ا
اشاره:
يكي از راهكارهاي سازنده و دقيق در گسترش هر فرهنگ الگوسازي و معرفي و بهره برداري هاي شخصيتي از اسوه ها و قهرمانان آن فرهنگ است؛ زيرا آدمي به طور ذاتي مي كوشد.از شخصيت هاي برجسته مكتب خويش تأثير پذيرد و رفتار خود را با شيوه رفتاري آنان سازگار كند. در فرهنگ عاشورا، ميراثي گرانبها وجود دارد كه مجموعه اي از بهترين اسوه ها را در خود گرد آورده است. حضرت عباس(ع) نيز بهترين سرمشق براي نسل جوان به شمار مي رود. معرفي اين چهره برجسته و فداكار، گامي بزرگ در توسعه فرهنگي جامعه در سطح كلان و تلاشي سودمند براي فرهنگ سازي جوانان خواهد بود.
الگوي جانبازي
چهره يك سرباز فداكارو جان بر كف وقتي به خوبي آشكار مي شود كه براي دفاع از ارزش هاي خود، بدون هيچ گونه چشم داشتي تلاش مي كند. اين چهره هنگامي سرمشق جانبازي است كه در روزگار تنهايي، پايبندي او به ارزش ها و اعتقادات، مانع از زمين گذاشتن سلاحش مي شود.او در چنين شرايطي مي كوشد بر خلاف بي وفايي ديگران و كوشش دشمن براي از هم گسيختن صفوف مبارزان به وسيله تهديد، تطميع و تبلبغات سوء، برا مرام خود پافشاري كند و پرچم وفاداري را بر زمين نگذارد. سرباز فداكار اگر چه مرگ را پيش چمشان خود مي بيند، نمي ترسد و همچنان با روحيه عالي به مبارزه خويش ادامه مي دهد، خون چنين سربازي، بزرگ ترين تضمين براي بقاي ارزش ها و معتقدات او است، زيرا بيداري چشم آلوده و فطرت هاي غبار گرفته مي شود.
حركت و حضور حضرت علي(ع) در اين نهضت و شهادت او در راه رسيدن به هدف عالي خود، گوياي بزرگي حماسه و عرفان اوست. او كه در آغاز حركت، بي وفايي ياران را ديده بود، از حركت و پويايي باز نايستاده چرا كه از كودكي براي جانبازي در راه حق، آموزش ديده بود. هم او بود كه باران تير و سيل شمشيرها در آخرين لحظات، سبب ايستايي او نگرديد و از مبازره، آن هم با دستاني كه جدا شده بود، بازنشست و هم چنان مشك را به سينه مي فشرد؛ هم اوبود كه رمز بقاي خود و آيين خود را در فناي خويش جست و جو مي كرد و سرانجام نيز بدان دست يافت.
اسطورة وفاداري
پيروزي و سربلندي هر نهضت و حركتي مرهون وفاداري ياراني است كه در آن حضور يافته اند تا نهضت با اتا به وفاي آنان به اهداف شكوهمندانه خود دست يابد. در زيارتنامه حضرت عباس(ع) مي خوانيم:
«اشهد لك بالتسليم و التصديق و الوفاء و النصيحة لخلف النبي؛
گواهي مي دهم كه از جانشين پيامبر(ص) [پيشواي خود] پيروي كامل داشتي و نسبت به او راست كردار و وفادار و خيرخواه بودي.»
او قهرمانانه در راه وفاداري به آيين خود، برادران و فرزندان خويش را به ميدان جنگ فرستاد و براي اينكه پايبندي خويش را به اين پيمان بيشتر به اثبات رساند، با شهادت آنان خم به ابرو نياورد و خود نيز جان بر سر اين پيمان نهاد.
