مقدمه
ادبیات، بیتردید مظهر اندیشه یک قوم و تصویر عمومی فرهنگ یا جامعه یا امت است که بدان وسیله میتوان به ارکان و جزئیات مهمی از تمدن و سنن آن مردم واقف شد. ادبیات تجلیگاه عناصر معنوی و آزمانی تفکر آدمی است؛ و از آنجاست که میتوان لطافت اندیشهها و پاگیزگی ذهنها را دریافت و به میزان استعداد و گرایش صاحبان آن فرهنگ نسبت به مقولههای مشترک انسانی، از قبیل حق پرستی، حریت، جوانمردی و... دست یازید.
ادب و ادبیات در فرهنگ اسلامی، دیرزمانی به تمامی جلوههای تفکر اطلاق میشد و کاربرد گستردهای داشت. روزگاری این واژه را بر خلق کریم و شرافت انسانی و تأثیر آن در زندگی مردم خاص و عام اطلاق میکردهاند. بعدها دایره شمول آن به معنای تهذیب نفس، شناخت و آموزش علوم و معارف نیز گسترش یافت و سرانجام پس از آن، به نحوی خاص بر شعر و نثر و آثار بلاغی دلالت یافت. " 1 " [در قرن سوم هجری] ادب به مفهوم ادبیش منحصر به کتابهای تعلیمی منشیانه شسته و رفته نبود، بلکه تمام رسالاتی را شامل میشد که سنت وسیع عربی - اسلامی - بر آن متکی بود و... موضوعات گوناگونی را در برمیگرفت که شعر و تاریخ و سیاست و معانی و بیان، مجموعه حکایت و اخلاق عمومی - از آن جملهاند، " 2 " پس سخن از ادبیات به معنای کلی آن سخن از تمامی ابعاد فرهنگی یک قوم است که در قالبهای خاص - شعر، نثر، کتب تاریخ... - و عام ادبی - مثل خطابهها، رجزها و به طور کلی ادبیات شفاهی - جلوه میکند و ناگزیر این نوشتار نیز از این دیدگاه به مسأله ادبیات عاشورایی مینگرد.
پژوهندهی تاریخ و ادب نسلهای اولیه اسلام، در حقیقت، با دو گونه ادب انسانی مواجه میشود: ادب و هنری که حماسه ساز در میدان نبود یا در عرصه فتنهها و بلایا و به طور کلی در حوادث مهم عصر خویش از خود نشان میداد، و هنری که شاعر، نویسنده، تاریخ نگار و خطابه گوی و... به کار میبست، تا آن گونهی نخست را به روی دیگران و آیندگان به تصویر بکشد؛ و اگر از چند شاعر و نویسندهی دوران اولیه اسلام که هنوز در حال و هوای جاهلیت به سر میبردند و نان به نرخ روز میخوردند، بگذریم، این مسأله حالت عمومی و غالب فرهنگ و ادب اسلامی بود و بویژه - چنانکه خواهیم دید - ادب شیعی بدین صفت آراسته بود - تعبیر رساتر - ادب واقعی آن صحنههای نادر و درخشنده زندگی انسانهاست که به صور گوناگونی در اعصار بعد جلوه می کند و تنها یکی از آن جلوهی شعر و نثر است که اکنون - در زمان ما - قالب اصلی ادب قلمداد میشود. پس در بررسی ادب عاشورایی و نیز ادبیات انقلاب اسلامی نمیتوان تنها به قالبها بسنده کرد، بلکه بایستی بدان نقطه اصیل و نهاد باطنی این آثار نیز پرداخت که اساس انگیزش این صورتها بودهاند؛ و ما در این نوشتار به چنین قصدی وارد آن وادی بزرگ خواهیم شد، تا چه اندازه از آن بهره گیریم و چگونه ظرفیت خویش را از مظروف مقدس آن سیراب کنیم. و جز از این راه، چگونه میتوان به ادب واقعه عظیمی چون عاشورا، پرداخت که حتی کلام عادی ناقلان آن دارای آهنگی عاطفی است و در سادهترین روایات آن حادثه عظمی میتوان شور و حال یک اثر بدیع ادبی را یافت و اینها جز به دلیل وفور آن شرافت و کرامت انسانی که در متن حادثه است (و گفته شد که این از معانی ادب است) چه علت دیگری میتواند داشته باشد و چگونه میتوان در یک تحقیق بدین اصول بیتوجه بود؟
پیش از شروع، تذکر چند مطلب، مهم مینماید:
