در حال بارگذاری؛ صبور باشید
منبع :
یکشنبه

۲۸ شهریور ۱۳۸۹

۱۹:۳۰:۰۰
28883

نقش آفريني حضرت عباس عليه السلام

      1-    آب رساني روز هفتم محرم، سه روز پيش از شهادت امام، عبيدالله به عمر سعد نگاشت:« ...به هوش  باش! وقتي نامه ام به دستت رسيد، به حسين عليه السل

 
 
 


1-    آب رساني
روز هفتم محرم، سه روز پيش از شهادت امام، عبيدالله به عمر سعد نگاشت:« ...به هوش  باش! وقتي نامه ام به دستت رسيد، به حسين عليه السلام سخت بگير و اجازه نده از آب فرات حتي قطره اي بنوشد و با آنان همان كاري را بكن كه آنان با بنده پرهيزگار خدا عثمان بن عفان كردند. والسلام.»[1]
امام، حضرت عباس(ع) را فراخواند و سي سوار را به اضافه بيست پياده با او همراه كرد تا بيست مشكي را كه همراه داشتند، پر از آب نمايند و به اردوگاه امام بياورند. پانصد سواره نظام دشمن در كرانه فرات استقرار يافته و مانع برداشتن آب شدند. حضرت عباس(ع) به مبارزه با نگاهبانان فرات پرادخت و افراد پياده، مشك ها را پر كردند. وقتي همه مشك ها پر شد، حضرت عباس(ع) دستور بازگشت به اردوگاه را داد و محاصره دشمن را شكسته و توانست آب را به اردوگاه برساند.[2]
از آن پس حضرت عباس(ع) به «سقا» مشهور شد.[3]يكي از شعارهاي بني اميه در مقابله اهل بيت (عليهم السلام) خونخواهي عثمان بوده است. اما ادعاي عبيدالله در اين نامه افترايي بيش نيست؛ زيرا امام علي(ع) و فرزندان او آب را بر عثمان نبستند و اين قاتلين عثمان بودند كه براي بيرون كشيدن او از خانه اش آب را به خانه او بستند و در واقع اين امير مؤمنان(ع) بود كه در اعتراض به اين حركت، به امام حسين(ع) دستو رداد تا به  او و خانواده اش آب برساند.[4]
 
2-    نمايندگي و سخنگويي از جانب امام
شب عاشورا يا تاسوعا عمر سعد در برابر لشكر خود ايستاد و فرياد كشيد:«اي لشكريان خدا! سوار مركب هايتان شويد و بهشت گيديد». امام حسين(ع) جلو يخيمه ها بر شمشير خود تكيه كرده بود. حضرت عباس(ع) با شنيدن سر و صداي لشكر دشمن، بزد امام آمد و عرض كرد: «لشكر حمله كرده است». امام حسين(ع) برخاست و به او فرمود:
«عباس!‌جانم به فدايت. سوارشود و نزد آنان برو و اگر توانستي، (حمله) آنان را تا فردا به تأخير بينداز و امشب آنان را از ما بازدار تا شبي را براي پروردگارمان به نماز بايستيم و او را بخوانيم و از او طلب آمرزش نماييم كه او مي داند من به نماز عشق مي ورزم و خواندن قرآن و دعاي بسيار و طلب بخشايش را دوست مي دارم». حضرت عباس(ع) به سوي لشكرگاه دشمن رفت و موفق شد جنگ را به تأخير بيندازد.[5]
 
3-آمان نامه دشمن
آوازه دلاور مردي هاي حضرت عباس(ع) چنان درگوش عرب آن روزگارطنين افكنده بود كه دشمن را بر آن داشت تا با اقدامي جسورانه، وي را از صف لشكريان امام جدا سازد. در اين جريان، «شمر بن شر خبيل(ذي الجوشن)» فردي به نام «عبيدالله بن ابي محل» را كه حضرت ام البنين(ع) همه او مي شد، به نزد عبيدالله بن زياد فرستاد تا براي حضرت عباس(ع) و برادان او امان دريافت دارد. سپس آن را به غلام خود «كزمان» يا «عرفان» داد تا به نزد لشكر عمر سعد ببريد.[6]
شمر امان نامه را گرفت و به عمر سعد نشان داد. عمر سعد كه مي دانست اين تلاش ها بي نتيجه است، شمر را توبيخ كرد؛ زيرا امان دادن به برخي نشان از جنگ با بقيه است. شمر كه مي انگاشت او از جنگ طفره مي رود، گفت:
«اكنون بگو چه مي كني؟ آيا فرمان امير را انجام مي دهي و با دشمن مي جنگي و يا يه كناري مي روي و لشكر را به من وا مي گذاري؟» عمر سعد تسليم شد و گفت: «نه! چنين نخواهم كرد و سرداري سپاه را به تو نخواهم داد. تو امير پياده ها باش!» شمر امان نامه را ستاند و به سوي اردوگه امامبه راه افتاد. وقتي رسيد، فرياد برآورد:« أِينَ بنَُوا أُختِنا»؛ خواهرزادگان ما كجايند؟
حضرت عباس(ع) و برادرنش سكوت كردند. امام به آن ها فرمود: «پاسخش را بدهيد، اگر چه فاسق است».[7] حضرت عباس(ع) به همراه برادرانش به سوي او رفتند و به اوگفتند: «خدا تو امان تو را  لعنت كند! آيا به ما امان مي دهي،‌ در حالي كه پسر رسول خدا(ص) امان ندارد؟!» شمر با ديدن قاطعيت حضرت عباس(ع) و برادرانش خشمگين و سرافكنده به سوي لشكر خود بازگشت.[8]
 
