كانت ضمن تفكيك حوزهي زيبايي از قلمرو حقيقت و خير، به تنظيم لحظات زيباييشناسانه و احكام ذوق پرداخت. در نظر او احكام مربوط به زيبايي كه «احكام ذوق» نيز ناميده شده است، برحسب چهار «وجه» و جهات چهارگانهي حكم ذوقي و نيز جدول مقولات چهارگانه تجزيه و تحليل ميشوند، يعني:
1. كيفيّت
2. كميّت
3. رابطه و نسبت
4. جهت
اوّل از لحاظ «كيفيّت»: بيغرضي زيباييشناسانه اثر هنري حكم ذوق، چون احكام عادي، تجسّم شيء و بازنمود تصويري representation را در ذيل يك مفهوم و صورت عقلي نميگنجاند، اما رابطهاي را ميان بازنمود و «رضايت و خرسندي بيغرضانهي» خاصي يعني «رضايت مستقل از ميل و اغرض» بيان ميكند. بنابراين هنر و حكم زيبايي و ذوق متفاوت از اخلاق و حكم اخلاقي است، كه هنگام صدور حكم درباره ي اشياء مفيد و نيكو و يا مطبوع به غرضي ميگرايد. از اينجا حكم اخلاقي بيغرض نيست. امّا هنگام رؤيت تصويري زيبا و حكم به زيبايي آن، اين حكم از هرگونه سودايي مبراست. از اينجا تفاوت است ميان احساس مسافري كه در بيابان با سرابي مواجهه ميشود و زيبايي آنرا ميستايد، با احساس مسافر خسته و تشنهاي كه از جرعهاي آب ستايش ميكند. برخورد مسافر اول زيباييشناسانه است، اما حكم مسافر دوم از نياز و ميل او سرچشمه ميگيرد. به اين ترتيب متوجه ميشويم كه در اينجا وصف كيفي و جهت كيفيت زيبايي در نظر كانت آورده ميشود: «زمانيكه زيبا مورد رضايت، منزّه و بيشائبه است.»
دوم از لحاظ «كميت»: عام و كلي بودن زيباييشناسانه اثر هنري حكم ذوق گرچه در شكل منطقي واحد است، مانند «اين گل سرخ زيبا است»، اما شايستگي و استحقاقپذيرش عام و كلّي را دارد، برخلاف يك گزارش شهوت برانگيزِ صرف كه هيچ التزام و تعهدي براي موافقت تحميل نميكند. معذالك، كانت مدعي آن نيست كه با دلايل قابل تأييد و اثبات است، زيرا هيچ استدلالي نميتواند كسي را ملزم سازد تا با حكم ذوق موافقت نمايد. بهنظر كانت بعضي احكام ديگر مثلاً احكام فلسفي و منطقي نيز مانند «كّل بزرگتر از جزء است»نيز مستلزم تصديق جهاني و عمومي است، ولي احكام مزبور متضمّن تصوّرات و مفاهيم كلي است. چنانكه در مثال تصوّر كلي «كلّ» و تصوّر كلي «جزء». چنين است دستورها و احكام اخلاقي كه ارزش جهاني و عمومي دارند، زيرا آنها نيز متضمن تصوّر و مفهوم كلياند. چنانكه در مثال «هركس بايد تكليف خود را انجام بدهد» تصوّر و مفهوم كلّي تكليف در ضمن حكم آمده است. برعكس احكام زيباييشناسانه و استتيكي عمومي و جهانياند، بدون آنكه متضمن تصورات و مفاهيم كلي علمي و منطقي يا اخلاقي باشند. اين يك گل مخصوص و مشخص است كه من آنرا زيبا تشخيص ميدهم، و معتقدم، كه همه بايد آنرا زيبا تشخيص دهند، بدينترتيب كانت تعريف دوم خود را بهدست ميآورد: «زيبا آن است كه بدون مفهوم كلي علمي موجب تلذّد عمومي و جهاني باشد.» بنابراين عبارتِ «اين گل سرخ زيباست» صرفاً براي من چنين نيست، بلكه بنابر انتظار من براي همگان زيباست. اگر فرض نخست را پذيرفتيم كه موجود زيبا به دور از غرض و علاقه و سوداي شخص، زيبا و جذاب است، اين حكم متضمن اين معني خواهد بود كه زيبايي مزبور متعلّق لذت همگان است و يا لااقل انتظار ما چنين بايد باشد. بنابراين زيبا مورد رضايت كلّي و عمومي است.
