دكتر محمدرضا ریختهگران، استاد گروه فلسفه دانشگاه تهران و دانشآموخته همین دانشگاه است. وی از سال 1371 حدود دو سال در كشور هندوستان به مطالعه و تحقیق در معارف هندویی پرداخت و رساله دكترای خود را در سال 1374 با موضوع دیدگاهها، اصول و مبانی هرمنوتیك و تطبیق آن با اصول و مبانی تفسیر در عالم اسلام نگاشت كه این رساله در كتابی با عنوان اصول علم هرمنوتیك منتشر شد. از دیگر كتابهای ایشان میتوان به هنر، زیبایی، تفكر؛ پدیدارشناسی، هنر، مدرنیته؛ پدیدارشناسی و فلسفه اگزیستانسیالیسم اشاره كرد. كتاب حقیقت و نسبت آن با هنر عنوان یكی از آخرین آثار اوست كه بهتازگی توسط انتشارات سوره مهر منتشر شده است. این كتاب شرح رساله معروف سرآغاز اثر هنری مارتین هیدگر، فیلسوف شهیر قرن بیستم است.
گفتوگوی ما را با او درباره این كتاب و فلسفه و هنر در اندیشه هیدگر میخوانید.
در ابتدا خواهش میكنم توضیح مختصری در باب كتاب، ترجمه آن و آنچه در این اثر شایان توجه است بفرمایید.
این كتاب ترجمه دو ثلث از رساله «سرآغاز اثر هنری» هیدگر است. كتاب قبلاً با چهار ترجمه به زبان فارسی منتقل شده بود ولی زمانی كه ما كار را شروع كردیم شرحی از آن به فارسی موجود نبود. بعدها كتابی توسط دكتر صافیان ترجمه شد كه آن كتاب هم از جهتی شرح همین رساله بود. ما بر اساس ترجمه انگلیسی و با التفات به اصطلاحات آلمانی كار را شروع كردیم. من رساله را شرح میكردم و ثبت و ویرایش آن با دیگران بود كه پس از آن، شرح مسائل آن جلسات در قالب این كتاب منتشر شده است.
هیدگر در رسالة سرآغاز اثر هنری به دنبال یافتنِ سرآغازی برای كار هنری است. مقصود او از این سرآغاز چیست؟
سرآغاز برای هیدگر حقیقت است و در انگلیسی (Truth) تعبیر میشود. در مباحث مربوط به هنر، ربط مباحث به حقیقت را در نظر نمیگیرند و در واقع خودِ آثار هنری را همچون ابژهای1 مورد تأمل قرار میدهند و این دیدگاه رایج در فلسفة هنر و در علم زیباشناسی2 است.
كار هیدگر در مقوله فلسفه هنر و زیباشناسی قرار نمیگیرد. او هنر را به حقیقت مربوط میداند و حقیقت را سرآغاز كار هنری میداند. ظهور و خفایی كه در ذات حقیقت خانه دارد، هنر را پدید میآورد و البته خیلی چیزهای دیگر را هم پدید میآورد، از جمله نظامهای اخلاقی و نظامهای سیاسی. هیدگر در این رساله پنج مورد را ذكر میكند كه همه آنها به حقیقت كه كشاكش ذاتی میان ظهور و خفا است، بازگشت پیدا میكند. برای هیدگر سرآغاز، حقیقت است. در این جلوهگریِ حقیقت كه از آن تعبیر به ظهور و خفا كردیم، یعنی در این مستوری و نامستوری، ذاتِ حقیقت نهفته است. و هیدگر هنر را به همین نزاع میان ظهور و خفا مربوط میداند.
هیدگر معتقد است حقیقتِ هستی چونان است كه همواره خود را نفی میكند و مسلوب میداند3 و اینكه حقیقت توسط خودش سلب میشود و یا به عبارت هیدگر «حقیقت، ناحقیقت است». این معنا را چگونه تبیین میفرمایید؟
همانطور كه هیدگر اشاره كرده یك تنازع و كشاكشی میان نامستوری و مستوری، انكشاف و محجوبیت است و در واقع بنیادِ حقیقت بر این تخاصم، تنازع و كشمكش استوار است. به بیان دیگر حقیقت، حقیقت هستی است4 كه ما از آن تعبیر به وجود5 هم میكنیم. حقیقت هستی چنین است كه وقتی ظهور میكند، ظهورش باعث خفای آن میشود. ظهور حقیقت و انكشاف و نامستوری هستی در حقیقت، هستی را مستور میكند. یعنی چهره نمودن هستی، موجب آن است که چهره هستی در حجاب شود.
