پاسخ به استفتايى كه در سالهاى اول پيروزى انقلاب اسلامى در اين زمينهاز ايشان شده بود،فرمودند: «در وضع موجود،قمه نزنند...»آية الله خامنهاى نيز در ديداربا روحانيون،در آستانه ايام عاشورا(سال 1373 شمسى)در ضمن بيانات مبسوطى درخرافه زدايى از عزادارى سيد الشهدا«ع»فرمودند:«قمه زدن هم از آن كارهاى خلافاست...اين يك كار غلطى است كه عدهاى قمهها را بگيرند و بر سر خود بزنند و خونبريزند...كجاى اين كار،حركت عزادارى است؟اين جعلى است.اينها چيزهايى است كهاز دين نيست...».آن را بدعت،خلاف و خرافه دانستند.و در پاسخ به نامه امام جمعهاردبيل،نوشتند:امروز اين ضرر بسيار بزرگ و شكننده است و لذا قمه زدن علنى و همراهبا تظاهر،حرام و ممنوع. (37) علماى ديگر نيز در تاييد موضع و سخن رهبر انقلاب،آن راموجب وهن مذهب و نامشروع دانستند. (38) البته اين احساس مذهبى و عواطف دينى كه سبب مىشود به عشق حسين«ع»چنينكارهايى كنند،بايد در مسير صحيح هدايتشود و مورد بهرهبردارى قرار گيرد تا شور وانگيزه جهاد و شهادت بيافريند.بعلاوه،آنان كه به خاطر حسين«ع»حاضرند خون بدهند،چه بهتر كه خون خويش را به درمانگاهها و مراكز انتقال خون اهدا كنند يا با تاسيس بانكخون،از فداكاران و ايثارگران داوطلب،در روز عاشورا خون گرفته شود و نگهدارىگردد،تا از اين طريق،جان انسانهاى بسيارى كه نيازمند خونند،نجات يابد.گر چه اينكار،شايد مثل قمه زنى،تامين كننده احساس عاطفى فرد نباشد،ولى قطعا رضايتخداوندو پسند سيد الشهدا«ع»را بيشتر در پى دارد.كاش روزى صدقه دادن خون نيز،مثل صدقهو كمك مالى و لباس و غذا و...مرسوم گردد و با قصد قربت انجام گيرد.
كى گفتحسين،بر سر خويش بزن؟ با تيغ،به فرق خويشتن نيش بزن تيغى كه زنى بر سر خود،اى غافل بر فرق ستمگران بد كيش بزن
قنداقه على اصغر«ع»
قيام اهل مدينه واقعه حره
قيام مختار خروج مختار
قيام مسلم مسلم بن عقيل
قيس بن اشعث
از فرماندهان سپاه عمر سعد در كوفه.وى از كسانى بود كه به امام حسين«ع»نامهدعوت نوشته بود،اما در كربلا با آن حضرت جنگيد.پس از شهادت امام،جامه از تن اودرآورد.در دوران قيام مختار،متوارى بود.نيروهاى مختار او را گرفته به قتل رساندند. (39)
قيس بن عبد الله همدانى
از شهداى كربلا به حساب آمده است. (40)
(41)
از شهداى نهضت امام حسين«ع»كه پيش از عاشورا در كوفه به شهادت رسيد.قيس،از جوانمردان شجاع كوفه و از اشراف طايفه بنى اسد و يكى از نامه رسانان مردم كوفه بهامام حسين«ع»بود.همراه مسلم بن عقيل از مكه به كوفه آمد.پس از مدتى نامه مسلم را كهحاوى خبر بيعت كوفيان بود به مكه برد و به سيد الشهدا تسليم كرد.امام حسين«ع»درمنزلگاه«بطن الرمه»(مكانى در منطقه حاجز)نامهاى خطاب به كوفيان نوشت كه در آن،خبر از حركتخويش به سوى كوفه بود.نامه را به قيس بن مسهر سپرد تا به كوفه برساند.
قيس در منطقه قادسيه،توسط حصين بن نمير كه از سران سپاه كوفه بود دستگير شد. براىاينكه مضمون نامه و اسامى اشخاص به دست دشمن نيفتد،قيس بن مسهر نامه را از بينبرد.او را نزد عبيد الله بن زياد بردند.تلاش والى كوفه براى دستيابى به نام كسانى كهمخاطب نامه بودند بىنتيجه ماند. (42) ابن زياد از او خواست كه يا نام اشخاص را بگويد يا برمنبر رود و در حضور مردم حسين بن على و امام حسن و على بن ابى طالب را لعن كند وگرنه كشته خواهد شد.وى رفتن بر منبر را پذيرفت،اما وقتى شروع به سخن كرد،پس ازحمد و ثناى الهى،بر حسين بن على و امام مجتبى و امير المؤمنين رحمت فرستاد و عبيد اللهزياد و پدرش را لعنت كرد و مردم را به يارى سيد الشهدا فرا خواند.
