بحث ما،«هنر در قلمرو مكتب»است و در خلال مباحث گذشته هم،به تفاوت و جدا بودن«هنر اسلامى» از« هنر مسلمين» اشارههائى كردهايم.و اكنون هم تاكيد مىكنيم كه:چنين نيست كه آنچه توسط هنرمندان مسلمان در طول تاريخ طولانى اسلام پديد آمده و در زمينههاى گوناگونى مجال بروز يافته است،هنر اسلامى باشد و بتوان آنرا به گردن مكتب انداخت و بپاى اسلام نوشت و مهر اسلام را پاى آن زد.بلكه آميختهاى است از آنچه خود داشته و آفريدهاند،و آنچه از ديگران گرفته،يا تحت تاثير بودهاند.و نيز تركيبى است از آنچه حدود شرع در آن رعايتشده،و آنچه كه بر مبناى فقه اسلام،استوار نيست.
هنر مسلمين،كه زمينهاش، حيات فردى و اجتماعى مردم بوده است،به شكلهاى گوناگونى بروز كرده است.مهم ترين موارد تحلى و بروز و ظهور آنرا مىتوان اينگونه بر شمرد:
- معمارى و ساختمان مساجد - كاخها و ابنيه خلفاى اموى و عباسى و فاطمى و عثمانى و... - سفال سازى، خط، مينياتور، نقاشى - دژها و برج و باروها -ابنيه مشاهد و مقابر پيشوايان -مدارس و مراكز علمى،نظاميهها و... - تزئينات سنگى،گچى،چوبى و كاشي كارى -ادوات جنگى و ابزار ديوانى و«حكومتى» -فرش،پارچه،قلابدوزى،لباسهاى نظامى و سياسى -تزئينات خارجى و داخلى بناهاى مذهبى و غير مذهبى -ابزار و وسائل مساجد و منازل،مثل منبر،رحل،قلمدان... - كتاب نويسى، كتاب سازى، خط و خطاطى و تذهيب. - هنرهاى مكتوب،نظم و نثر، خطابهها، تاليفات ادبى...از اين ميان، آنچه بحث فعلى ماست،«معمارى مساجد» است.
عمارت و ساختمان،در واقع نمايانگر تاريخ يك قوم و ملت و نمودار تمدن در يك قرن و دوره است و معمارى اسلامى هم ( و به تعبير دقيق تر.معمارى مسلمين) از آنجا كه غالبا«با دستور قدرتمندان و حاكمان بوده است،شناسنامه حكومتها و دولتها و اميران و خلفاست.
و از سوى ديگر،چون خالق اصلى اين آثار، هنرمندان مسلمان هستند آن معمارىها،شناسنامه هنرمندان هم مىباشد.
جاذبه هنرى معمارى هم به همان احساس آفرينىهايش مربوط مىشود.احساس عظمت،احساس معنويت،ظريف كاريها،قرينه سازىها....
«شوپنهاور» گفته است:«زيبائى آثار معمارى،مربوط به پاك و خالص بودن،ظرافت و تناسب خطوط...قرينه خطوط و تعادل قواست.. .معمارى يكنوع مصالحه ميان زيبائى و سود بخشى است كه مركب از هنر و صناعتباشد.در اين هنر،آنچه قواعد اصلى مىناميم و بايد شناخته و رعايتشود نيروى سنگينى،پيوستگى،استوارى و سفتى مواد است» (1)
همچنين احساسى كه از يك اثر معمارى در انسان برجاى ميماند قابل توجه است.
«در معمارى نيز مانند ساير هنرها،به بيان احساسات مىپردازند از ساختمان يك كليسا و مسجد احساس ترحم و عدالت،و از ساختمان يك كاخ،تكبر اعيانيت،نمايان». (2)
«....معمارى،بوسيله«سكون جاذب»بناهائيكه خلق شده و همچنين بواسطه يك قسم وزن يا قرينه سازى در وجود ما مؤثر مىافتد. زيرا تكرار طرحها يا«متيف»ها نيروى دريافت ما را از يكى به ديگرى به جنبش آورده،ما را موقتا«منصرف از عادات زندگى روزانه خود مىنمايد...» (3)
مسئله معمارى همچنانكه گفته شد،گرچه مساجد،كاروانسراها،مدارس نمازخانهها،حسينيهها،تكيهها،منزلگاههاى بين راه را فرا مىگيرد،ولى در اين ميان«مسجد»،اعتبار و ويژگى و جايگاه خاصى دارد و در بحث از معمارى،روى مسجد،به عنوان سمبل تجلى هنر مسلمانان از بعد معمارى،بيشتر بايدتكيه كرد.زيرا بناى مساجد در اين خصوص،اهميتبيشترى داشته و جنبه زير بنائى دارد. بنابراين،طى فصولى،از مسجد بحث مىكنيم و از زواياى مختلف به اين پايگاه عظيم وحدت و تجمع امت اسلامى مىنگريم:
مسجد و جايگاه ويژه آن در اسلام
قبل از پرداختن به تحليل هنر در معمارى مساجد،بد نيست كه راجع به اصل مسجد و قداست آن و جايگاه خاصش در اسلام و فرهنگ الهى مسلمين،قدرى بحثشود.
مسجد،محل سجود و خضوع و كرنش بندگان خدا در پيشگاه«الله»است،جائى براى ايجاد رابطه با پروردگار و اظهار عبوديت و كوچكى در برابر ربوبيت و عظمتخالق هستى. قداست مسجد،در همين رابطه متقابل«عبوديت عبد و ربوبيت رب»نهفته است.بنابراين،عظمتش هم در معنويت آن است،نه در ساختمان و بناى رفيع. تلقى و قضاوت سطحى نگران،و استنباطشان از مسجد،اين است كه مسجد«ماذنهاى استبراى اذان گفتن،و شبستانى براى نماز و حوضى براى وضو و محرابى جهت پيشنماز و منبرى كه واعظ بر آن بنشيند...»
ولى،واقع امر،اينست كه مسجد،كانون گرم زندگيساز و سعادت آفرينى است كه جنبشهاى انقلابى از آنجا ريشه مىگيرد و وسيله و جائى استبراى اصلاح باطن اجتماع،مسجد،مجلس شوراى هر محل است،محل عبادت است،مدرسه و اندرزگاه و كانون خيريه و مركز تربيت و تعاون اجتماعى است.پايگاه بسيج مردم و آگاه كردن آنانست.محل آشنا شدن به اسلام و كسب اعتماد مردم نسبتبه يكديگر است. در مسجد، روحانى با چشم دل،در گوشه محراب،مردم را به خدا مىخواند و زندگىها را پاك مىسازد.علماء دين،از اين نهاد،بعنوان يك شبكه بىنظير و عظيم و گسترده و مردمى،جهت ارتباط و تبليغ و پيام رسانى،با رنگ و محتوائى مذهبى،استفاده مىكنند. مسجد، مقدسترين، پاكترين، سرنوشتسازترين و اجتماعىترين مكان و موقعيت حضور مسلمين است.و به تعبير امام خمينى مساجد سنگر است و بايد اين سنگرها را حفظ نمود.
«...مسجدها،اثرى روشن در توجيه عمومى مسلمين دارد.مجمعهاى اسلامى است كه مردم را در سايه شعار«انما المؤمنون اخوة»جمع ميكند و مظهر وحدت و برابرى مردم است.جائى كه برترى فقط با«تقوا»است.مسلمين در مساجد،كنار هم در يكجا مىنشينند و به نصايح اسلامى در خطبههاى نماز جمعه و نماز عيد گوش مىدهند و يكديگر را مىشناسند.چه بسا كه مسلمانى برادر دينى خود را جز در مسجد،جاى ديگرى نمىبيند.اجتماع مسجد،سبب محبت و الفت دلها و تحكيم پيوندها و روابط و آگاه شدن از حال يكديگر و تبادل افكار در مسائل دينى و دنيائى و همدردى در غم و شادى يكديگر است.احكام اسلام و شرايع دين را در مسجد مىآموزند.پايگاه علم و عبادت و امر بمعروف و نهى از منكر و دميدن روح اخوت بين مسلمين است.» (4)
با توجه به اهميتياد شده،ساختن مسجد و آباد كردن و پرداختن بامور آن در اسلام،مورد تاكيد فراوان است. از ميان انبوه روايات اسلامى،فقط اين نمونه را از رسول گرامى اسلام (ص) نقل كنيم كه فرموده است:
«من اسرج فى مسجد من مساجد الله سراجا لم تزل الملائكة و حملة العرش يستغفرون له ما دام فى ذلك المسجد ضوء من ذلك السراج» (5)
يعنى:هر كس در مسجدى از مساجد خدا چراغى بر افروزد،تا وقتى كه در آن مسجد،پرتوى از آن چراغ مىتابد،فرشتگان و حاملان عرش،برايش استغفار مىكنند.
از اين رو،هر كارى كه به رونق و جلاى مسجد بيفزايد و مركزيت آنرا تثبيت كند و به نظافت و طهارت و تميزى آن كمك كند و محتواى آموزشى و تربيتى آنرا غنىتر سازد مورد تشويق اسلام است،و هر چه كه به آلودگى و بى اعتنائى و بى حرمتى بيانجامد و عامل غفلت و سرگرمى و دنيا زدگى گردد،مورد نهى و نكوهشمىباشد.دستورات و احكام مربوط به مسجد،به خوبى اين مسئله را روشن مىكند.
آداب و احكام و مقررات مسجد
در نشان دادن عظمت و حرمت مسجد،مطالعه احكام مربوط به آن مفيد است.مثلا حرام بودن توقف جنب و حائض در مسجد،يا حرام بودن نجس كردن جائى از مسجد،و يا تحريم هر چه كه به بى حرمتى مسجد بيانجامد اعتبار معنوى آن را مىرساند و نيز نهى از صدمه و ويرانى وارد كردن به آن،دليل بر قداست و حرمت آنست. يك سلسله از احكام (بعنوان مستحبات و مكروهات) است كه آنها هم اهميت نهاد«مسجد»را در فرهنگ اسلامى مىرساند و اين ادب و حرمت و ارج گزارى،در واقع نمودار محتواى مسجد در حوزه مكتب و تعاليم دينى است.
به نمونهاى از اين«آداب»توجه كنيد:
مستحبات:
برخى از آنچه كه در قلمرو مساجد،مستحب است و رعايت و عملش پسنديده و مورد تشويق است،از اين قرار است:
-پوشيدن لباس خوب و تميز و استفاده از عطريات،براى رفتن به مساجد -شتاب در رفتن به مسجد،و درنگ در خروج،يعنى زود رفتن و دير بيرون آمدن. -با وقار و طمانينه به مسجد رفتن -با وضو وارد مسجد شدن -هنگام ورود،دعاهاى مخصوص،خواندن. -آلودگيها و نجاستها را در اسرع وقت پاك كردن (تطهير مسجد از نجاست،واجب فورى است) -جارو كردن و تميز ساختن-روشن كردن چراغ در مسجد -بيرون آوردن كفش،هنگام ورود. در مجموع،اينها«ادب حضور»و«تقدس معبد»و«كرامت مسجد»را مىرساند.
مكروهات:
و اما آنچه درباره مسجد،مكروه و ناپسند و زشت و نكوهيده است (ولى به حد تحريم نمىرسد) :
-خوابيدن در مسجد -آب دهان و اخلاط سينه در مسجد انداختن -خريد و فروش در مسجد -رفتن به مسجد با بوى سير و پياز،يا بوهاى ناخوشايند و مردم آزار. -مسجد را راه عبور و مرور قرار دادن (مگر آنكه دو ركعت نماز تحيتبخواند) -مسجد،محل بچهها و ديوانهها شدن -به سخن دنيا پرداختن. -سر و صدا و شلوغكارى و حرفهاى لغو زدن.
راستى اين همه تعظيم و تكريم براى چيست؟...
بگذاريد ميوه را از شاخه بچينيم،و آب را از سر چشمه بنوشيم و جواب را از امام معصوم بشنويم: (احاديث زيادى درباره مساجد است.مىتوانيد به جلد 3 وسائل الشيعه مراجعه كنيد) «ابو بصير»،از امام صادق (علیه السّلام ) علت تعظيم مساجد را مىپرسد.
حضرت جواب مىدهد:
«انما امرنا بتعظيم المساجد لانها بيوت الله فى الارض» (6)
يعنى:از آنجهت ما به بزرگداشت مساجد ماموريم كه آنها،خانههاى خدا در زمين است.پس.خانه خدا،كه خانه مردم هم هست، مقدس است و مكرم،و بايد آباد باشد و معمور.
ولى...آبادى به چيست؟و مسجد آباد كدام است؟آبادى در شكل استيا در محتوا؟در ظاهر يا باطن؟
مسجد آباد كدام است؟
اولين مسجدى كه در اسلام ساخته شد مسجد«قبا»بود كه پس از هجرت پيامبر از مكه به مدينه،احداث گرديد.
زير بناى اساسى اين مسجد،«تقوا»بود. (لمسجد اسس على التقوى من اول يوم...) سوره توبه 108.
در قرآن كريم،نسبتبه آباد كردن مساجد و ساختن آنها،آيهاى است كه مىفرمايد:
«مساجد خدا را،تنها كسانى آباد مىكنند كه به خدا و قيامت ايمان داشته و نماز را برپا مىدارند،زكات مىپردازند و جز از خدا،از احدى نمىترسند»
(انما يعمر مساجد الله من آمن بالله و اليوم الآخر و اقام الصلوة و آتى الزكاة و لم يخش الا الله...) (7)
امام صادق (علیه السّلام ) هم در حديثى بيان فرموده است كه از جمله سه چيزى كه روز قيامتبه خداوند شكايت مىكنند،يكى هم مسجد خراب و ويرانى است كه اهل آن،در آنجا نماز نمىخوانند. (8)
نماز نخواندن در مسجد،خرابى مسجد است،در مقابل،عمران و آبادى آن،به حضور فعال مردم براى عبادت و سياست در مسجد است.
