واسیلی کاندینسکی نقاش شهیر و صاحب آثاری چون معنویت در هنر و نقطه، خط سطح بر این باور است که هنرها به سمت الگویی انتزاعی حرکت میکنند. ریشهی این بحث شاید به پیش از کاندینسکی بازگردد. هگل در درسهای زیباییشناسی خود قائل به همین اصل است. او معتقد است تاریخ هنر پس از دورهی کلاسیسم وارد دورهی رومانتیسیسم شد و لاجرم حکم میکند که هنر بزرگ مرده است. در بین اندیشمندان شرقی هم میتوان این اندیشه را یافت، محیالدینابنعربی بر این اعتقاد است که هنر نقاشی پس از گذر از دورانهای مختلف به پایان خود رسیده «چرا که دیگر مخاطب کلیسای مسیحی توان جانبخشی به تصاویر کلیسا را ندارد» محیالدینابنعربی آنگاه ادبیات را هنر پویای زمان خود برمیشمرد. میبینیم که بسیاری از متفکران بر این باورند که هنر به سوی یک الگو حرکت میکند و عموماً این الگو را یک الگوی انتزاعی میدانند آنگونه که کاندینسکی موسیقی را غایت همه هنرها برمیشمرد. اما انتزاعی که کاندینسکی عنوان میکند نوعی انتزاع فردگرایانه است که شاید ریشههای آن به "کوگیتوی" دکارت و یا "شیء فی نفسه" کانت برگردد. در مقابل در هنر اسلامی نوعی دیگر از انتزاع وجود دارد. اسلام دینی مبتنی بر توحید است و وحدت را نمیتوان با هیچ تصویری نمودار ساخت و بیان کرد؛ چرا که گر چه وحدت یک حقیقت کاملاً عینی است به نظر انسان یک مفهوم ذهنی و انتزاعی است. تمام عناصر هنر اسلامی اشاره به همین مفهوم انتزاعی متعالی دارد. با توجه به این امر با نگرشی به الگوی مساجد در هنر اسلامی به اجمال به بررسی بعضی از این عناصر میپردازیم.
میدانیم که بسیاری این نقد را به معماری مساجد وارد میکنند که معماری اسلامی بر عکس دورهی رنسانس انسان را متوجه عملی که هر قسمت از ساختمان انجام میدهد نمیسازد. در یک بنای دورهی رنسانس مثلاً آن نقاطی که باید بیشتر وزن را حمل کند و نیز خطوطی که وزن عمارت را نگاه میدارد تقویت شده و در نتیجه این عناصر یک جنبهی آگاهی زنده یافته است. همین امر از نظر اسلامی باز یک اشتباه بین دو مرتبه از واقعیت و نداشتن صداقت عقلی و فکری است. اگر ستونهای نازک و لطیف (که از معماری دوران گوتیک به بعد در بناهای کلیساهای غربی دیده میشود) بتواند یک گنبد را نگاه دارد چه فایده دارد تصنعاً به آن یک وضع و حال و کشش و فشار داد که به هر حال از آن جمادات طبیعی نیست؟ نیز معماری مساجد اسلامی سعی نمیکند که سنگینی طبیعی سنگ را به نشان دادن یک حرکت صعودی در سنگ مرتفع سازد اعتدال بیحرکت مستلزم عدم حرکت است لکن در معماری مساجد مادهی سنگین و بیشکل با حکاکی طرحهای تزیینی زخرفی و اسلیمی و حجاری به اشکال مقرنس و مشبک سبکی شبیه به اشیاء حاکی ماوراء یافته است و بدین وسیله نور بر هزار جهت تابیده و سنگ و گچ را بدل به یک جوهر قیمتی میسازد. طاقهای مسلسل حیاطالحمراء و برخی مساجد مغرب یک احساس آرامش و صفای کامل میبخشد و به نظر میرسد که آنها از اشعههای درخشان نور بافته شده است و در واقع نور است که به بلور مبدل شده است. انسان فکر میکند که ماده درونی اطاقهای پیوسته اصلاً سنگ نیست، بلکه نور الهی است و آن عقل خلاق است که به صورتهای اسرار آمیزی در همه چیز منزل دارد.