وقتى خبر به ابن زياد دادند،دستور داد او را بالاى قصر برده از آنجا به زير افكندند وشهيد شد. (43) چون خبر شهادتش به امام حسين«ع»رسيد،بىاختيار گريست و اين آيه راخواند: «رجال صدقوا ما عاهدوا الله عليه فمنهم من قضى نحبه و منهم من ينتظر و ما بدلواتبديلا». (44) (مردانى كه بر سر پيمان خويش با خدا،صادق بودند،برخى از آنان شهيد شدندو برخى ديگر انتظار مىكشند و پيمان را هيچ عوض و دگرگون نكردند.)قيس،دليرانه بهاستقبال شهادت رفت و تا پاى جان ايستاد و تزلزلى نيافت.
پىنوشتها
1-الحسين فى طريقه الى الشهاده،ص 49.
2-عنصر شجاعت،ج 3،ص 219.
3-همان،ج 2،ص 281.
4-انصار الحسين،ص 91.
5-عنصر شجاعت،ج 3،ص 27،تنقيح المقال،ج 2،ص 386.
6-مقتل الحسين،مقرم،ص 331.
7-بحار الانوار،ج 45،ص 34.
8-همان،ص 67.
9-الحسين فى طريقه الى الشهاده،ص 88.
10-مقتل الحسين،مقرم،ص 194.
11-از مؤلف،«قبله اين قبيله»،ص 93.
12-اعيان الشيعه،ج 1،ص 629.
13-ناصر الدين شاه قاجار.
14-مجمع البحرين،كلمه«صبر».
15-دائرة المعارف الاسلاميه،ج 14،ص 137.
16-اعيان الشيعه،ج 1،ص 614،مقتل الحسين،مقرم،ص 411،مناقب،ابن شهرآشوب،ج 4،ص 115.
17-تاريخ الاسلام،ذهبى،ج 5،ص 21.
18-منتهى الامال،محدث قمى(چاپ هجرت)،ج 1،ص 538،اثبات الهداة،ج 5،ص 198، (عبارت آن قتيل العبرةاست).
19-امالى،صدوق،ص 118،مناقب،ابن شهرآشوب،ج 4،ص 87.
30-مفاتيح الجنان،ص 460(زيارت مخصوص اول).
21-از نويسنده.
22-مائده،آيه 27.
23-و فديناه بذبح عظيم(صافات/آيه 107).
24-حياة الامام الحسين،ج 2،ص 301،سيرة الائمه الاثنى عشر،هاشم معروف الحسنى،ج 2، ص 87.
25-جودى خراسانى.
26-مناقب،ابن شهرآشوب،ج 4،ص 102.
27-سفينة البحار،ج 2،ص 16.
28-الحسين فى طريقه الى الشهاده،ص 120،مقتل الحسين،مقرم،ص 222.
29-اساس البلاغه،زمخشرى،ص 521.
30-مروج الذهب،ج 3،ص 61.
31-مجمع البحرين.
32-لغت نامه،دهخدا.
33-بحار الانوار،ج 45،ص 47،عوالم(امام حسين)،ص 290.
34-الحسين فى طريقه الى الشهاده،ص 50.
35-عنصر شجاعت،ج 2،ص 312.
36-معالى السبطين،ج 1،ص.220.
37-در تاريخ 7 محرم 1415،22 خرداد 1373.
38-مجموعه سخنان ايشان و استفتاها و جوابها در جزوهاى به نام«پيرامون عزادارى عاشورا»در 71 صفحه در محرم1415 از سوى دفتر تبليغات اسلامى چاپ شد.
39-عبرات المصطفين،ج 2،ص 129.
40-انصار الحسين،ص 103.
41-قيس بن مسهر هم گفتهاند.
42-حياة الامام الحسين«ع»،ج 3،ص 62،انصار الحسين،ص 107.
43-ارشاد مفيد،ص 220.
44-احزاب،آيه 23.
قادسيه
نام محلى نرسيده به كوفه(در 15 فرسخى كوفه و 61 فرسخى بغداد).در همين محلميان سپاه اسلام و ايران در زمان خليفه دوم نبرد در گرفت و اين منطقه به تصرف مسلميندرآمد.و در همين مكان بود كه حصين بن نمير تميمى(رئيس شرطههاى آن منطقه)ونيروهاى گشتى ابن زياد،پيك حسين بن على«ع»(قيس بن مسهر صيداوى)را دستگيركردند و نزد ابن زياد فرستادند.قيس،حامل نامهاى از امام به سوى مردم كوفه بود وهمانجا نامه را با دندانهايش پاره كرد تا اسامى مخاطبان به دست نيروهاى دشمن نيفتد. (1)
قارب،مولى الحسين«ع»
از شهداى كربلا.وى غلام سيد الشهدا«ع»بود،مادرش فكيهه كنيز آن حضرت بود ودر خانه رباب،همسر امام خدمت مىكرد.قارب همراه امام از مدينه به كربلا آمد و روزعاشورا در ركاب سيد الشهدا«ع»به شهادت رسيد.نامش در زيارت ناحيه مقدسه هم آمدهاست. (2)
قاسط بن زهير تغلبى
از شهداى حمله نخست در روز عاشورا.پير مردى از طايفه بنى تغلب بن وائل بود.او وبرادرانش مقسط و كردوس،هر سه از اصحاب امير المؤمنين بودند كه در ركاب آنحضرت در جنگهاى سه گانه شركت داشتند.پس از شهادت على«ع»در كوفه ماندند.
