در حال بارگذاری؛ صبور باشید
منبع :
یکشنبه

۲۸ شهریور ۱۳۸۹

۱۹:۳۰:۰۰
28982

حضرت ابوالفضل عليه السلام

   مولانا باب الحوائج، ابوالفضل العباس(ع)، ملقب به ماه بني هاشم در چهارم شعبان سال 26 هجري در مدينه متولد و نور وجودش در شهر پيامبر(ص) درخشيدن گرفت. در آسمان فضيلت

  

مولانا باب الحوائج، ابوالفضل العباس(ع)، ملقب به ماه بني هاشم در چهارم شعبان سال 26 هجري در مدينه متولد و نور وجودش در شهر پيامبر(ص) درخشيدن گرفت. در آسمان فضيلت، ماه تابناكي بود كه همدوش با خورشيد امامت حركت مي كرد. آثار نبوغ و روح شهامت و شجاعت در كودك علي(ع) نمايان بود و آن روز خانه علي(ع) پر از سرور و شادي گشت و تمام بني هاشم از بزرگ و كوچك چون ماه خود را يافته بودند، خوشحال و مسرور به نظر مي رسيدند و به يكديگر تبريك و تهنيت مي گفتند.
آن روز كه كودك فاطمه كلابيه به دنيا آمد،‌علي(ع) او را بر دامن خويش نهاد و در گوش راستش اذان و در گوش چپش اقامه گفت. سنتهاي اسلامي را يكي پس از ديگري درباره كودكش عملي كرد و آن نوزاد را كه در حقيقت نخستين فرزند ام البنين بود به نام عموي بزرگوار خوتد عباس بن عبدالمطلب كه مردي زيبا و نيكو منظر و خوش هيكل بود نام گذاري كرد. و چون كنيه او ابوالفضل بود، عباس بن علي(ع) را نيز ابوالفضل گفتند. او پدر فضيلت و مجمع تمام فضائل و حايز فضيلتهاي صوري و معنوي بود. از پدر علم و شجاعت و از مادر حلم و رشادت و از بني هاشم نسب و جاهت را به ارث برده بود و به حق ابوالفضل بود. مادر او «ام البنين» و «ام الفضايل» بود. فاطمه ثاني و جوهره اخلاق بود. عالمه و ناطقه بود. همچون دختر علي(ع) عام بود.
اميرالمؤمنين علي(ع) برادر خود عقيل را طلبيد و چون عقيل عالم به انساب عرب بود به او فرمود، نظري كن به قبائل عرب تا كدام يك در شجاعت برتري دارند، مي خواهم زني از آنها اختيار كنم كه فرزندي شجاع و دلير براي من بياورد تا ناصر فرزندم حسين(ع) باشد. عقيل گفت: چنين زني كه شما طلب مي كنيد فاطمه كلابيه است. قبيله او در ميان قبائل عرب جزو شجاعان شيرافكن و فارسان صف شكن مي باشند.
اميرالمؤمنين(ع) با فاطمه كلابيه ازدواج كرد. كنيه فاطمه ام البنين بود. چرا كه از او چهار پسر نصيب آن حضرت شد به نامهاي عباس، عبدالله، جعفر و عثمان.
عباس بن علي(ع) علاوه بر مشهورترين كنيه اش ابوالفضل به ابوالقربه و ابوالقاسم نيز مشهور بود. يكي ديگر از معرفترين القاب آن حضرت قمر بني هاشم مي باشد. از آنجا كه صورتش مانند ماه درخشان بود و چهره اي دل آرا و صورتي زيبا داشت به قمر بني هاشم ملقب شده بود او جيم و قد بلند بود و در ميان بني هاشم همچو ماهي بود اطرافش را ستارگان درخشان حلقه زده باشند. مردم همان طور كه ماه را به يكديگر نشان مي دادند، به قمر بني هاشم فرزند علي(ع) نيز اشاره مي كردند.
لقب ديگرش باب الحوائج است كه از كثرت بروز كرامات به آن مشهور شده است. از يكديگر القاب او «سقاست» در روز هايي كه اهل كوفه آب را به روي اهل بيت حسين(ع) بسته بودنتد، قمر بني هاشم براي آنها آب آورد؛ از اين جهت به آن جناب سقاي كربلا گفتنتد.
عبد صالح نيز از القاب معروف آن حضرت مي باشد كه در زيارت نامه علمدار كربلا مي خوانيم: السلام عليك ايها العبد الصالح المطيع لله و لرسوله و ... در اينجا بايد مسئله اي را متذكر شد، كه همه بايد به مقتداي خود اقتدا كنند و اينكه هر زن و مردي از هر نژادي كه اشند فرزندان آدم و حوا هستند، هيچ برتري بر يكديگر ندارند مگر به سبب مقام قرب و نزديكي به آفريدگار جهان و اين مرتبه و مقام حاصل نمي شود ، مگر از راه بندگي و عبوديت؛ لذا عاليترين مقام انسانها مقام عبوديت و بندگي است، بهترين شرافتي كه خداوند به پيامبر اسلام(ص) عنايت كرده، انتساب آن بزرگوار است به بندگي و مهمترين آن افتخار آن حضرت(ص) نيز همين است كه از بندگان خداوند جهان است. در تشهد نماز ابتدا به بندگي پيامبر شهادت داده مي شود و بعد به مقام رسالت (اشهد انّ محمداً عبده و رسوله) چنانكه در ساير ابنياي عظام، مقام عبوديت مقدم بر ساير مقامات قرار گرفته است.
