ا
ستون خیمهی مولا، ابالفضل!
علمدار سپاه «لا»، ابالفضل!
درون هر دلی با ذکر نامت
قیامت میشود برپا ، ابالفضل!
جوانمردی، وفا، غیرت، شجاعت
گرفته از تو رونق، یا ابالفضل!
در آن سو، لشکری از تیغ و خنجر
در این سو، یکّه و تنها ابالفضل
چهها بیتو کشید ـ ای داغ سنگین ـ
حسین عصر عاشورا، ابالفضل!
جگرها از عطش در خیمه میسوخت
لب خشکیدهی سقّا ابالفضل
فرات! ـ ای تشنهی جاوید تاریخ ـ
بگو، آخر چه کردی با ابالفضل؟
□□□
فرات از تشنگی میسوخت آن روز
ننوشید از لب آقا ابالفضل
به قربان لبان تشنهی تو
فدای نام سبزت یا ابالفضل!