نوشته اند هنگامي كه كاروان اسيران كربلا را در شام، به كاخ يزيد بردند، در ميان وسايل غارت شده شهيدان، پرچمي بود كه از ضربات دشمن بسيار آسيب ديده بود. يززيد با حيرت به آن نگاه كرد و پرسيد: «اين پرچم در دست چه كسي بوده است؟» گفتند: «عباس بن علي» آن گاه سرگردان بين حيرت و احترام، سه بار برخاست و نشست و به حاضران گفت: « به اين پرچم خوب نگاه كنيد. ببينيد كه بر اثر ضربات شما هيچ جاي سالمي ندارد، ولي انتهاي آن كه در دست علمدار بوده، سالم است.» اين سخن كنايه از اين بود كه پرچمدار، ضربات تيغ هاي برهنه و برّاني را كه به دستش مي خورده، تاب آورده، ولي پرچم را رها نكرده است. آن گاه رو به حاضران، با صداي بلند گفت: « نفرين از نام تودر دور باد اي عباس! به راستي كه اين معناي كامل بر امواج بستر دل انگيز آب روان نگاه مي كند، لبان خشكيده محبوب خود را در نظر مي آورد و داغ تشنگي را از ياد مي برد و وفاداري او برگ ديگري بر برگ هاي زرين عاشورا مي افزايد.
اسوة ولايت پذيري
ولايت پذيري در اصل، به معناي ايجاد توان در پذيرش سرپرستي و دوستي پيشوايان ديني و بيزاري از دشمان آنهاست.
حضرت عباس(ع) كه باور و اعتقادش، تمام تلاش ها و موضع گيري هاي او را در مسير ولايت قرار داده است، بهترين اسوه ولايت پذيري است؛ چون خط سياسي او پيوسته بر اطاعت از امام مخالفت رفتاري و گفتاري با دشمنان امام استوار بود. او، اين ويژگي را تا لحظه شهادت زنده نگه داشت كه بهترين گواه بر اين سخن، تقاضاي دشمن براي جدا شدن او از صف هواداران ولايت و رد كردن آن از سوي حضرت عباس(ع) بود. د رعصر تاسوعا، دشمن كوشيد با استفاده از روابط قومي و قبيله اي، عباس(ع) را از لشگر حسينيان جدا سازد. به همين منظور، شمر بن ذي الجوشن كه نسبت خانوادگي با ام البنين(ع) داشت، به خيمه عباس(ع) نزديك شد و فرياد زد: «خواهرزاده هاي ما كجايند؟ » شمر از فبيله بني كلاب بود و در عرب رسم بود كه دختران قبيله خود را خواهر مي گفتند. شمر پا را فراتر نهاد و براي رسيدن به مقصود خود به عباس(ع) امان نامه تسليم كرد. دشمن كه برق شمشير و توفان دستان عباس(ع) در دفاع از ولايت را در جنگ هاي پيشين ديده بود، مي خواست با اين حربه پوسيده، شكست را بر سپاه امام تحميل كند. رفتار عباس(ع) در اين مورد گوياي دفاع راستين او از حريم ولايت و برائت از دشمنان است. او بدون كوچك ترين توجه به مناسبات قبيله اي و قوم گرايي ها، فرياد كشيد و گفت: «دست هايت بريده باد! خداوند تو و امانت را لعنت كند آيا به ما امان مي دهي، در حالي كه پسر رسول خدا(ص)، حسين(ع)، امان ندارد؟ به ما امر مي كني كه به اطاعت اين نفرينشدگان الاهي و فرزندان ملعون و پليد آنان در آييم؟» او اين گونه بر چكاد افتخار ايستاد و بلندترين چكامه را در ولايت پذيري سرود.
الگوي رشادت و شجاع
آن گونه كه از منابع تاريخي بر مي¬آيد حضرت عباس(ع) داراي ورزيدگي اندام وتناسب اعضايي بوده است كه تا اندازه¬اي از ويژگي هاي ارثي او بوده است كه تا اندازه¬اي از ويژگي هاي ارثي او بوده است چرا كه هم پدر او از ابرپهلوانان عرب به شمار مي¬رفته وهم خاندان مادري او گرد ميدان بوده¬اند. مادر او ام البنين، از خانواده اي شجاع ودلاور بود.