رفع يك شبهه
از گفتگويي كه بين شمر و فرزندان ام البنين(ع) صورت گرفت، شبهه اي د راذهان به وجود مي آيد كه مراد شمر از جمله « أِينَ بنَُوا أُختِنا» چه بوده است؟ برخي گفته اند: بين عرب رسم بوده ، دختران قبيله خود را خواه رصدا مي زده اند. با توجه به زندگي عشيره اي اعراب د را» دوران و انسجام ناگسستني پيوندهاي خوني د رچنين جوامعي، بعيد به نظر نمي رسد، چنين رسمي بين آنان حاكي بوده باشد. اما تا چه اندازه اين انگاره درست و قابل اثبات باشد،‌ معلوم نيست. درهر حال، روشن كردن نسبت خانوادگي ام البنين(ع) با شمر تا اندازه اي مي تواند مطلب را شفاف تر سازد.
گفتني است: ام البنين(ع) و شمر هر دو از قبيله «بني كلاب» مي باشند. نسب خانوادگي آنان اين گونه است:[9]
بنابراين ام البنين(ع) از عموزادگان شمر مي باشد. دليل واضح تر اين خطاب از سوي شمر، جنبه رواني و كاركرد روان شناختي آن است. بدين معنا كه شمر با توجه به آن كه روحيات حضرت عباس(ع) را مي شناخته، احتمال مي داده كه او امان نامه را نپذيرد. شمر با اتخاذ اين لحن، مي خواست كه حضرت را متوجه پيوند خانوادگي اش با خود نمايد و شرايط روحي عباس(ع) را براي پذيرش امان نامه بيشتر آماده سازد. گذشته از آن، شمر اين سخن را در حضور بيشتر تنگ نموده و او را وادار به مصالحه نمايد.
 
7- پاسداري از خيمه ها
شب عاشورا حضرت عباس(ع) پاسداري از حرم را بر عهده گرفت. اگر چه ايشان آن شب را از دشمن مهلت گرفته بود، ولي از پستي  و دون مايگي آنان بعيد نبود كه پيمان شكني كنند. آن شب، هنگامي كه حضرت عباس(ع) از گفتگو با شمر درمورد پذيرش يا رد امان نامه بازگشت، زهير نزد او رفت. زهير دير زمان بودكه با خاندان امام علي(ع) آشنايي داشت. او پرچمي را كه در دست «عبدالله بن جعفر بن عقيل» بود، گرفت. عبدالله پرسيد: « اي برادر ! آيا در من ضعف و سستي ديده اي كه پرچم را از من مي گيري؟» زهير پاسخ داد: «خير، با آن كاري دارم».سپس نزد عباس(ع) آمد. حضرت بر مركب خويش سوار و با نيزه اي د ردست  و شمشيري به كمر مشغول نگاهباني بود.[10]
زهير نزد او آمد و گفت:‌ «آمده ام تا با تو سخني بگويم». حضرت كه بيم حمله دشمن را داشت، فرمود: «مجال سخن نيست، ولي نمي توانم از شنيدن گفتار تو بگذرم. بگو، من سواره مي شنوم». زهير جريان خواستگاري علي(ع) از ام البنين(ع) را بيان كرد و انگيزه امام را از ازدواج بااو يادآور شد وافزود: «اي عباس(ع)! پدرت تو را براي چنين روزي خواسته، مبادا در ياري برادرت كوتاهي كني!» حضرت عباس(ع) از شنيدن اين سخن خشمگين شد و سخت برآشفت و از عصبانيت آن قدر پايش را در ركاب اسب فشرد كه تسمه آن پاره شد و فرمود: «زهير! تو مي خواهي با اين سخنانت به من جرأت دهي؟! به خدا سوگند تا دم مرگ، از ياري برادرم دست بر نمي دارم و در پشتيباني ازاو كوتاهي نخواهم كرد. فردا اين را به گونه اي نشانت مي دهم كه در عمرت نظيرش را نديده باشي».[11]
 
