آه، ای انتظار معصوم!
تا کی درسایه ی دیوارها و در پناه فواره ها بایستم و نیامدن تو راتماشاکنم!
چه اندازه به تمنای توپرده ها راکنارکشم وفانوس فرومرده ی نگاهم رابرسقف بی پنجره ی یاس آویزان کنم! آخر تا کی بر بوم آرزوهای خود تصویر انتظار تو را بکشم و ثانیه ی مقدس دیدارت را از ساعت های رهگذر بپرسم؟
کجائی ای حامی گنجشکهای گرسنه!
ای دوستدارکودکان وکبوتران!
ای پشت وپناه ناودان ها!
ای تکیه گاه شیروانی ها !
به چشم هایم نگاه کن! زائر زاری تواند، به دست هایم بنگر!قلب زخمی شقایق ها درفراق توست! کبوتر دلم برای پشت بام تو له له می زند.
صبح ها وقتی با دست های مهربان تو سجاده را پهن می کنم روءیای روءیت تو می بینم، ظهرها وقتی لک لک ها بر سپیدارها اذان می گویند باران عشق تو بر دلم می گیرد، عصرها دستم را بر قناری مظطرب قلبم می گذارم و برای تو "والعصر" می خوانم!