1. قیام سالار شهیدان (ع) نهضتی است که در حقیقت بعثت ثانی اسلام محسوب میشود و از این رو تمامی جلوههای ظهور اسلام در زمان حضرت خاتم (ص) را میتوان به نحوی در این نهضت سراغ گرفت، اما با فاصلههای زمانی بیشتر و جلوههای گوناگون بدیهی است تفسیر و ارائه تصویر این جنبش بزرگ در جهان اسلام کاری نیست که بتوان آن را در یک مقاله یا یک کتاب ارائه کرد و یا حتی جنبهای از آن را به طور کامل بررسی نمود؛ بنابراین سخن از ادبیات عاشورایی - در اینجا - نه سخن از تمام عاشورا و فرهنگ آن است و نه ادعای بررسی کامل حتی یک جنبه خاص از آن ادب و فرهنگ وجود دارد، بلکه نوشتار حاضر گزارش گونهای، از انعکاس ادبی این نهضت عظیم در عصر وقوع آن و در عصرهای بعد از قبیل این گفته است که:
آب دریا را اگر نتوان کشید
هم به قدر تشنگی باید چشید
2- از آنجا که نوعا در مباحث ادبی - بویژه وقتی صبغه تاریخی آن مورد نظر باشد - ادبیات را در دو گونهی مکتوب و شفاهی مورد بحث قرار میدهند، ادبیات عاشورایی و ادبیات انقلاب اسلامی نیز از این تقسیم مستثنا نیستند، بلکه بدون آن نمیتوانند کاملا شناخته شوند، زیرا قسمت عمدهای از این دو فرهنگ از طریق قالبها و صور ادبیات عام - همچون خطبهها، ادعیه، رجزها، تعزیه خوانیها و شعارها، خاطرات، تابلو نوشتهها و ضرب المثلهای جنگی در ادبیات انقلاب اسلامی - قابل بررسی است. اما در اینجا روی سخن بیشتر با جلوههای مکتوب این ادبیات است و علت این ترجیح نیز آشکار است؛ زیرا ادبیات مکتوب (اگرچه از قالبهای غیر هنری مثل تعزیه خوانیها و تابلو نوشتهها فراهم آمده است) در طول زمان جای خود را در مسألهی تعامل فرهنگی با فرهنگهای دیگر بازخواهد کرد و ودیعه یک نسل برای نسلهای دیگر است.
3- تطبیق ابعاد و مقایسه جنبههای نهضت عاشورا و انقلاب اسلامی از دیدگاه ادبی مقولهای است ظریف و شگرف و محتاج مجالی فراخ و آشنایی عمیق به خمیر مایه هر دو نهضت (یعنی ولایت) که بدون نظر بدان مسأله، همانندی از دید محقق دور خواهند ماند و چیزی جز تشابه صوری و شعاری را برای پژوهنده آشکار نمیسازد.
از طرف دیگر مضامین و شعایر انسانی - الهی دو نهضت آنقدر گسترده است که بررسی آنها خارج از حوصله این نوشتار است، و بعلاوه عواملی از قبیل اختلاف در قدمت یکی و جوان بودن دیگری، آشنایی امتهای گوناگون با نهضت عاشورا و متأثر شدن از آن و در مقابل، غربت نهضت اسلامی ایران در جهان معاصر و... موجب میشوند تا نتوان چنانکه لازم است از دید اجتماعی و تاریخی، آثار دو نهضت را در میان جوامع مختلف مقایسه کرد، و از همین قبیل است بعد ادبی دو نهضت. پس ناگزیر در اینجا بیش از آنکه بر مشابهت قالبها، صور، شیوهها، سبکها و چهرهها نظر داشته باشیم، بر اصول، ارکان، پویایی، حرکت ساز بودن، معناگرایی (به جای تصویرگرایی)، حماسه پروری به جای مدیحه سرایی و مرثیه سرایی به جای تغزل گرایی و... تأکید خواهیم داشت و چشم انداز ادبیات دو جنبش معنوی بزرگ را از این زاویه خواهیم نگریست.
بر اساس آنچه گفته شد، در این نوشتار ابتدا به خاستگاه و سرچشمههای ادب عاشورایی خواهیم پرداخت و پس از آن انگیزش عواطف و جلوههایی از ادبیات عام معاصر نهضت عاشورا و پس از آن مورد بحث قرار میدهیم و سپس به گسترش فرهنگ عاشورا و تجلی آن در ادب عام جامعه اسلامی اشاره خواهیم کرد. بعد از آن نوبت به شناخت برخی از چهرههای معروف ادبیات شیعی - عاشورایی، در قرون اولیه اسلامی میرسد و آنگاه سخنی اجمالی از جلوه عاشورا در ادب پارسی و در پایان بعثت ثانی ادبیات عاشورا در ادبیات اسلامی ایران.