از ديگر دلايل اين قدرت جسمي، افزودن بر فرايند ارثي، اين بوده كه او از كودكي با ورزش و چالاكي انس داشت. ورزش و كار در مزرعه وآموزش هاي نظامي دست به دست هم داد واز عباس(ع)، جواني نيرومند وشجاع ساخت.
آورده¬اند روزي اميرالمومنان علي(ع) در مسجد نشسته بود ومردم را پند مي¬داد. مردي اعرابي وارد مسجد شد. سلام كرد وصندوقي را كه همراه داشت، بر زمين گذاشت وبه حضرت گفت: «اي پيشوايان من! پيش كشتي براي شما آورده¬ام.» آن گاه صندوقچه را گشود وشمشيري آب ديده و منحصر به فرد را از آن بيرون آورد و به حضرت تقديم كرد. در همين هنگام حضرت عباس(ع) كه نوجواني رشيد بود، وارد شد وپس از سلام، با ادب در گوشه¬اي ايستاد. نگاهش در برق شمشير گره خورد. حضرت علي (ع) متوجه علاقه و شگفت زدگي عباس(ع) شد واز او پرسيد: «پسرم دوست داري اين شمشير براي توباشد؟ » عباس، با شادي پاسخ داد: «آري، پدر!» حضرت، برخواست وبا دست خود، شمشير را بر بلنداي قامت استوار او حمايل كرد. سپس به برازندگي شمشير بر اندام رشيد وتناور فرزندش نگريست و اشك بر محاسن سيفيدش جتري شد. حاضران پرسيدند: «يا اميرالمومنين! چرا گريه مي¬كنيد؟ » حضرت فرمود: « روزي را مي¬بينم كه او با اين شمشير، نفس دشمن را در سينه حبس مي¬كند و بي امان برآنان مي تازد وسرانجام به شهادت مي¬رسد.»
درخشش او در جنگهاي گوناگون به ويژه كربلا، ياد آور نبرد هاي پيروزمندانه علي (ع) بود. او با سه تن ار شجاعان دشمن، قهرمانانه ميجنگد وهر سه را به هلاكت ميرساند. نخستين آنان كه دو زره نفوذ ناپذير پوشيده، كلاهخودي بزرگ بر سر نهاد ونيزه¬اي بلند در دست گرفته بود وقتي به ميدان آمد، نسزهاش را به حمايل سينه حضرت فروكرد. عباس سر نيزه او را گرفت وپيچانيد واز دستش بيرون آورد واو را با نيزه خودش هلاك كرد.
الگوي چيرگي سخن در بيان
سخن داني و سخن وري نيز ميراث گرانسنگي بود كه حضرت عباس(ع) از پيوند امير بيان علي (ع) و بانوي ادب، ام البنين(ع) به دست آورده بود. پدرش كسي بود كه در جنگها، في البداهه رجز مي سرود ومادرش نيز بانويي ادب دوست و شاعري توانا و از خانداني ادب دوست و شاعر پرور بود.
ميراث سخن كه توشهاي پر بار از پرورش عباس(ع) در دامان پدر ومادري اين چنين است در صفحه هاي روشني از تاريخ زندگاني عباس(ع) هويدا است. او شب عاشورا، وقتي غربت وتنهايي امام خويش را ديد، هنگامي كه امام حسين(ع) بيعت خود را از همه همراهان برداشت و فرمود:« هر كس كه مي¬خواهد برود، مي¬تواند.» عباس(ع) به نمايندگي از عاشوراييان برخاست و گفت:« كجا برويم؟ آيا تو را در ميان دشمنان دين تنها بگذاريم و به فكر خود باشيم؟ آيا پس از تو زنده بمانيم؟ خداوند هرگز نخواهد كه شاهد چنين چيزي باشيم.» پس از اتمام خطبه، امام درپشتيباني از ايشان به بني هاشم گفت: « بار سنگين را بايد اهلش بردارند. فردا صبح، شما [بني هاشم] نخستين گروهي باشيد كه به ميدان مي¬رويد. ما پيش از آن به استقبال مرگ مي¬شتابيم تا مردم نگويند ياران پيش فرستادند و بعد خودشان شمشير كشيدند.»
