در حال بارگذاری؛ صبور باشید
منبع :
یکشنبه

۱۴ شهریور ۱۳۸۹

۱۹:۳۰:۰۰
27052

راه‌های انتقال و تأثیر هنر اسلامی در اروپا

مسلمانان به ادبیات، علوم و فنون توجه و عنایت نمودند و به گونه‌ای ابتكار و نوآوری كردند كه چشمه‌ساری گوارا فراهم نمودند كه از اواخر قرن یازدهم میلادی، اروپا پیوسته از آن جرعه‌نوشی می‌كرد.

در زمان گذشته، این بازرگانی بود كه در كنار جنگ و روابط دوستانه، باعث انتقال بخش بزرگی از تمدن‌های انسانی شد و این در حالی بود كه بازرگانی در قلمرو دولت اسلامی جان گرفته بود؛ بازرگانی چه داخلی و چه خارجی در دولت عباسی پیوسته در حال گسترش بود.
جهان اسلام در زمینه‌ی بازرگانی خارجی، با غرب و شمال اروپا، خاور دور و قاره‌ی آفریقا روابط تجاری داشت. روابط بازرگانی با غرب اروپا بر پایه‌ی صادرات بندگان به جهان اسلام پی‌ریزی شده بود، این‌گونه كه بندگان را به بنادر فرانسوی آورده و سپس از آن‌جا به جهان اسلام حمل می‌كردند.
مبادلات تجاری بین جهان اسلام و دولت بیزانس و شمال اروپا پیوسته برقرار بود. دولت‌های اسكاندیناوی پوست خز را به جهان اسلام صادر می‌كردند و جهان اسلام حریر را از چین و فیل، ادویه و چوب را از هند وارد می‌نمود. و به همین صورت طلا، آبنوس و عاج از قاره‌ی آفریقا به جهان اسلام صادر می‌شد.
اما بازرگانی داخلی، یا از طریق راه‌های خشكی یا راه‌های آبی مانند رودخانه‌ها، كانال‌ها و دریاها صورت می‌گرفت. قابل ملاحظه است كه اعراب به راه‌ها به عنوان وسیله‌ی ارتباطات و انتقال متاع‌ها و رهگذار كاروان‌ها اهتمام داشتند، لذا در جهت تجهیز این جاده‌ها به عمارات یا منازلی برای استراحت، همت گماشتند و چاه‌ها و چشمه‌هایی را برای رساندن آب لازم برای مسافران حفر نمودند. بی‌شك رسیدگی به راه‌ها در اسلام از واجبات شرعی شمرده می‌شود زیرا از آن‌ها در جهت حج خانه‌ی خدا و زیارت مسجد شریف نبوی استفاده می‌شود.
«تمدن اسلامی از اواخر قرن یازدهم میلادی راه خویش را به غرب اروپا باز كرد و در این راستا راه‌های متعددی در پیش گرفت كه مهم‌ترین آن‌ها سه راه است؛ اول: اندلس، دوم: سیسیل و سوم: سرزمین‌های خاور نزدیك و جنگ‌های صلیبی مربوط به آن‌ها.
این راه‌ها را مورد بحث قرار خواهیم داد تا اهمیت هر طریق در پیوند تمدنی جهان اسلام با غرب اروپایی را بیان كرده باشیم.»(2)

اندلس (اسپانیا)