پس،عمارت مسجد مورد توجه اسلام است و«مسجد معمور»و آباد،مطلوب دين.ولى چه مسجدى آباد است و كدام مسجد، ويران؟
آبادى مسجد،به نقشه مهندسى و مصالح ساختمانى خوب و خرج زياد و شكوه ظاهرى نيست.بلكه به اثر بخشى آنست،به استفاده صحيح از مسجد است.مهم،شكوه معنوى و جلالت و عظمت عرفانى و الهى آنست،نه كاشيهاى معرق و درها و رواقهاى بلند و سنگفرشهاى ظريف و قيمتى و در و پيكرهاى منبت كارى شده!...
آبادى مسجد، به آنست كه مركز معنويت و عبادت براى خدا و ايجاد رابطه با خالق باشد،آموزشگاه دين و حكمت و كانون برپائى شعائر دين باشد.مسجد،به پايگاه بودن براى امور مسلمين و معبد و مصلا بودن آباد است،و به علم و عبادت،به تواضع و عبوديت،به مركزيتحضور دينداران،به تدريسها و تعليمها،به حلقههاى آموزشى و درسى،به محافل ادبى و بلاغت و نقد،و به مجمعهاى علمى و اخلاقى بودن،معمور است.
آبادى مسجد،به نماز و به دعاست عمران وى از همت و اخلاص شماست آباد كن از نماز،تو خانه حق شكرانه نعمت كه خدا داده تو راست
آبادى مسجد،به بيان فقه و علوم اهلبيت در آنها،به ارشاد و امر بمعروف و نهى از منكر و دعوت به خير است،نه به كاشى و گنبد و تزئينات.
على (علیه السّلام ) ميفرمايد:
«زمانى بر مردم مىآيد كه در ميان مردم،باقى نمىماند از قرآن مگر نشانهاش،و از اسلام،مگر نامش،در آنروزگار،مساجدشان از جهتساختمانى آباد است ولى از جهت هدايت،خراب است». (9)
پس،آبادى از نظر معمارى،در حال خراب بودن محتوائى از جهت هدايت،سود و ارزشى ندارد.آنروز كه مسلمين به مساجد روى مىآوردند تا خدا را عبادت كنند و آداب اسلام را بياموزند و دين را فرا گيرند،مساجد،كوچك و ساده بود با ديوارى به ارتفاع امتيك انسان.
مساجد امروزى در جهان اسلام،گر چه هم از جنبه تعداد،افزايش يافته و هم آبادتر است و خرجهاى زياد و هزينههاى بيشتر دارد، ولى«مسجد رو»كم است و مساجد،كمتر در خدمت اهداف عظيم اسلامى مىباشد.يكى از محققان مىنويسد:
«...مساجد،كاخهائى براى افتخار نيستند،بلكه براى خضوع و خشوع و عبادت و بيان آداب اسلامى و مناجات و نيايشاند.عظمت مساجد،به زنده نگهداشتن آنها،با ياد خدا و امر بمعروف و نهى از منكر و ارشاد مردم براه مستقيم است،نه به ديوارهاى بلند و قبههاى رفيع و ستونهاى برافراشته و گلدستههاى سر بفلك كشيده...از همينجاست كه گرچه شكوه ظاهرى و هنرى و معمارى مساجد افزايش يافته ولى در جان بيننده،آن هيبت و زيبائى و جلال را بر نمىانگيزد.مسجد پيامبر در صدر اسلام،با آن وضع سادهاى كه داشت،آن هيبت و عظمت معروف را دارا بود،بدون اينكه سادگى،از قدر و جلال آن بكاهد.در عين حال،هنر و زيبائى و تزئينات و شكوه معمارى و عظمتبناى مساجد ديگر هم باعثبالا رفتن ارزش مساجد ديگر نشده است...» (10)
البته،نبايد فراموش كرد:تقدس و محتواى مسجد بوده كه باعث مىشده است تا مسلمين به شكل ظاهرى آن هم اهميت داده و در بناى مساجد با شكوه جهت استفادههاى خوب،همت گمارند و اگر خراب و فرسوده،يا تنگ و كم ظرفيت مىشد،تجديد بنا و تعمير كنند يا بر وسعتش بيفزايند.خود عقيده دينى،بخصوص در زمينه ساختن و آباد كردن و بناى مساجد،نقش مهمى ايفا كرده است.
تزئينات هنرى در معمارى مساجد
مسجد الحرام و كعبهاى را كه حضرت ابراهيم (علیه السّلام ) بنيان نهاد،در آغاز،ساده بود و با گذشت زمان،به حالت امروزى تبديل شده است. مسجد«قبا»و«مسجد النبى» هم كه در زمان حضرت محمد ( صلی الله علیه و آله و سلم ) ساخته شد،يك چهار ديوارى ساده،با ارتفاعى متوسط و حتى بى سايهبان بود سادگى از ويژگيهاى مساجد اوليه بود و مسجدهاى ساخته شده در مدينه و بصره و كوفه و مصر،از محرابهاى فرو رفته در ديوار،و از منبرها و ماذنهها به شكلى كه بعدا رواج پيدا كرد خالى بود. مسجد النبى،با گذشت زمان،رفته رفته وسعت پيدا كرد و تجديد بنا شد تا به صورت فعلى در آمد. بساطت و سادگى در بناى مسجد،چيزى است كه از آغاز مورد توجه و تاكيد اسلام بوده است. على (علیه السّلام ) مسجدى را در كوفه مشاهده كرد كه كنگره دار ساخته شده بود فرمود:گويا اين،كنيسه يهود است!.
و فرمود: مساجد بصورت ساده ساخته مىشود نه كنگرهدار. (11) كنگرهدار بودن بناى مسجد در آن دوره،نسبتبه وضعيت ساختمانها، نوعى تجمل و تزئين محسوب مىشده است.
و نيز،در حديث است كه:«بما دستور داده شده كه شهرها،مزين و كنگرهدار ساخته شود ولى مساجد،ساده.» (12)
حديث ديگرى است كه:
«مساجد را بسازيد و آنها را ساده قرار دهيد.» (13) و در احاديث ديگرى،از علائم آخر الزمان،تزئين و آرايش مساجد بيان شده و آمده است كه:وقتى امام زمان قيام كند،مساجد كنگره دار را خراب مىكند. (14)
البته منظور از تزئين و آرايش مسجد،كه ممنوع است،طلا كارى و زر اندود كردن است،نه معمارى و كاشيكارى و بكار بردن دقت و هنر در بناى مساجد (آنگونه كه در طول قرنها در معمارى مسلمين در مساجد معمول بوده و رايج است) .
مسجد،نبايد به صورت يك نمايشگاه عكس و نقاشى و موزه تزئينى در آيد.چرا كه اين،با روح عبادت خالص و قرب به حق،به سختى سازگار مي شود.
از امام صادق (علیه السّلام ) در باره مساجدى كه در آنها تصوير است،سئوال شد.حضرت پاسخ دادند كه:«آنرا خوش نمىدارم،ولى امروز،براى شما زيان و اشكالى ندارد.» (15) شايد اشاره به رواج و گسترش معمارى و تصويرهاى آن در مساجد باشد،كه در آن دوره،گسترش پيدا مىكرد و امام شرايط خاص آنروز را بيان مىكند.وقتى امر دائر باشد بين ترك مساجد و خالى شدن آنها يا رفتن به مساجد با آن خصوصيات و شرائط مكروه،طبيعى است كه ائمه،راضى به ترك مسجد و دورى از اجتماعات بخاطر يك مكروه نمىشدند.در عين حال،در اين حد كه در مساجد،نقش و نگار و هنرهاى ترسيمى و تجسمى بكار رود،مورد منع اسلام نيست،بخصوص اگر در زمينه آيات قرآن باشد. در حديثى،نقوش پديد آمده با گچ و رنگ ها در طرف قبله مسجد بلا مانع بحساب آمده است. (16)
از امام موسى بن جعفر (علیه السّلام ) مىپرسند از نماز خواندن در مسجدى كه در طرف قبله،قرآن يا چيزى از ذكر خدا نوشته شده، حضرت پاسخ مىدهد:
«اشكالى ندارد.»و همچنين از مسجدى كه با گچ يا رنگ،در قبلهاش نقش و نگار شده باشد سئوال شد.فرمود:«مانعى ندارد.» (17)
كار برد نقوش و خطوط در زمينه آيات قرآن،بصورت غير مستقيم،عبادتگاه را به يك كانون تبليغ و ذكر تبديل مىكند.لطف اين قضيه در اين است كه بوسيله اين هنر ساده،قرآن و ياد خدا در متن زندگى و عبادت مردم مسلمان،همواره مطرح است و اين،اثر تربيتى دارد و پيوند زندگى و مذهب را مىرساند. اظهار نظر«تيتوس بوركهارت»،هنرمند سويسى در اين باره چنين است:
«تكرار كتيبههاى ماخوذ از آيات قرآن كريم بر روى ديوارهاى مساجد و ساير ابنيه،انسان را ياد آور اين حقيقت مىسازد كه تارو پود حيات اسلامى از آيات قرآنى تنيده شده و از لحاظ معنوى متكى بر قرائت قرآن و نيز نماز و اوراد واذكارى است كه از آن كتاب آسمانى اخذ شده است.اگر بتوان فيضى را كه از قرآن كريم سرچشمه مىگيرد يك ارتعاش معنوى بخوانيم-و كلامى بهتر از اين براى تفسير آن نداريم-از آنجا كه اين نفوذ قرآنى،هم معنوى و هم مسموع استبايد بگوئيم تمام هنر اسلامى بايد بالضروره اثر اين ارتعاش را داشته باشد..» (18)
بى شك،تاثير معنوى اين گونه خط نوشتهها و كتيبهها را نمىتوان انكار كرد.نوعى تذكر و ياد آورى در اينگونه خطها نهفته است.در حديث موسى بن جعفر (علیه السّلام ) هم،حضرت،نماز خواندن در مسجدى را كه بر ديوار قبلهاش آيات قرآن يا«ذكر الله»-هر چه كه ياد آور خدا باشد-نوشته شده باشد مجاز دانسته
حتى در روايات است كه:در خانه امام صادق (علیه السّلام ) دور تا دور خانه،همچنين در طرف قبله سجده گاهش«آية الكرسى»نوشته شده بود. (19) و اين نوع نوشتن آية الكرسى بر دورادور ساختمانهاى بلندتر از هشت ذراع،بعنوان يك دستور از طرف ائمه،مورد تاكيد و تشويق بوده است. (20)
شايد اين توصيه،روى اين نكته باشد كه با يادآورى وجود يكتا و زنده و حى و قيوم خدائى بر هستى،سيطره و احاطه و مالكيت دارد (مفهوم آية-الكرسى) بناهاى مرتفع،انسان را مغرور نسازد.
نقش عشق و محبت در اين معمارى
با توجه به اينكه در آنچه بناى مساجد،نهى و تحريم شده،تذهيب و طلاكارى و«زخرف»است نه ظرافتكارىها،بنابراين مسلمين در مورد پرداختن ظريفانه به بناى مساجد و آفرينشهاى هنرى در معمارى آن،مورد نكوهش نيستند. محبت و ايمان و عشق مردم چنين خلاقيت و هنرنمائىها را به ظهور و بروز مىرساند.اين نتيجه عقيده و ايمان است.تاريخ نشان مىدهد هر جا كه مذهب راه پيدا كرده و مردم با ايمان و خلوص كار كردهاند و چيزى را بعنوان اعتقاد دينى ساختهاند.سرشار از زيبائىها و ظرافتهاى شگفت است.
گر چه ممكن است معمار و هنرمند به فرمان صاحب قدرت و امير و حاكمىكار كند،ولى عقيده قلبى او اين است كه«مسجد» مىسازد و «خانه خدا»بر پا مىكند.طبيعى است كه هنرمند مسلمان و خدا جوى نسبتبه ساختن مساجد بعنوان اماكن مقدس و معبدهاى الهى از ذوق و احساس و هنر و ابتكار و خلاقيتخويش مايه مىگذارد و به هر صورت كه بتواند،در رونق و شكوه آن مىكوشد.در اينجا نقش انگيزه ايمان مذهبى،بسيار قوى و كارساز است. عشق و ايمانى كه بعنوان مثال نسبتبه اولياء دين و پيشوايان مذهب در دل شيعيان و پيروان ائمه اطهار (علیهم السّلام ) وجود دارد چه كارها كه نمىكند؟!...
وقتى كه مسلمانان،به پيشوايان دين و پرچمداران انسانيت و فضيلت و هاديان خلق به حق و خير و آزادى و طاعتخدا،آن اندازه ارج مىدهند كه براى بارگاهشان از جان و دل مايه مىگذارند و هر چه در توان دارند خرج مرقد پاكشان مىكنند،براى معبد و مسجد چرا نكنند؟!كه آنجا را خانه خدا مىدانند و مقدسترين جا بشمار مىآورند. اين،تجلى زلال ترين عشق و معرفت و خلوص بندگان در پيشگاه والاى«الله» و«اولياء الله»است.مردم مؤمن و حق باور،نسبتبه هر چه كه خدائى باشد و در مسير پروردگار،ارزش و كرامت قائلند و عملشان عملى احترام آميز و ايثار گرانه و عاشقانه است.