عيسي بن مريم در نخستين كلام خود مي فرمايد: اني عبدالله اعتراف به بندگي خدا مي كند. در كلمه عبد تمام صفات حميده جمع شده است و در حقيقت صفت عبد صفتي است كه جامع صفات حسنه است. پيروان ابنياي عظام و اولياي كرام نيز بايد متصف به صفات آنان بوده و تقرب الي الله را هدف اصلي خود بدانند. به آن حضرت قائدالجيش و الحامي و الفدي و الموثر و العنيغم و ...نيز مي گفتند.
در نهضت كربلا، شمر به پشت خيمه ها آمد و فرياد زد «يا بنواختنا» (اي فرزندان خواهرم «عباس، عبدالله، جعفر و عثمان» كجاييد؟) كسي به او جواب نگفت. امام حسين(ع) فرمود جواب او را بگوييد و لو مرد فاسقي است. قمر بني هاشم بيرون آمد و گفت: چه مي گويي؟ شمر گفت:اي فرزندان خواهر من شما در امان هستيد، بيهوده خود را به كشتن ندهيد، جهت ياري كردن برادرتان حسين، اطاعت يزيد را از دست ندهيد. فرزند حيدر كرار با صداي بلند فرمود: بريده باد دستهاي تو و لعنت خدا بر تو باد و بر اماني كه براي ما آوردي. اي دشمن خدا آيا امر مي كني ما را كه دست از برادر عزيزتر از جان و سيد و مولاي خود بر داريم و داخل در طاعت اولاد زنا و فرزندان ملعون شويم. شمر با برخورد دشمن شكن علمداركربلا غضب آلوده به لشكر خود مراجعت كرد.
روز عاشورا ابوالفضل العباس برادران خود را پيش از خوتد به ميدان فرستاد؛ از هو آنكه مبادا بعد از شهادت او عيقي در جانبازي آنها واقع شوتد ديگر آنگه خواست تا كشته شدن ايشان را ببيند و اجر و شكيبايي درمصائب ايشان را درك كند. چون آن جضرتبرادران خوتد را كشته و در خون آغشته ديد، به نزد برادر و مولايش امام حسين(ع) آمد و عرض كرد: اماما آيا رخصت مي فرماييد خود عازم ميدان شوم؟ حسين(ع) چون اين سخن را شنيد گريه شديدي كرده و فرمود: اي رادر تو علمدا رلشكر مني، تو پشت و پناه اين لشكر. حضرت(ع) رخصت نداد و بالاخره فرمود: نخست براي اين كودكان تشنه آب بياور، سپس عازم جنگ شو.
ابوالفضل(ع) مشك بدوش كشيد و چون شير به طرف دشمن حمله برد. لشكر چون زور بازوي او را ديدند، فرار را بر قرار ترجيح دادند. قمر بني هاشم راه شريعه را مي پيمود. چون به فرات رسيد از زحمت گيرودار و شدت عطش با تني خسته و جگري تفته، خواست عطش تشنگي را با جرعه اي آب بشكند، دست فرو برد و كف را پر از آب كرد تا بياشامد، تشنگي امام(ع) و بچه هاي امام(ع) در خاطرش نقش بست، آب را از كف ريخت و مشك را پر آب كرد و بر كتف راست افكنده ، از گودال شريعه بالا آمد. وقتي كه قمر بني هاشم مشك را پر كرد و بر اسب سوار شد، لشكر دشمن هجوم آوردند و راه را بر او بسته و آن سلاله پاك و طيب را هدف قرار دادند. چهار هزار تيرانداز بر بدن قمر بني هاشم تير مي زدند و او حيدروار بر آن گرگان آدمخوار حمله مي برد. ناگاه يزيدبن ورقاه از پشت نخل بتاخت و دست راست آن حضرت را به كمك حكيم بن طفيل از تن جدا كرد. قره العين مرتضي كه قلب پلنگ و جگر نهنگ داشت، مشك را به دوش چپ افكند و تيغ را به دست چپ گرفت و دشمن را مي كشت و بر زمين مي انداخت و اين بيت را زمزمه كرد.
والله ان قطعتمو ايميني اني اُحامي ابداً عن ديني
«به خداوند قسم اگر دست راستم را قطع كرديد همانا از دين خود حمايت مي كنم».
قمر بني هاشم تا وقتي مشك آب سالم بود با ركاب اسب را مي راند تا شايد بتواند از انبوه لشكر بيرون آيد كه ناگاه تيري بر مشك فرود آمد، آب بر زمين ريخت و پيكان ديگر بر سينه مباركش وارد شد. ملعوني با عمود آهنين ضربتي بر فرق قمربني هاشم فرود آورد كه از اسب به روي زمين افتاد، ناله اش بلند شد يا اخا ادرك اخاك «برادر برادرت را درياب» اللهم اجعل عاقبه امورنا خيرا و احشرنا مع ابوالفضل العباس(ع) .
 
منبع : ماهنامه جانباز 3/10/1373

تماس با هنر اسلامی

نشانی

نشانی دفتر مرکزی
ایران ؛ قم؛ بلوار جمهوری اسلامی، نبش کوچه ۶ ، مجمع جهانی اهل بیت علیهم السلام، طبقه دوم، خبرگزاری ابنا
تلفن دفتر مرکزی : +98 25 32131323
فاکس دفتر مرکزی : +98 25 32131258

شبکه‌های اجتماعی

تماس

تمامی حقوق متعلق به موسسه فرهنگی ابنا الرسول (ص) تهران می‌باشد