سوم از نقطه «نظر نسبت و رابطه»: غايتمندي بدون غايت زيباييشناسانه اثر هنري
رضايت و خشنودي زيباييشناسي بهواسطهي شيئي كه در صورت خودش غايتمند است، برانگيخته ميشود. اگرچه در حقيقت به سبب تماميّت معينّي، هيچ غرض و غايت يا نتيجهاي ندارد، اما بهگونهاي بهنظر ميرسد گويي بهنحوي ايجاد شده است كه بايد درك شود غايتمندي دارد، بدون آنكه غايت و مقصدي داشته باشد Ohne Zweck Zweckmassigkeit از اينجا حكم ذوق به هيچ قصد و غرض خارجي و بيروني اتكا ندارد، زيرا هر قصد و غرضي در تحليل نهايي به سود و غرض و پنداري خاص متكي است. كانت ميگويد لذت زيباييشناسانهي فرد، هرچند در ظاهر واجد غرض و غايت است، اما اين غايت دروني است و خارج از آن نيست. از اينروي ميتوان گفت زيبايي داراي غايتي است بدون غايت و فرجام بيروني؛ يعني زيبايي قطع نظر از غايات ديگر خود يك غايت است.
از لحاظ رابطه و نسبت، صفت و مميزهي خاص زيبايي، تناسب و هماهنگي بدون غايت آن است. زيبايي در صورت و فرم اشياء است. طرح و نقش، اساس همهي هنرهاي تجسّمي و پلاستيك(صورتپذير) است، الوان و رنگها صرفاً جذبهي حسي آنرا ميافزايند، ولي چيزي كه آنرا زيبا ميكند، همانا صورت و فرم و خطوط و طرح هندسي آن است. در آهنگ و ايقاع و الحان نيز، تركيب رياضي و صوري آن است كه به اثر موسيقايي زيبايي ميبخشد. پس در زيبايي وزن و آهنگ rytme و تناسب و ايقاع harmony موجود است.
در زندگاني عملي در هرجايي كه نظم و ترتيب عاقلانه مشاهده مينماييم، غايتي نيز در آن ديده ميشود. نجاري كه اجزاء مختلفي را به هم وصل نموده، و ميزي درست كرده، منظور و نيّت و غرضي داشته است. پس در هر تناسب، غايت و منظوري موجود است. در صورتيكه در زيبايي «تناسب» موجود است، ولي منظور و غايت و غرضي در كار نيست. گياهشناس ميداند كه غايت و غرض گل چيست و گل عضو توليدِمثل گياه است، ولي هنگاميكه از زيبايي آن لذت ميبرد، به هيچوجه ناظر به اين غايت طبيعي شيء نيست. كانت از اينجا به تعريف سوم خود ميرسد: «زيبايي صورت غائيت يك شيء است، از اين لحاظ كه در آن محسوس و مدرك است بدون تصور غايت و مقصد.»
چهارم از لحاظ «جهت» ذهني: ضرورت ذهني كل و عام احكام زيباييشناسانه آثار هنري
حكم ذوق ادعا ميكند كه امر زيبا از ارجاع ضروري و لازمي نسبت به رضايت و خشنودي زيباييشناسانه برخوردار است. اين بدين معني نيست كه وقتي ما خود را بهوسيلهي يك شيء به اين طريق برانگيخته مييابيم، ميتوانيم تضمين كنيم كه همهي ديگران نيز به نحو مشابهي تحتتأثير قرار خواهند گرفت، بلكه اين است كه آنها بايد همان رضايت و خشنودي را كه ما از آن كسب ميكنيم نيز بدست آورند. در تفصيل نظر كانت بايد گفت كه جهت زيبا، موضوع رضايتمندي ضروري يا ضرورت و الزام رضايتمندي است. كسي كه شيئي را زيبا تشخيص ميدهد، ديگران را نيز ملزم ميداند كه حكم او را بپذيرند و آنرا زيبا بدانند و جائز نميداند كه ديگران در اين مورد عقيدهي متضادي آشكار كنند.
كانت بدين نحو به تعريف چهارم خود ميرسد: «ضرورت كلي و عمومي بودن احكام زيبايي يك ضرورت ذهني است» وجوب و ضرورتي را كه كانت به احكام ذوقي نسبت ميدهد، شباهت به ضرورت احكام اخلاقي دارد. زيبايي هم قدري مانند تكليف در ذهن، ضرورت پيدا ميكند. به عبارت ديگر وجدان ذوقي استتيك....
