دست نقاش به رقص آمد و تصویر کشید
طرحی از واقعه بر صفحه ی تقدیر کشید
بوم نقاشیش از گرگ صفت ها پر بود
بین شان مرد یَلی با صفت شیر کشید
مدتی بعد تنی زخمی و بی دست کشید
بعد بالا سر آن نیزه و شمشیر کشید
آن طرف تر تن صد پاره ای نقاشی کرد
بر سر نعش جوانی پدری پیر کشید
بوسه ی سرخ - چه ترسیم شگفت انگیزی ! - :
بوسه ای روی گلو از طرف تیر کشید
خنجری روی گلو...تشنه لبی...گودالی
کاسه ای آب کشید...آب !...ولی دیر کشید
صحنه ی بعد که سرها همه بر نی می رفت
اُسرا را همگی در غُل و زنجیر کشید...
...
صحنه ها آیه ی قرآن شد و نقاش نشست
همه را با قلمی سرخ به تفسیر کشید
قصه ی تابلو را کل جهان فهمیدند
همه ی تابلو را « عشق » به تصویر کشید...