به قول شهيد سيد رضا پاك نژاد:
«اگر به قريههاى دور و دههاى كشور ايران و بعضى نقاط ديگر برويد،از دور خانههائى چند،خراب و خشتى،و در آن ميان،يك عمارت قشنگ و تميز مىدرخشد،اگر بپرسيد از كيست؟جواب خواهيد شنيد:از حسين،و بنام«حسينيه». (21)
و درباره عشق مردم به حسين (علیه السّلام ) مىنويسد:
«...مردم،عطشان ستايش آنكسى هستند كه لب تشنه با خود مقدار بسيارى انرژى معنوى در دل خاك جاى داد و امروز، گنبدش چون آئينه مىدرخشد كه درخشش آن چشم هر ستمگرى را بسوزاند و هر ستمديده را مرهمى بر دل باشد. در آنجا تربتى است گويا معدن مغناطيس كه افراد عاشق را كه قابل جذبند مانندذرات كوچك آهن بسوى خود جذب مىكند، آنجا مضجع مقدس سرباز فداكارى است كه رؤسا جمهور و پادشاهان،قبل از اينكه رسم سرباز گمنام و نهادن دسته گل معمول گردد،عصاره گل،بهترين عطر را آوردند و بوسيدند و بوئيدند و پاشيدند و آرزوى اين كردند كه كاش در برابرش جنگيده و اسلام را يارى ميكردند و كشته مىشدند....» (22)
تلاقى«دين»و«هنر»در بناى مساجد
مسلمين،خود را نسبتبه ارزشهاى مجسم شده در وجود ائمه،اينگونه وظيفه مند احساس كرده و از اولياء الله و بندگان خوب خداوند،تجليل و تكريم مىكنند،چرا كه تعظيم اين شعائر و تجليل از اين والا مردان و پيشوايان و شهيدان،گراميداشتحق و فضيلت و صدق و راستى است و تكريم عدل و آزادى و شرف و انسانيت...و چه كسى شايستهتر از آنان،براى نثار عاشقانهترين و صادقانهترين اخلاصها و تواضعها و تكريمها؟!
در مورد خدا و خانه خدا نيز چنين است و پاكترين احساسها و زيباترين ايثارها نثار بارگاه او مىشود. ما با اين واقعيت روبرو هستيم كه هنر توسط مسلمين،در بناهاى مقدس مساجد تا اندازه گسترده و عميقى جا گرفته و به كار رفته است و ذوقها و خلاقيتها در جهت رونق بخشيدن به مساجد،استخدام شده است. بالاخره مساجد،خانه خدا است (و ان المساجد لله بنا بر يكى از تفاسير) و حديث امام صادق (علیه السّلام ) در اين باره گذشت.بنابراين،تا وقتى كه آباد ساختن و حلال بخشيدن به معبد مسلمين و مسجد اسلام،به روح توحيد و توجه به خدا ضرر نزند،نه تنها مذموم و نكوهيده نيست،بلكه تشويق هم شده است. و از همينجاست كه مساجد،محل تلاقى هنر و مذهب و ميعادگاه بروز اين دو عنصر مىباشد.
در مورد نقش ايمان و احساس مذهبى و نثار زيبائىها به آستان خداونددر بناى مساجد،به اين نقل توجه كنيد:
«....معمار مسلمان در روزگاران گذشته هر زيبائى را كه در اطراف خويش مىديد،آنرا در خور عظمت و جلال خدا مىيافت.سعى مىكرد تا به هنگام فرصت،براى آن در مسجد،جائى باز كند.در بناى بسيارى از مساجد،هنرهاى مختلف به هم در آميخته است. معمارى،در توازن اجزاء كوشيده است نقاشى به نقوش و الوان كاشيها توجه كرده است،و خوشنويسى،الواح و كتيبهها را جلوه بخشيده است،شعر،موعظهها و ماده تاريخها را عرضه داشته است و موسيقى هم براى آنكه از ديگر هنرها باز نماند،در صداى مؤذن و بانگ قارى و واعظ،مجال جلوهگرى يافته است.حتى صنعتهاى دستى هم براى تكميل و تزئين اين مجموعه الهى به ميدان آمدهاند.فرشهاى عالى،پردههاى گرانبها،قنديلهاى عظيم و درخشان،منبت كارىها و مليله دوزىها در تكميل زيبائى و عظمت مسجد،نقش خود را ادا كرده.بدين گونه مظاهر گوناگون فرهنگ و هنر اسلامى در طى قرنهاى دراز،چنان در بناى مسجد،مجال ظهور يافته است كه امروز،يك مورخ دقيق روشن بين مىتواند تنها از مطالعه در مساجد، تصوير روشنى از تمدن و تاريخ اقوام مسلمان عالم را پيش چشم خويش مجسم كند.
در طول نسلها و قرون،در فاصله آفاق مختلف،هنر اسلامى ملجائى پاكتر و نمايشگاهى امنتر از مسجد نداشته است و اشتراك مساعى اقوام و امم مختلف اسلامى در تكميل و تزئين مساجد،با وجود حفظ خاصيتهاى ملى و محلى،نوعى بى تعلقى را در معمارى اسلامى سبب شده است كه البته با تمدن و فرهنگ پر تسامح اسلامى مناسبت تمام دارد و به هر حال،از مفاخر معنوى مسلمين بشمار است.البته غير از مساجد،ابنيه و آثار بسيار از تمدن اسلامى مانده است....» (23)
با توجه به آنچه قبلا نسبتبه سادگى مساجد گفتيم و اينكه مساجد،موزه و نمايشگاه نيست،شايد اين سؤال به ذهن بيايد كه مركزيت مسجد براى پرستش بى پيرايه خداوند،چگونه با اين هنر آفرينىها توافق دارد؟
بايد گفت:عبادت،تجسم عملى عقيده است،نماز هم همينطور.نماز كه شعارى از شعائر دين است،نمودار خارجى عقيده درونى به اسلام و بندگى خدا است.بنابر اين مساجد كه محل عبادت است،از عمق نهاد دين سرچشمه مىگيرد و اسلوب كلى آن بايد با متن مكتب،ناهمگون نباشد. بى جهت نيست كه مسجد،«خانه خدا»بحساب آمده است.و بى سبب نيست كه ساختن و آباد كردن«مساجد خدا»،كار كسانى شمرده شده كه به خدا و روز قيامت،باور داشته و عمل صالح كنند انما يعمر مساجد الله...توبه-18) پس مسجد،به متن مذهب و عقيده مرتبط است. در واقع،اين اسلام نبود كه دعوت به تزئين مساجد و ساختن بناهاى مرتفع و معمارىهاى شگفت و پر شكوه بنام مسجد كرد.چرا كه با توجه به فلسفه وجودى مسجد (خانه خدا،خانه عبادت و...) شكل مسجد اسلامى روشن است. بلكه اين هنر بود كه مسجد را بعنوان ظرفى مناسب و زمينهاى مستعد براى بروز و تجلى و نمود پيدا كردن يافت. و اين هنرمندان بودند كه روح تفاهم آميز مكتب را،در رابطه با هنر متعهد شناختند و به استقبال آن رفتند.
معمارى مسجد
آنچه از مطالب گذشته بدست مىآيد،اينستكه مسجد در اسلام،بر مبناى سادگى و دورى از تجمل و تزئين استوار است و عظمت آن در سادگى است.درست است كه مساجد،سنگ زير بناى تمدن مسلمين است و با آئين جديد اسلام،همراه و هم جهت پديد آمده و شكل گرفته است،لكن تمدن مسلمين هم ويژگيهائى داشته و دارد كه به برخى از آنها در بحث«مدنيت و معنويت»اشاره شد. اين خصوصيات،در كيفيت و سبك ساختن مساجد هم اثر گذاشته است. بعنوان مثال،از مستحبات مسجد،روباز بودن و نداشتن سقف است.مسجد پيامبر در آغاز چنين بود و بعدا بخاطر مقابله با ريزش باران يا تابش خورشيد،بر سر و روى نماز گزاران،سايه بانى از شاخ و برگ نخل زدند. بعضى از فقهاء،در بيان حكمت اين استحباب گفتهاند:از جمله اسباب قبول نماز و استجابت دعا،نبودن حائل و مانعى بين نمازگزار و آسمان است.
گر چه بين خدا و بنده،هيچ چيزى حائل نيست و خداوند همه جا حضور دارد، ولى طبيعى است كه عبادت و دعا در زير آسمان،با دعاى در زير سقف فرق دارد و در فضاى باز و زير آسمان،انسان احساس قرب و معنويتبيشترى مي كند. آنچه كه در ابتدا معمول بوده،داشتن حداكثر سايه بان و داربست مانندى همچون يك كپر يا خيمه بوده است و در زمان خلفاى بنى اميه و بنى عباس،سقفهاى تزيين شده پيدا شد،چيزى كه مورد كراهت ائمه بود و اشاره مىكردند كه:اگر قائم ما قيام كند اينگونه مساجد را از بين مىبرد و در برخى از احاديث،بعنوان نكوهش از كار افراد دوره آخر الزمان و بيان اوصاف آن عصر،آمده است كه:خانهها مىسازند و قصرهاى محكم بر پاى مىدارند و مساجد را آرايش مىدهند: (يبنون الدور و يشيدون القصور و يزخرفون المساجد)
آنچه كه در اينگونه احاديث،با تعبير«زخرف»بيان شده،منظور،تزئين به طلا و جواهرات است،نه هر تزيين ديگر. از جمله مستحبات مسجد،مسطح بودن مناره با ديوار و سقف مسجد است.چرا كه مناره براى آن بوده كه مؤذن بر فراز آن رفته و اذان بگويد.بطور طبيعى بلند بودن مناره،با توجه به وضع خانههاى آن روز-و امروز هم-موجب اشراف داشتن بر خانههاى اطراف و در نتيجه،سلب امنيت و آسايش از همسايگان مسجد مىشده است و با بالاى ديوار و مناره رفتن،مردم در خانههاى خود تامين نداشته و ندارند. به يك نقل،توجه كنيد:
«از جمله مكروهات،بالا بودن مناره از سطح مسجد است،زيرا بخاطر اشراف مؤذنها به خانههاى همسايگان،موجب اذيت اهل خانه مىشوند...» (24)
آنچه روشن است اينكه مساجد اسلامى در آغاز،فاقد چيزى بنام مناره بوده و احداث آن،يك پديده ثانوى است و به صورت مرتفع و بر افراشته،كه از دور نمايان باشد،از جاى ديگر اقتباس شده است.