يزيد با حيرت به آن نگاه كرد وپرسيد« اين پرچم در دست چه كسي بوده است؟» گفتند: «
عباس بن علي» آن گاه سرگردان بين حيرت و احترام، سه بار برخاست و نشست و به حاضران گفت: « به اين پرچم خوب نگاه كنيد. ببينيد كه بر اثر ضربات شما هيچ جاي سالمي ندارد، ولي انتهاي آن كه در دست علمدار بوده، سالم است.»
حضرت زينب (س) مي فرمايد: « نيمه هاي شب عاشورا ديدم عباس در جمع برادران وپسر عموها وبرادر زادگانش دو زانو نشسته است وچون شيري هژبر براي آنان سخن مي¬راند وآنان را براي ياري امام خويش بر مي¬شوراند. آنان نيز سخن وي را تاييد مي كردند.»
رجز خواني از شيوهاي حماسي در نبرد رويارو با دشمن است كه افزون بر تقويت روحيه لشكر خودي، تضعيف روحيه دشمن پيش از رويارويي، گرده خويش رابر باد رفته توفان شمشيرش مي¬ديد. حضرت عباس (ع) در جريان مبارزه كوتاه خود، رجزهاي فراواني سرود كه از ايمان سرشار، شجاعت لبريز و غيرت بي¬كران او حكايت مي¬كند كه پيشاني تاريخ، مثنوي خانه آن است.
اشاره:
يكي از راهكارهاي سازنده و دقيق در گسترش هر فرهنگ الگوسازي و معرفي و بهره برداري هاي شخصيتي از اسوه ها و قهرمانان آن فرهنگ است؛ زيرا آدمي به طور ذاتي مي كوشد.از شخصيت هاي برجسته مكتب خويش تأثير پذيرد و رفتار خود را با شيوه رفتاري آنان سازگار كند. در فرهنگ عاشورا، ميراثي گرانبها وجود دارد كه مجموعه اي از بهترين اسوه ها را در خود گرد آورده است. حضرت عباس(ع) نيز بهترين سرمشق براي نسل جوان به شمار مي رود. معرفي اين چهره برجسته و فداكار، گامي بزرگ در توسعه فرهنگي جامعه در سطح كلان و تلاشي سودمند براي فرهنگ سازي جوانان خواهد بود.
الگوي جانبازي
چهره يك سرباز فداكارو جان بر كف وقتي به خوبي آشكار مي شود كه براي دفاع از ارزش هاي خود، بدون هيچ گونه چشم داشتي تلاش مي كند. اين چهره هنگامي سرمشق جانبازي است كه در روزگار تنهايي، پايبندي او به ارزش ها و اعتقادات، مانع از زمين گذاشتن سلاحش مي شود.او در چنين شرايطي مي كوشد بر خلاف بي وفايي ديگران و كوشش دشمن براي از هم گسيختن صفوف مبارزان به وسيله تهديد، تطميع و تبلبغات سوء، برا مرام خود پافشاري كند و پرچم وفاداري را بر زمين نگذارد. سرباز فداكار اگر چه مرگ را پيش چمشان خود مي بيند، نمي ترسد و همچنان با روحيه عالي به مبارزه خويش ادامه مي دهد، خون چنين سربازي، بزرگ ترين تضمين براي بقاي ارزش ها و معتقدات او است، زيرا بيداري چشم آلوده و فطرت هاي غبار گرفته مي شود.