برگرفته از كتاب آراء متفكران، نوشته دكتر محمد مددپور
تاريخ انتشار: 1384
1. كيفيّت
2. كميّت
3. رابطه و نسبت
4. جهت
اوّل از لحاظ «كيفيّت»: بيغرضي زيباييشناسانه اثر هنري حكم ذوق، چون احكام عادي، تجسّم شيء و بازنمود تصويري representation را در ذيل يك مفهوم و صورت عقلي نميگنجاند، اما رابطهاي را ميان بازنمود و «رضايت و خرسندي بيغرضانهي» خاصي يعني «رضايت مستقل از ميل و اغرض» بيان ميكند. بنابراين هنر و حكم زيبايي و ذوق متفاوت از اخلاق و حكم اخلاقي است، كه هنگام صدور حكم درباره ي اشياء مفيد و نيكو و يا مطبوع به غرضي ميگرايد. از اينجا حكم اخلاقي بيغرض نيست. امّا هنگام رؤيت تصويري زيبا و حكم به زيبايي آن، اين حكم از هرگونه سودايي مبراست. از اينجا تفاوت است ميان احساس مسافري كه در بيابان با سرابي مواجهه ميشود و زيبايي آنرا ميستايد، با احساس مسافر خسته و تشنهاي كه از جرعهاي آب ستايش ميكند. برخورد مسافر اول زيباييشناسانه است، اما حكم مسافر دوم از نياز و ميل او سرچشمه ميگيرد. به اين ترتيب متوجه ميشويم كه در اينجا وصف كيفي و جهت كيفيت زيبايي در نظر كانت آورده ميشود: «زمانيكه زيبا مورد رضايت، منزّه و بيشائبه است.»
دوم از لحاظ «كميت»: عام و كلي بودن زيباييشناسانه اثر هنري حكم ذوق گرچه در شكل منطقي واحد است، مانند «اين گل سرخ زيبا است»، اما شايستگي و استحقاقپذيرش عام و كلّي را دارد، برخلاف يك گزارش شهوت برانگيزِ صرف كه هيچ التزام و تعهدي براي موافقت تحميل نميكند. معذالك، كانت مدعي آن نيست كه با دلايل قابل تأييد و اثبات است، زيرا هيچ استدلالي نميتواند كسي را ملزم سازد تا با حكم ذوق موافقت نمايد. بهنظر كانت بعضي احكام ديگر مثلاً احكام فلسفي و منطقي نيز مانند «كّل بزرگتر از جزء است»نيز مستلزم تصديق جهاني و عمومي است، ولي احكام مزبور متضمّن تصوّرات و مفاهيم كلي است. چنانكه در مثال تصوّر كلي «كلّ» و تصوّر كلي «جزء». چنين است دستورها و احكام اخلاقي كه ارزش جهاني و عمومي دارند، زيرا آنها نيز متضمن تصوّر و مفهوم كلياند. چنانكه در مثال «هركس بايد تكليف خود را انجام بدهد» تصوّر و مفهوم كلّي تكليف در ضمن حكم آمده است. برعكس احكام زيباييشناسانه و استتيكي عمومي و جهانياند، بدون آنكه متضمن تصورات و مفاهيم كلي علمي و منطقي يا اخلاقي باشند. اين يك گل مخصوص و مشخص است كه من آنرا زيبا تشخيص ميدهم، و معتقدم، كه همه بايد آنرا زيبا تشخيص دهند، بدينترتيب كانت تعريف دوم خود را بهدست ميآورد: «زيبا آن است كه بدون مفهوم كلي علمي موجب تلذّد عمومي و جهاني باشد.» بنابراين عبارتِ «اين گل سرخ زيباست» صرفاً براي من چنين نيست، بلكه بنابر انتظار من براي همگان زيباست. اگر فرض نخست را پذيرفتيم كه موجود زيبا به دور از غرض و علاقه و سوداي شخص، زيبا و جذاب است، اين حكم متضمن اين معني خواهد بود كه زيبايي مزبور متعلّق لذت همگان است و يا لااقل انتظار ما چنين بايد باشد. بنابراين زيبا مورد رضايت كلّي و عمومي است.