«مناره از بناى آتش پرستان است كه در بالاى آن،آتش مىافراختند،تا اهل شهر درخشش آنرا بنگرند و پرستش نمايند.سپس آن مكان را مسلمين براى اذان گفتن اختصاص دادند و نظير آنرا در مساجد ساختند.» (25) بنا به نقلى ديگر:«در زمان پيامبر،مناره نبود و اذان بر بام مساجد گفته مىشد.حتى قبل از آنكه مسجد ساخته شود،اذان توسط بلال حبشى،بر پشتبام بلندترين ساختمان گفته مىشد.بعدا براى مسجد و اذان،مناره ساخته شد.» (26)
شايد در همين رابطه اشراف بوده،آنچه كه از امام باقر (علیه السّلام ) در باره حضرت امير،نقل شده كه:به مناره بلندى گذر كرد و دستور به خراب كردن آن داد و سپس فرمود:مناره بالاتر از سطح مسجد نباشد. (ان عليا مر على منارة طويلة فامر بهدمها،ثم قال:لا ترفع المنارة الا مع سطح-المسجد) . (27)
در زمان«عمر بن عبد العزيز»،توسط او براى مسجد پيامبر،چهار مناره در چهار گوشه مسجد ساخته شد و ساختن مناره از زمان«وليد بن عبد الملك»به بعد،زياد شد. (28)
به نقل همان كتاب:«اسلام از تزيين مساجد نهى كرده،زيرا هدف از ساختن مساجد،حفظ مردم در مقابل سرما و گرماست و تزيين مساجد،دلها را از روى آوردن به طاعت،باز مىدارد و خشوعى كه بمنزله روح عبادت است از بين مىرود.و از«البحر الزخار»نقل شده كه:تزيين حرمين (مدينه و مكه) با راى و نظر موافق علماء نبوده بلكه دولتمردان جبار،بدون اجازه گرفتن از اهل فضل،آنرا انجام دادهاند و مسلمين و علماء هم،بدون رضايتسكوت اختيار كردهاند.و فقهاء گفتهاند كه:صرف موقوفات در آرايش و تزئين مساجد با طلا و رنگ آميزى جايز نيست.» (29)
بر بناى ساده و خشتى و چوبى مسجد زمان حضرت رسول،پس از وى،دگرگونيهائى افزوده گشت و نقش و نگار بر سنگ در ديوارها، و همچنين احداث ستونهاى سنگى داراى نقوش و سقفهائى مزين و آراسته پديد آمد.گر چه اين،جزء آن تزئينهاى ممنوع نبود، ولى در عين حال با اعتراض بعضى صحابه مواجه بود.و صاحب كتاب«فتح العلام»نقل كرده كه:«اولين كسى كه مساجد را تزيين كرد،«وليد بن عبد الملك»بود و بسيارى از اهل علم بخاطر ترس از فتنه و آشوب،سكوت كردند.» (30)
احداث«مقصوره»و محراب
به تدريج،مساجد از حالتسادگى خود بيرون رفت و از جمله چيزهائى كه در بناى مساجد احداث و ابداع شد،ساختن اطاقكها و غرفههائى بود بنام«مقصوره»يا«محراب»،براى نماز يا خطبه و سخنرانى. شكل آن غير از محرابهائى بود كه در مساجد كنونى موجود است.ساختن اين اطاقكهاى مخصوص خطيب و امام جماعت،كه اكثرا جنبه ايمنى داشت و هنگام نماز و خطبه،نوعى فاصله با مردم ايجاد مىكرد،بدعتى بود كه حتى امير المؤمنين (علیه السّلام ) با آن مخالفت و مقابله مىكرد و حتى در احاديث آمده است كه آنحضرت،هنگام برخورد با چنين موضعهائى در مساجد،آنها را مىشكست و مىفرمود كه اينها شبيه قربانگاههاى قوم يهود است! (عن على عليه السلام انه كان يكسر المحاريب اذا راءها فى المساجد و يقول:انها كمذابح اليهود.) (31)
آنچه كه در احاديث مكررى با عنوان محراب يا مقصوره آمده است و نهى شده،از اين قبيل بوده است. محراب،كه به معناى محل جنگ،صدر مجلس و محل ايستادن امام جماعت در مسجد است،به معناى غرفه و اطاقك هم ميباشد. و محراب به اين معنى،در زمان پيامبر نبوده و در عهد خلفاى بعد،از زمان عمر بن عبد العزيز به بعد ساخته شده است.و اگر در برخى روايات هم تعبير«محراب النبى»بيان شده،منظور محل نماز و مصلاى اوست. «مقصوره»هم،اطاقكى است كه داراى يك دريچه است و مردم،از آنجا به پيشنماز نگاه مىكردند و عثمان،اولين كسى بود كه در مسجد،مقصوره ساخت.و اين،بدنبال كشته شدن عمر بود.و هنگاميكه عثمان خليفه شد،مقصورهاى كوچك ساخت كه داخل آن جاى مىگرفت و نماز مىخواند. (32)
در اين رابطه بعنوان مثال،عمل«مروان بن حكم»،خليفه اموى،قابل ذكر است.وى،بدنبال حادثه سوء قصدى كه به او شد و كسى با چاقو به او زد و قصد ترورش را داشت و بالاخره دستگير و زندانى و پس از مدتى،اعدام شد، به فكر ساختن مقصورهاى محكم افتاد و مروان،اولين كسى بود كه در مسجد،مقصوره را با سنگهاى نقش و نگاردار ساخت و برايش دريجه قرار داد.معاويه هم بعد از ماجراى سوء قصدى كه به او شد،در مسجد،مقصوره درست كرد. (33)
ظاهرا در مورد برخى از اينان،همچون معاويه،سبب اختيار اين مقصورهها،شهادت على (علیه السّلام ) و بعضى ديگر در مسجد و در اثناء نماز بوده استيا بخاطر نوعى اظهار بزرگى و جبروت بوده،بخاطر دور ماندن و پوشيده ماندن از مردم،كه اين مقصورهها را ساختند تا هنگام نماز،داخل آن شده و از مردم،پنهان بمانند. (34)
در مورد اينگونه اطاقكهاى مشبك،به اين نقل هم توجه كنيد:
«...محراب و محاريب و مقاصيرى در شرع،نهى شده كه بناى جبارين از ترس بوده و مامومين،آنرا درك نمىكنند.نخستين محراب را عثمان از خشتساخت.بمنظور جلوگيرى از خطر...گفتهاند:مروان بعد از اينكه با كارد،مضروب شد،مقصورهاى مشبك در مسجد ساخت.همچنين معاويه در شام،پس از مضروب شدن از خارجى،براى حفظ خود مقصوره ساخت... (35)
اينگونه محاريب و مقاصير و اطاقكهاى دربسته كه خلفا مىساختند،حتى موجب بطلان نماز مىشود،در اين باره امام باقر (علیه السّلام) ضمن بيان احداث آنها نظر داده است كه نماز اقتدا كنندگان به چنين كسانى در اينگونه موارد،صحيح نيست:«هذه المقاصير انما احدثها الجبارون و ليس لمن صلى خلفها مقتديا بصلاة من فيها صلوة» (36)
از كتب فقهى ديگرى از جمله«مفتاح الكرامه»نقل شده كه اينگونه محرابها مكروه است،چرا كه بگونهاى است كه بين نماز گزاران و امام جماعت از دو طرف فاصله و جدائى مىاندازد و مثل مقصوره مىشود. (37)
گرچه اين بحث،مسئلهاى فقهى است و چه بسا در شرائط مختلف،احكام متفاوت داشته باشد ولى از آنجا كه به كيفيتبناى مساجد و معمارى آنها مربوط مىشد در اينجا عنوان گرديد. در زمينه تحولات ديگر در معمارى مساجد و تحليل ابعاد هنر اسلامى در اين مورد،مباحث ديگرى هم وجود دارد كه به فصل آينده موكول مىگردد.
تحولات تجمل گرايانه در بناى مساجد
با شكل گرفتن امت اسلامى در مدينه و تاسيس دولت اسلامى،پايههاى مدنيت مسلمين روز به روز مستحكمتر شد و روى آوردن به«سواد اعظم»و شهرنشينى و خانه سازى و زيستن در كنار تودههاى عظيم مردم،مورد تشويق قرار گرفت و با گذشت زمان و گسترش دامنه اسلام و فتوحات مسلمين و تحكيم روابط با ديگران،هنر معمارى اسلامى از كشورها و ملتهاى مختلف هم اقتباس كرده و از شيوههاى بناى آنان بهره مىگرفت. همچنانكه قبلا هم اشاره شد،نوع زندگى و شيوه حيات مردم،زمينه مساعدى براى شكوفائى هنرهاى معمارى نبوده است.آثار سنگين ساختمانى،به صورت چشم گيرى وجود نداشته است.بنابر نقلها:«قبل از اسلام،بعضى از قريهها و شهرها و قلعهها،در يمن، حجاز،حضرموت،بحرين و...برج و بار و وحصار داشته و حداكثر اينكه در داخل بعضى از خانهها و قصرها و معبدها تصاويرى بكار مىرفته است.گاهى هم در جاهائى چون يمن،سدهائى براى مشروب ساختن اراضى زراعتى يا آشاميدن مردم،احداث مىشده و افراد هم در شهرها بصورت قبيله قبيله مىزيستند.» (38)
در دوره امويان،با رشد روحيه تجمل پرستى و كاخ نشينى حاكمان و اميران،نوعى رقابتبا كليساهاى غرب مسيحى و قصرهاى حكومتى بيزانس و روم ايجاد شد و خلفاى بنى اميه در ساختن قصرها و كاخها و قلعهها و حتى مساجد،با استفاده از ابزار و امكانات و معماران،بناهاى عظيم و مجلل ساختند،با ايوان هائى بزرگ و ستونهائى كوتاه و بلند و محرابهائى شگفت و تزئيناتى اسرافى....هنر بيشتر در خدمتحاكميتها و اطرافيان حكومتها بود و فرمان خلفا و امرا در استخدام معماران هنرمند، هتساختن مدارس،مساجد و قصرها نافذ بود و در ساختن مدارس و مساجد هم،انگيزه غالب،حك نام خليفه و امير و والى بر پيشانى ساختمان بود.
آن سادگى زندگى و بساطتحكومت و بى آلايشى مساجد،پس از چندى تغيير يافت و خلافت اسلامى به«سلطنت موروثى» مبدل گشت و روحيه عياشى و خوشگذرانى و رفاه طلبى كه بر خلفاى نا لايق و حاكمان دنيا زده مستولى شده بود،آنان را به تقليد از تجملات ديگران واداشت.تا آنجا كه برخى از خلفاى اموى و عباسى،براى ساختن قصرها و معمارى بناهاى پرشكوه،از ابزار و مصالح و سنگهائى كه از جاهاى ديگر مىآوردند و معماران و مهندسان و هنرمندانى از مصر و ايران و كشورهاى اروپائى آن روز را بكار مىگرفتند. «...تا وقتى خلافت اسلامى در مدينه بود،خلفاى چهارگانه،مانند پيامبر،از اسراف و اتراف و هر چه كه مظهر اشرافيتباشد پرهيز مىكردند ولى وقتى خلافت در زمان معاويه به«دمشق» منتقل شد،معاويه ديد كه نياز به برپائى مساجدى پر شكوه و شامخ است كه از معابد بت پرستان و كليساى مسيحيان كمتر نباشد.» (39)
به اعتراف و تصريح ديگر مشابه همين،در مورد نقش خلفا در عظمت دادن به بناى مساجد و قصرها،از زبان«ارنست كونل»توجه كنيد:
«...روى آوردن به ساختن مساجد بزرگ و قصرهاى بلند براى فرمانروايان مسلمانان،از زمانى شروع شد كه خلافت اسلامى از مدينه به دمشق بدست معاويه،سر سلسله امويين منتقل شد.خلفاء چهارگانه پيش از او،به پيروى از پيامبر اسلام،از اتراف و اسراف و تجمل خوددارى مىكردند.معاويه كه دمشق را پايتختخود قرار داد تصميم گرفت كه مساجدى پر شكوه بسازد كه از معابد بت پرستان و كليساهاى مسيحيان كمتر نباشد و قصرهائى بنا كند كه درخشش و جلال آن در رقابت،از كاخهاى بيزانس عقب نماند.از اين رو،طبيعى بود كه يك حركت پر شتاب و پر نشاط معمارى شروع شد و مواد و مصالح و كارگر و معمار و هنرمندان را از همه جا دعوت كردند و استاد كارانى از سوريه و روم و ايران در آرايش و تزيين بناها به كار گرفته شد...و پس از سقوط بنى اميه هم،جريان همچنان در روزگار بنى عباس ادامه يافت،بخصوص در اسپانيا...» (40)
نقلى ديگر:
«تاريخ هنر اسلامى نشان مىدهد كه پادشاهان و اميران زيادى از بزرگترين رواج دهندگان تصوير و نقاشى بودهاند.خلفاى اموى و عباسى، در قصرهائى كه در شام و سامرا مىساختند از تصاوير و نقوش زيبا و رنگارنگ در ديوارها و سقفها بكار مىگرفتند.» (41) البته اينها بيش از آنكه نشانه تمدن متعالى مسلمين باشد،دليل دنيا زندگى و رقابت قدرتمندانى است كه بنام خليفه،مقدرات مسلمانان را در دست داشتند و«بيت المال»را به گونه دلخواه،خرج مي كردند. به اين نقل قول هم دقت كنيد:
«...شيوه و اسلوب مسجد،بر اساسى كه در زمان پيامبر و خلفاء راشدين بود،باقى نماند بلكه همپاى شكوفائى تمدن اسلامى، دگرگون مىشد و دولت اموى بر اين مسئله همت گماشت كه ارزش و بها و جلوه مساجد،از معابد يهود و نصارا كه در مصر و شام بود،كمتر نباشد.اين بود كه اسلوب بناى مسجد،با سابق فرق كرد و به تناسب شرائط دولت جديد و ملتهاى صاحب تمدن و هنرهاى شكلى كه به اسلام رو مىآوردند،از عناصر جديدترى برخوردار مىشد...» (42)
در مجموع،اين نقل قولها نشان دهنده آن«تحول تجمل گرايانه»است كه در بناى مساجد بخصوص از طرف خلفاء و حكومتها اعمال مىشد.
ابعاد ماورائى در هنر مسلمين
همچنانكه قبلا هم اشاره كرديم،گرچه عوامل گوناگونى در پديد آمدن آثار شگفت و پر شكوه معمارى در جهان اسلام،دستبه دست هم داده و اين عظمتهاى خيره كننده را آفريده است،ولى ذوق و ابتكار و عشق و محبت و انگيزه مذهبى مسلمين را نمىتوان ناديده گرفت.اين بعد،از وراى همه اين عوامل،كه احيانا مورد تاييد هم نمىتوانند باشند،خود را مىنماياند. مهم،كشف آن راز نهفته در بطن اين آفرينشهاست.آن انديشههاى ماورائى و احساسهاى عميق كه در ساختمان معابد و مساجد و كليساها و قبر سربازان گمنام و مزار اولياء الله و بناهاى كهن دينى وجود دارد،هرگز در خانههاى ارزانقيمتبساز و بفروش،نيست. شناخت اين انديشهها و احساسها ارزشمند است.گاهى در يك بنا،يك تاريخ،تجسم پيدا مىكند. بدون شك،آثار هنرى مسلمين در زمينههاى تصويرى و تجسمى و معمارى و خطوط هندسى و نقش و نگارها،از يك مايه غير مادى بر خوردار است و اين،از متن تفكر مذهبى و مايههاى مكتب سر چشمه مىگيرد.چرا كه نگاه هنرمند مسلمان به هستى،با نگرش يك انسان مادى فرق مىكند.از اين رو،اين بينش معنوى،در«اثر»او هم اثر مىگذارد.در قسمتهاى آغازين،به اين مسئله مهم،يعنى نگاه هنرمند و ديد او نسبتبه آفرينش و خدا و انسان و تاريخ و زندگى و فلسفه حيات،و زاويه خاص نگرش به هستى و موجودات،اشاره كرديم.در اينجا مقصود اشاره به ظهور جلوههاى معنوى و ماوراء ماديات در آن آفريدههاى هنرى مسلمانان است.
در فصلهاى سابق،جملهاى را از«هربرت ريد»نقل كرديم كه گفته بود هنر شرقى راز خود را آهسته فاش مىكند.و نيز گفته بود كه براى درك كامل آن،بايد چشمان تازهاى بدست آورد و با نگاه تازهاى به دنيا نگريست. شايد تعبير«آهسته فاش كردن»دقيق نباشد.زيرا مشخصههاى هنر اسلامى و فضاى معنوى حاكم بر آن،در اولين برخورد،خيلى روشن،خود را مينماياند.مقايسه حالتى كه براى يك تماشاگر و باز ديد كننده از«موزه آستان قدس مشهد»با يك موزه علمى و تاريخى در كشورهاى اروپائى و غربى ايجاد مىشود،روشن كننده مسئله است.در اولى،انسان،احساس محيطى گرم و با صفا و پر از معنويت و خلوص مىكند و در دومى،خود را در محيطى سرد و بى روح،حس مىكند.
