يا كاشف الكرب عن وجه الحسين عليه السلام، اكشف كربي بحق اخيك الحسين عليه السلام
السلام عليك ايها العبد الصالح
يا عباس عليه السلام
اي بيكران اقيانوس ايثار و فتوت، من در وصف تو چه نويسم، كه علو مقام تو، فراتر از فهم و درك وتصور است، هلا، بزرگ پرچمدار تمامي جبهه هاي خونين نو رو حقيقت، در جاري تاريخ بعد از پدرت فاتح خيبر علي عليه السلام.
يا عباس، نازم به ادب آمدنت، و شكوه رفتنت،كه هنگام نزول اجلال گامي چند در قفاي برادر و امام خود بودي، و هنگام رفتن دو سه گامي فراتر گذاري.
آمدي كه شراب ايثار در زجاجه فتوت و مردانگي فرو ريزي، تا كام جان ساقيان طول تاريخ را به رحيق محبت خود، سيراب كرده ، و به آنان رموز سقايي آموزي.
يا عباس، رايت كيهان فرازي را كه دركناره علقمه بر افراشتي، بر بلندترين گلدسته شهر شقايق پرور«فاو» باهتزاز در آمده است، و رايت فرازان مكتب مرد پروردت هم اكنون، پرچم داري قافاه خونين «خميني» را، از علقمه، به علقمه، و از كربلا، به كربلاي ديگر،بدوش مي كشند، و سرود، «و الله ان قطعتموا يميني اني احامي ابداً عن ديني» را رجز عرصه پيكار خود ساخته اند.
«يا عباس» آن بيرقي را كه از علي بن ابيطالب عليه السلام به امانت گرفتي و دركربلاي حسيني بر افراشتي، به ذوالفقار مرتضوي سوگند، كه تا دامنه حشر همچنان برافراشته خواهد ماند حتي اگر، خيزران آن پرچم توحيد، از قطعه، قطعه، ساعد و بازوان قلم شده شرزه شيران پيكارگر اين ديار خونبار نشأت گيرد،
هم اكنون نعره «هيهات مناالذله» دشمن شكن فرزندانمسلم بن عوسجه و حبيب بن مظاه راز مرزهاي گسترده ايران و عراق، تا فراز بقعه زرين حسيني طنين افكنده،
بسان سيلي خروشان، و چونان رعد غران، و همچون آذرخش سوزان، با هجومي بي امان سلاحهاي آتشين د ردست به قلع و قمع اذناب يزيد و ابن زياد، تاختن را آغازيده اند و صداي لبيك يا حسين(ع) لبيك يا خميني «روحي فداه» آنان در زير اين حباب نيلگون طنين افكنده و فرياد يا عباس ادر كني ، يا مهد ي(عج) ادركني، اين ستيزه جويان، خون غيرت، در وريد و شرائين زن و مرد مسلمانان كل جهان بجوش آورده و قالب جانهاي ما را، به كانون خشم و آتش مبدل شاخته،
دستهاي توانمندي كه در كنار علقمه بحرمت واعتصموا بحبل الله د رهم گره خورده اند، هم اكنون آن دستها، با انگشتهاي بهم فشرده شده چون پتكي پولادين، سر و سينه شمر خويان معاويه آئين را درهم مي شكنند،
با عباس(ع) تو مرات حق نماي امتي، هم چنانكه قمر آسماني، شب هنگام، جان خود را از جام مشتعل ومشعشع خورشيد لبريز مي سازد، و بظلمتكده كره زمين نور مهر مي افشاند تو از دامان ولايت، و مهبط وحي، لاله جان را برا فروختي، و از نور جان خود، دل و جان عاشقان و سالكان طريق سرخ شهادت را افروختي،
تو قمر بني هاشمي، و از سلاله عبد مناف، چهره تابناك بسان ماهتاب دو هفته ميدرخشد، و به ارقام ابجدي، تو حاجب رحمت سراي حسيني(ع)
و به يقين سرخ جامگان و عاشقان وادي صعود، و شهيدان بزم وصال تو حامي پير «خميني» و پيشاپيش، سپاهيان محمد(ص) علم «نصر من الله و فتح قريب» را حاملي، و راهگشايي لشگريان توحيد را از كربلا، به قدس شريف سزاوار و برازنده آن بالا بلند سرو اندام است،
بيگمان،همه رزمندگان سنگرنشين ما را چشم اميدآنست، كه در هر شام و بامداد، با فروغ روي دل آراي خود، آن سربازان، و جان نثاران سنگرنشين را رهين منت خودسازي، و با بشارت هاي پيروزي، آن به آن، و لحظه به لحظه چيرگي وارثان الله را بر استكبار اهريمن خوي جهاني، قوت قلب و تسلي خاطر گردي.
دارم اميد،آنكه بما يك نظر كني
بر طور جان حكايت نار وشجر كني
اي پور بو تراب سپهدار كربلا
آيا بود، ز كشور ما، دفع شر كني
گويند عارفان كه تو باب الحوائجي
حاشا اگر، نيايش ما، بي اثر كني
بهمراه نو خطان سبك سير چون شود
در جبهه هاي عشق، چو مهدي گذر كني
بهروز مي شود همه روز مبارزان
يك شب اگر، به سنگر آنان سحر كني
دارد اميد پير جماران كه ساعتي
در كربلاي خاك وطن كرّ و فر كني
فرزند صف شكن علي مرتضي تويي
ما راست بر تو ديده، كه كار پدر كني
شاهين آشمان شرف همتي، كه تا
جغدان شب گرفته و بي بال و پز كني
ديشب به اشك ديده «پريشان» سرود و گفت:
اي نخل آه و ناله، خدا را ثمر كني
منبع : پيام انقلاب 23/1/1365