و این در عرفان ملل هم هست «منزه است خداوندی كه وجه او حجابی ندارد مگر ظهورش» یعنی پدیداری اوست كه او را پوشانده است.
جهان به بیان شبستری:
جهان جمله فروغ نور حق دان
حق اندر وی زِ پیداییاست پنهان
یعنی از فرط ظهور و پیدایی است كه پنهان شده است.
حالا كه صحبت از عرفان كردید، بد نیست كه از ارتباط هنر و عرفان در درك حقیقت و تفاوت این دو نیز بگویید.
در عرفان هم كه بنای آن به كلمات بزرگان دین و احادیث و آیات است همه معانی به تعابیری آورده شده است و ظهور حق در عالم و اینكه همین ظهور است كه موجب خفا میشود.
«سبحان الذی لیس لوجهه حجاب الا الظهور»
و «نهانی از همه عالم زِ بس كه پیدایی»
اما تفاوتی كه هنر با عرفان پیدا میكند این است كه ظهور حقیقت و حدوث نامستوری و مستوری، چهره نمودن و چهره پنهان كردن كه در ذات حقیقت است، در بعد هنر باید در اثر هنری نشانده شود و استقرار پیدا كند. ولی در عرفان اینطور نیست، در عرفان برای شخص این حقیقت ظهور پیدا میكند بدون اینكه لزوماً در اثری تبلور یابد.
تعریفی كه هیدگر از حقیقت هنر دارد این است كه هنر، در اثر هنری نشاندن و متبلور كردن حقیقت است به بیان دیگر هنر، در كار هنری نشاندن حقیقت است و نشاندن حقیقت در كار هنری است.
هیدگر برای رهایی از دوری كه بر سرآغاز هنرمند و اثر هنری حاكم است، به هنر و ذات آن اشاره میكند و خودِ هنر را منشأ میداند. او ذات هنر را در چه میداند؟
دیدگاه رایج این است كه یا به اثر هنری التفات میكنند یا به هنرمند. هیدگر این را دوری میداند میان هنرمند و اثر هنری. هیدگر میگوید اگر ما از این دور خارج نشویم، مباحثی كه به دست میآید غلط نیست ولی همه در چارچوب همین دور است. او میخواهد از این چارچوب خارج شود و هنرمند و اثر هنری را مربوط به چیز دیگری كند كه آن را مبنای این دو میداند. یعنی هم هنرمند و هم اثر هنری قوام وجودشان را از آن میگیرد و آن خودِ هنر است.
حقیقت و ظهور و خفای هستی است كه موجب ظهور اثر هنری و هنرمند میشود. به این ترتیب هیدگر از مباحث رایج در زیباشناسی و فلسفه هنر دور میشود و بحث او درباره هنر به یك بحث كاملاً حِكمی مبدل میشود و هیدگر هنر را بنیاد هنرمند و اثر هنری میداند و آن ذات هنری است كه از حقیقت منشأ میگیرد و به جای التفات به اثر هنری و هنرمند، هیدگر به هنر التفات میكند. اما این هنر یك مفهوم انتزاعی نیست كه در آسمانها باشد بلكه در آثار هنری تحقق پیدا كرده است و اگر بخواهیم با این هنر روبهرو شویم باید به آثار هنری التفات كنیم اما نه از آن حیث كه این آثار اصالت دارند، بلكه از آن حیث كه آنها مظهر ظهور هنر هستند.
هیدگر برای دست یافتن به حقیقت هنر سه تعریف از شیء، ارائه میدهد و در نهایت هم هیچكدام را كامل نمیداند. او با چه تعریفی از شیء به حقیقت هنر میپردازد؟
هیدگر در اولین قدم به این مسئله واقف میشود كه آثار هنری هم شیء هستند و میشود یك كامیون از این آثار هنری را بار كرد. مثل زغالسنگ؛ اما پرسشی كه پیش میآید این است كه آثار هنری به چه معنا شیءاند و حقیقت شیء چیست؟ هیدگر در اینجا از تاریخ متافیزیك غربی یاد میكند كه سه تعبیر از شیء كردهاند، یكی شیء را ماده مصور بهصورت دانسته است، دیگری تعبیر شیء به جوهر و عَرَض و دیگری آنكه شیء را مجموعهای از اوصاف و خصوصیات یك چیز دانستهاند (مجموعه رنگ، بو، زبری، نرمی و...) و هیدگر بیان میكند هیچكدام از این تلقیات، ما را به حقیقت هنر نمیرساند اما این تلقی شیء بهصورت ماده را مناسبتر میداند و آن را پیش میگیرد و سرانجام در پرتو تابلوی نقاشیِ «كفشهای زن روستایی» اثر ونگوگ به این میرسد كه حقیقت شیء در واقع چیزی است، غیر متافیزیكی. غیر این سه نظریهای كه در متافیزیك مطرح شده است ما را از حقیقت شیء دور میكند و در نتیجه تأمل در این تابلوست كه هیدگر به اینجا میرسد كه شیء نزدیكتر از آن چیزی است كه ما تصور میكردیم. ما در قرب اشیا هستیم و نسبت بیواسطهای با اشیاء داریم و به بیان دیگر ظهور اشیاء و ظهور عالم ما، یكی است و اینجاست كه هیدگر به تلقی دیگری از شیء میرسد كه غیر متافیزیكی است.