«در اوایل قرن هشتم میلادی، وقتی مسلمانان اندلس را فتح كردند، این سرزمین از حیث انتشار جهل و عقب‌ماندگی، هرج و مرج برخاسته از كشمكش‌های اجتماعی و فروپاشی داخلی و فنته‌های قومی و قبیله‌ای با بقیه‌ی سرزمین‌های غرب اروپا تفاوتی نداشت. اما مسلمانان بعد از فتح، آن را به مرحله‌ی استقرار و سازندگی رساندند. و در مسیر احیای زمین‌های مرده و بایر، آبادی شهرهای ویران و فعال نمودن تجارت راكد و جان دادن به صنعت عقب‌مانده گام برداشتند تا جایی كه اندلس تحت خلافت قرطبه (كردوا)، ثروتمندترین و پرجمعیت‌ترین نواحی اروپا شد.»(3)
«مسلمانان به ادبیات، علوم و فنون توجه و عنایت نمودند و به گونه‌ای ابتكار و نوآوری كردند كه چشمه‌ساری گوارا فراهم نمودند كه از اواخر قرن یازدهم میلادی، اروپا پیوسته از آن جرعه‌نوشی می‌كرد. اندلسی‌ها در راه به دست آوردن علوم مشرق اسلامی از هیچ تلاشی فروگذار نكردند؛ چه با فراخواندن دانشمندان مشرق مانند «ابی علی قالی» به اندلس، چه با سفر هیئت‌هایی از غرب اندلس به مشرق برای دانش و معرفت‌اندوزی مانند «یحیی بن یحیی لیثی» و چه از طریق گردآوری كتب كه خود از مهم‌ترین ابزارهای فعالیت علمی است؛ به گونه‌ای كه خلیفه «حَكَم دوم» مهم‌ترین تألیفات و مصنفات عربی در علوم قدیم و جدید را فراهم نمود. لذا مردم در زمان او به طور گسترده‌ای به خواندن كتب پیشینیان و آموختن مشارب و اندیشه‌های آن‌ها روی آوردند تا آن‌جا كه شمارگان كتاب‌‌های موجود در كتابخانه او به هزاران رسید.»(4)
«تمدن اسلامی در اندلس در نیمه‌ی دوم قرن دهم میلادی در حالی به اوج خود رسید كه «قرطبه» -پایتخت خلفای اموی – از بزرگ‌ترین شهرهای دنیای متمدن گردید؛ به گونه‌ای كه در آن بیش از دویست هزار منزل وجود داشت كه یك میلیون نفر جمعیت، در آن‌ها سكونت داشتند. همین برای مباهات كردن قرطبه كافی است كه ساكنینش در آن دوره قادر بودند شب‌هنگام در خیابان‌ها زیر نور چراغ‌های عمومی تردد داشته باشند؛ حال آن‌كه شهر لندن، تا هفت قرن بعد حتی یك چراغ روشن در هنگام شب در راه‌هایش نداشت. به همین صورت تمدن اسلامی خصوصاً در ابعاد فرهنگی، اقتصادی و هنری در اندلس پیوسته نورافشانی می‌كرد و این امر ادامه یافت تا در قرن دوازدهم و سیزدهم و بعد از این دو، غرب اروپا را روشن كند.
سیاست تساهلی كه مسلمانان نسبت به اهل ذمه - از مسیحی و یهودی- پیش گرفتند، به این خیزش عظیم در اندلس كمك كرد. این‌گونه بود كه ساكنان اسپانیایی اندلس به استفاده از زبان عربی روی آوردند به‌ علاوه آن را بر زبان لاتینی ترجیح دادند؛ همان‌گونه كه بسیاری از یهودیان نزد اساتید عرب شاگردی نمودند.»(5)
