ای انتظارباران !
تا چند زیرچترهای خالی خود بنشینم وزیارت دریا بخوانم !
دلم گرفته است! از سرشب یاسین می خوانم، ازنفس صبح به تلاوت تلمود می پردازم ، از دم غروب برگهای برنابا را ، ورق می زنم و نام تو را می جویم!
موعود من !
تورا دوست دارم وچشم های سیاهت را می ستایم!
محبوب من !
گلهای شعرم را در برابرتو پرپر می کنم !
معشوق من !
همه ی نمازهایم را با نام تو آغاز می کنم !
بیا و از حلقوم مرغان ماهیخوار شب ، حنجره ی ظریف باران را رها کن !