هیدگر در قسمتی از رسالهاش با این نظر كه «مجموع هر آنچه هست، عالَم را تشكیل میدهد» مخالفت خود را اعلام میكند و تعبیر خاصی به ازای آن دارد كه ترجمه تحتاللفظی آن «عالم میعالمد» است. مقصود او از این تعبیر چیست؟
كلاً تلقی رایج از عالَم این است كه عالَم جایی است پر از چیزها (سنگ، خاك، درخت و...). هیدگر این تلقی از عالم را نمیپذیرد و عالم را ظهوری میداند برای انسان و اینكه اگر ما انسانها نبودیم این كیفیت ظهور نبود؛ معنایش این نیست كه اگر ما نبودیم، سنگ، آسمان، آب، باد و خاك و آتش نبود، همه اینها بودند اما این كیفیتِ ظهوری را كه الان دارند وابسته به وجود ماست. یعنی عالم ظهوری است برای ما، پدیداری و انكشافی است برای ما و نه صرف اشیاء ابژكتیوی كه همه گویی در یك ظرف بینهایت بزرگ جای گرفته باشند.
از نظر هیدگر مفهوم غربی و یونانی هنر در چه نسبتی با مفهوم شرقی هنر قرار دارد؟ هنر مورد نظر هیدگر در این رساله كدام است؟
امروزه هنگامی كه تعبیر هنر را به كار میبریم مقصود همان است که غربیها به آن Art میگویند و آن هم ترجمهای از تخنه یونانی است و این معنا در ترجمه برای ما حاصل شده است. ما امروز هنر را به این معنا به كار میبریم كه حاصل مواجهه ما با تمدن غربی است، هیدگر هم همین هنر را مد نظر دارد، تأمل او درباره آن هنر، درباره حقیقت هنر به معنای Art است.
هیدگر در این رساله از وجه شیئیت شیء آغاز میكند و از وجود اثر هنری شروع كرده و اثر هنری را چیزی در میان دیگر چیزها تعریف میكند، اما سؤال اینجاست وجهه هنری اثر هنری در چیست و آنچه اثر هنری را از دیگر آثار غیر هنری جدا میكند چیست؟ و به تعبیری، بنیان یك اثر هنری بر چه چیزی استوار است؟
هیدگر معتقد است آثار هنری اگرچه شیاند اما شیء صِرف نیستند مثل یك تكه سنگ و یك كنده درخت و... آثار هنری ساخته دست آدمی است و عالمی كه برای آدمی ظهور داشته در آن آثار متجلی است كه دیگر این عالم در یك شیء صرف نیست. علاوه بر صِرفِ شیئیت آثار هنری یك «چیزی دیگر» در كار است و اتفاقاً هنری بودن آثار هنری به شیئیت آنها بازگشت نمیكند و بلكه به این «چیزی دیگر» بازگشت میكند و این «چیزی دیگر» در واقع همین ظهور حقیقت است یعنی آثار هنری، مجرایی است كه در حقیقت جلوهگر میشود و این جلوهگری حقیقت به وجود آدمی هم بازگشت میكند. یعنی حقیقت جلوهگر میشود اما حقیقت، حقیقت هستی است. اما هستی برای ظهور، آدمی را واسطه قرار میدهد یعنی مثل نینوازی كه نی بنوازد و اثر هنری پدید آوَرَد اما اینجا نِی واسطه است و در این تلقی هیدگر، هنرمندان بزرگ بیشتر واسطهاند و گویی حقیقت هستی را به كار میگیرند.
منبع :
یکشنبه
۱۴ شهریور ۱۳۸۹
۱۹:۳۰:۰۰
27077
دكتر محمدرضا ریختهگران، استاد گروه فلسفه دانشگاه تهران و دانشآموخته همین دانشگاه است. وی به مطالعه و تحقیق در معارف هندویی پرداخت و رساله دكترای خود را در سال 1374 با موضوع دیدگاهها، اصول و مبانی هرمنوتیك و تطبیق آن با اصول و مبانی تفسیر در عالم اسلام نگاشت.