«این‌گونه مكتب بزرگی از غیر مسلمانان به وجود آمد كه اعضای آن ‌توانستند نقش سفیران بین تمدن اسلامی از طرفی و اهالی غرب اروپا را از طرف دیگر ایفا كنند. یهودی‌ها به گونه‌ی فعالی در حیات فرهنگی در اندلس مشاركت داشتند و این به خاطر كتاب‌های عربی فراوانی بود كه ترجمه نمودند. باید در نظر داشت كه فعالیت یهود اسپانیا، جزء جدایی‌ناپذیری از فعالیت فرهنگی مسلمانان بود. میزان شیفتگی اسپانیایی‌ها به فرهنگ عرب و اقبال آن‌ها به تمدن مسلمین در گفته‌ی «فارو» روشن می‌شود آن‌جا كه می‌گوید «برادران [كشیش] مسیحی من كتاب‌های فقها و فلاسفه‌ی مسلمان را فرامی‌گیرند تا شیوه‌ی بلیغ عربی را بیاموزند.»(6)
«هنگامی كه در سال 1085م طلیطله در دست مسیحی‌ها افتاد. جویندگان دانش از نواحی مختلف اروپای غربی برای استفاده بیشتر از تحقیقات اسلامی، به گونه‌ی بیشتری به اسپانیا سرازیر شدند و حركت ترجمه از عربی فعال شد و بسیاری از تألیفات عرب در علوم و فنون مختلف به «لاتین» ترجمه شد. به همین صورت بسیاری از تألیفات یونانی‌ها، مثل كتاب‌های جالینوس و بقراط و افلاطون و ارسطو و اقلیدس و جز این‌ها، از زبان عربی گرفته و ترجمه شد. در میان فرمانروایان مسیحی اسپانیا كسانی مانند «الفونس پنجم» - پادشاه قشتاله- و لیون كه به حكیم ملقب بود (1252 م – 1284 م) وجود داشتند كه به فرهنگ عربی اسلامی اهتمام داشتند.
بعضی از مسیحی‌های متعصب – مانند اسقف اعظم «اگزیمنیس» كه هشتاد هزار كتاب از كتاب‌های عرب را بعد از راندن آن‌ها از اسپانیا سوزاند – پنداشتند كه می‌توانند آثار تمدن اسلامی را از اندلس محو نمایند امّا از این نكته غفلت كردند كه آن‌چه عرب از راه‌های هموار و سنگفرش، كاخ‌های مرتفع، مسافرخانه، دیدبانی و غیره بر جای گذاشت، همه‌ی این‌ها عهده‌دار ماندگار كردن اسم عرب هستند تا آن‌جا كه «لوبون» می‌گوید: در اسپانیای معاصر چیزی از اعمال و دستاوردهای آبیاری جز آن‌چه عرب آن را به انجام رسانده است پیدا نمی‌شود.
خلاصه این‌كه عرب با مردم اندلس درآمیختند و از آنان همسر اختیار كردند و هر كجا رفتند دین و زبان و فرهنگ خود را منتشر نمودند. عرب از نظر اندیشه مردمانی باز بودند؛ لذا به داد و ستد [فرهنگی] روی آوردند. آن‌ها دین خود را بر كسی تحمیل نكردند، اما اوضاع ظالمانه‌ی اجتماعی در دوره‌ی «گوت‌ها» گروه‌های زیادی از مردم را به اسلام كشانید و این‌گونه از همان لحظه‌ی آغاز، روند اختلاط اجتماعی به گونه‌ی وسیعی بین عناصر مختلفی كه ملت اندلس را شكل می‌دادند، شروع شد و داد و ستد مدنی و فرهنگی عربی نفوذ گسترده‌ای در اسپانیای مسیحی پیدا كرد. اما دولت‌های اسلامی در اندلس كم‌كم رو به ضعف نهادند و در مقابل، قوت و استحكام پادشاهی‌های مسیحی رو به فزونی نهاد تا آن‌جا كه طلیطله در سال 1085م در دست مسیحی‌ها افتاد تا كار به سقوط دولت كوچك غرناطه در سال 1492 میلادی انجامید.»(7)

