این سو به روی اسب، مردی بدون دست
آن سو به روی خاک، صد کوفه مرد پست
بر روی آفتاب، خنجر کشیدهاید؟!
ظلمت نصیبتان، این قوم شبپرست!
هر روزتان سیاه، ای نهروانیان!
رفته ز یادتان آن تیغ و ضرب شست؟
این تیغ بینیام، این مرد بیزره
آیینهی حسین(ع)، تکرار حیدر(ع) است
□□□
... در سرخی غروب، خورشید روشنی
در خون نشسته بود، از پا نمینشست
آن سو به روی اسب، صدکوفه مرد پست
این سو به روی خاک، مردی بدون دست