سوم از نقطه «نظر نسبت و رابطه»: غايتمندي بدون غايت زيباييشناسانه اثر هنري
رضايت و خشنودي زيباييشناسي بهواسطهي شيئي كه در صورت خودش غايتمند است، برانگيخته ميشود. اگرچه در حقيقت به سبب تماميّت معينّي، هيچ غرض و غايت يا نتيجهاي ندارد، اما بهگونهاي بهنظر ميرسد گويي بهنحوي ايجاد شده است كه بايد درك شود غايتمندي دارد، بدون آنكه غايت و مقصدي داشته باشد Ohne Zweck Zweckmassigkeit از اينجا حكم ذوق به هيچ قصد و غرض خارجي و بيروني اتكا ندارد، زيرا هر قصد و غرضي در تحليل نهايي به سود و غرض و پنداري خاص متكي است. كانت ميگويد لذت زيباييشناسانهي فرد، هرچند در ظاهر واجد غرض و غايت است، اما اين غايت دروني است و خارج از آن نيست. از اينروي ميتوان گفت زيبايي داراي غايتي است بدون غايت و فرجام بيروني؛ يعني زيبايي قطع نظر از غايات ديگر خود يك غايت است.
از لحاظ رابطه و نسبت، صفت و مميزهي خاص زيبايي، تناسب و هماهنگي بدون غايت آن است. زيبايي در صورت و فرم اشياء است. طرح و نقش، اساس همهي هنرهاي تجسّمي و پلاستيك(صورتپذير) است، الوان و رنگها صرفاً جذبهي حسي آنرا ميافزايند، ولي چيزي كه آنرا زيبا ميكند، همانا صورت و فرم و خطوط و طرح هندسي آن است. در آهنگ و ايقاع و الحان نيز، تركيب رياضي و صوري آن است كه به اثر موسيقايي زيبايي ميبخشد. پس در زيبايي وزن و آهنگ rytme و تناسب و ايقاع harmony موجود است.
در زندگاني عملي در هرجايي كه نظم و ترتيب عاقلانه مشاهده مينماييم، غايتي نيز در آن ديده ميشود. نجاري كه اجزاء مختلفي را به هم وصل نموده، و ميزي درست كرده، منظور و نيّت و غرضي داشته است. پس در هر تناسب، غايت و منظوري موجود است. در صورتيكه در زيبايي «تناسب» موجود است، ولي منظور و غايت و غرضي در كار نيست. گياهشناس ميداند كه غايت و غرض گل چيست و گل عضو توليدِمثل گياه است، ولي هنگاميكه از زيبايي آن لذت ميبرد، به هيچوجه ناظر به اين غايت طبيعي شيء نيست. كانت از اينجا به تعريف سوم خود ميرسد: «زيبايي صورت غائيت يك شيء است، از اين لحاظ كه در آن محسوس و مدرك است بدون تصور غايت و مقصد.»
چهارم از لحاظ «جهت» ذهني: ضرورت ذهني كل و عام احكام زيباييشناسانه آثار هنري
حكم ذوق ادعا ميكند كه امر زيبا از ارجاع ضروري و لازمي نسبت به رضايت و خشنودي زيباييشناسانه برخوردار است. اين بدين معني نيست كه وقتي ما خود را بهوسيلهي يك شيء به اين طريق برانگيخته مييابيم، ميتوانيم تضمين كنيم كه همهي ديگران نيز به نحو مشابهي تحتتأثير قرار خواهند گرفت، بلكه اين است كه آنها بايد همان رضايت و خشنودي را كه ما از آن كسب ميكنيم نيز بدست آورند. در تفصيل نظر كانت بايد گفت كه جهت زيبا، موضوع رضايتمندي ضروري يا ضرورت و الزام رضايتمندي است. كسي كه شيئي را زيبا تشخيص ميدهد، ديگران را نيز ملزم ميداند كه حكم او را بپذيرند و آنرا زيبا بدانند و جائز نميداند كه ديگران در اين مورد عقيدهي متضادي آشكار كنند.
كانت بدين نحو به تعريف چهارم خود ميرسد: «ضرورت كلي و عمومي بودن احكام زيبايي يك ضرورت ذهني است» وجوب و ضرورتي را كه كانت به احكام ذوقي نسبت ميدهد، شباهت به ضرورت احكام اخلاقي دارد. زيبايي هم قدري مانند تكليف در ذهن، ضرورت پيدا ميكند. به عبارت ديگر وجدان ذوقي استتيك....
برگرفته از كتاب آراء متفكران، نوشته دكتر محمد مددپور
تاريخ انتشار: 1384