سیسیل

«عرب‌های پیروز یا حكام تونس، جزیره سیسیل را كه تحت تسلط حكومت بیزانس بود در سال 212 هجری / 827 میلادی فتح كردند و این جزیره تا آن هنگام كه «نورماندی‌ها» در سال 484 هجری / 1091 میلادی بر آن چیره شدند در دست مسلمانان بود.
علوم مسلمانان از طریق جزیره‌ی سیسیل به غرب اروپا راه پیدا كرد و این در همان زمانی بود كه مسلمانان به حفر زه‌كشی‌های آب و كانال پرداختند و آبراه‌هایی كه پیش از آن‌ها ناشناخته بود را ساختند و همین‌طور كشت پنبه و نیشكر را به سیسیل وارد نمودند. در صنعت، مسلمانان از ثروت طبیعی جزیره بهره‌برداری كردند و از آن نقره، آهن، مس و گوگرد استخراج نمودند و صنعت حریر را به جزیره وارد كردند. بازرگانی سیسیل در دوره عرب، در چهارچوبی گسترده انجام می‌پذیرفت. هم‌اكنون در سیسیل از ساختمان‌های عرب جز تعداد اندك و نادری باقی نمانده است امّا همگی شكوه و زیبایی افسونگری را گواهند. «الادریسی» شهر «پالرمو» (پایتخت سیسیل) در زمان حاكمیت «روجر دوم» - یعنی اندكی پس از زوال حكومت عرب – را توصیف كرده و قصرها، خانه‌ها و گردشگاه‌های آن را ستوده است و بدین طریق تفاوت فراوان آن با اوضاع فرهنگی، عمرانی اقتصادی و اجتماعی سیسیل در آغاز استقرار مسلمانان در آن‌جا آشكار می‌شود.»(8)
«...تمدن اسلامی با انتهای حكومت مسلمانان بر جزیره پایان نمی‌پذیرد، بلكه پادشاهان «نورمان» كه به حمایت از عرب و رسیدگی به آن‌ها پرداختند، از تمدن اسلامی پشتیبانی نمودند زیرا می‌دانستند كه سود این كار به خودشان برخواهد گشت. روجر اول (1061م – 1101م) احكام و فرامین خویش را در كنار لاتینی و یونانی، به عربی می‌نوشت و سكه‌هایی‌ كه این پادشاه ضرب كرده است از این جهت متمایز بوده كه رویش نوشته‌ای عربی داشت و طرف دیگر آن را به لاتینی و یونانی نوشته بودند و به همین طریق بعضی از سكه‌های او مشتمل بر شعار اسلامی و بعضی دیگر دارای شعار مسیحی بودند. جانشینان روجر اول، هم از سُنت او درس گرفتند لذا روجر دوم (1129م – 1154 م) دانشمندانی از عرب را به یاری طلبید و ولیم دوم (1166 م – 1184 م) زبان عربی را آموخت و در مهم‌ترین امور خود به مستشاران عرب رجوع نمود. پادشاهان سیسیل ردایی حریری می‌پوشیدند كه با نوشته‌هایی عربی به خط كوفی پیراسته شده بود و تاریخ آن به سال 1133م برمی‌گشت. به همین صورت پادشاهان «نورمان» در سیسیل نگهبانانی از عرب برای خود گماشتند كه لباس‌شان با لباس نگهبانان نورمان تفاوت داشت.
شكی نیست كه در قصر‌های پادشاهان نورمانِ سیسیل، به شعر عربی پرداخته می‌شد و در قرن دوازدهم و در عهد امپراطور فردریك دوم مكتب سیسیل در شعر ظاهر شد زیرا او به علت آموختن زبان عربی، خود به مظاهر شرقی و عربی احاطه داشت و همان‌طور كه ستاره‌شناسان و ادبا را ترغیب می‌كرد، از ترجمه كتاب‌های عربی پشتیبانی می‌‌نمود.» (9)