8- پرچمدار سپاه
صبح عاشورا، وقتي امام از نماز و نيايش فارغ شد، لشكر دشمن آرايش نظامي به خود گرفت و اعلان جنگ نمود. امام افراد خود را آماده دفاع كرد. لشكر امام از سي و دو سوار و چهل پياده تشكيل شده بود. امام درچينش نظامي لشكر خود، زهير را در«ميمنه» و حبيب را در «ميسره» گماشت و پرچم لشكر را در قلب سپاه، به دست برادر خود حضرت عباس(ع) داد.[12]
 
9- شكستن حلقه محاصره دشمن
د رنخستين ساعت هاي جنگ، چهار تن از افراد سپاه امام حسين(ع) به نام هاي «عمرو بن خالد صيداوي» ، «جابر بن حارث سلماني» ، «مجمع بن عبدالله عائذي» و «سعد؛ غلام عمر بن خالد» حمله اي دسته جمعي به قلب لشكر كوفيان نمودند.
 
دشمن تصميم گرفت آنان را محاصره نمايد. حلقه محاصره بسته شد؛ به گونه اي كه كاملاً ارتباط آن ها با سپاه امام قطع گرديد. در اين هنگام حضرت عباس(ع) با ديدن به خطر افتادن آن ها، يك تنه به سوي حلقه محاصره تاخت و موفق شد حلقه محاصره دشمن را شكسته و آن چهار تن را نجات بدهد، به طوري كه وقتي آنها از چنگ دشمن بيرون آمدند، تمام پيكرشان زخمي و خون آلود بود.[13]
 
10- كندن چاه براي تهيه آب
در ميانه روز، آن گاه كه تشنگي بر كودكان، زنان و حتي سپاهيان امام فشار شديدي آورده بود، امام به حضرت عباس(ع) دستور داد اقدام به حفره چاه نمايد؛ چرا كه سرزمين كربلا بر كرانه رودي پر آب قرار داشت و احتمال آن مي رفت كه با كندن چاه به آب دست يابند. حضرت عباس(ع) مشغول  كندن چاه شد. پس از مدتي كندن زمين از رسيدن به آب از آن چاه نااميد گرديد، از چاه بيرون آمد و در قسمت ديگري از زمين دوباره شروع به حفر چاه نمود، ولي از چاه دوم نيز آبي نجوشيد. [14]       
                      
12-پيش فرستادن برادران براي نبرد
وقتي حضرت عباس(ع) بدن هاي شهيدان بني هاشم و ديگر شهدا را بر گستره كربلا ديد، برادران مادري خود، عبدالله، جعفر و عثمان را فرا خواند و به آن ها فرمود: «اي فرزندان مادرم! پيش بتازيد تا جانفشاني شما را در راه خدا و رسول خدا(ص) شاهد باشم». آنان كه خون علي(ع) در رگ هايشان جاري بود، پيش تاخته و پس از مدتي نبرد با دشمن، پيش چشم حضرت عباس(ع) به شهادت رسيدند.[15]
 
13- شهادت فرزندان حضرت عباس عليه السلام
هنگامي كه حضرت عباس(ع)به شهادت رسيد، امام حسين(ع) خود را به او رسانيد و وقتي كه حالت اورا مشاهده نمود، فرياد بي ياوري برآورد. «محمد» و «قاسم» فرزندان عباس(ع) صداي امام را شنيدند، نزدايشان رفته و درپاسخ امام فرياد زدند: «در خدمت توايم اي سرور ما!»
امام فرمود: «بشَهادَةَ اَبِيكُما الكِفايَة»؛ شهادت پدرتان بس است. اما آنان امتناع ورزيده و از امام اجازه گرفته، به ميدان نبرد شتافتند و پس از پيكار با دشمن ابتدا محمد و پس از او قاسم به شهادت رسيد.[16] علامه «سيد محسن امين» نيز «عبدالله بن عباس(ع) را در شمار شهيدان كربلا ذكر مي نمايد،[17] اما بنا به گزارش برخي ديگر ازتاريخ نگاران تنها «محمد» در كربلا به شهادت رسيده است.[18]
 
