پرده ي اول:
«يا عقيل! دختري از طوائف مشهور عرب برايم انتخاب كن تا از او فرزندي شجاع، رشيد، دلير و با شهامت بوجود آيد.»
چند روزي بود كه اين درخواست علي(ع) فكر عقيل را مشغول كرده بود. همه او را متخصص در علم انساب مي دانستند و نظر او بر ايشان نافذ و قابل قبول بود .
مدتي كار عقيل شده بود تحقيق وتفحص در بين قبايل عرب و مطالعه در اخلاق و رفتار آنان و بعد از تمام پيگيري ها، دختري به نام فاطمه از طايفه¬ي بني كلاب را يافت كه تمام امتيازات ويژه را درخود جاي داده بود. حضرت، وقتي اوصاف اين زن را شنيد، دستور داد عقيل سريعاً براي خواستگاري از او اقدام كند.1
خرام ابن خالد، پدر فاطمه، مردي با صداقت و راستگو بود. او با كمال تواضع گفت: «يك زن باديه¬نشين با فرهنگ ابتدايي باديه¬نشيني، شايسته¬ي شخصي درحد و مقام علي بن ابي طالب(ع) نيست، او بايد زني را كه فرهنگ بالاتري دارد، اختيار كند.»
ولي دستور علي(ع) چيز ديگري بود اصرار عقيل آن را ثابت مي كرد. پدر فاطمه مهلت خواست تا از مادر دختر شمامة بن سهيل و خود دختر، سؤالاتي را داشته باشد. وقتي پدر به نزد همسر و دخترش بازگشت، ديد همسرش موهاي فاطمه را شانه مي¬زند واشك مي ريزد. دختر با آمدن پدر خوابي را كه شب گذشته ديده بود بازگو كرد: « خواب ديدم در باغ سرسبز و پر درختي نشسته ام.
نهرهاي روان و ميوه هاي فراوان در آنجا وجود داشت. ماه و ستارگان مي¬درخشيدند و من به آنها چشم دوخته بودم. در اين عوالم غرق بودم كه ديدم ماه از آسمان فرود آمد و در دامن من قرار گرفت و نوري از آسمان ساطع شد كه چشمها را خيره مي كرد. در حال تعجب بودم كه سه ستاره¬ي نوراني ديگر هم در دامنم پديدار شدند.نور آنها نيز مرا مبهوت كرده بود، هنوز در حيرت و تعجب بودم كه هاتفي مرا ندا داد و مرا با اسم خطاب كرد: « فاطمه! مژده باد تو را به سيادت و نورانيت، به ماه نوراني و ستاره¬ي درخشان، مژده باد تو را بر پدرشان، كه سيِّد و سرور همه¬ي انسانهاست!»
و مادر همانطور كه اشك شوق مي¬ريخت، تأويل رؤياي صادقانه دختر را اينگونه بيان مي كرد.2
« دخترم! بزودي تو با مرد جليل القدري، كه مجد و عظمت فراواني دارد، ازدواج مي¬كني مردي كه مورد اطاعت امّت خود است. از او صاحب چهار فرزند مي¬شوي، كه اولين آنها ماه بني هاشم است همان كه در خواب ديدي چون ماه مي درخشد و سه ستاره¬ي ديگر فرزندان ديگر تو هستند».
پرده ي دوم:
«به خدا سوگند من براي حسن و حسين عليهم السلام همچون مادري دلسوز خواهم بود و براي زينب نيز كنيزي كوچك و خدمتگذار».
ام البنين، همان زني بود كه حضرت علي(ع) در جستجوي وي بود.زني با عقلي سترگ، ايماني استوار، ادبي والا و صفاتي نيكو.كسي كه قرار بود جاي خالي مادر را در زندگي دو سبط پيامبر(ص) و دو ريحانه¬ي رسول خدا(ص) پر كند.
همان مادري كه در اوج شكوفايي پژمرد و آتش به جان فرزندان خردسال خود زد. فرزندان رسول خدا(ص) در سراپاي وجود اين بانوي پارسا مادر خود را مي ديدند و رنج فقدان مادر را كمتر احساس مي¬كردند.