حركت و حضور حضرت علي(ع) در اين نهضت و شهادت او در راه رسيدن به هدف عالي خود، گوياي بزرگي حماسه و عرفان اوست. او كه در آغاز حركت، بي وفايي ياران را ديده بود، از حركت و پويايي باز نايستاده چرا كه از كودكي براي جانبازي در راه حق، آموزش ديده بود. هم او بود كه باران تير و سيل شمشيرها در آخرين لحظات، سبب ايستايي او نگرديد و از مبازره، آن هم با دستاني كه جدا شده بود، بازنشست و هم چنان مشك را به سينه مي فشرد؛ هم اوبود كه رمز بقاي خود و آيين خود را در فناي خويش جست و جو مي كرد و سرانجام نيز بدان دست يافت.
اسطورة وفاداري
پيروزي و سربلندي هر نهضت و حركتي مرهون وفاداري ياراني است كه در آن حضور يافته اند تا نهضت با اتا به وفاي آنان به اهداف شكوهمندانه خود دست يابد. در زيارتنامه حضرت عباس(ع) مي خوانيم:
«اشهد لك بالتسليم و التصديق و الوفاء و النصيحة لخلف النبي؛
گواهي مي دهم كه از جانشين پيامبر(ص) [پيشواي خود] پيروي كامل داشتي و نسبت به او راست كردار و وفادار و خيرخواه بودي.»
او قهرمانانه در راه وفاداري به آيين خود، برادران و فرزندان خويش را به ميدان جنگ فرستاد و براي اينكه پايبندي خويش را به اين پيمان بيشتر به اثبات رساند، با شهادت آنان خم به ابرو نياورد و خود نيز جان بر سر اين پيمان نهاد.
نوشته اند هنگامي كه كاروان اسيران كربلا را در شام، به كاخ يزيد بردند، در ميان وسايل غارت شده شهيدان، پرچمي بود كه از ضربات دشمن بسيار آسيب ديده بود. يززيد با حيرت به آن نگاه كرد و پرسيد: «اين پرچم در دست چه كسي بوده است؟» گفتند: «عباس بن علي» آن گاه سرگردان بين حيرت و احترام، سه بار برخاست و نشست و به حاضران گفت: « به اين پرچم خوب نگاه كنيد. ببينيد كه بر اثر ضربات شما هيچ جاي سالمي ندارد، ولي انتهاي آن كه در دست علمدار بوده، سالم است.» اين سخن كنايه از اين بود كه پرچمدار، ضربات تيغ هاي برهنه و برّاني را كه به دستش مي خورده، تاب آورده، ولي پرچم را رها نكرده است. آن گاه رو به حاضران، با صداي بلند گفت: « نفرين از نام تودر دور باد اي عباس! به راستي كه اين معناي كامل بر امواج بستر دل انگيز آب روان نگاه مي كند، لبان خشكيده محبوب خود را در نظر مي آورد و داغ تشنگي را از ياد مي برد و وفاداري او برگ ديگري بر برگ هاي زرين عاشورا مي افزايد.
اسوة ولايت پذيري
ولايت پذيري در اصل، به معناي ايجاد توان در پذيرش سرپرستي و دوستي پيشوايان ديني و بيزاري از دشمان آنهاست.