خاور نزدیك و جنگ‌های صلیبی

«سرزمین‌های شام و خاور نزدیك در انتقال مظاهر تمدن اسلامی به غرب اروپایی در قرون وسطی تأثیر گذاشت. این تأثیر از رهگذار جنگ‌های صلیبی بوده كه از آن‌ها روابط سیاسی، فرهنگی و بازرگانی بین خاور اسلامی و باختر مسیحی به وجود آمد.
صلیبی‌ها برای طلب دانش به منطقه‌ی شرق و سرزمین‌های شام نیامده بودند و زندگی تازه‌ی آن‌ها متمایز بود با خشونت، ساختن قلعه‌ها و دژها و ماندن در استحكاماتی كه در شام، در وسط اقیانوس وسیع اسلامی بنیان نهاده بودند. ستم و گران‌باری جنگ تنها هنگامی از بین رفت كه آخرین دژهای صلیبی كه شهر «عكا» باشد در شام در سال 1291م به تصرف درآمد. این‌گونه بود كه صلیبی‌ها فرصت یك زندگی آرام و مستقر كه برای پرداختن به فعالیت فكری و فرهنگی ضروری است را پیدا نكردند و بر خلاف برادران اروپایی آن‌ها در اندلس و سیسیل، صلیبی‌ها فرصت پیوند مسالمت‌آمیز با عرب را به دست نیاوردند. اگر چه صلیبی‌ها توانستند تعدادی حكومت نیرومند در شام مانند پادشاهی مشهور بیت‌المقدس را تأسیس نمایند اما در حقیقت تمام این واحدهای صلیبی، سنگرها و پادگان‌های پراكنده‌ای در میان اقیانوس وسیعی از دشمنان بودند؛ لذا جوی از رعب و وحشت بر تمام آن‌ها سایه افكنده بود كه با وجود آن یك حیات علمی ثمربخش به هیچ وجه امكان‌پذیر نبود.» (10)
«باید اعتراف كرد كه جنگ‌های صلیبی از اتصال فرهنگی و تمدنی بین مسلمانان و صلیبی‌ها خالی نبود. از بعد زبانی، بسیاری از اصطلاحات و كلمات عربی در زبان‌های اروپایی داخل شد. به همین صورت جنگ‌های صلیبی در پیشرفت فنون نظامی اروپائیان خصوصاً در ساخت قلعه‌ها و دژها، تأثیر گذاشت. علاوه بر این جنگ‌های صلیبی در پیشرفت عملیات‌های محاصره، به كارگیری منجنیق‌ها و دژكوب‌های ویرانگر و نیز استخدام زره آلات برای سواران و اسب‌هایشان و ارسال نامه‌های جنگی به وسیله كبوتران نامه‌بر تأثیر گذاشت.
این احتمال می‌رود كه مشرق اسلامی همان منبعی باشد كه مغرب اروپایی در هنگام جنگ‌های صلیبی در نتیجه اتصال با مسلمانان از آن بهره برده باشد. جنگ‌های صلیبی به برقراری فعالیت بازرگانی بین شرق و غرب انجامید و این فعالیت در اوضاع سیاسی، اقتصادی و اجتماعی اروپا اثر گذاشت و زندگی عربی، در نتیجه رشد تبادل تجاری، بر زندگی اروپایی تأثیر گذاشت. لذا ملاحظه می‌كنیم كه گیاهان، محصولات و درختان جدیدی مانند كنجد، برنج، خربزه و سیر از شرق دریای مدیترانه به غرب این دریا راه پیدا كرد و بسیاری از داروها، رنگ‌ها و ادویه شرقی در غرب منتشر شد. گذشته از این بعضی از آداب و رسوم و آئین‌های اسلامی به غرب منتقل شد.»(11)
«در حقیقت در قرون وسطی، زمانی برای غرب اروپا فرا رسید كه مردم از سخت‌گیری كلیسا، كه اندیشه آن‌ها را دایره‌ی كوچكی محدود ساخته بود، به تنگ آمدند و جستن حیات علمی و فكری پربارتر و متنوع‌تری را آغازیدند.
در همان هنگام كه كلیسا، اندیشه مردم را در غرب اروپا به بند كشیده بود و آن‌ها را مجبور می‌كرد كه در محدوده‌ی خاصی فعالیت فكری داشته باشند، اندیشمندان اسلامی مانند ابن‌رشد، در آزادی اندیشه مثال‌زدنی بودند. این‌گونه بود كه اروپایی‌ها روی به سمت تمدن اسلامی گرداندند و برای پژوهش در دانش مسلمانان رهسپار گردیدند. این خود آثاری روشن بر اندیشه‌ی اروپایی باقی گذاشت. از این جمله می‌توان «ادیلارد الباتی» را نام برد كه دو علم فلك و هندسه را آموخت و از مصر، شام و اندلس دیدن كرد و همانند او «لئوناردو فیبوناچی» است كه به مصر و سرزمین‌های شام سفر كرده و جبر را از مسلمانان فراگرفت.» (12)
«با توجه به این‌كه استفاده از عصاره‌ی اندیشه‌ی عربی جز از طریق جنبش عظیم ترجمه صورت نمی‌گرفت، بسیاری از عربی‌دانان غیر عرب به ترجمه بسیاری از مؤلفات عربی به لاتینی كمر همت بستند و امكان این را برای غرب اروپایی فراهم نمودند تا از فراورده‌ی قریحه‌ی عربی اسلامی به طور گسترده‌ای استفاده نمایند.» (13)