چون خبر آمدن حسين«ع»را به سوى كوفه شنيدند،شب عاشورا مخفيانه خود را به امامرساندند.هر سه برادر روز عاشورا به شهادت رسيدند. (3)
قاسم بن حارث
نام او در شمار شهداى كربلا آمده است.برخى نيز او را همان قاسم بن حبيب ازدىدانستهاند. (4)
قاسم بن حبيب ازدى
از شهداى كربلاست.وى از شيعيان شجاع كوفه بود.ابتدا با سپاه عمر سعد از كوفهبيرون آمد و چون به كربلا رسيد،به ياران امام پيوست.نامش را جزو شهداى حمله اولذكر كردهاند. (5)
قاسم بن حسن«ع»
نوجوان شهيد عاشورا در ركاب سيد الشهدا«ع»،فرزند گرامى امام حسن مجتبى«ع».
وى صاحب همان سخن معروف«احلى من العسل»در شب عاشوراست كه مرگ راشيرينتر از عسل مىدانست.روز عاشورا سن او به بلوغ نرسيده بود.براى ميدان رفتن ازامام خويش اجازه خواست.ابا عبد الله«ع»چون نگاه به او افكند،وى را به آغوش كشيد وگريست،آنگاه اجازه داد. (6) قاسم،خوش سيما بود.سوار بر اسب شد و عازم ميدان گشت.
رجزى كه مىخواند،در معرفى خود و مظلوميتحسين«ع»بود:
ان تنكرونى فانا ابن الحسن سبط النبى المصطفى و المؤتمن هذا حسين كالاسير المرتهن بين اناس لا سقوا صوب المزن
در جنگى دلاورانه به شهادت رسيد.هنگامى كه بر زمين مىافتاد،عمويش اباعبد الله«ع»خود را به بالين او رساند ولى او در حال جان دادن بود.پيكر او را آورد و كنارشهداى اهل بيت قرار داد. (7) در زيارت ناحيه مقدسه كه از زبان امام زمان«ع»است،نام اوهمراه با سلام حضرت مهدى بر او بيان شده و اشاره به كيفيت رفتن سيد الشهدا«ع»بهبالين او و نفرين قاتلان قاسم شده است:«السلام على القاسم بن الحسن بن على،المضروبهامته المسلوب لامته،حين نادى الحسين عمه فجلى عليه عمه كالصقر و هو يفحص برجليهالتراب،و الحسين يقول:بعدا لقوم قتلوك و من خصمهم يوم القيامة جدك و ابوك،ثم قال:
عز و الله على عمك ان تدعوه فلا يجيبك،او ان يجيبك و انت قتيل جديل فلا ينفعك،هذاو الله يوم كثر واتره و قل ناصره.» (8) برادر ديگر حضرت قاسم،به نام ابو بكر بن حسن نيز كههر دو از يك مادر بودند،در كربلا به شهادت رسيد.
قاع
نام يكى از منزلگاههاى مسير كوفه.حسين بن على«ع»در آنجا نيز فرود آمد.بينمنزلگاه زباله و عقبه است،منطقهاى بوده دشت و هموار(قاع:دشت)و در آنجا آب وآبادى و مسجد و محلى براى فرود آمدن كاروانها بوده است. (9)
قافله حسينى
كاروانى كه از مبدا عزت و آزادگى حركت كرد و در مقصد شهادت بار افكند.قافلهحسينى روز 28 رجب از مدينه بيرون آمد و سوم شعبان به مكه رسيد.افراد كاروان عبارتبودند از سيد الشهدا«ع»،فرزندان،برادران،برادر زادگان و عمو زادگانش و نيز خانوادهخود و برخى از بستگان ديگر.اين كاروان روز 8 ذيحجه از مكه به سوى عراق حركتكرد.با همان نفرات قبلى، اما با جمعى از پيروان او از مردم حجاز،كوفه و بصره كه در اياماقامت وى در مكه به او پيوسته بودند.حضرت مقدار ده دينار و يك شتر در اختيارهمراهان قرار داده بود كه وسايل خود را بر آن حمل كنند. (10) اين كاروان،دوم محرم دركربلا فرود آمد.پس از عاشورا،اين قافله تبديل به جمعى داغدار و دلسوخته و شهيد دادهشد كه بصورت اسير،به كوفه وارد شدند.مردانشان همه شهيد شده بودند و امام سجاد«ع»
هم بيمار بود و قافله سالار،حضرت زينب«ع»بود.در كوفه برخى از زنان،به بستگانخود كه ساكن كوفه بودند پيوستند.
