در حال بارگذاری؛ صبور باشید
منبع :
سه‌شنبه

۲۳ شهریور ۱۳۸۹

۱۹:۳۰:۰۰
28207

تأملی در باب سینمای دینی

Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4

بسم الله الرحمن الرحيم

تأملی در باب سینمای دینی

 

درآمد :

پس از طرح نظريه اوليه تفكيك موضوع از سينماي ديني، اين نويسندگان مدعي مي‌شوند كه: «تقسيم سينما به سينماي ديني و سينماي غير ديني، نادرست است» با اين صغري و كبراي منطقي كه گويي از موضوع جزء ذات سينما باشد، لازم مي‌آيد كه با ديني و غير ديني بودن، سينما در ذات خود متباين باشد!!

 

 

«تيتوس بوركهات» متفكر مسلمان سوئيسي در كتاب «هنر قدسي در شرق و غرب» مي‌نويسد: «براي آن‌كه بتوانيم هنري را هنر مقدس ‌ـ به مثابه نوعي هنر ـ بناميم، كافي نيست كه موضوع و معني هنر را از حقيقتي روحاني نشأت گرفته باشد و يا طبعي ديندار، با احساسات و عواطف پارسايانه و خداترسانه، بنا به ضرورت، هنر مزبور را بارور ساخته باشد، بلكه بايد هنري را «مقدس ديني» خواند، كه زبان صوري آن هنر نيز بر وجود همان مبدأ روحاني گواهي دهد و قالب و صورتش، جلوه بينش خاص اين معني روحاني باشد. چيزي كه اصطلاحا «سبك بیانی» خوانده مي‌شود.

 

از اين‌جاست كه هنري مانند «هنر رنسانس» يا «هنر باروك» را كه از لحاظ سبك به هيچ‌وجه از هنر ذاتا دنيوي و غير ديني همان دوران متمايز نيست، نمي‌توان مقدس ناميد؛ نه موضوع‌هايي كه آن هنر به نحوي كاملا ظاهري و ادبي از دين اقتباس نموده و نه همان احساسات و عواطفي كه هنر را بارور ساخته و نه حتي نجابت طبيعي كه گاه در آن رخ مي‌نمايد. كافي نيست كه بدان خصيصه‌ي «مقدس» را نسبت دهيم .

 

تنها هنري كه قالب و صورتش نيز بينش روحاني خاص ديني مشخص را منعكس سازد، شايسته چنين صنعتي است.

 

موضوع ديني هنري را كه به اعتباري بر آن مزيد شده باشد، ممكن است با زبان صوري اثر ارتباطي نداشته باشد. چنان‌كه هنر پس از رسانس، اين مدعا را اثبات مي‌كند. پس آثار هنري ذاتا غير ديني‌اي هم هستند كه مضموني مقدس دارند، اما برعكس هيچ اثر مقدسي نيست كه صورتي غير ديني داشته باشند، زيرا ميان صورت و روح (معنا) مشابهت دقيق خدشه‌ناپذيري هست

 

حال با اين مقدمات به طرح نظريه‌اي مي‌پردازيم كه نتيجه‌ي‌ انديشه مدرن پس از كانت است كه ميان موضوع و سبك و عينيت و ذهنيت دوگانگي قائل مي‌شود. با اين نظريه است كه گروهي از نويسندگان سينمايي معاصر معتقدند: (گونه يا ژانر سينماي ديني در گرو «موضوع» نيست... «موضوع» ويژگي ذاتي سينماي ديني نيست... نمي‌توان موضوع را شرط ذاتي سينماي ديني دانست.(

پس از طرح نظريه اوليه تفكيك موضوع از سينماي ديني، اين نويسندگان مدعي مي‌شوند كه: «تقسيم سينما به سينماي ديني و سينماي غير ديني، نادرست است» با اين صغري و كبراي منطقي كه گويي از موضوع جزء ذات سينما باشد، لازم مي‌آيد كه با ديني و غير ديني بودن، سينما در ذات خود متباين باشد!! و سرانجام تعريف سينما بر حسب «موضوع» در واقع محدود كردن آن است!!

 

»سينماي ديني» نه منوط به موضوع، بلكه وابسته به «سبك» وجود «تجربه تماشاي فيلم» است! پس در اين نگاه، درك ذات سينماي ديني به امري رواني و شخصي بازمي‌گردد. و بعد كثرت استعمال كلمات عرفاني و صوفيانه عجيب و غريب است كه در آثار اين نويسندگان مدرن رقم زده مي‌شود، مانند «فيلم در مقام تجلي قدسي»، «بحث‌هاي رباني سينمايي»، «مكاشفه امر قدسي از طريق سبك فيلم».