او فرزندان دختر گرامي رسول خدا را بر فرزندان خود كه نمونه¬هاي والاي كمال بودند. مقدم مي¬داشت و بخش عمده¬ي محبّت و علاقه¬ي خود را متوجه آنان مي كرد.ام البنين توجه به فرزندان رسول خدا را فريضه¬اي ديني مي شمرد. او با درك عظمت آنان به خدمتشان قيام كرد و در اين راه از بذل آنچه در توان داشت دريغ نكرد.3
همان روز كه وي پا به خانه¬ي مولا علي (ع) گذاشت، حسنين هر دو مريض و در بستر افتاده بودند. امّا عروس تازه¬ي ابوطالب، به محض آنكه وارد خانه شد. خود را به بالين آن دو عزيز عالم وجود رسانيد و همچون مادري مهربان و دلسوز به دلجويي و پرستاري آنان پرداخت. چنان كه گفته مي شود خود نيز پس از چندي به مولا علي (ع) پيشنهاد داد كه به جاي فاطمه، او را «ام البنين» صدا زنند تا حسنين عليهم السلام از ذكر نام اصلي او يعني فاطمه توسط مولا علي(ع) به ياد مادر خويش فاطمه ي زهرا(س) نيفتاده. در نتيجه خاطرات گذشته در ذهنشان تداعي نگردد و رنج بي مادري آنها را آزار ندهد.4
پرده ي سوم:
خانه، مملو از شادي و هيجان است. مادر با ذوق و شوقي وصف ناشدني طفل را در دامان پدر مي گذارد. علي، وقتي طفل را دردامان خود ديد، آستينهاي او را بالا زد و در حالي كه به شدت مي گريست به بوسيدن بازوهاي طفل پرداخت.
مادرحيرت زده و نگران از اين صحنه، از امام پرسيد: «چرا گريه مي كنيد؟»
حضرت، با صداي آرام و اندوه زده پاسخ داد: « به اين دو دست نگريستم وآنچه را كه بر سرشان خواهد آمد به ياد آوردم.» مادر، شتابان و هراسان پرسيد: «چه بر سر آنها خواهد آمد!؟» امام با لحن مملو از غم و اندوه و تأثر گفت: «آنها از بازو قطع خواهد شد!»5
كلام حضرت چون صاعقه بر جان مادر فرود آمد و قلبش را ذوب كرد. دوباره پرسيد: « چرا دستهايش قطع مي شوند؟» امام به او خبر داد دستان فرزندش را ياري اسلام و دفاع از برادرش قطع خواهد شد. سپس آن كانون مهر و وفا به دامن صبر و بردباري چنگ زد و خداي را سپاس گفت كه فرزندش فداي سبط گرامي رسول خدا خواهد گرديد.
امير المؤمنين علي(ع) فرمود: «فرزندت عباس (ع) نزد خداي تبارك و تعالي منزلتي عظيم دارد و خداي متعال درعوض دو دستش، دو بال به او مرحمت خواهد كرد كه با آنها همراه با ملائكه در بهشت پرواز كند.6
مادر با شنيدن اين بشارت ابدي و سعادت جاودانه مسرور شد.
وجود اباالفضل منظور ريايي ازدواج علي(ع) با ام البنين بود. حضرت كه خود مربي و معلم بشريت بود فرزندش را طوري تربيت كرد كه نمونه¬ي كامل انسانيت و شرافت و فضيلت باشد. از آموختن علوم وآداب اسلامي تا احاديث نبوي و علوي، از كار زراعي و تمرين سواري و تير اندازي و شمشير زني تا صف آرايي در جنگهاي سه¬گانه جمل و نهروان و صفين كار را به جايي رساند كه شجاعت او را زبانزد عرب كرد.