حضرت عباس(ع) كه باور و اعتقادش، تمام تلاش ها و موضع گيري هاي او را در مسير ولايت قرار داده است، بهترين اسوه ولايت پذيري است؛ چون خط سياسي او پيوسته بر اطاعت از امام مخالفت رفتاري و گفتاري با دشمنان امام استوار بود. او، اين ويژگي را تا لحظه شهادت زنده نگه داشت كه بهترين گواه بر اين سخن، تقاضاي دشمن براي جدا شدن او از صف هواداران ولايت و رد كردن آن از سوي حضرت عباس(ع) بود. د رعصر تاسوعا، دشمن كوشيد با استفاده از روابط قومي و قبيله اي، عباس(ع) را از لشگر حسينيان جدا سازد. به همين منظور، شمر بن ذي الجوشن كه نسبت خانوادگي با ام البنين(ع) داشت، به خيمه عباس(ع) نزديك شد و فرياد زد: «خواهرزاده هاي ما كجايند؟ » شمر از فبيله بني كلاب بود و در عرب رسم بود كه دختران قبيله خود را خواهر مي گفتند. شمر پا را فراتر نهاد و براي رسيدن به مقصود خود به عباس(ع) امان نامه تسليم كرد. دشمن كه برق شمشير و توفان دستان عباس(ع) در دفاع از ولايت را در جنگ هاي پيشين ديده بود، مي خواست با اين حربه پوسيده، شكست را بر سپاه امام تحميل كند. رفتار عباس(ع) در اين مورد گوياي دفاع راستين او از حريم ولايت و برائت از دشمنان است. او بدون كوچك ترين توجه به مناسبات قبيله اي و قوم گرايي ها، فرياد كشيد و گفت: «دست هايت بريده باد! خداوند تو و امانت را لعنت كند آيا به ما امان مي دهي، در حالي كه پسر رسول خدا(ص)، حسين(ع)، امان ندارد؟ به ما امر مي كني كه به اطاعت اين نفرينشدگان الاهي و فرزندان ملعون و پليد آنان در آييم؟» او اين گونه بر چكاد افتخار ايستاد و بلندترين چكامه را در ولايت پذيري سرود.
الگوي رشادت و شجاع
آن گونه كه از منابع تاريخي بر مي¬آيد حضرت عباس(ع) داراي ورزيدگي اندام وتناسب اعضايي بوده است كه تا اندازه¬اي از ويژگي هاي ارثي او بوده است كه تا اندازه¬اي از ويژگي هاي ارثي او بوده است چرا كه هم پدر او از ابرپهلوانان عرب به شمار مي¬رفته وهم خاندان مادري او گرد ميدان بوده¬اند. مادر او ام البنين، از خانواده اي شجاع ودلاور بود.
از ديگر دلايل اين قدرت جسمي، افزودن بر فرايند ارثي، اين بوده كه او از كودكي با ورزش و چالاكي انس داشت. ورزش و كار در مزرعه وآموزش هاي نظامي دست به دست هم داد واز عباس(ع)، جواني نيرومند وشجاع ساخت.
آورده¬اند روزي اميرالمومنان علي(ع) در مسجد نشسته بود ومردم را پند مي¬داد. مردي اعرابي وارد مسجد شد. سلام كرد وصندوقي را كه همراه داشت، بر زمين گذاشت وبه حضرت گفت: «اي پيشوايان من! پيش كشتي براي شما آورده¬ام.» آن گاه صندوقچه را گشود وشمشيري آب ديده و منحصر به فرد را از آن بيرون آورد و به حضرت تقديم كرد. در همين هنگام حضرت عباس(ع) كه نوجواني رشيد بود، وارد شد وپس از سلام، با ادب در گوشه¬اي ايستاد. نگاهش در برق شمشير گره خورد. حضرت علي (ع) متوجه علاقه و شگفت زدگي عباس(ع) شد واز او پرسيد: «پسرم دوست داري اين شمشير براي توباشد؟ » عباس، با شادي پاسخ داد: «آري، پدر!» حضرت، برخواست وبا دست خود، شمشير را بر بلنداي قامت استوار او حمايل كرد. سپس به برازندگي شمشير بر اندام رشيد وتناور فرزندش نگريست و اشك بر محاسن سيفيدش جتري شد. حاضران پرسيدند: «يا اميرالمومنين! چرا گريه مي¬كنيد؟ » حضرت فرمود: « روزي را مي¬بينم كه او با اين شمشير، نفس دشمن را در سينه حبس مي¬كند و بي امان برآنان مي تازد وسرانجام به شهادت مي¬رسد.»