جنبش ترجمه

«اروپا در بین قرن‌های دوازدهم و پانزدهم شاهد نهضتی بود كه در دو بعد علمی و فلسفی، از طرفی با میراث یونانی و از طرف دیگر با میراث عربی اسلامی ارتباط داشت. اروپا نمی‌توانست از این دو میراث جز از طریق جنبش عظیم ترجمه از عربی و یونانی استفاده كند.
اما میراث یونانی در دوره‌های تاریك سده‌های میانی در غرب اروپا مورد توجه قرار نگرفت حال آن‌كه به طور كافی در شرق مورد تقدیر و توجه قرار گرفت و عرب به فرهنگ‌ها و علوم مختلفی كه در غرب آسیا یافت اهتمام فراوان و توجه بالایی از خود بروز داد و تمدن اسلامی با جنبش ترجمه از فارسی، سریانی، یونانی، هندی و چینی به عربی متمایز گشت.» (14)
«بنی‌امیه بهره‌ی كافی از حكمت و بلند نظری داشتند كه باعث شد مدارس بزرگ مسیحی، صائبی یا فارسی را در اسكندریه، بیروت، حرا، نصیبین و نیشابور دایر باقی گذارند (15) لذا این مدارس كتب اصلی در فلسفه و سایر علوم كه اكثرشان به سریانی ترجمه شده بود را حفظ كردند. این كتب به سرعت مسلمانان آشنا به دو زبان سریانی و یونانی را مجذوب خود ساخت و دیری نپایید كه علاوه بر یهود و نسطوری‌های مسیحی، عده‌ای از مسلمانان كمر به ترجمه این كتب به عربی بستند.
روش سریانی‌ها این‌گونه بود كه ابتدا كتاب یونانی را به زبان خودشان - سریانی - برگردانند سپس آن را از سریانی به عربی ترجمه نمایند و این‌گونه، سریانی‌ها - پیروان كلیسای شرقی سریانی – بزرگ‌ترین حلقه‌ی اتصال بین دو فرهنگ هلنی و اسلام شدند.
این حركت علمی و جنبش ترجمه به عربی در عصر عباسی نیز ادامه یافت، كه در این دوره مسلمانان بین میراث یونان و علوم ایرانیان، هندیان و چینیان ارتباط برقرار كردند به گونه‌ای كه زبان عربی وسیله‌ی علم و معرفت گردید كه بلندترین قله‌های سربلندی و رفعت كه تمدن بشری در سده‌های میانی به آن رسیده بود را بیان می‌كرد. عرب توانست علاوه بر ترجمه‌ی مجموعه‌ای از كتب فارسی و هندی، كتب‌های فلسفی ارسطو و افلاطون و كتب طبی جالینوس را ترجمه كند و این‌گونه جویندگان معرفت از عرب توانستند آن‌چه یونان طی سال‌های متمادی تولید كرده بود را درك و هضم كنند. لذا راهی در برابر غرب اروپایی جز ترجمه از عربی به لاتینی باقی نماند. گذشته از این، دانشمندان مسلمان مانند ابن‌رشد، شروحی را بر فلسفه‌ی ارسطو نوشتند كه دانشمندان غربی به این شروح عنایت و اهتمام داشتند.» (16)
«مهم‌ترین مراكز ترجمه از عربی به لاتینی عبارت بود از اندلس و سیسیل و در حقیقت اندلس مركز اصلی ترجمه از عربی به لاتینی بود. لذا بسیاری از چهره‌های نهضت اروپایی در قرن دوازدهم، به قصد جرعه‌نوشی از دریای تمدن اسلامی در علوم و آداب مختلف، رهسپار اندلس شدند. از جمله كسانی كه در قرن دوازدهم روانه‌ی اسپانیا شدند می‌توان «ادیلارد» انگلیسی و «هرمان» از آلمان و «جیرارد» از كریمونای ایتالیا را نام برد و این‌ها گذشته از اهل اسپانیا - كه عرب شده بودند - و یهود است كه به برگرداندن معارف عربی و ترجمه‌ی آن‌ها اهتمام داشتند؛ كه به عنوان نمونه می‌توان به پطرس فونس، حنا اشبیلی و ابراهیم‌بن‌عزرا و غیر از این‌ها اشاره كرد.»(17)
«جنبش ترجمه از عربی در بارسلون، لیون و طلیطله فعال شد؛ جایی كه سراسقفش، كتابخانه‌ی بزرگی را برای ترجمه از عربی به لاتینی، دایر نمود و در آن‌جا بسیاری از اصلی‌ترین كتاب‌های مرجع عربی، به لاتینی ترجمه شد.
«روبرت شستری» قرآن را برای اولین‌بار به لاتینی ترجمه كرد و همین‌طور كتاب خوارزمی در ریاضیات را علاوه بر بعضی مؤلفات عربی دیگر در شیمی و ستاره‌شناسی ترجمه كرد. به همین صورت، «جیرارد كریموتاوی» در طلیطله به ترجمه كتاب‌های عربی در تمام علوم و فنون كمر بست و بیش از هفتاد كتاب از تألیفات عربی را ترجمه كرد كه حوزه‌های مختلف معرفت خصوصاً ریاضیات و طبیعت، شیمی و پزشكی را شامل می‌شد.» (18)
شكی نیست كه عرب با تسامح فراوانی كه نسبت به بیگانگان و غیرمسلمانان داشت فرصت خوبی را برای این عناصر فراهم نمود تا نزد مسلمانان به شاگردی و بهره‌برداری بنشینند، تا آن‌جا كه یكی از نویسندگان اروپایی این‌گونه اظهار می‌دارد: «تمدن اسلامی به سبب تسامح خود نسبت به عناصر بیگانه بود كه رشد و تعالی پیدا كرد.»
«سیسیل نیز به نوبه‌ی خود نقش مستقیم و بی‌واسطه‌ای در جنبش ترجمه از عربی داشت. موقعیت سیسیل به عنوان حد فاصل بین اروپا و آفریقا، آن را در این نقش‌آفرینی كمك كرد. به علاوه این جزیره از سال 827م تا 1901م تحت حكومت مسلمانان بود و در عصر نورمن نیز كه عرب را در حكومت آن باقی گذاشتند، قسمت بزرگی از ساكنان مسلمان و نیز فرهنگ عربی‌اش را حفظ كرد.
در سیسیل بسیاری از كتاب‌های عربی ترجمه شد؛ در سال 1150م، ایوجینوس بالرمی، كتاب بطلمیوس را ترجمه كرد و در سال 1162م كتاب‌های دیگری در ستاره‌شناسی و ریاضیات از عربی ترجمه شد. از میان مترجمین در قرن سیزده، فرج‌بن‌سالم یهودی به شهرت رسید. او اصالتاً سیسیلی بوده و در پالرمو، پایتخت سیسیل به علم‌آموزی پرداخت و بسیاری از كتب عربی را به لاتینی ترجمه كرد.» (19)

اثر تمدن اسلامی در سرزمین‌های غرب

در هنرهای قرون وسطی، عصر رنسانس و قرن هجدهم، بعضی از هنرمندان به اضافه كردن اشكال هنر اسلامی به كارهای‌شان، به گونه‌ی تكمیل یا تزئین، روی آوردند بدون این‌كه هنگام نقل شكل‌های حروف نوشتاری عربی، از محتوای كلمات باخبر باشند یا معنایی را كه نقش تزئینی نزد هنرمند مسلمان داشت را درك كنند؛ آن‌ها تنها فرم بدون محتوا را منتقل می‌كردند به گونه‌ای كه نشان می‌داد آن‌هایی كه در خارج [از فرهنگ اسلامی زندگی می‌كنند] شیفته‌ی ظاهر این اشكال تزئینی هستند.