ما كاروان رفته به تاراجيم مردانمان شناگر رود خون ما رهروان قافله صبريم رسواگر فسانه هر افسون فرياد و خشم و رنج و اسيرىمان ما را سلاح كارى پيكار است بانوى قهرمان عرب،زينب ما را بزرگ و قافله سالار است (11)
اين قافله،پس از پيمودن راه طولانى و دشوار كوفه تا شام و شام تا مدينه،با بارى از غمو اندوه به مدينه برگشت و بشير،خبر بازگشت قافله اهل بيت«ع»را به مردم خبر داد ومدينه يكپارچه غرق شيون و عزا شد.
قبر امام حسين«ع»
اولين بار بنى اسد پس از دفن اجساد شهدا و پيكر سيد الشهدا،علامتى بر قبر نهادند.ازاينكه توابين در سالهاى 63 يا 64 بر سر قبر امام حسين مىآمدند،مىفهميم كه آن هنگام،آشنا و شناخته شده بوده است.بنا به تشويق اولياء دين،مدفن آن حضرت از همان آغاز،مورد زيارت شيعه قرار گرفت،چه پنهانى و چه آشكار.
در زمان بنى اميه،قبهاى بر قبر شريف ساخته شد و تا زمان هارون الرشيد باقى بود.وىقبر را خراب و محل آن را صاف كرد و درختسدرى را كه(به نشانه قبر)در آنجا بود.
قطع كرد.بار ديگر در زمان مامون ساخته شد.سپس در سال 236 و 237 هجرى به دستورمتوكل عباسى،قبر و خانههاى اطراف آن خراب شد و به جاى آن زراعت كردند و مانعرفت و آمد مردم شدند.باز هم در سال 247 به دستور متوكل قبر را خراب كردند وچندين نوبت ديگر اين تخريب انجام گرفت.بناى فعلى مرقد و حرم سيد الشهدا به قرنهشتم هجرى برمىگردد.البته بارها مرمتها و اضافاتى انجام گرفته است.در سال1216 هجرى وهابيها با سپاهى از منطقه نجد حمله كرده و حرم حسينى را غارت وتخريب كردند و اسبها را در صحن مطهر بستند. (12)
قبر شش گوشه
مرقد و حرم ابا عبد الله الحسين«ع».به لحاظ آنكه على اكبر«ع»پايين پاى آن حضرتدفن شده است،در آن قسمت هم دو گوشه براى ضريح اضافه شده و شش گوشه دارد.
شوق زيارت قبر شش گوشه آن امام،همواره در دل شيعيان بوده است.
رفتم به كربلا به سر قبر هر شهيد ديدم كه مرقد شهدا مشگ و عنبر است هر يك مزار مرقدشان چهار گوشه داشت شش گوشه يك ضريح در آن هفت كشور است پرسيدم از كسى سببش را،به گريه گفت: پايين پاى قبر حسين،قبر اكبر است (13)
قتل صبر
قتل صبر آن است كه انسانى يا حيوانى را بسته نگهدارند و بكشند.در حديث است كهپيامبر«ص»كسى را اينگونه نكشت و از اين گونه كشتن چهار پايان نهى شده است، يعنىاينكه جاندارى را زنده نگهدارند و آن قدر به او ضربه بزنند تا بميرد. (14) به شهدا و اسيرانىكه كشته مىشوند نيز«مصبور»گفته مىشود.در مورد حيواناتى كه زجركش مىشوند نيزبه كار مىرود. (15) از مظلوميتسيد الشهدا«ع»و قساوت كوفيان يكى هم آن بود كه حسين بنعلى«ع»را در حالى كه هنوز رمق در بدن داشت،مورد ضربههاى شمشير و نيزه قراردادند. امام سجاد«ع»بعنوان افشاگرى از ستم يزيديان،در خطبهاى كه در كوفه در حالاسارت خواند و خود را به مردم فريب خورده و به خواب سياسى رفته معرفى كرد،ازجمله فرمود:«انا ابن من قتل صبرا و كفى بذلك فخرا» (16) من پسر كسى هستم كه به«قتلصبر»كشته شد و همين افتخار مرا بس!در مورد مسلم بن عقيل نيز در تاريخ آمده است كهابن زياد او را به«قتل صبر»كشت. (17)
قتلگاه گودال قتلگاه
قتيل اشقياء حسين بن على«ع»
قتيل العبرات
كشته اشكها.از لقبهاى سيد الشهدا«ع»است.شهيدى كه هم يادش گريه آور است وهم اشك ريختن در سوك او ثواب دارد و موجب احياى عاشوراست.امامان نيز توصيهفراوان بر عزادارى و گريستن بر مصائب آن حضرت داشتهاند.روايت از امام حسين«ع»
است كه:«انا قتيل العبرات» (18) من كشته اشكهايم.در حديث ديگرى فرموده است:«اناقتيل العبرة،لا يذكرنى مؤمن الا استعبر» (19) من كشته اشكم.هيچ مؤمنى مرا ياد نمىكند،مگرآنكه اشك در چشمانش مىآيد.اين صفت،در زيارتنامهها هم براى آن شهيد كربلا آمدهاست،از جمله:«و صل على الحسين المظلوم،الشهيد الرشيد،قتيل العبرات واسير الكربات...». (20)
قربانى
درسى كه ز عاشورا آموختهايم اين بود قربانى راه دين،فرزند و پدر كرديم (21)
قربانى يعنى آنچه براى رسيدن به قرب محبوب و معبود،فدا مىكنند.آنگونه كهفرزندان آدم، قربانى و فدا به درگاه خدا بردند.يكى گوسفند،ديگرى دستهاى از گندم(اذ قربا قربانا...) (22) حضرت ابراهيم نيز كه به فرمان خدا مامور شد جوانش اسماعيل را ذبحو قربانى كند،خداوند گوسفندى نازل كرد و به جاى اسماعيل قربانى شد. (23) از آن پس دراحياى آن فداكارى از سوى پسر و پدر،حاجيان روز عيد قربان در منا قربانى مىكنند.