درخشش او در جنگهاي گوناگون به ويژه كربلا، ياد آور نبرد هاي پيروزمندانه علي (ع) بود. او با سه تن ار شجاعان دشمن، قهرمانانه ميجنگد وهر سه را به هلاكت ميرساند. نخستين آنان كه دو زره نفوذ ناپذير پوشيده، كلاهخودي بزرگ بر سر نهاد ونيزه¬اي بلند در دست گرفته بود وقتي به ميدان آمد، نسزهاش را به حمايل سينه حضرت فروكرد. عباس سر نيزه او را گرفت وپيچانيد واز دستش بيرون آورد واو را با نيزه خودش هلاك كرد.
الگوي چيرگي سخن در بيان
سخن داني و سخن وري نيز ميراث گرانسنگي بود كه حضرت عباس(ع) از پيوند امير بيان علي (ع) و بانوي ادب، ام البنين(ع) به دست آورده بود. پدرش كسي بود كه در جنگها، في البداهه رجز مي سرود ومادرش نيز بانويي ادب دوست و شاعري توانا و از خانداني ادب دوست و شاعر پرور بود.
ميراث سخن كه توشهاي پر بار از پرورش عباس(ع) در دامان پدر ومادري اين چنين است در صفحه هاي روشني از تاريخ زندگاني عباس(ع) هويدا است. او شب عاشورا، وقتي غربت وتنهايي امام خويش را ديد، هنگامي كه امام حسين(ع) بيعت خود را از همه همراهان برداشت و فرمود:« هر كس كه مي¬خواهد برود، مي¬تواند.» عباس(ع) به نمايندگي از عاشوراييان برخاست و گفت:« كجا برويم؟ آيا تو را در ميان دشمنان دين تنها بگذاريم و به فكر خود باشيم؟ آيا پس از تو زنده بمانيم؟ خداوند هرگز نخواهد كه شاهد چنين چيزي باشيم.» پس از اتمام خطبه، امام درپشتيباني از ايشان به بني هاشم گفت: « بار سنگين را بايد اهلش بردارند. فردا صبح، شما [بني هاشم] نخستين گروهي باشيد كه به ميدان مي¬رويد. ما پيش از آن به استقبال مرگ مي¬شتابيم تا مردم نگويند ياران پيش فرستادند و بعد خودشان شمشير كشيدند.»
يزيد با حيرت به آن نگاه كرد وپرسيد« اين پرچم در دست چه كسي بوده است؟» گفتند: «
عباس بن علي» آن گاه سرگردان بين حيرت و احترام، سه بار برخاست و نشست و به حاضران گفت: « به اين پرچم خوب نگاه كنيد. ببينيد كه بر اثر ضربات شما هيچ جاي سالمي ندارد، ولي انتهاي آن كه در دست علمدار بوده، سالم است.»
حضرت زينب (س) مي فرمايد: « نيمه هاي شب عاشورا ديدم عباس در جمع برادران وپسر عموها وبرادر زادگانش دو زانو نشسته است وچون شيري هژبر براي آنان سخن مي¬راند وآنان را براي ياري امام خويش بر مي¬شوراند. آنان نيز سخن وي را تاييد مي كردند.»
رجز خواني از شيوهاي حماسي در نبرد رويارو با دشمن است كه افزون بر تقويت روحيه لشكر خودي، تضعيف روحيه دشمن پيش از رويارويي، گرده خويش رابر باد رفته توفان شمشيرش مي¬ديد. حضرت عباس (ع) در جريان مبارزه كوتاه خود، رجزهاي فراواني سرود كه از ايمان سرشار، شجاعت لبريز و غيرت بي¬كران او حكايت مي¬كند كه پيشاني تاريخ، مثنوي خانه آن است.