تبلور اين بعد در بناهاى دينى
اين مسئله است كه هنرمند در معمارى خود،چه حالى و احساسى داشته،و در صدد بوده كه در بيننده اثر،چه احساسى را بيافريند؟ ! آيا مىخواسته كه ساختمان و بنا،بصورت يك شيئى تو خالى جلوه كند؟يا فضائى فراخ و گسترده و غير عادى به بيننده ارائه دهد؟! بيننده را در برابر يك شيئى مرموز و مبهم قرار دهد،يا كه او را با چيزى آشنا و فضائى روشن و مانوس مواجه سازد؟ و مساحت و زواي
هنر مسلمين،كه زمينهاش، حيات فردى و اجتماعى مردم بوده است،به شكلهاى گوناگونى بروز كرده است.مهم ترين موارد تحلى و بروز و ظهور آنرا مىتوان اينگونه بر شمرد:
- معمارى و ساختمان مساجد - كاخها و ابنيه خلفاى اموى و عباسى و فاطمى و عثمانى و... - سفال سازى، خط، مينياتور، نقاشى - دژها و برج و باروها -ابنيه مشاهد و مقابر پيشوايان -مدارس و مراكز علمى،نظاميهها و... - تزئينات سنگى،گچى،چوبى و كاشي كارى -ادوات جنگى و ابزار ديوانى و«حكومتى» -فرش،پارچه،قلابدوزى،لباسهاى نظامى و سياسى -تزئينات خارجى و داخلى بناهاى مذهبى و غير مذهبى -ابزار و وسائل مساجد و منازل،مثل منبر،رحل،قلمدان... - كتاب نويسى، كتاب سازى، خط و خطاطى و تذهيب. - هنرهاى مكتوب،نظم و نثر، خطابهها، تاليفات ادبى...از اين ميان، آنچه بحث فعلى ماست،«معمارى مساجد» است.
عمارت و ساختمان،در واقع نمايانگر تاريخ يك قوم و ملت و نمودار تمدن در يك قرن و دوره است و معمارى اسلامى هم ( و به تعبير دقيق تر.معمارى مسلمين) از آنجا كه غالبا«با دستور قدرتمندان و حاكمان بوده است،شناسنامه حكومتها و دولتها و اميران و خلفاست.
و از سوى ديگر،چون خالق اصلى اين آثار، هنرمندان مسلمان هستند آن معمارىها،شناسنامه هنرمندان هم مىباشد.
جاذبه هنرى معمارى هم به همان احساس آفرينىهايش مربوط مىشود.احساس عظمت،احساس معنويت،ظريف كاريها،قرينه سازىها....
«شوپنهاور» گفته است:«زيبائى آثار معمارى،مربوط به پاك و خالص بودن،ظرافت و تناسب خطوط...قرينه خطوط و تعادل قواست.. .معمارى يكنوع مصالحه ميان زيبائى و سود بخشى است كه مركب از هنر و صناعتباشد.در اين هنر،آنچه قواعد اصلى مىناميم و بايد شناخته و رعايتشود نيروى سنگينى،پيوستگى،استوارى و سفتى مواد است» (1)
همچنين احساسى كه از يك اثر معمارى در انسان برجاى ميماند قابل توجه است.
«در معمارى نيز مانند ساير هنرها،به بيان احساسات مىپردازند از ساختمان يك كليسا و مسجد احساس ترحم و عدالت،و از ساختمان يك كاخ،تكبر اعيانيت،نمايان». (2)
«....معمارى،بوسيله«سكون جاذب»بناهائيكه خلق شده و همچنين بواسطه يك قسم وزن يا قرينه سازى در وجود ما مؤثر مىافتد. زيرا تكرار طرحها يا«متيف»ها نيروى دريافت ما را از يكى به ديگرى به جنبش آورده،ما را موقتا«منصرف از عادات زندگى روزانه خود مىنمايد...» (3)
مسئله معمارى همچنانكه گفته شد،گرچه مساجد،كاروانسراها،مدارس نمازخانهها،حسينيهها،تكيهها،منزلگاههاى بين راه را فرا مىگيرد،ولى در اين ميان«مسجد»،اعتبار و ويژگى و جايگاه خاصى دارد و در بحث از معمارى،روى مسجد،به عنوان سمبل تجلى هنر مسلمانان از بعد معمارى،بيشتر بايدتكيه كرد.زيرا بناى مساجد در اين خصوص،اهميتبيشترى داشته و جنبه زير بنائى دارد. بنابراين،طى فصولى،از مسجد بحث مىكنيم و از زواياى مختلف به اين پايگاه عظيم وحدت و تجمع امت اسلامى مىنگريم:
مسجد و جايگاه ويژه آن در اسلام
قبل از پرداختن به تحليل هنر در معمارى مساجد،بد نيست كه راجع به اصل مسجد و قداست آن و جايگاه خاصش در اسلام و فرهنگ الهى مسلمين،قدرى بحثشود.
مسجد،محل سجود و خضوع و كرنش بندگان خدا در پيشگاه«الله»است،جائى براى ايجاد رابطه با پروردگار و اظهار عبوديت و كوچكى در برابر ربوبيت و عظمتخالق هستى. قداست مسجد،در همين رابطه متقابل«عبوديت عبد و ربوبيت رب»نهفته است.بنابراين،عظمتش هم در معنويت آن است،نه در ساختمان و بناى رفيع. تلقى و قضاوت سطحى نگران،و استنباطشان از مسجد،اين است كه مسجد«ماذنهاى استبراى اذان گفتن،و شبستانى براى نماز و حوضى براى وضو و محرابى جهت پيشنماز و منبرى كه واعظ بر آن بنشيند...»
ولى،واقع امر،اينست كه مسجد،كانون گرم زندگيساز و سعادت آفرينى است كه جنبشهاى انقلابى از آنجا ريشه مىگيرد و وسيله و جائى استبراى اصلاح باطن اجتماع،مسجد،مجلس شوراى هر محل است،محل عبادت است،مدرسه و اندرزگاه و كانون خيريه و مركز تربيت و تعاون اجتماعى است.پايگاه بسيج مردم و آگاه كردن آنانست.محل آشنا شدن به اسلام و كسب اعتماد مردم نسبتبه يكديگر است. در مسجد، روحانى با چشم دل،در گوشه محراب،مردم را به خدا مىخواند و زندگىها را پاك مىسازد.علماء دين،از اين نهاد،بعنوان يك شبكه بىنظير و عظيم و گسترده و مردمى،جهت ارتباط و تبليغ و پيام رسانى،با رنگ و محتوائى مذهبى،استفاده مىكنند. مسجد، مقدسترين، پاكترين، سرنوشتسازترين و اجتماعىترين مكان و موقعيت حضور مسلمين است.و به تعبير امام خمينى مساجد سنگر است و بايد اين سنگرها را حفظ نمود.
«...مسجدها،اثرى روشن در توجيه عمومى مسلمين دارد.مجمعهاى اسلامى است كه مردم را در سايه شعار«انما المؤمنون اخوة»جمع ميكند و مظهر وحدت و برابرى مردم است.جائى كه برترى فقط با«تقوا»است.مسلمين در مساجد،كنار هم در يكجا مىنشينند و به نصايح اسلامى در خطبههاى نماز جمعه و نماز عيد گوش مىدهند و يكديگر را مىشناسند.چه بسا كه مسلمانى برادر دينى خود را جز در مسجد،جاى ديگرى نمىبيند.اجتماع مسجد،سبب محبت و الفت دلها و تحكيم پيوندها و روابط و آگاه شدن از حال يكديگر و تبادل افكار در مسائل دينى و دنيائى و همدردى در غم و شادى يكديگر است.احكام اسلام و شرايع دين را در مسجد مىآموزند.پايگاه علم و عبادت و امر بمعروف و نهى از منكر و دميدن روح اخوت بين مسلمين است.» (4)
با توجه به اهميتياد شده،ساختن مسجد و آباد كردن و پرداختن بامور آن در اسلام،مورد تاكيد فراوان است. از ميان انبوه روايات اسلامى،فقط اين نمونه را از رسول گرامى اسلام (ص) نقل كنيم كه فرموده است:
«من اسرج فى مسجد من مساجد الله سراجا لم تزل الملائكة و حملة العرش يستغفرون له ما دام فى ذلك المسجد ضوء من ذلك السراج» (5)
يعنى:هر كس در مسجدى از مساجد خدا چراغى بر افروزد،تا وقتى كه در آن مسجد،پرتوى از آن چراغ مىتابد،فرشتگان و حاملان عرش،برايش استغفار مىكنند.
از اين رو،هر كارى كه به رونق و جلاى مسجد بيفزايد و مركزيت آنرا تثبيت كند و به نظافت و طهارت و تميزى آن كمك كند و محتواى آموزشى و تربيتى آنرا غنىتر سازد مورد تشويق اسلام است،و هر چه كه به آلودگى و بى اعتنائى و بى حرمتى بيانجامد و عامل غفلت و سرگرمى و دنيا زدگى گردد،مورد نهى و نكوهشمىباشد.دستورات و احكام مربوط به مسجد،به خوبى اين مسئله را روشن مىكند.
آداب و احكام و مقررات مسجد
در نشان دادن عظمت و حرمت مسجد،مطالعه احكام مربوط به آن مفيد است.مثلا حرام بودن توقف جنب و حائض در مسجد،يا حرام بودن نجس كردن جائى از مسجد،و يا تحريم هر چه كه به بى حرمتى مسجد بيانجامد اعتبار معنوى آن را مىرساند و نيز نهى از صدمه و ويرانى وارد كردن به آن،دليل بر قداست و حرمت آنست. يك سلسله از احكام (بعنوان مستحبات و مكروهات) است كه آنها هم اهميت نهاد«مسجد»را در فرهنگ اسلامى مىرساند و اين ادب و حرمت و ارج گزارى،در واقع نمودار محتواى مسجد در حوزه مكتب و تعاليم دينى است.
به نمونهاى از اين«آداب»توجه كنيد:
مستحبات:
برخى از آنچه كه در قلمرو مساجد،مستحب است و رعايت و عملش پسنديده و مورد تشويق است،از اين قرار است:
-پوشيدن لباس خوب و تميز و استفاده از عطريات،براى رفتن به مساجد -شتاب در رفتن به مسجد،و درنگ در خروج،يعنى زود رفتن و دير بيرون آمدن. -با وقار و طمانينه به مسجد رفتن -با وضو وارد مسجد شدن -هنگام ورود،دعاهاى مخصوص،خواندن. -آلودگيها و نجاستها را در اسرع وقت پاك كردن (تطهير مسجد از نجاست،واجب فورى است) -جارو كردن و تميز ساختن-روشن كردن چراغ در مسجد -بيرون آوردن كفش،هنگام ورود. در مجموع،اينها«ادب حضور»و«تقدس معبد»و«كرامت مسجد»را مىرساند.
مكروهات:
و اما آنچه درباره مسجد،مكروه و ناپسند و زشت و نكوهيده است (ولى به حد تحريم نمىرسد) :
-خوابيدن در مسجد -آب دهان و اخلاط سينه در مسجد انداختن -خريد و فروش در مسجد -رفتن به مسجد با بوى سير و پياز،يا بوهاى ناخوشايند و مردم آزار. -مسجد را راه عبور و مرور قرار دادن (مگر آنكه دو ركعت نماز تحيتبخواند) -مسجد،محل بچهها و ديوانهها شدن -به سخن دنيا پرداختن. -سر و صدا و شلوغكارى و حرفهاى لغو زدن.
راستى اين همه تعظيم و تكريم براى چيست؟...
بگذاريد ميوه را از شاخه بچينيم،و آب را از سر چشمه بنوشيم و جواب را از امام معصوم بشنويم: (احاديث زيادى درباره مساجد است.مىتوانيد به جلد 3 وسائل الشيعه مراجعه كنيد) «ابو بصير»،از امام صادق (علیه السّلام ) علت تعظيم مساجد را مىپرسد.
حضرت جواب مىدهد:
«انما امرنا بتعظيم المساجد لانها بيوت الله فى الارض» (6)
يعنى:از آنجهت ما به بزرگداشت مساجد ماموريم كه آنها،خانههاى خدا در زمين است.پس.خانه خدا،كه خانه مردم هم هست، مقدس است و مكرم،و بايد آباد باشد و معمور.
ولى...آبادى به چيست؟و مسجد آباد كدام است؟آبادى در شكل استيا در محتوا؟در ظاهر يا باطن؟
مسجد آباد كدام است؟
اولين مسجدى كه در اسلام ساخته شد مسجد«قبا»بود كه پس از هجرت پيامبر از مكه به مدينه،احداث گرديد.
زير بناى اساسى اين مسجد،«تقوا»بود. (لمسجد اسس على التقوى من اول يوم...) سوره توبه 108.
در قرآن كريم،نسبتبه آباد كردن مساجد و ساختن آنها،آيهاى است كه مىفرمايد:
«مساجد خدا را،تنها كسانى آباد مىكنند كه به خدا و قيامت ايمان داشته و نماز را برپا مىدارند،زكات مىپردازند و جز از خدا،از احدى نمىترسند»
(انما يعمر مساجد الله من آمن بالله و اليوم الآخر و اقام الصلوة و آتى الزكاة و لم يخش الا الله...) (7)
امام صادق (علیه السّلام ) هم در حديثى بيان فرموده است كه از جمله سه چيزى كه روز قيامتبه خداوند شكايت مىكنند،يكى هم مسجد خراب و ويرانى است كه اهل آن،در آنجا نماز نمىخوانند. (8)
نماز نخواندن در مسجد،خرابى مسجد است،در مقابل،عمران و آبادى آن،به حضور فعال مردم براى عبادت و سياست در مسجد است.