صحنه كربلا نيز قربانى شدن هفتاد و دو شهيد،در آستان قرب و رضاى الهى بود.امامحسين، خود و يارانش را فداى دين خدا نمود.حسين بن على«ع»قربانى اهل بيت بود.
آنگونه كه حضرت زينب نيز پس از شهادت برادر،وقتى در ميدان جنگ به پيكر برادرشرسيد،نگاهى به آسمان كرد و گفت:«اللهم تقبل منا هذا القربان». (24) در تعابير ائمه، درزيارتنامهها و نيز خطابههاى اسيران اهل بيت،از آن شهيد مظلوم،بعنوان«ذبيح»ياد شدهاست.او اسماعيلى بود كه در مناى حق فدا شد و حيات دين را تضمين نمود و شرف را بهانسانها الهام داد.
قربانى شدن و قربانى دادن،رمز پيروزى و عزت است.ملتهايى كه در راه«آزادى»گامبرداشته و برمىدارند،همواره قربانيان بسيارى را تقديم آستان آزادى كردهاند و اگرگروهى آماده فداكارى نباشند،به اهداف خود نمىرسند.حقيقت و دين و حياتكرامتمندانه،آنقدر ارزشمند و متعالى است كه بايد قربانيانى چون حسين«ع»فداى آنشوند.از عظمت قربانى، مىتوان به عظمت چيزى پى برد كه كسى مانند سيد الشهدا«ع»درآن راه قربان مىشود و هفتاد و دو عزيز را قربان مىكند.
اى كرده به كوى دوست هفتاد و دو قربانى قربان شومت اين رسم،ماند از تو به دورانها قربانى هر كس شد با حرمت و نشنيديم دست و تن قربانى،افتد به بيابانها (25)
قره بن ابى قره غفارى
از شهداى كربلا از قبيله غفار است.رجزى كه در ميدان جنگ مىخواند،چنين بود:
قد علمتحقا بنو غفار و خندف بعد بنى نزار باننى الليث لدى الغبار لاضربن معشر الفجار ضربا فجيعا عن بنى الاخيار (26)
كه در اين رجز،ضمن معرفى خويش و فاجر دانستن دشمن،رزم خود را در دفاع ازفرزندان اخيار دانسته است.
قسم دادن به قرآن
روز عاشورا،چون امام حسين«ع»اصرار كوفيان را بر كشتن او ديد،قرآن را گرفت وباز كرد و بر سر نهاد و صدا زد:ميان من و شما،قرآن و جدم رسول خدا«ص»داور باد!اىگروه!چرا ريختن خونم را روا مىشماريد؟مگر من فرزند پيامبر شما نيستم؟...آنگاهكودك شير خوار خود را كه از تشنگى مىگريست بر سر دست گرفت و فرمود:اگر بر منرحم نمىكنيد،بر اين كودك رحم كنيد«ان لم ترحمونى فارحموا هذا الطفل».اين اقتدا بهپدرش على«ع»بود كه قرآن بر سر نهاد و ياران سست عنصر خويش را نفرين كرد. (27)
قصر الاماره دار الاماره
قصر مقاتل
نام يكى از منزلهاى نزديك كوفه،كه امام حسين«ع»در سفر خويش از مكه به كربلا ازآنجا نيز گذشت.پيشتر در آنجا قصرى بوده متعلق به مقاتل بن حسان بن ثعلبه و ميانعين التمر و قطقطانه(نام دو تا از منزلها)قرار داشته است.در آبادى قصر مقاتل علاوهبر آن قصر،مسجد و بناهاى كهن نيز بوده كه خراب شده و تنها تپهاى از بقاياى آنمانده بود.حسين بن على«ع»در اين منزلگاه فرود آمد.همانجا بود كه خيمه عبيد الله بنحر جعفى را ديد و حجاج بن مسروق و زيد بن معقل هم همراهش بودند.امام ازحجاج بن مسروق و عبيد الله خواست كه به او بپيوندند،اما آن دو عذر آوردند و تنهاگفتند كه حاضريم اسبهايمان را بدهيم.امام فرمود: نيازى به اسبهاتان نداريم. (28) و بدينگونهسعادتى را كه تا در خانه آنان آمده بود،با دستخود راندند و از فيض حيات ابدى درسايه شهادت،محروم شدند.امام حسين«ع»شبانه از قصر مقاتل حركت كرد و سمتراست مسير را گرفت و رفت،تا به كربلا رسيد.اين منزلگاه را«قصر بنى مقاتل»هممىگفتند.