14- پيكار شجاعانه
حضرت باسه تن از جنگويان دشمن روبه رو مي شود، نخستين آنان، « مارد بن صدّيف» بود. او در زره نفوذ ناپذير پوشيده كلاهخودي بزرگ بر سرنهاده و نيزه اي بلند در دست گرفته بود. وقتي به ميدان آمد، نيزه اش را به حمايل سينه حضرت فرو كرد. عباس(ع) سر نيزه او را گرفت و پيچاند و نيزه اش را از دستش بيرون آورد و او را با نيزه خودش هلاك كرد.[19]
نفر دوم، «صفوان بن ابطح» بود كه در پرتاب سنگ و نيزه مهارت فراوان داشت. او پس از چندلحظه رويازويي، مجروح شد، ولي بخشش حضرت زندگي دوباره به او بخشيد.
سومين رزم آور «عبدالله بن عقبه غوي» بود. حضرت، پدر او را مي شناخت و براي اين كه كشته نشود، مهرورزانه به او گفت: «تو نمي دانستي كه در اين جنگ با من روبه رو مي شوي. به سبب احساني كه پدرم به پدرت كرده است، از جنگ با من دست بردار و برگرد». خيرخواهي حضرت در او اثر نكرد وبه جنگ پرداخت. ساعتي نگذشته بود كه شكست خورد و مفتضحانه از ميدان نبرد گريخت.[20]
 

 
________________________________________
.[1] نهايه الرب، ج 20، ص 427؛ بغيع الطلب، ج 6، ص 262.
.[2] تاريخ الطبري، ج 5،ص 412؛نفس المهموم، ص 214؛الكامل في التاريخ، ج 3، ص 283؛ تذكره الخواص، ص 248؛ اعيان الشيعا، ج 7، ص 43؛مقاتل الطالبيين، ص 78.
.[3] تسليه المجالس، ج 2، ص 246؛ الثقات، ج 1، ص 559؛ السيره النبويه، ج 1، ص 559، بحارالانوار 44، ص 37؛ مثير الاحزان ، ص 51.
.[4] مروج الذهب، ج 2، ص 701.
[5] . الارشاد، ج 2، ص 92؛ مناقب آل ابي طالب، ج 4، ص 98؛ بحار الانوار، ج 44،ص 391؛ تاريخ الطبري، ج 5، ص 416؛ اعيان الشيعه، ج 7، ص 430؛ تجارب الامم، ج 2، ص 68.
[6] . تاريخ الطبري، ج 5، ص 415، الفتوح، ج 5، ص 166؛ الكامل في التاريخ، ج 3، ص 284.
[7] . مقتل الحسين(ع) للخوارزمي، ج 1، ص 246؛ عمده الطالب، ص 349؛ اللهوف، ص 88.
[8] .الارشاد، ج 2، ص91؛ بحارالنوار، ج44، ص 390، اعللام الوري، ص 233؛ مقتل الحسين(ع) للخوارزمي، ج 1، ص246؛ الكامل في التاريخ، ج3، ص 284؛ المنتظم،ج 5، ص 337.
[9] .جمهره النسب، ج 2، ص 321.
 [10] . وسياه الدارين، ص 270؛ مقتل الحسين(ع) بحرالعلوم، ص 314؛ معالي السبطين، ج 1، ص 443.
[11] . مقتل الحسين(ع) بحرالعلوم، ص 314؛ كبريت الاحمر، ص 386، بطل العلقمي، ج 1، ص 97.
[12] . شرح الاخبار، ج 3،ص 182؛ بحارالنوار، ج 45، ص 4؛ تذكره الخواص، ص 251؛ الاخبار الطول، ص 2576.
[13] . تاريخ الطبري، ج 5، ص 446؛ الكامل في التاريخ، ج 3، ص443؛ العيون العبري، ص 126.
[14] .ينابيع الموده، ج 2، ص 340؛ المنتخب، ج 2، ص 441؛ مقتل ابي مخنف، ص 57؛ بطل العلقمي،ج 2، ص 357.
[15] . الامالي الخسمييه، ج1، ص 175؛بحارالانوار، ج 45، ص 38؛ مقاتل الطالبين، ص 54؛ اعلام الوري، ص 243؛ الارشاد، ج 2، ص 113.
[16] .بطل العلقمي، ج 3، ص 433.
[17] .اعيان الشيعه، ج 3، ص 433.
[18] . بحارالانوار، ج 45، ص 62؛ مناقب آل ابي طالب، ج 4، ص 12؛ العوالم، ج 7، ص 343.
[19] . كبريت احمر، ص 387.
[20] . كبريت احمر، ص 387.
 
منبع : ماهنامه شميم ياس5/6/1384  
 

تماس با هنر اسلامی

نشانی

نشانی دفتر مرکزی
ایران ؛ قم؛ بلوار جمهوری اسلامی، نبش کوچه ۶ ، مجمع جهانی اهل بیت علیهم السلام، طبقه دوم، خبرگزاری ابنا
تلفن دفتر مرکزی : +98 25 32131323
فاکس دفتر مرکزی : +98 25 32131258

شبکه‌های اجتماعی

تماس

تمامی حقوق متعلق به موسسه فرهنگی ابنا الرسول (ص) تهران می‌باشد