«قرن دهم میلادی، انتشار روند بیابان‌نشینی در تمام منطقه‌ی خاورمیانه را شاهد بود كه این افزایش نه به معنای زیاد شدن تعداد صحرانشینان و نه‌نقش اقتصادی آن‌ها بلكه به معنای بزرگ شدن نقش سیاسی و نظامی آن‌ها بود. اما مغرب اسلامی، به رغم روابط فرهنگی و اقتصادی كه با شرق داشت از فرهنگی بهره می‌برد كه بسیار متفاوت از شرق بود زیرا دوره‌ای را تجربه می‌كرد كه در اسپانیا و در قرطبه زیر سایه خلافتی قدرتمند بود.»(20)

فلورنس سرآغازی واقعی برای عصر رنسانسی است كه در آینده به درازا می‌كشید و حق این است كه شهر «فلورانس» اولین جرقه برای آغاز عصر رنسانس بوده و این به خاطر نهضت فراگیری بود كه در علم و هنر در این شهر به وقوع پیوست، خصوصاً در عهد «كوزیمو» و «لورنزو» كه بزرگ‌ترین مردان خاندان حاكم «میدچی» بودند. این دو، این رویّه را داشتند كه مخطوطات یونانی و عربی را خریداری می‌كردند و از عملیات كشف آثار تاریخی حمایت مالی می‌نمودند و همین‌طور از علما، ادبا و هنرمندانی كه از قسطنطنیه و اندلس، به فلورانس وارد می‌شدند، به بهترین نحو پذیرایی می‌نمودند. از این گذشته، كتابخانه‌ها، موزه‌ها و مراكزی علمی بنا نهادند تا آن‌جا كه فلورانس در عهد آن دو، شبیه‌ترین شهرها به آتن در عصر طلایی‌اش شد.

در پرتو این فعالیت و نیز توجه و اهتمام به منابع اصلی و گوناگون، گرایش انسانی جدیدی آشكار گشت و همان‌طور كه بیان شد وجهه‌ی زندگی و هنر را چندین قرن متحول كرد. واضح است كه در این جنبش، جانبداری از یك عقیده‌ی مشخص یا فكر معین وجود نداشت بلكه تمام عقیده‌ها و افكار را با آغوش باز پذیرا بود و معیار و میزان معتبر در تشخیص صحیح و غیر صحیح تنها عقل بود لذا تمام ثروت‌های معنوی كه احیا شده و به دایره‌ی زندگی آورده شده بودند، بر محك عقل عرضه می‌شدند و مادامی كه عقل بروز كند، همراه آن آزادی قبول و انكار نیز بروز خواهد نمود. لذا دیگر چیزی [به گونه‌ای كه نتوان در مورد آن به بحث و بررسی پرداخت] نبود و همین‌طور تعالیمی كه بر عقل و روح انسان فرض بشود وجود نداشت و این انسان بود كه همه‌چیز بود و او اصل و محور بود. این رویكرد و برداشت در توجه و عنایت صرف به بررسی علوم مربوط به انسان انعكاس پیدا كرد كما این‌كه در ابداعات هنری انسان در آن زمان بازتاب داشت و به‌گونه ملموسی بر آن‌ها اثر گذاشت.» (21)

«لذا قرن یازدهم برای اروپایی‌ها، عصر كشف «دیگران» بود و این دیگران برای اروپا، از یك جهت همان امپراطوری بیزانس و از جهت دیگر جهان اسلام بود و مسلمانان همواره نقش دیگرانی را ایفا می‌كردند كه در عین غایب بودن، حاضر بودند؛ آن‌ها برای غربی‌های كاتولیك همان دشمن مخوف و ناپسند و همان همسایه مترقی و پیشرفته‌ای بودند كه در اندلس، سیسیل، سرزمین‌های شام و مصر و شمال آفریقا سكونت داشتند و همواره مورد رشك بودند. جنگ‌های صلیبی- از طرفی در فلسطین، مشرق و مغرب عربی بر ضد مسلمانان و از طرف دیگر بر ضد دولت مسیحی بیزانس- تلاشی سرسختانه بود كه غرب كاتولیك برای خارج شدن از پوست تنگ اروپا به آن روی آورد. در سده‌های میانه، تمدن اروپایی از تمدن عربی اسلامی تأثیر پذیرفت و بازرگانی، همان وسیله پیوندی اسلامی- مسیحی در قرون میانه بود. از قرن یازدهم به بعد اروپایی‌ها در دریای مدیترانه در بازرگانی فعالیت داشتند و مسلمانان بر روی آب‌های این دریا در فعالیت آن‌ها مشاركت داشتند. این فعالیت تجاری افزایش پذیرفت و بعد از سال 1000م نیز به رشد خود ادامه داد. گذشته از سرزمین‌های مغرب عربی اروپایی‌ها از اسلامی كه از مصر و عراق و ایران می‌آمد، تأثیر می‌پذیرفتند و هنرهای انتزاعی(22) اروپایی در سده‌های میانه متأثر از تمدن عربی اسلامی بودند و حقایقی وجود دارد كه به این نكته اشاره دارند كه هر فكر و شكل در بسیاری از هنرهای اروپایی منبع و ماخذی اسلامی دارند.» (23)