پس،عمارت مسجد مورد توجه اسلام است و«مسجد معمور»و آباد،مطلوب دين.ولى چه مسجدى آباد است و كدام مسجد، ويران؟
آبادى مسجد،به نقشه مهندسى و مصالح ساختمانى خوب و خرج زياد و شكوه ظاهرى نيست.بلكه به اثر بخشى آنست،به استفاده صحيح از مسجد است.مهم،شكوه معنوى و جلالت و عظمت عرفانى و الهى آنست،نه كاشيهاى معرق و درها و رواقهاى بلند و سنگفرشهاى ظريف و قيمتى و در و پيكرهاى منبت كارى شده!...
آبادى مسجد، به آنست كه مركز معنويت و عبادت براى خدا و ايجاد رابطه با خالق باشد،آموزشگاه دين و حكمت و كانون برپائى شعائر دين باشد.مسجد،به پايگاه بودن براى امور مسلمين و معبد و مصلا بودن آباد است،و به علم و عبادت،به تواضع و عبوديت،به مركزيتحضور دينداران،به تدريسها و تعليمها،به حلقههاى آموزشى و درسى،به محافل ادبى و بلاغت و نقد،و به مجمعهاى علمى و اخلاقى بودن،معمور است.
آبادى مسجد،به نماز و به دعاست عمران وى از همت و اخلاص شماست آباد كن از نماز،تو خانه حق شكرانه نعمت كه خدا داده تو راست
آبادى مسجد،به بيان فقه و علوم اهلبيت در آنها،به ارشاد و امر بمعروف و نهى از منكر و دعوت به خير است،نه به كاشى و گنبد و تزئينات.
على (علیه السّلام ) ميفرمايد:
«زمانى بر مردم مىآيد كه در ميان مردم،باقى نمىماند از قرآن مگر نشانهاش،و از اسلام،مگر نامش،در آنروزگار،مساجدشان از جهتساختمانى آباد است ولى از جهت هدايت،خراب است». (9)
پس،آبادى از نظر معمارى،در حال خراب بودن محتوائى از جهت هدايت،سود و ارزشى ندارد.آنروز كه مسلمين به مساجد روى مىآوردند تا خدا را عبادت كنند و آداب اسلام را بياموزند و دين را فرا گيرند،مساجد،كوچك و ساده بود با ديوارى به ارتفاع امتيك انسان.
مساجد امروزى در جهان اسلام،گر چه هم از جنبه تعداد،افزايش يافته و هم آبادتر است و خرجهاى زياد و هزينههاى بيشتر دارد، ولى«مسجد رو»كم است و مساجد،كمتر در خدمت اهداف عظيم اسلامى مىباشد.يكى از محققان مىنويسد:
«...مساجد،كاخهائى براى افتخار نيستند،بلكه براى خضوع و خشوع و عبادت و بيان آداب اسلامى و مناجات و نيايشاند.عظمت مساجد،به زنده نگهداشتن آنها،با ياد خدا و امر بمعروف و نهى از منكر و ارشاد مردم براه مستقيم است،نه به ديوارهاى بلند و قبههاى رفيع و ستونهاى برافراشته و گلدستههاى سر بفلك كشيده...از همينجاست كه گرچه شكوه ظاهرى و هنرى و معمارى مساجد افزايش يافته ولى در جان بيننده،آن هيبت و زيبائى و جلال را بر نمىانگيزد.مسجد پيامبر در صدر اسلام،با آن وضع سادهاى كه داشت،آن هيبت و عظمت معروف را دارا بود،بدون اينكه سادگى،از قدر و جلال آن بكاهد.در عين حال،هنر و زيبائى و تزئينات و شكوه معمارى و عظمتبناى مساجد ديگر هم باعثبالا رفتن ارزش مساجد ديگر نشده است...» (10)
البته،نبايد فراموش كرد:تقدس و محتواى مسجد بوده كه باعث مىشده است تا مسلمين به شكل ظاهرى آن هم اهميت داده و در بناى مساجد با شكوه جهت استفادههاى خوب،همت گمارند و اگر خراب و فرسوده،يا تنگ و كم ظرفيت مىشد،تجديد بنا و تعمير كنند يا بر وسعتش بيفزايند.خود عقيده دينى،بخصوص در زمينه ساختن و آباد كردن و بناى مساجد،نقش مهمى ايفا كرده است.
تزئينات هنرى در معمارى مساجد
مسجد الحرام و كعبهاى را كه حضرت ابراهيم (علیه السّلام ) بنيان نهاد،در آغاز،ساده بود و با گذشت زمان،به حالت امروزى تبديل شده است. مسجد«قبا»و«مسجد النبى» هم كه در زمان حضرت محمد ( صلی الله علیه و آله و سلم ) ساخته شد،يك چهار ديوارى ساده،با ارتفاعى متوسط و حتى بى سايهبان بود سادگى از ويژگيهاى مساجد اوليه بود و مسجدهاى ساخته شده در مدينه و بصره و كوفه و مصر،از محرابهاى فرو رفته در ديوار،و از منبرها و ماذنهها به شكلى كه بعدا رواج پيدا كرد خالى بود. مسجد النبى،با گذشت زمان،رفته رفته وسعت پيدا كرد و تجديد بنا شد تا به صورت فعلى در آمد. بساطت و سادگى در بناى مسجد،چيزى است كه از آغاز مورد توجه و تاكيد اسلام بوده است. على (علیه السّلام ) مسجدى را در كوفه مشاهده كرد كه كنگره دار ساخته شده بود فرمود:گويا اين،كنيسه يهود است!.
و فرمود: مساجد بصورت ساده ساخته مىشود نه كنگرهدار. (11) كنگرهدار بودن بناى مسجد در آن دوره،نسبتبه وضعيت ساختمانها، نوعى تجمل و تزئين محسوب مىشده است.
و نيز،در حديث است كه:«بما دستور داده شده كه شهرها،مزين و كنگرهدار ساخته شود ولى مساجد،ساده.» (12)
حديث ديگرى است كه:
«مساجد را بسازيد و آنها را ساده قرار دهيد.» (13) و در احاديث ديگرى،از علائم آخر الزمان،تزئين و آرايش مساجد بيان شده و آمده است كه:وقتى امام زمان قيام كند،مساجد كنگره دار را خراب مىكند. (14)
البته منظور از تزئين و آرايش مسجد،كه ممنوع است،طلا كارى و زر اندود كردن است،نه معمارى و كاشيكارى و بكار بردن دقت و هنر در بناى مساجد (آنگونه كه در طول قرنها در معمارى مسلمين در مساجد معمول بوده و رايج است) .
مسجد،نبايد به صورت يك نمايشگاه عكس و نقاشى و موزه تزئينى در آيد.چرا كه اين،با روح عبادت خالص و قرب به حق،به سختى سازگار مي شود.
از امام صادق (علیه السّلام ) در باره مساجدى كه در آنها تصوير است،سئوال شد.حضرت پاسخ دادند كه:«آنرا خوش نمىدارم،ولى امروز،براى شما زيان و اشكالى ندارد.» (15) شايد اشاره به رواج و گسترش معمارى و تصويرهاى آن در مساجد باشد،كه در آن دوره،گسترش پيدا مىكرد و امام شرايط خاص آنروز را بيان مىكند.وقتى امر دائر باشد بين ترك مساجد و خالى شدن آنها يا رفتن به مساجد با آن خصوصيات و شرائط مكروه،طبيعى است كه ائمه،راضى به ترك مسجد و دورى از اجتماعات بخاطر يك مكروه نمىشدند.در عين حال،در اين حد كه در مساجد،نقش و نگار و هنرهاى ترسيمى و تجسمى بكار رود،مورد منع اسلام نيست،بخصوص اگر در زمينه آيات قرآن باشد. در حديثى،نقوش پديد آمده با گچ و رنگ ها در طرف قبله مسجد بلا مانع بحساب آمده است. (16)
از امام موسى بن جعفر (علیه السّلام ) مىپرسند از نماز خواندن در مسجدى كه در طرف قبله،قرآن يا چيزى از ذكر خدا نوشته شده، حضرت پاسخ مىدهد:
«اشكالى ندارد.»و همچنين از مسجدى كه با گچ يا رنگ،در قبلهاش نقش و نگار شده باشد سئوال شد.فرمود:«مانعى ندارد.» (17)
كار برد نقوش و خطوط در زمينه آيات قرآن،بصورت غير مستقيم،عبادتگاه را به يك كانون تبليغ و ذكر تبديل مىكند.لطف اين قضيه در اين است كه بوسيله اين هنر ساده،قرآن و ياد خدا در متن زندگى و عبادت مردم مسلمان،همواره مطرح است و اين،اثر تربيتى دارد و پيوند زندگى و مذهب را مىرساند. اظهار نظر«تيتوس بوركهارت»،هنرمند سويسى در اين باره چنين است:
«تكرار كتيبههاى ماخوذ از آيات قرآن كريم بر روى ديوارهاى مساجد و ساير ابنيه،انسان را ياد آور اين حقيقت مىسازد كه تارو پود حيات اسلامى از آيات قرآنى تنيده شده و از لحاظ معنوى متكى بر قرائت قرآن و نيز نماز و اوراد واذكارى است كه از آن كتاب آسمانى اخذ شده است.اگر بتوان فيضى را كه از قرآن كريم سرچشمه مىگيرد يك ارتعاش معنوى بخوانيم-و كلامى بهتر از اين براى تفسير آن نداريم-از آنجا كه اين نفوذ قرآنى،هم معنوى و هم مسموع استبايد بگوئيم تمام هنر اسلامى بايد بالضروره اثر اين ارتعاش را داشته باشد..» (18)
بى شك،تاثير معنوى اين گونه خط نوشتهها و كتيبهها را نمىتوان انكار كرد.نوعى تذكر و ياد آورى در اينگونه خطها نهفته است.در حديث موسى بن جعفر (علیه السّلام ) هم،حضرت،نماز خواندن در مسجدى را كه بر ديوار قبلهاش آيات قرآن يا«ذكر الله»-هر چه كه ياد آور خدا باشد-نوشته شده باشد مجاز دانسته
حتى در روايات است كه:در خانه امام صادق (علیه السّلام ) دور تا دور خانه،همچنين در طرف قبله سجده گاهش«آية الكرسى»نوشته شده بود. (19) و اين نوع نوشتن آية الكرسى بر دورادور ساختمانهاى بلندتر از هشت ذراع،بعنوان يك دستور از طرف ائمه،مورد تاكيد و تشويق بوده است. (20)
شايد اين توصيه،روى اين نكته باشد كه با يادآورى وجود يكتا و زنده و حى و قيوم خدائى بر هستى،سيطره و احاطه و مالكيت دارد (مفهوم آية-الكرسى) بناهاى مرتفع،انسان را مغرور نسازد.
نقش عشق و محبت در اين معمارى
با توجه به اينكه در آنچه بناى مساجد،نهى و تحريم شده،تذهيب و طلاكارى و«زخرف»است نه ظرافتكارىها،بنابراين مسلمين در مورد پرداختن ظريفانه به بناى مساجد و آفرينشهاى هنرى در معمارى آن،مورد نكوهش نيستند. محبت و ايمان و عشق مردم چنين خلاقيت و هنرنمائىها را به ظهور و بروز مىرساند.اين نتيجه عقيده و ايمان است.تاريخ نشان مىدهد هر جا كه مذهب راه پيدا كرده و مردم با ايمان و خلوص كار كردهاند و چيزى را بعنوان اعتقاد دينى ساختهاند.سرشار از زيبائىها و ظرافتهاى شگفت است.
گر چه ممكن است معمار و هنرمند به فرمان صاحب قدرت و امير و حاكمىكار كند،ولى عقيده قلبى او اين است كه«مسجد» مىسازد و «خانه خدا»بر پا مىكند.طبيعى است كه هنرمند مسلمان و خدا جوى نسبتبه ساختن مساجد بعنوان اماكن مقدس و معبدهاى الهى از ذوق و احساس و هنر و ابتكار و خلاقيتخويش مايه مىگذارد و به هر صورت كه بتواند،در رونق و شكوه آن مىكوشد.در اينجا نقش انگيزه ايمان مذهبى،بسيار قوى و كارساز است. عشق و ايمانى كه بعنوان مثال نسبتبه اولياء دين و پيشوايان مذهب در دل شيعيان و پيروان ائمه اطهار (علیهم السّلام ) وجود دارد چه كارها كه نمىكند؟!...
وقتى كه مسلمانان،به پيشوايان دين و پرچمداران انسانيت و فضيلت و هاديان خلق به حق و خير و آزادى و طاعتخدا،آن اندازه ارج مىدهند كه براى بارگاهشان از جان و دل مايه مىگذارند و هر چه در توان دارند خرج مرقد پاكشان مىكنند،براى معبد و مسجد چرا نكنند؟!كه آنجا را خانه خدا مىدانند و مقدسترين جا بشمار مىآورند. اين،تجلى زلال ترين عشق و معرفت و خلوص بندگان در پيشگاه والاى«الله» و«اولياء الله»است.مردم مؤمن و حق باور،نسبتبه هر چه كه خدائى باشد و در مسير پروردگار،ارزش و كرامت قائلند و عملشان عملى احترام آميز و ايثار گرانه و عاشقانه است.