 

نظريه سوبژكتيو در تجربه خودبنياد نفساني كانتي در اين عبارت «پاول شريدر»، تماميت پيدا مي‌كند، كه گويي: اهميت معنوي فيلم ربط چنداني به محتوا يا موضوع آن ندارد، بلكه بيشتر مديون تجربه ما از خود فيلم است ‌ـ يعني درك مشاهده هماهنگي و نظمي كه نقطه مقابل تجربه دنياي هر روزي ماست

 

آيا اين نظريه با آن نظريه مدرن شبه‌ديني پ.پري ‌ـ كانتي مشابهت ندارد، كه دين را صامت و بدون گفتگو و شخصيت صريح مي‌داند و هر تجربه ديني امري نفساني تلقي مي‌شود، كه مي‌تواند به دين صورت و هويت مشخصي ببخشد؟ از اين‌جا عصري شدن دين، تابعي از تجربه بشري در هر زمان، تحت‌تأثير مشهودات اين جهاني و رسمي همگاني در قلمرو علوم مادي است.

 

از اين منظر دين كهن و تفسير كهن ديني جامه‌اي مندرس براي عصر مدرن است، پس بايد دين را مدرن كرد، و مطابق روز بدون توجه به مبادي قدسي و اعلي آن تفسير به رأي كرد و بعد مدعي تجربه قدسي و نبوي در طول زمان و مكان فاني شد؛ و آن‌چه را كه به حديث نفس مي‌ماند به دين نسبت داد.

 

برخي از اين نظريه‌پردازان كه تحت تأثير جوكيان و دراويش هند و بودايي‌اند، منكر شريعت و هنر شرعي و ديني مي‌شوند و از هنر ولوي در برابر هنر نبوي و شرعي سخن مي‌گويند. هنري كه فاقد موضوع متعين شرعي است. اين چنين نويسنده سينمايي مدرن ما مي‌تواند هر سينما و فيلمي را به عرفان و امر قدسي و الهي منسوب دارد، زيرا به رهايي و آزادي مطلق از موضوع شرعي و ديني رسيده است. او كاري به پيام و هويت هنر سينماي ديني ندارد.

 

به هر تقدير و حال، وضع و مقام انساني و الهي، اكنون در عصر سيطره‌ي مدرنيته و پست مدرنيته‌ ـ كه روحي سكولار بر جهان مستولي شده و هنر و سينما در فضايي سكولار و عرفي Secular و غير قدسي Profane و گريزان از ساحت قدس Sacred شكل گرفته و تكوين يافته ‌ـ نويسندگاني با تمايلات رقيق ديني و عرفاني با پرهيز از روح و حيات شرعي اديان و ضمن برخورداري و تمتع از نظام سكولار و سكرآور تجدّد و مدرنيته يعني «امر قدسي» را به نحوي نفساني مي‌جويند و به هنر و عرفان اباحي نامقدس ولي شبه‌قدسي پناه مي‌برند، تا درد جانكاه نيست‌انگارانه «انسان در خويش مانده از خدا رانده» را قدري تسلي بخشند.

 

اما مشكل اساسي و بنيادي روحي انسان سكولار، با نثار القاب «تأويل معنوي»، «رازگشاي قدسي»، «رباني»، «روح قدسي»، «مقدس»، «تجلي» «مكاشفه و شهود غيبي»، به آثاري در حكم حديث نفس فلسفي يا شبه‌عرفاني فيلم‌سازاني چون برگمان و تاركوفسكي پايان نمي‌پذيرد. اگر بهره‌گيري از اين الفاظ براي هنرهاي ديني‌ ـ اساطيري سنتي شرق، با نظر به حكمت معنوي و تمثيلي متعالي و قدسي عصر انبياء و اولياء باشد، يعني به ساحت متعالي قدس نيستند ـ مگر به تأويل عارفانه شبستري‌وار كه بت و شمايل بت‌پرستانه را به تجلي جلالي و حجابي حق بازمي‌گرداند ـ بي‌وجه، و نحوي تفسير به رأي و تصرف در اسمايي است، كه ذاتا براي هنرهاي ديني اصيل توفيقي‌اند، غير قابل انتقال معنوي و نمي‌توان اين اسماء مقدسه را مانند ابزارهاي تفسيري من عندي بكار گرفت و به هر چيزي نسبت داد. اين مراتب در هنر مدرن و پست‌مدرن شبه‌عرفاني از بي‌تقوايي و فقدان پارسائي در تفكر مدرن و پست مدرن است، كه مي‌كوشد بدون التزام عملي به وحي الهي از كلمات منزل سوءاستفاده كند. حال چه سكولارها طرفدار تاركوفسكي و برسون باشند و چه جوكيان و هندو مسلك بومي مسلمان.

