چون گل باغ حسن از خیمه گاه آمد برون
از میان ابر گفتی قرص ماه آمد برون
تا ببیند وقت رفتن روی ماهش را تمام
همچو خورشیدی ز برج خیمه گاه آمد برون
زینب غمدیده بهر دیدن خورشید و ماه
از حرم با ناله و فریاد و آه آمد برون
از پی نوشیدن جام شهادت ، آن یتیم
چون دُر خونین ز دریای سیاه آمد برون
سوی میدان تاخت قاسم چون صدای العطش
از خیام کودکانِ بی گناه آمد برون