به قول شهيد سيد رضا پاك نژاد:
«اگر به قريههاى دور و دههاى كشور ايران و بعضى نقاط ديگر برويد،از دور خانههائى چند،خراب و خشتى،و در آن ميان،يك عمارت قشنگ و تميز مىدرخشد،اگر بپرسيد از كيست؟جواب خواهيد شنيد:از حسين،و بنام«حسينيه». (21)
و درباره عشق مردم به حسين (علیه السّلام ) مىنويسد:
«...مردم،عطشان ستايش آنكسى هستند كه لب تشنه با خود مقدار بسيارى انرژى معنوى در دل خاك جاى داد و امروز، گنبدش چون آئينه مىدرخشد كه درخشش آن چشم هر ستمگرى را بسوزاند و هر ستمديده را مرهمى بر دل باشد. در آنجا تربتى است گويا معدن مغناطيس كه افراد عاشق را كه قابل جذبند مانندذرات كوچك آهن بسوى خود جذب مىكند، آنجا مضجع مقدس سرباز فداكارى است كه رؤسا جمهور و پادشاهان،قبل از اينكه رسم سرباز گمنام و نهادن دسته گل معمول گردد،عصاره گل،بهترين عطر را آوردند و بوسيدند و بوئيدند و پاشيدند و آرزوى اين كردند كه كاش در برابرش جنگيده و اسلام را يارى ميكردند و كشته مىشدند....» (22)
تلاقى«دين»و«هنر»در بناى مساجد
مسلمين،خود را نسبتبه ارزشهاى مجسم شده در وجود ائمه،اينگونه وظيفه مند احساس كرده و از اولياء الله و بندگان خوب خداوند،تجليل و تكريم مىكنند،چرا كه تعظيم اين شعائر و تجليل از اين والا مردان و پيشوايان و شهيدان،گراميداشتحق و فضيلت و صدق و راستى است و تكريم عدل و آزادى و شرف و انسانيت...و چه كسى شايستهتر از آنان،براى نثار عاشقانهترين و صادقانهترين اخلاصها و تواضعها و تكريمها؟!
در مورد خدا و خانه خدا نيز چنين است و پاكترين احساسها و زيباترين ايثارها نثار بارگاه او مىشود. ما با اين واقعيت روبرو هستيم كه هنر توسط مسلمين،در بناهاى مقدس مساجد تا اندازه گسترده و عميقى جا گرفته و به كار رفته است و ذوقها و خلاقيتها در جهت رونق بخشيدن به مساجد،استخدام شده است. بالاخره مساجد،خانه خدا است (و ان المساجد لله بنا بر يكى از تفاسير) و حديث امام صادق (علیه السّلام ) در اين باره گذشت.بنابراين،تا وقتى كه آباد ساختن و حلال بخشيدن به معبد مسلمين و مسجد اسلام،به روح توحيد و توجه به خدا ضرر نزند،نه تنها مذموم و نكوهيده نيست،بلكه تشويق هم شده است. و از همينجاست كه مساجد،محل تلاقى هنر و مذهب و ميعادگاه بروز اين دو عنصر مىباشد.
در مورد نقش ايمان و احساس مذهبى و نثار زيبائىها به آستان خداونددر بناى مساجد،به اين نقل توجه كنيد:
«....معمار مسلمان در روزگاران گذشته هر زيبائى را كه در اطراف خويش مىديد،آنرا در خور عظمت و جلال خدا مىيافت.سعى مىكرد تا به هنگام فرصت،براى آن در مسجد،جائى باز كند.در بناى بسيارى از مساجد،هنرهاى مختلف به هم در آميخته است. معمارى،در توازن اجزاء كوشيده است نقاشى به نقوش و الوان كاشيها توجه كرده است،و خوشنويسى،الواح و كتيبهها را جلوه بخشيده است،شعر،موعظهها و ماده تاريخها را عرضه داشته است و موسيقى هم براى آنكه از ديگر هنرها باز نماند،در صداى مؤذن و بانگ قارى و واعظ،مجال جلوهگرى يافته است.حتى صنعتهاى دستى هم براى تكميل و تزئين اين مجموعه الهى به ميدان آمدهاند.فرشهاى عالى،پردههاى گرانبها،قنديلهاى عظيم و درخشان،منبت كارىها و مليله دوزىها در تكميل زيبائى و عظمت مسجد،نقش خود را ادا كرده.بدين گونه مظاهر گوناگون فرهنگ و هنر اسلامى در طى قرنهاى دراز،چنان در بناى مسجد،مجال ظهور يافته است كه امروز،يك مورخ دقيق روشن بين مىتواند تنها از مطالعه در مساجد، تصوير روشنى از تمدن و تاريخ اقوام مسلمان عالم را پيش چشم خويش مجسم كند.
در طول نسلها و قرون،در فاصله آفاق مختلف،هنر اسلامى ملجائى پاكتر و نمايشگاهى امنتر از مسجد نداشته است و اشتراك مساعى اقوام و امم مختلف اسلامى در تكميل و تزئين مساجد،با وجود حفظ خاصيتهاى ملى و محلى،نوعى بى تعلقى را در معمارى اسلامى سبب شده است كه البته با تمدن و فرهنگ پر تسامح اسلامى مناسبت تمام دارد و به هر حال،از مفاخر معنوى مسلمين بشمار است.البته غير از مساجد،ابنيه و آثار بسيار از تمدن اسلامى مانده است....» (23)
با توجه به آنچه قبلا نسبتبه سادگى مساجد گفتيم و اينكه مساجد،موزه و نمايشگاه نيست،شايد اين سؤال به ذهن بيايد كه مركزيت مسجد براى پرستش بى پيرايه خداوند،چگونه با اين هنر آفرينىها توافق دارد؟
بايد گفت:عبادت،تجسم عملى عقيده است،نماز هم همينطور.نماز كه شعارى از شعائر دين است،نمودار خارجى عقيده درونى به اسلام و بندگى خدا است.بنابر اين مساجد كه محل عبادت است،از عمق نهاد دين سرچشمه مىگيرد و اسلوب كلى آن بايد با متن مكتب،ناهمگون نباشد. بى جهت نيست كه مسجد،«خانه خدا»بحساب آمده است.و بى سبب نيست كه ساختن و آباد كردن«مساجد خدا»،كار كسانى شمرده شده كه به خدا و روز قيامت،باور داشته و عمل صالح كنند انما يعمر مساجد الله...توبه-18) پس مسجد،به متن مذهب و عقيده مرتبط است. در واقع،اين اسلام نبود كه دعوت به تزئين مساجد و ساختن بناهاى مرتفع و معمارىهاى شگفت و پر شكوه بنام مسجد كرد.چرا كه با توجه به فلسفه وجودى مسجد (خانه خدا،خانه عبادت و...) شكل مسجد اسلامى روشن است. بلكه اين هنر بود كه مسجد را بعنوان ظرفى مناسب و زمينهاى مستعد براى بروز و تجلى و نمود پيدا كردن يافت. و اين هنرمندان بودند كه روح تفاهم آميز مكتب را،در رابطه با هنر متعهد شناختند و به استقبال آن رفتند.
معمارى مسجد
آنچه از مطالب گذشته بدست مىآيد،اينستكه مسجد در اسلام،بر مبناى سادگى و دورى از تجمل و تزئين استوار است و عظمت آن در سادگى است.درست است كه مساجد،سنگ زير بناى تمدن مسلمين است و با آئين جديد اسلام،همراه و هم جهت پديد آمده و شكل گرفته است،لكن تمدن مسلمين هم ويژگيهائى داشته و دارد كه به برخى از آنها در بحث«مدنيت و معنويت»اشاره شد. اين خصوصيات،در كيفيت و سبك ساختن مساجد هم اثر گذاشته است. بعنوان مثال،از مستحبات مسجد،روباز بودن و نداشتن سقف است.مسجد پيامبر در آغاز چنين بود و بعدا بخاطر مقابله با ريزش باران يا تابش خورشيد،بر سر و روى نماز گزاران،سايه بانى از شاخ و برگ نخل زدند. بعضى از فقهاء،در بيان حكمت اين استحباب گفتهاند:از جمله اسباب قبول نماز و استجابت دعا،نبودن حائل و مانعى بين نمازگزار و آسمان است.
گر چه بين خدا و بنده،هيچ چيزى حائل نيست و خداوند همه جا حضور دارد، ولى طبيعى است كه عبادت و دعا در زير آسمان،با دعاى در زير سقف فرق دارد و در فضاى باز و زير آسمان،انسان احساس قرب و معنويتبيشترى مي كند. آنچه كه در ابتدا معمول بوده،داشتن حداكثر سايه بان و داربست مانندى همچون يك كپر يا خيمه بوده است و در زمان خلفاى بنى اميه و بنى عباس،سقفهاى تزيين شده پيدا شد،چيزى كه مورد كراهت ائمه بود و اشاره مىكردند كه:اگر قائم ما قيام كند اينگونه مساجد را از بين مىبرد و در برخى از احاديث،بعنوان نكوهش از كار افراد دوره آخر الزمان و بيان اوصاف آن عصر،آمده است كه:خانهها مىسازند و قصرهاى محكم بر پاى مىدارند و مساجد را آرايش مىدهند: (يبنون الدور و يشيدون القصور و يزخرفون المساجد)
آنچه كه در اينگونه احاديث،با تعبير«زخرف»بيان شده،منظور،تزئين به طلا و جواهرات است،نه هر تزيين ديگر. از جمله مستحبات مسجد،مسطح بودن مناره با ديوار و سقف مسجد است.چرا كه مناره براى آن بوده كه مؤذن بر فراز آن رفته و اذان بگويد.بطور طبيعى بلند بودن مناره،با توجه به وضع خانههاى آن روز-و امروز هم-موجب اشراف داشتن بر خانههاى اطراف و در نتيجه،سلب امنيت و آسايش از همسايگان مسجد مىشده است و با بالاى ديوار و مناره رفتن،مردم در خانههاى خود تامين نداشته و ندارند. به يك نقل،توجه كنيد:
«از جمله مكروهات،بالا بودن مناره از سطح مسجد است،زيرا بخاطر اشراف مؤذنها به خانههاى همسايگان،موجب اذيت اهل خانه مىشوند...» (24)
آنچه روشن است اينكه مساجد اسلامى در آغاز،فاقد چيزى بنام مناره بوده و احداث آن،يك پديده ثانوى است و به صورت مرتفع و بر افراشته،كه از دور نمايان باشد،از جاى ديگر اقتباس شده است.
«مناره از بناى آتش پرستان است كه در بالاى آن،آتش مىافراختند،تا اهل شهر درخشش آنرا بنگرند و پرستش نمايند.سپس آن مكان را مسلمين براى اذان گفتن اختصاص دادند و نظير آنرا در مساجد ساختند.» (25) بنا به نقلى ديگر:«در زمان پيامبر،مناره نبود و اذان بر بام مساجد گفته مىشد.حتى قبل از آنكه مسجد ساخته شود،اذان توسط بلال حبشى،بر پشتبام بلندترين ساختمان گفته مىشد.بعدا براى مسجد و اذان،مناره ساخته شد.» (26)
شايد در همين رابطه اشراف بوده،آنچه كه از امام باقر (علیه السّلام ) در باره حضرت امير،نقل شده كه:به مناره بلندى گذر كرد و دستور به خراب كردن آن داد و سپس فرمود:مناره بالاتر از سطح مسجد نباشد. (ان عليا مر على منارة طويلة فامر بهدمها،ثم قال:لا ترفع المنارة الا مع سطح-المسجد) . (27)
در زمان«عمر بن عبد العزيز»،توسط او براى مسجد پيامبر،چهار مناره در چهار گوشه مسجد ساخته شد و ساختن مناره از زمان«وليد بن عبد الملك»به بعد،زياد شد. (28)
به نقل همان كتاب:«اسلام از تزيين مساجد نهى كرده،زيرا هدف از ساختن مساجد،حفظ مردم در مقابل سرما و گرماست و تزيين مساجد،دلها را از روى آوردن به طاعت،باز مىدارد و خشوعى كه بمنزله روح عبادت است از بين مىرود.و از«البحر الزخار»نقل شده كه:تزيين حرمين (مدينه و مكه) با راى و نظر موافق علماء نبوده بلكه دولتمردان جبار،بدون اجازه گرفتن از اهل فضل،آنرا انجام دادهاند و مسلمين و علماء هم،بدون رضايتسكوت اختيار كردهاند.و فقهاء گفتهاند كه:صرف موقوفات در آرايش و تزئين مساجد با طلا و رنگ آميزى جايز نيست.» (29)
بر بناى ساده و خشتى و چوبى مسجد زمان حضرت رسول،پس از وى،دگرگونيهائى افزوده گشت و نقش و نگار بر سنگ در ديوارها، و همچنين احداث ستونهاى سنگى داراى نقوش و سقفهائى مزين و آراسته پديد آمد.گر چه اين،جزء آن تزئينهاى ممنوع نبود، ولى در عين حال با اعتراض بعضى صحابه مواجه بود.و صاحب كتاب«فتح العلام»نقل كرده كه:«اولين كسى كه مساجد را تزيين كرد،«وليد بن عبد الملك»بود و بسيارى از اهل علم بخاطر ترس از فتنه و آشوب،سكوت كردند.» (30)
احداث«مقصوره»و محراب
به تدريج،مساجد از حالتسادگى خود بيرون رفت و از جمله چيزهائى كه در بناى مساجد احداث و ابداع شد،ساختن اطاقكها و غرفههائى بود بنام«مقصوره»يا«محراب»،براى نماز يا خطبه و سخنرانى. شكل آن غير از محرابهائى بود كه در مساجد كنونى موجود است.ساختن اين اطاقكهاى مخصوص خطيب و امام جماعت،كه اكثرا جنبه ايمنى داشت و هنگام نماز و خطبه،نوعى فاصله با مردم ايجاد مىكرد،بدعتى بود كه حتى امير المؤمنين (علیه السّلام ) با آن مخالفت و مقابله مىكرد و حتى در احاديث آمده است كه آنحضرت،هنگام برخورد با چنين موضعهائى در مساجد،آنها را مىشكست و مىفرمود كه اينها شبيه قربانگاههاى قوم يهود است! (عن على عليه السلام انه كان يكسر المحاريب اذا راءها فى المساجد و يقول:انها كمذابح اليهود.) (31)
آنچه كه در احاديث مكررى با عنوان محراب يا مقصوره آمده است و نهى شده،از اين قبيل بوده است. محراب،كه به معناى محل جنگ،صدر مجلس و محل ايستادن امام جماعت در مسجد است،به معناى غرفه و اطاقك هم ميباشد. و محراب به اين معنى،در زمان پيامبر نبوده و در عهد خلفاى بعد،از زمان عمر بن عبد العزيز به بعد ساخته شده است.و اگر در برخى روايات هم تعبير«محراب النبى»بيان شده،منظور محل نماز و مصلاى اوست. «مقصوره»هم،اطاقكى است كه داراى يك دريچه است و مردم،از آنجا به پيشنماز نگاه مىكردند و عثمان،اولين كسى بود كه در مسجد،مقصوره ساخت.و اين،بدنبال كشته شدن عمر بود.و هنگاميكه عثمان خليفه شد،مقصورهاى كوچك ساخت كه داخل آن جاى مىگرفت و نماز مىخواند. (32)
در اين رابطه بعنوان مثال،عمل«مروان بن حكم»،خليفه اموى،قابل ذكر است.وى،بدنبال حادثه سوء قصدى كه به او شد و كسى با چاقو به او زد و قصد ترورش را داشت و بالاخره دستگير و زندانى و پس از مدتى،اعدام شد، به فكر ساختن مقصورهاى محكم افتاد و مروان،اولين كسى بود كه در مسجد،مقصوره را با سنگهاى نقش و نگاردار ساخت و برايش دريجه قرار داد.معاويه هم بعد از ماجراى سوء قصدى كه به او شد،در مسجد،مقصوره درست كرد. (33)
ظاهرا در مورد برخى از اينان،همچون معاويه،سبب اختيار اين مقصورهها،شهادت على (علیه السّلام ) و بعضى ديگر در مسجد و در اثناء نماز بوده استيا بخاطر نوعى اظهار بزرگى و جبروت بوده،بخاطر دور ماندن و پوشيده ماندن از مردم،كه اين مقصورهها را ساختند تا هنگام نماز،داخل آن شده و از مردم،پنهان بمانند. (34)
در مورد اينگونه اطاقكهاى مشبك،به اين نقل هم توجه كنيد:
«...محراب و محاريب و مقاصيرى در شرع،نهى شده كه بناى جبارين از ترس بوده و مامومين،آنرا درك نمىكنند.نخستين محراب را عثمان از خشتساخت.بمنظور جلوگيرى از خطر...گفتهاند:مروان بعد از اينكه با كارد،مضروب شد،مقصورهاى مشبك در مسجد ساخت.همچنين معاويه در شام،پس از مضروب شدن از خارجى،براى حفظ خود مقصوره ساخت... (35)
اينگونه محاريب و مقاصير و اطاقكهاى دربسته كه خلفا مىساختند،حتى موجب بطلان نماز مىشود،در اين باره امام باقر (علیه السّلام) ضمن بيان احداث آنها نظر داده است كه نماز اقتدا كنندگان به چنين كسانى در اينگونه موارد،صحيح نيست:«هذه المقاصير انما احدثها الجبارون و ليس لمن صلى خلفها مقتديا بصلاة من فيها صلوة» (36)
از كتب فقهى ديگرى از جمله«مفتاح الكرامه»نقل شده كه اينگونه محرابها مكروه است،چرا كه بگونهاى است كه بين نماز گزاران و امام جماعت از دو طرف فاصله و جدائى مىاندازد و مثل مقصوره مىشود. (37)
گرچه اين بحث،مسئلهاى فقهى است و چه بسا در شرائط مختلف،احكام متفاوت داشته باشد ولى از آنجا كه به كيفيتبناى مساجد و معمارى آنها مربوط مىشد در اينجا عنوان گرديد. در زمينه تحولات ديگر در معمارى مساجد و تحليل ابعاد هنر اسلامى در اين مورد،مباحث ديگرى هم وجود دارد كه به فصل آينده موكول مىگردد.
