مهدی عالی ده چناری
باز چشمان سیاه شهر در سوگت نشست طبل و زنجیر و صدای سینهی مردان مست
باز هر گُل در پی گمگشتهاش گم میشود یک گلو دنبال آب و یک بدن دنبال دست
یک بغل دنبال دستان برادر میدوید یک کمر از داغ سنگین علی اصغر شکست!
**********
وزن سنگین غزلها قد غم را خم نکرد مثنوی با قد رعنایش ز غمها کم نکرد
می شود در این هیاهو دل به دریا زد و رفت آستینی در مسیر عشق بالا زد و رفت
**********
شب، سکوتی سرد، سرما، ازدحام برفها باز کبکی سر میاندازد به دام برفها
سایه خورشید را از روی ما برداشتند از چه مینامید سرما را به نام برفها؟
شب سیاه و شهر در سوگش سراندر پا سیاه از خجالت آب خواهد شد تمام برفها!
**********
رفتن صدها هزاران داغ بر دل می زند آب دریا در فراقت سر به ساحل میزند!
میشود در این هیاهو دل به دریا زد و رفت آستینی در مسیر عشق بالا زد و رفت
**********
من غلامِ پای در بندِ به عشقت پای بند تا همیشه کل اعضا در عزایت بند بند
هر که دردش را به قدر وسع خود ابزار کرد چشمها با اشک، دل با آه، لب با زهر خند
پا به راهت رفت یعنی سر به راهِ سر به راه دل به عشقت مُرد یعنی سربلندِ سربلند
**********
میشود در یک هیاهو دل به دریا زد و ماند آستینی در مسیر عشق بالا زد و ماند