قضيب
چوب،شاخه و تركه،چوبهاى نازكى كه از درخت مىكنند. (29) اينگونه تركههاى ترد ونازك، معمولا در دست افراد بوده است،براى اشاره به كسى يا چيزى.در دستيزيد،قضيب و چوب خيزران بود و با آن به لب و دندان سر بريده امام حسين«ع»كه در برابرشنهاده بود،مىزد. (30) اين گستاخى مورد اعتراض برخى از حاضران قرار گرفت.
قطا
نام مرغ و پرندهاى است كه به فارسى سنگخوار گويند،شبيه فاخته و قمرى.چشمشبسيار تيز بين است و از ارتفاع بسيار،وجود آب را تشخيص مىدهد و در شناخت آب وراهها مهارت دارد و پيش از طلوع آفتاب،به اندازه مسافت ده روز در پى آب خارجمىشود و بى آنكه مسير را در رفت و برگشت گم كند،به لانه برمىگردد. (31) صداى اوكاروانها را به وجود آب در يك محل آگاه مىكند و در آشنايى به راه و راهنمايى،به آن مثلزده مىشود:«هو اهدى من القطاء، هو اصدق من القطا» (32) سيد الشهدا«ع»روز عاشوراوقتى براى آخرين وداع با اهل بيت،نزد خيمهها آمد و با آنان خداحافظى كرد،دخترشسكينه گفت:اى پدر،ما را به حرم جدمان باز گردان.حضرت با حسرت فرمود:افسوس!
اگر مرغ قطا را وامىگذاشتند،در آشيانه خويش مىآرميد«هيهات،لو ترك القطا لنام» (33) تشبيه خويش به آن مرغ،با توجه به ويژگيها و صفاتش جاى تامل است.يعنى امام نيزتيز بين و بصير و راه شناس است،وجودش و صدا و كلامش ديگران را به آبشخور هدايترهنمون مىسازد،هرگز گم نمىشود و بيراهه نمىرود و هادى ديگران است.اما افسوسكه نگذاشتند امام هدايت،در كانون ارشاد انديشهها بماند و راهنمايى كند و اينگونه ازآشيانه اصلىاش كه جوار حرم پيامبر است،آوارهاش ساختند.
قطقطانيه
نام محلى نزديك كوفه كه از راه بيابان به طف مىرسد.يكى از منزلگاههاى ميان راهقادسيه به طرف شام،كه زندان نعمان در اين محل بوده است.پيش از ورود امام حسين«ع»
به كربلا،منطقه ميان قادسيه و قطقطانيه پر از نيروهاى گشت و شناسايى ابن زياد بود، تارفت و آمدها را كنترل كنند. (34)
قعنب بن عمرو نمرى
از شهداى كربلاست.او كه از شيعيان بصره بود،همراه حجاج بن بدر،نامه خدمتابا عبد الله«ع»بردند و نزد آن حضرت ماندند،تا آنكه روز عاشورا در حمله اول شهيد شدند. (35)
قمر بنى هاشم«ع»
ماه بنى هاشم.اين لقب را امام حسين«ع»هم به عباس مىگفت.از جمله هنگامعزيمت از مدينه به سوى مكه پس از امتناع از بيعت كردن،وقتى همه خاندان عصمتسوار بر محمل شدند،امام ندا داد:«اين اخى؟اين كبش كتيبتى،اين قمر بنى هاشم»عباسهم پاسخش داد: «لبيك،لبيك يا سيدى!» (36) اين لقب را به خاطر زيبايى و چهره دلاراىابا الفضل«ع»به او داده بودند.
قمه زنى
از مراسمى است كه در بعضى شهرستانها و بلاد شيعى و توسط برخى از عزاداران امامحسين«ع»اجرا مىشود و در تاسى به مجروح و شهيد شدن سيد الشهدا«ع»و شهيدانكربلا و بعنوان اظهار آمادگى براى خون دادن و سر باختن در راه امام حسين«ع»انجاممىدهند.صبح زود عاشورا،با پوشيدن لباس سفيد و بلندى همچون كفن، بصورت دستهجمعى قمه بر سر مىزنند و خون از سر بر صورت و لباس سفيد جارى مىشود. بعضىهم براى قمه زنى نذر مىكنند،برخى هم چنين نذرى را در باره كودكان خردسال انجاممىدهند و بر سر آنان تيغ مىزنند،در حدى كه از محل آن خون جارى گردد.