 

گرچه هر اثر سينمايي با موضوع ظاهرا ديني، دليل ديني و قدسي بودن آن نيست، اما بي‌موضوع ديني هم نمي‌توان بر ديني بودن هر اثر هنري اصرار ورزيد، و صرفا به تجربه‌هاي نفساني و تفسير به رأي تماشاگري كه اغلب بيگانه از دين، در فضايي سكولار و دنيوي تربيت يافته بسنده كرده و مدعي شد كه «تجربه تماشاي فيلم» بنياد ديني اثر سينمايي را تعيين مي‌كند. اما نكته آن است كه براي تجلي امر قدسي در سينما و هنر بدون موضوع و راهي جز از خلال واقعيت روايي و ظاهري ديني و دنيوي، با «بركت بخشيدن» به آن‌ها نيست.

 

توجه و تأكيد بر واقعيت مقيد و هر روزي، براي رسيدن به واقعيت معنوي در كنار وقايع و رويدادهاي استثنايي نبوي و ولوي كه عالي‌ترين گونه حيات ديني است، در اين مراتب تحقق مي‌يابد. اشياء و امور علاوه بر آنكه چيزي ماورايي مي‌نمايند، در عين حال هويت خلقي خويش را حفظ مي‌كنند. از اين‌جاست كه هيچ‌گاه هنر ديني و اساطيري شرق و غرب از موضوع اين جهاني رهايي نمي‌يابد و پمن حذف مراتب خلقي و ملكي موجودات در آن سر به آسمان و ملكوت مي‌سايند و بدين‌سان در هنر ديني همه چيز متبرك مي‌شوند و زمين و فرش، آسماني و عرشي.

 

البته وجود هويت موضوعي هنر و سينماي ديني و سبك و صورت بياني اين سينما و هنر است كه دايره‌ي ادراكي و معرفتي را به پايان مي‌رساند. فقط انسان مؤمن و ديندار، نه فردي با انديشه سكولار توانايي درك و انس با اثر سينمايي ديني، با اثر سينمايي ديني و يا هر اثر ديني ديگري دارد، به همين سبب است كه هر انساني قادر به تجربه روحي و عاطفي‌اند كه گه‌گاه موجب خلط ميان اين تجربه اجمالي با تجربه معين عرفاني و ديني مقدس انسان‌هاي فطري مي‌شود.

 

در اين تجربه، حقيقت براي انسان‌هاي استثنايي در مواجهه با آثار استثنايي هنر ديني و قدسي منكشف مي‌شود و مجاز (موضوع وسبك) پل و سكوي جهش به «حقيقت مبدأ قدسي» مي‌شود، اگر موضوع و صورت بياني موضوع يعني واسطه‌هاي هنري Medume در كار نباشد، امكان چنين تجلي عيني بيروني و اشراق انوار الهي ممكن نخواهد بود. با اين نگرش ديني، اثر هنري به صرف اطلاق كلمات رباني و قدسي و عرفاني و صدها واژه ديني وقدس از صورت ناسوتي و اباحي و سكولار هنر كلاسيك و مدرن و حتي پست مدرن پس از رسانس رهايي نمي‌يابد. چيزي كه برخي نويسندگان سينماي ايران، بدان عادت كرده‌اند.

 

اين نويسندگان با تمايلات عاطفي به هنر و سينما و عرفان و فلسفه‌هاي معنوي پست مدرن غرب در گزارش‌ها و تحليل‌هاي سينمايي و هنري خود به نحوي بازي و اشتغال به كلمات عرفاني و مقدس فارغ از شريعت و آداب متعين و مشخص شرعي و ديني نبوي، كه با عرف و آداب سكولار و دنيوي مدرن تنافي دارد، مشغولند. اين جماعت با شعارهاي شبه‌عرفاني و عرفان سكولار موجب جذب جواناني مي‌شوند، كه گمشده‌اي مثالي و بهشتي دارند، اما ارزان و آسان مي‌خواهند به آن برسند.

 

اين جوانان غير از آن‌هايي هستند كه جز عيش و مستي و لذت ويران‌گرانه سكرآميز، چيزي از اين جهان مدرن و محصولات صنعتي آن نمي‌طلبند. استقبال از اين نوع تفاسير ناسوتي شبه‌عرفاني و يا وجود حاشيه‌اي آن نوع تفسير آزاد عرفاني درويشانه و جوكيانه به نام هنر ولوي كه همه هنرها را فارغ از شريعت تلقي مي‌كند و بدور از رذايل. در حالي كه جهان مدرن كنوني مشحون و پر از هنرها و هنرمنداني است كه نسبتي با اين الفاظ شريف در ادبيات فارسي ندارند.