پاورقی‌ها:

1- این مقاله ترجمه‌ای است از فصل سوم كتاب أثر الفن الاسلامی علی التصویر فی عصر النهضة، (= اثر هنر اسلامی بر نگارگری در عصر رنسانس) تألیف: ایناس حسنی، چاپ اول، 2005م- 1425هـ، دارالجیل للنشر و الطباعة و التوزیع، عنوان فصل سوم این كتاب: «طرق انتقال و تاثیر الفن الاسلامی در اروبا « می‌باشد.
2- د. اسماعیل احمد یاغی: اثر الحضارة الاسلامیه فی بلاد الغرب، مكتبه العبیكان، الریاض، 1997، ص 34.
3- گوستاو گرونیباوم: حضارة الاسلام، ترجمه عبد العزیز جاوید، القاهرة، 1956، ص 81-82،
4- د. عزالدین فراج: فضل العلماء المسلمین علی اروبا، ص 221، 225.
5- د. اسماعیل احمد یاغی، اثر الحضارة الاسلامیة فی بلاد الغرب، مكتبة العبیكان، الریاض، 1997،ص 35، 36.
6- د. سعید عاشور: المدنیة الاسلامیة و اثرها فی الحضارة الاروبیة، القاهرة، 1963، ص 52-53.
7- د. اسماعیل احمد یاغی، اثر الحضارة الاسلامیة فی بلاد الغرب، مكتبة العبیكان، الریاض، 1997، ص 36، 37.
8- د. سعید عاشور: المدنیة الاسلامیة و اثرها فی الحضارة الاروبیة، القاهرة، 1963، ص 53، 55.
9- د. عزالدین فراج: فضل العلماء المسلمین علی اروبا، القاهرة، 1988، ص235.
10- د. سعید عاشور: المدنیة الاسلامیة و اثرها فی الحضارة الاروبیة، القاهرة، 1963، ص 57، 60.
11- د. اسماعیل احمد یاغی: مرجع گذشته، ص 40 – 41.
12- د. سعید عاشور: منبع گذشته، ص 59 - 60.
13- د. اسماعیل احمد یاغی: منبع گذشته، ص 42.
14- د. اسماعیل احمد یاغی: منبع گذشته، ص 42.
15- خواننده‌ی عزیز خود واقف است كه بنی‌امیه چه صفحات تاریكی در تاریخ به یادگار گذاشته كه جایی را برای این مدح و تمجیدها برای خود باقی نگذاشته است. درست آن است كه این نقاط روشن را از شیوه و سیره‌ی اسلامی بدانیم كه تا به آن به هر میزانی عمل شد موجب پدید آمدن افتخارات بزرگی شد و شیوه‌های امثال بنی‌امیه مسلمانان را رفته‌رفته از چنین اسلامی محروم ساخت... مترجم.
16- فیلیپ حتی: تاریخ الاسلام، ج 2، بیروت 1993، ص 380، 444.
17- د. اسماعیل احمد یاغی: منبع گذشته، ص 44.
18- گوستاو گرونیباوم: حضارة الاسلام، ص 432.
19- منبع سابق، ص 439.
20- كلود كاهن: الشرق و الغرب زمن الحروب الصلیبیة، ترجمة: احمد الشیخ، نشر سینا، 1995، ص 17.
21- عز الدین اسماعیل: منبع گذشته، ص 85.
22- الفنون التشكیلیه
23- دیونیسیوس آجیوس، ریچارد هیچكوك: التاثیر العربی فی اوروبا العصور الوسطی، ترجمه: د. قاسم عبده قاسم، عین للدراسات و البحوث، القاهره، 2000، ص 60.


منبع: سایت فیروزه

تماس با هنر اسلامی

نشانی

نشانی دفتر مرکزی
ایران ؛ قم؛ بلوار جمهوری اسلامی، نبش کوچه ۶ ، مجمع جهانی اهل بیت علیهم السلام، طبقه دوم، خبرگزاری ابنا
تلفن دفتر مرکزی : +98 25 32131323
فاکس دفتر مرکزی : +98 25 32131258

شبکه‌های اجتماعی

تماس

تمامی حقوق متعلق به موسسه فرهنگی ابنا الرسول (ص) تهران می‌باشد