قمه زنى نيز،مثل زنجير زنى و شبيه خوانى و...از دير باز مورد اختلاف نظر علما وپيروان و مقلدين آنان بوده و به استفتا و افتاء مبنى بر جواز يا عدم جواز آن مىپرداختهاند.
اين مراسم،از نظر شرعى پايه و مبناى دينى ندارد و صرفا روى علاقه شيعيان به ابا عبد اللهالحسين«ع»انجام مىگيرد.فقها نيز آن را در صورتى كه ضررى نداشته باشد،مجازمىدانند. برخى از فقها نيز به خاطر تاثير نامطلوب آن بر افكار ديگران و موجب وهنمذهب بودن،آن را ممنوع دانستهاند.البته شرايط زمانى در اين مساله بىتاثير نيست.امامخمينى«ره»در پاسخ به استفتايى كه در سالهاى اول پيروزى انقلاب اسلامى در اين زمينهاز ايشان شده بود،فرمودند: «در وضع موجود،قمه نزنند...»آية الله خامنهاى نيز در ديداربا روحانيون،در آستانه ايام عاشورا(سال 1373 شمسى)در ضمن بيانات مبسوطى درخرافه زدايى از عزادارى سيد الشهدا«ع»فرمودند:«قمه زدن هم از آن كارهاى خلافاست...اين يك كار غلطى است كه عدهاى قمهها را بگيرند و بر سر خود بزنند و خونبريزند...كجاى اين كار،حركت عزادارى است؟اين جعلى است.اينها چيزهايى است كهاز دين نيست...».آن را بدعت،خلاف و خرافه دانستند.و در پاسخ به نامه امام جمعهاردبيل،نوشتند:امروز اين ضرر بسيار بزرگ و شكننده است و لذا قمه زدن علنى و همراهبا تظاهر،حرام و ممنوع. (37) علماى ديگر نيز در تاييد موضع و سخن رهبر انقلاب،آن راموجب وهن مذهب و نامشروع دانستند. (38) البته اين احساس مذهبى و عواطف دينى كه سبب مىشود به عشق حسين«ع»چنينكارهايى كنند،بايد در مسير صحيح هدايتشود و مورد بهرهبردارى قرار گيرد تا شور وانگيزه جهاد و شهادت بيافريند.بعلاوه،آنان كه به خاطر حسين«ع»حاضرند خون بدهند،چه بهتر كه خون خويش را به درمانگاهها و مراكز انتقال خون اهدا كنند يا با تاسيس بانكخون،از فداكاران و ايثارگران داوطلب،در روز عاشورا خون گرفته شود و نگهدارىگردد،تا از اين طريق،جان انسانهاى بسيارى كه نيازمند خونند،نجات يابد.گر چه اينكار،شايد مثل قمه زنى،تامين كننده احساس عاطفى فرد نباشد،ولى قطعا رضايتخداوندو پسند سيد الشهدا«ع»را بيشتر در پى دارد.كاش روزى صدقه دادن خون نيز،مثل صدقهو كمك مالى و لباس و غذا و...مرسوم گردد و با قصد قربت انجام گيرد.
كى گفتحسين،بر سر خويش بزن؟ با تيغ،به فرق خويشتن نيش بزن تيغى كه زنى بر سر خود،اى غافل بر فرق ستمگران بد كيش بزن
قنداقه على اصغر«ع»
قيام اهل مدينه واقعه حره
قيام مختار خروج مختار
قيام مسلم مسلم بن عقيل
قيس بن اشعث
از فرماندهان سپاه عمر سعد در كوفه.وى از كسانى بود كه به امام حسين«ع»نامهدعوت نوشته بود،اما در كربلا با آن حضرت جنگيد.پس از شهادت امام،جامه از تن اودرآورد.در دوران قيام مختار،متوارى بود.نيروهاى مختار او را گرفته به قتل رساندند. (39)
قيس بن عبد الله همدانى
از شهداى كربلا به حساب آمده است. (40)
(41)
از شهداى نهضت امام حسين«ع»كه پيش از عاشورا در كوفه به شهادت رسيد.قيس،از جوانمردان شجاع كوفه و از اشراف طايفه بنى اسد و يكى از نامه رسانان مردم كوفه بهامام حسين«ع»بود.همراه مسلم بن عقيل از مكه به كوفه آمد.پس از مدتى نامه مسلم را كهحاوى خبر بيعت كوفيان بود به مكه برد و به سيد الشهدا تسليم كرد.امام حسين«ع»درمنزلگاه«بطن الرمه»(مكانى در منطقه حاجز)نامهاى خطاب به كوفيان نوشت كه در آن،خبر از حركتخويش به سوى كوفه بود.نامه را به قيس بن مسهر سپرد تا به كوفه برساند.