 

»هنر» از ريشه هونرHunar پهلوي، سونر و سونره Sunara سانسكريت به معني نيك‌مردي و نيك‌زني است، در حالي كه «آرت art» در ادبيات مدرن و جديد غرب از ريشه و معني صنعت و صنعت‌گري و مهارت فني است. هرچند اصل آن، يعني آرته arete يوناني و آرتوس artos و آرتيس artis لاتيني نيز بي‌نسبت با فضايل معنوي و كمالات الهي انسان نيست .

 

با اين اوصاف تقسيم سينما و هنر به ديني و غير ديني هيچ‌گونه تبايني را ايجاد نمي‌كند. مانند انسان ديني و انسان غير ديني، انسان مقدس و انسان نامقدس، صورت خيالي كه ذات هنر و مميز آن از غير هنر است، گاه مجلاي رحمان و تجلّي ساحت قدس و گاه مجلاي شيطان و نفس و جلوه‌ي فروبستگي و حجاب ساحت قدس است.

 

از اين‌جا سينما گاهي روح و ماده ديني پيدا مي‌كند و گاه روح و ماده غير ديني و در جهان سكولار مدرن هرچه هنر و سينما پيش‌تر آمده ‌ـ و چون اصل آن بر دور شدن از جهان و خداوند بوده ‌ـ روح غير ديني و غير قدسي بر آن غلبه كرده است و قربش با نفس اماره بيشتر شده است. همين است كه هنر و سينماي معاصر و مدرن به نهايت زشت است و در اكثر صور خيالي‌اش، شبيه همان اشكالي است كه در قديم شياطين و هيولاي انساني‌ ـ حيواني را وصف مي‌كردند. اين به جهت شيطاني شدن درون بشر امروزي است.

 

او چون نفس‌پرست و شيطان‌پرست است، هرقدر كه به درون خودش مي‌رود، زشت‌تر مي‌شود. حتي بسياري از آثار سينمايي و هنري از تمامي اشباح و صوري كه در قديم براي شياطين تصوير و وصف كرده‌اند، زشت‌تر و مشمئزكننده‌تر است.

 

سينماي كنوني، بخشي سينماي نكبت و فلك‌زده و زندگي سياه انسان جهان سومي، يا انسان بيگانه مسخ شده كافكاوار اروپايي و جهان صنعتي ‌و بخشي سينماي سيندرلايي هاليوودي كه تجارت سكس و خشونت است، مشحون از زشتي و وحشت است با هيواهاي برخاسته از گورستان و فضاهاي تاريك هولناك دخمه‌هاي قرون وسطايي و آينده مبهم فوق صنعتي كه همه چيز از كنترل مي‌گريزد.

 

علي‌رغم اين‌ اوضاع چنان‌كه هولدرلين گفته است:«اما هرجا كه خطر است، قدرت منجي نيز مي‌بالد

 

در اين ظلمت نيست‌انگارانه جهاني هرچه پيش‌تر مي‌رود، امكان درخشيدن نور الهي فزوني مي‌گيرد و فتوح ياحت قدس براي ظهور هنر و سينماي ديني پس از پانصد سال سيطره تاريكي و غيب و غياب روشنايي عرشي به نهايت مي‌رسد، تا امر متعالي و قدسي از خلال واقعيت محسوس ظهور و انكشاف يابد. اين يعني تجلي قدسي حقيقت پس‌فردايي بقيه‌الله خير لكم ان كنتم مؤمنين.

 

بدين‌سان جهان عميقا بي‌راز و خيالي از قداست و تقدس‌زدايي شده، دورش به پايان مي‌رسد، همه عالم مي‌تواند خود را چونان جهاني مقدس آشكار كند، به عبارتي همه عالم در تماميت و كليت خود مي‌تواند يك تجلي قدسي باشد.

 

منبع : سینما فردا

نويسنده :فرهاد ساسانی

 

تماس با هنر اسلامی

نشانی

نشانی دفتر مرکزی
ایران ؛ قم؛ بلوار جمهوری اسلامی، نبش کوچه ۶ ، مجمع جهانی اهل بیت علیهم السلام، طبقه دوم، خبرگزاری ابنا
تلفن دفتر مرکزی : +98 25 32131323
فاکس دفتر مرکزی : +98 25 32131258

شبکه‌های اجتماعی

تماس

تمامی حقوق متعلق به موسسه فرهنگی ابنا الرسول (ص) تهران می‌باشد