طبيعتاً از چنين مادري بايد اين فرزند بوجود آيد كه خود او دختري از طايفه¬ي دليران و شجاعان بود. مادري كه هميشه او را از چشم حسودان دور نگه مي داشت و غصه¬ي روزي را مي خورد كه فرزندش بايد در راه حفظ دينش دو دست را سپر سازد . مادري از جنس ادب و وقار و شهامت. مادری بود از آن سوی کرانه های پایداری و وفاداری.
پرده ي چهارم:
«فرزندان من و آنچه در زير آسمان است ، فداي حسينم باد!»
«بشير! بگو از حسين فاطمه چه خبر داري؟» و چون «بشير« خبر شهادت آن حضرت را داد ام البنين صيحه¬اي كشيد و گفت: اي بشير بند دلم را پاره كردي!»
و صداي ناله و شيون بلند كرد. وقتي لحظاتي بعد كنار بقيع زينب را در آغوش گرفت تا تسكين دردهاي دختر علي باشد ديد بدن عقيله¬ي بني هاشم مي لرزد! دستان زينب را گرفت و علت را از او پرسيد؛ زينب سلام الله عليها فرمود :« از پسرت عباس برايت يادگاري آوردم!» ام البنين خوشحال شد بي صبرانه منتظر يادگاري زينب بود كه يكباره ديد زينب(س) سپر خونين اباالفضل را از زير عباي خود بيرون آورد. مادر كه اين صحنه را ديد نتوانست تحمل كند و بيهوش بر زمين افتاد.
او هر روز عبيدالله فرزند عباس بن علي (ع)را در آغوش مي گرفت و به بقيع مي آمد و مشغول مرثيه خواني مي شد . به طوري كه مروان با آن قساوت قلب از گريه و ناله¬ي ام البنين به گريه مي افتاد.وقتي زنان او را با لقب ام البنين صدا مي زدند اين ابيات را مي سرود:
لاتدعُوّنّي وي أم البنين تَذكريني بلُيُوث العَرين
كانت بنُون لي أدعي بهم واليَومَ اَصبَحتُ وَلا من بنين
اربعة مثل تُسور الرّبي قدواصلوالموت بقطع الوتين
خواندن اشعار براي عزاداري گاه جنبه هاي ديگري هم دارد امّ البنين با اين اشعار هم حماسه¬ي كربلا و شجاعت پسران خود را و هم مظلوميت حق را به مردم زمان معرفي مي¬كرد و همه ي تاريخ كربلا را در قالب عزاداري و مرثيه سرايي امّا درحقيقت نوعي اعتراض به حكومت وقت مي كرد. براستي وقتي قبر عباس و برادرانش در كربلاست چرا مادر به بقيع مي رود؟ چرا فرزند كوچك اباالفضل را با خود همراه مي كند؟ آري او در صدد بود پيام عاشورا را به مردم ابلاغ كند او مي خواست نسل آينده را نسبت به حقايق قيام عاشورا آگاه سازد.
پرده ي آخر :
ام البنين اين شجاع ترين زن بني كلاب همسر شهيد مادر چهار شهيد و طلايه دار پيام آوران كربلا بعد از وفات زينب سلام الله عليها لحظه به لحظه عمر خويش را با خداي خود معامله كرد و بالاخره در سيزدهم جمادی¬الثاني سال 64هجري اين اسوه¬ي ادب و وفا اين مادر مهر و عاطفه چشم از جهان فروبست . اگر چه جسم او در خاك بقيع مدفون است.
ولي روح بلند او، صفات كريمه و عظيمه¬ي او تا بلنداي آفتاب مانده است و در پرتو صفات اين بانوي فاضله انسانهايي تربيت شده اند كه در تاريخ ماندگار خواهد بود.
پی¬نوشت
1- ستاره¬ی درخشان مدینه،ص32.
2- مولد عباس بن علی محمد علی الناصری،ص38
3-چهره¬ی درخشان مدینه.
4- خصائص العباسیه.
5-زندگانی حضرت ابالفضل، علامه شریف قرشی،ص30
6-سردار کربلا،ص164.خصائص العباسیه،ص120
7-تذکره الشهداء، ملا حبیب الله کاشانی.ص443