قيس در منطقه قادسيه،توسط حصين بن نمير كه از سران سپاه كوفه بود دستگير شد. براىاينكه مضمون نامه و اسامى اشخاص به دست دشمن نيفتد،قيس بن مسهر نامه را از بينبرد.او را نزد عبيد الله بن زياد بردند.تلاش والى كوفه براى دستيابى به نام كسانى كهمخاطب نامه بودند بىنتيجه ماند. (42) ابن زياد از او خواست كه يا نام اشخاص را بگويد يا برمنبر رود و در حضور مردم حسين بن على و امام حسن و على بن ابى طالب را لعن كند وگرنه كشته خواهد شد.وى رفتن بر منبر را پذيرفت،اما وقتى شروع به سخن كرد،پس ازحمد و ثناى الهى،بر حسين بن على و امام مجتبى و امير المؤمنين رحمت فرستاد و عبيد اللهزياد و پدرش را لعنت كرد و مردم را به يارى سيد الشهدا فرا خواند.
وقتى خبر به ابن زياد دادند،دستور داد او را بالاى قصر برده از آنجا به زير افكندند وشهيد شد. (43) چون خبر شهادتش به امام حسين«ع»رسيد،بىاختيار گريست و اين آيه راخواند: «رجال صدقوا ما عاهدوا الله عليه فمنهم من قضى نحبه و منهم من ينتظر و ما بدلواتبديلا». (44) (مردانى كه بر سر پيمان خويش با خدا،صادق بودند،برخى از آنان شهيد شدندو برخى ديگر انتظار مىكشند و پيمان را هيچ عوض و دگرگون نكردند.)قيس،دليرانه بهاستقبال شهادت رفت و تا پاى جان ايستاد و تزلزلى نيافت.
پىنوشتها
1-الحسين فى طريقه الى الشهاده،ص 49.
2-عنصر شجاعت،ج 3،ص 219.
3-همان،ج 2،ص 281.
4-انصار الحسين،ص 91.
5-عنصر شجاعت،ج 3،ص 27،تنقيح المقال،ج 2،ص 386.
6-مقتل الحسين،مقرم،ص 331.
7-بحار الانوار،ج 45،ص 34.
8-همان،ص 67.
9-الحسين فى طريقه الى الشهاده،ص 88.
10-مقتل الحسين،مقرم،ص 194.
11-از مؤلف،«قبله اين قبيله»،ص 93.
12-اعيان الشيعه،ج 1،ص 629.
13-ناصر الدين شاه قاجار.
14-مجمع البحرين،كلمه«صبر».
15-دائرة المعارف الاسلاميه،ج 14،ص 137.
16-اعيان الشيعه،ج 1،ص 614،مقتل الحسين،مقرم،ص 411،مناقب،ابن شهرآشوب،ج 4،ص 115.
17-تاريخ الاسلام،ذهبى،ج 5،ص 21.
18-منتهى الامال،محدث قمى(چاپ هجرت)،ج 1،ص 538،اثبات الهداة،ج 5،ص 198، (عبارت آن قتيل العبرةاست).
19-امالى،صدوق،ص 118،مناقب،ابن شهرآشوب،ج 4،ص 87.
30-مفاتيح الجنان،ص 460(زيارت مخصوص اول).
21-از نويسنده.
22-مائده،آيه 27.
23-و فديناه بذبح عظيم(صافات/آيه 107).
24-حياة الامام الحسين،ج 2،ص 301،سيرة الائمه الاثنى عشر،هاشم معروف الحسنى،ج 2، ص 87.
25-جودى خراسانى.
26-مناقب،ابن شهرآشوب،ج 4،ص 102.
27-سفينة البحار،ج 2،ص 16.
28-الحسين فى طريقه الى الشهاده،ص 120،مقتل الحسين،مقرم،ص 222.
29-اساس البلاغه،زمخشرى،ص 521.
30-مروج الذهب،ج 3،ص 61.
31-مجمع البحرين.
32-لغت نامه،دهخدا.
33-بحار الانوار،ج 45،ص 47،عوالم(امام حسين)،ص 290.
34-الحسين فى طريقه الى الشهاده،ص 50.
35-عنصر شجاعت،ج 2،ص 312.
36-معالى السبطين،ج 1،ص.220.
37-در تاريخ 7 محرم 1415،22 خرداد 1373.
38-مجموعه سخنان ايشان و استفتاها و جوابها در جزوهاى به نام«پيرامون عزادارى عاشورا»در 71 صفحه در محرم1415 از سوى دفتر تبليغات اسلامى چاپ شد.
39-عبرات المصطفين،ج 2،ص 129.
40-انصار الحسين،ص 103.
41-قيس بن مسهر هم گفتهاند.
42-حياة الامام الحسين«ع»،ج 3،ص 62،انصار الحسين،ص 107.
43-ارشاد مفيد،ص 220.
44-احزاب،آيه 23.