تحولات تجمل گرايانه در بناى مساجد
با شكل گرفتن امت اسلامى در مدينه و تاسيس دولت اسلامى،پايههاى مدنيت مسلمين روز به روز مستحكمتر شد و روى آوردن به«سواد اعظم»و شهرنشينى و خانه سازى و زيستن در كنار تودههاى عظيم مردم،مورد تشويق قرار گرفت و با گذشت زمان و گسترش دامنه اسلام و فتوحات مسلمين و تحكيم روابط با ديگران،هنر معمارى اسلامى از كشورها و ملتهاى مختلف هم اقتباس كرده و از شيوههاى بناى آنان بهره مىگرفت. همچنانكه قبلا هم اشاره شد،نوع زندگى و شيوه حيات مردم،زمينه مساعدى براى شكوفائى هنرهاى معمارى نبوده است.آثار سنگين ساختمانى،به صورت چشم گيرى وجود نداشته است.بنابر نقلها:«قبل از اسلام،بعضى از قريهها و شهرها و قلعهها،در يمن، حجاز،حضرموت،بحرين و...برج و بار و وحصار داشته و حداكثر اينكه در داخل بعضى از خانهها و قصرها و معبدها تصاويرى بكار مىرفته است.گاهى هم در جاهائى چون يمن،سدهائى براى مشروب ساختن اراضى زراعتى يا آشاميدن مردم،احداث مىشده و افراد هم در شهرها بصورت قبيله قبيله مىزيستند.» (38)
در دوره امويان،با رشد روحيه تجمل پرستى و كاخ نشينى حاكمان و اميران،نوعى رقابتبا كليساهاى غرب مسيحى و قصرهاى حكومتى بيزانس و روم ايجاد شد و خلفاى بنى اميه در ساختن قصرها و كاخها و قلعهها و حتى مساجد،با استفاده از ابزار و امكانات و معماران،بناهاى عظيم و مجلل ساختند،با ايوان هائى بزرگ و ستونهائى كوتاه و بلند و محرابهائى شگفت و تزئيناتى اسرافى....هنر بيشتر در خدمتحاكميتها و اطرافيان حكومتها بود و فرمان خلفا و امرا در استخدام معماران هنرمند، هتساختن مدارس،مساجد و قصرها نافذ بود و در ساختن مدارس و مساجد هم،انگيزه غالب،حك نام خليفه و امير و والى بر پيشانى ساختمان بود.
آن سادگى زندگى و بساطتحكومت و بى آلايشى مساجد،پس از چندى تغيير يافت و خلافت اسلامى به«سلطنت موروثى» مبدل گشت و روحيه عياشى و خوشگذرانى و رفاه طلبى كه بر خلفاى نا لايق و حاكمان دنيا زده مستولى شده بود،آنان را به تقليد از تجملات ديگران واداشت.تا آنجا كه برخى از خلفاى اموى و عباسى،براى ساختن قصرها و معمارى بناهاى پرشكوه،از ابزار و مصالح و سنگهائى كه از جاهاى ديگر مىآوردند و معماران و مهندسان و هنرمندانى از مصر و ايران و كشورهاى اروپائى آن روز را بكار مىگرفتند. «...تا وقتى خلافت اسلامى در مدينه بود،خلفاى چهارگانه،مانند پيامبر،از اسراف و اتراف و هر چه كه مظهر اشرافيتباشد پرهيز مىكردند ولى وقتى خلافت در زمان معاويه به«دمشق» منتقل شد،معاويه ديد كه نياز به برپائى مساجدى پر شكوه و شامخ است كه از معابد بت پرستان و كليساى مسيحيان كمتر نباشد.» (39)
به اعتراف و تصريح ديگر مشابه همين،در مورد نقش خلفا در عظمت دادن به بناى مساجد و قصرها،از زبان«ارنست كونل»توجه كنيد:
«...روى آوردن به ساختن مساجد بزرگ و قصرهاى بلند براى فرمانروايان مسلمانان،از زمانى شروع شد كه خلافت اسلامى از مدينه به دمشق بدست معاويه،سر سلسله امويين منتقل شد.خلفاء چهارگانه پيش از او،به پيروى از پيامبر اسلام،از اتراف و اسراف و تجمل خوددارى مىكردند.معاويه كه دمشق را پايتختخود قرار داد تصميم گرفت كه مساجدى پر شكوه بسازد كه از معابد بت پرستان و كليساهاى مسيحيان كمتر نباشد و قصرهائى بنا كند كه درخشش و جلال آن در رقابت،از كاخهاى بيزانس عقب نماند.از اين رو،طبيعى بود كه يك حركت پر شتاب و پر نشاط معمارى شروع شد و مواد و مصالح و كارگر و معمار و هنرمندان را از همه جا دعوت كردند و استاد كارانى از سوريه و روم و ايران در آرايش و تزيين بناها به كار گرفته شد...و پس از سقوط بنى اميه هم،جريان همچنان در روزگار بنى عباس ادامه يافت،بخصوص در اسپانيا...» (40)
نقلى ديگر:
«تاريخ هنر اسلامى نشان مىدهد كه پادشاهان و اميران زيادى از بزرگترين رواج دهندگان تصوير و نقاشى بودهاند.خلفاى اموى و عباسى، در قصرهائى كه در شام و سامرا مىساختند از تصاوير و نقوش زيبا و رنگارنگ در ديوارها و سقفها بكار مىگرفتند.» (41) البته اينها بيش از آنكه نشانه تمدن متعالى مسلمين باشد،دليل دنيا زندگى و رقابت قدرتمندانى است كه بنام خليفه،مقدرات مسلمانان را در دست داشتند و«بيت المال»را به گونه دلخواه،خرج مي كردند. به اين نقل قول هم دقت كنيد:
«...شيوه و اسلوب مسجد،بر اساسى كه در زمان پيامبر و خلفاء راشدين بود،باقى نماند بلكه همپاى شكوفائى تمدن اسلامى، دگرگون مىشد و دولت اموى بر اين مسئله همت گماشت كه ارزش و بها و جلوه مساجد،از معابد يهود و نصارا كه در مصر و شام بود،كمتر نباشد.اين بود كه اسلوب بناى مسجد،با سابق فرق كرد و به تناسب شرائط دولت جديد و ملتهاى صاحب تمدن و هنرهاى شكلى كه به اسلام رو مىآوردند،از عناصر جديدترى برخوردار مىشد...» (42)
در مجموع،اين نقل قولها نشان دهنده آن«تحول تجمل گرايانه»است كه در بناى مساجد بخصوص از طرف خلفاء و حكومتها اعمال مىشد.
ابعاد ماورائى در هنر مسلمين
همچنانكه قبلا هم اشاره كرديم،گرچه عوامل گوناگونى در پديد آمدن آثار شگفت و پر شكوه معمارى در جهان اسلام،دستبه دست هم داده و اين عظمتهاى خيره كننده را آفريده است،ولى ذوق و ابتكار و عشق و محبت و انگيزه مذهبى مسلمين را نمىتوان ناديده گرفت.اين بعد،از وراى همه اين عوامل،كه احيانا مورد تاييد هم نمىتوانند باشند،خود را مىنماياند. مهم،كشف آن راز نهفته در بطن اين آفرينشهاست.آن انديشههاى ماورائى و احساسهاى عميق كه در ساختمان معابد و مساجد و كليساها و قبر سربازان گمنام و مزار اولياء الله و بناهاى كهن دينى وجود دارد،هرگز در خانههاى ارزانقيمتبساز و بفروش،نيست. شناخت اين انديشهها و احساسها ارزشمند است.گاهى در يك بنا،يك تاريخ،تجسم پيدا مىكند. بدون شك،آثار هنرى مسلمين در زمينههاى تصويرى و تجسمى و معمارى و خطوط هندسى و نقش و نگارها،از يك مايه غير مادى بر خوردار است و اين،از متن تفكر مذهبى و مايههاى مكتب سر چشمه مىگيرد.چرا كه نگاه هنرمند مسلمان به هستى،با نگرش يك انسان مادى فرق مىكند.از اين رو،اين بينش معنوى،در«اثر»او هم اثر مىگذارد.در قسمتهاى آغازين،به اين مسئله مهم،يعنى نگاه هنرمند و ديد او نسبتبه آفرينش و خدا و انسان و تاريخ و زندگى و فلسفه حيات،و زاويه خاص نگرش به هستى و موجودات،اشاره كرديم.در اينجا مقصود اشاره به ظهور جلوههاى معنوى و ماوراء ماديات در آن آفريدههاى هنرى مسلمانان است.
در فصلهاى سابق،جملهاى را از«هربرت ريد»نقل كرديم كه گفته بود هنر شرقى راز خود را آهسته فاش مىكند.و نيز گفته بود كه براى درك كامل آن،بايد چشمان تازهاى بدست آورد و با نگاه تازهاى به دنيا نگريست. شايد تعبير«آهسته فاش كردن»دقيق نباشد.زيرا مشخصههاى هنر اسلامى و فضاى معنوى حاكم بر آن،در اولين برخورد،خيلى روشن،خود را مينماياند.مقايسه حالتى كه براى يك تماشاگر و باز ديد كننده از«موزه آستان قدس مشهد»با يك موزه علمى و تاريخى در كشورهاى اروپائى و غربى ايجاد مىشود،روشن كننده مسئله است.در اولى،انسان،احساس محيطى گرم و با صفا و پر از معنويت و خلوص مىكند و در دومى،خود را در محيطى سرد و بى روح،حس مىكند.
تبلور اين بعد در بناهاى دينى
اين مسئله است كه هنرمند در معمارى خود،چه حالى و احساسى داشته،و در صدد بوده كه در بيننده اثر،چه احساسى را بيافريند؟ ! آيا مىخواسته كه ساختمان و بنا،بصورت يك شيئى تو خالى جلوه كند؟يا فضائى فراخ و گسترده و غير عادى به بيننده ارائه دهد؟! بيننده را در برابر يك شيئى مرموز و مبهم قرار دهد،يا كه او را با چيزى آشنا و فضائى روشن و مانوس مواجه سازد؟ و مساحت و زواي