فضا در معماری مساجد هرگز مستقل از فرم فرض نمیشود این فضا، فضای انتزاعی اقلیدسی نیست که صورت خارجی پذیرفته و چارچوبی برای استقرار فرمها فراهم آورده باشد فضا به واسطهی فرمهای درون خود جنبهی کیفی پیدا میکند یک مکان مقدس قطبی است که فضای اطراف را گرد خود متمرکز میسازد و چنان که شهر مکه نقطهای خاکی بر روی محور اتصال زمین و آسمان که به نوعی مرکز زمین محسوب میشود، فضا را برای انجام عالیترین فریضهی اسلامی یعنی نماز متمرکز میسازد و قطبیت میبخشد.
مسجد خانه خداست، بنایی که انسان باید حضور خدا را در آن احساس کند و از نزول رحمت الهی بهره جوید. از این رو معماری مسجد انعکاسی از عالم وجود و محلی برای مواجههی انسان با کلام الهی یا "لوگوس" است. مسجد برای انسانی که محدودیتهای ذاتی او و محیط خشک و بیروحی که خود آفریده است او را احاطه کردهاند، آیینهی آرامش و هماهنگی طبیعت بکری است که پرداختهی دست خدا و پدیدههایش «آیات» خداست. پس مسجد را باید همچون صنع خداوندی نگریست که انسان را به خالق خویش متذکر میشود و درست در اینجا تفاوت مفهوم انتزاع در معماری و هنر اسلامی و هنر غرب آشکاره میشود.
حضور الهی در معماری اسلامی مخصوصاً مساجد یک دست سپید و سادهی نخستین صدر اسلام که فقر و سادگیشان یادآور غنی مطلق است جلوهگر میشود، یا در قالب نماها، طاقها و گنبدهایی که ماهرانه رنگ امیزی شدهاند و در توازن و هماهنگی خود گویی تجلی وحدت در کثرت و بازگشت کثرت به وحدت را بازگو میکنند علاوه بر عناصر یاد شده خود "ماده" نیز درخور اعتناست. اگر دوگانگی ذهن و عین که امروزه اینچنین افق فکری انسان معاصر را تیره و تار ساخته از میان برخیزد ثروتها و امکانات غیره منتظرهای از سوی ماده در اختیار معماران قرار خواهد گرفت. هیچگونه نسبت یا رابطهی عمیقی میان ماده امروزه و انسان وجود ندارد. تعالیم سنتی پیرامون مراتب هستی مادی و چگونگی استفاده از عناصر مادی در حیات معنوی نیز به فراموشی سپرده شده است. این تعالیم و اعتقادات که روزگاری غرب هم از طریق سنت کیمیاگری با آن مانوس بود باید به همراه تصور صنعتگر سنتی از "ماده" و "صورت" دگر باره احیاء شود تا معنای ماده و عناصر مادی در تفکر اسلامی به درستی روشن شود. بیشک نگرش دوباره و عمیق به سنت ساخت مساجد در گفتمان اسلامی میتواند بسیاری از مشکلات عملی و نظری ما را درطرح انداختن شهری در خور "انسان" حل کند.
منابع:
Islamic Arts / Jonathan bloom and Sheila Blair /- phaidon 2003
The mosque (history architectural deuelopment and regional
Diversity / martin frishman / thames and Hudson 2002
- سنت اسلامی در معماری ایرانی. سید حسین نصر (پیشگفتار تحت عنوانsense of unity The (
- اصول و معیارهای هنر جهانی. فریتهوف شووان. ترجمه سید حسین سغر. دفتر مطالعات دینی هنر 1372
- مدخلی بر اصول و روش هنر دینی. تیتوس بور کهارت. ترجمه جلال ستاری. حوزه هنری. 1376
نويسنده: محسن - معيني
منبع: سایت - باشگاه اندیشه