سرچشمههای ادب
رهبران ادب پرور قیام عاشورا
اینکه آیا نهضت عاشورا جدا از سایر تأثیرهایی که در فرهنگ اسلامی گذاشت و بازتابهای فراوانی که داشت، در زمینه ادبیات و شعر و نثر نیز مسلکی را پدیدار ساخت که در کنار دیگر مکاتب ادبی بتواند طرح شود، سخنی است در خور بحث و تحقیق - و گو اینکه میتوان چنین ادعایی را هم چندان دور از واقعیت ندانست و نمونه آن «قصاید هاشمیات» در قرن دوم هجری است که از آن بحث خواهد شد و نیز «مرثیه معروف محتشم کاشانی» در ادب پارسی که هر دو نمونه معیار و سمبلی در ادبیات شیعی محسوب میگردند و شاعران زیادی را مجذوب خود ساخته و به تقلید و بسط آن شیوه کشاندهاند. اما - همانطور که گفته شد - در اینجا سخن از روح حاکم بر مضامین ادبی است که منبعث از قیام عاشورا در پهنه ادبیات اسلامی راه یافت؛ ادبیاتی کوبنده و پویا و حق طلب و بیباک که هیچگاه اختناق عصر خلفای بنیامیه و بنیعباس نتوانست فریادش را فروبکاهد.
ریشه این ادبیات را پیش ازنهضت عاشورا، یعنی زمان پیامبر اسلام (ص) وقتی که علی (ع) را در واقعه غدیر به عنوان جانشین بلافصل خویش معرفی کرد، میتوان یافت. پس از واقعه، «حسان بن ثابت» شعر بلندی را انتشار کرد و رسول خدا (ص) خطاب به او فرمود:
«لا تزال یا حسان مؤیدا بروح القدس ما نصرتنا بلسانک»:
ای حسان! پیوسته از جانب روح القدس تأیید خواهی شد، مادامی که ما را به زبان خود نصرت دهی»..
در اینجا دو نکته مهم و یک حقیقت تاریخی شگفت و عبرت آموز وجود دارد. آن دو نکته این است که زبان شعر مادامی که در خط ولایت باشد پسندیده است و دیگر آنکه آن شعر در حقیقت الهامی است از جانب خداوند و اندیشهای است مقدس. و حقیقت شگفتآور اینکه این جمله چندین بار به وسیله ائمه اطهار (ع) درباره شعرای شیعی که شعری را در مرثیه حسین (ع) یا انعکاس ظلمی که به اهل بیت رفته بود، گفتهاند، به کار رفته است. پس معیار شناخت شعر حق از شعر باطل و گمراه کننده همان است که در گفته پیامبر (ص) آمده است، زیرا همو دربارهی «امرؤ القیس» - شاعر معروف جاهلی - فرمود: «او کسی است که در دنیا نامی و آوازهای دارد، اما در آخرت فراموش گشته است. وقتی روز قیامت فرارسد وی لوای شاعران را در دست دارد و آنان را به دوزخ راه مینماید.» " 3 ".
با عنایت به نکته فوق که در حقیقت یکی از لوازم تحلیل شعر عاشوراست، میتوان ادب را از سرچشمههای زلال آن شناخت و سزاوارتر با بنیانگذاران مکتب ادب آشنا شد:
امام حسین
ادب حقیقی عاشورا با خود امام حسین (ع) شروع میشود و اوست که با انگیزش فطرتها شعر و ادب را نیز به وادی حقایق کشاند و در خدمت اندیشه متعالی قیام بحث قرار میدهد. شعر او شعر حضور در میدان آزمایش خداوندی و اذان قیام در راه خدا و میل به سوی قبله جهاد است. امام حسین (ع) البته شاعر شعر نیست. بلکه شاعر آن مضمونی است که شعر حقیقی حیات بدان نیاز دارد.
شاعر برای ساختن بیتهای شعر خویش، به واقعیتی نیاز دارد که آن را توصیف کند و با تخیل خویش آن را آنگونه که میخواهد جلوهگر سازد و نیز به احساسی محتاج است، تا سرشار از عاطفه و هیجان گردد و مسحور در اندیشه خویش به آفرینش بپردازد. بدیهی است که اگر یکی از این دو عنصر را در دست نداشته باشد، آن را به وسیله تخیل خود میسازد و به تصنع گرفتار میگردد. اما قیام حسین (ع) آنقدر سرشار از حقیقت و عاطفه است و چنان لبریز از احساس پاک بشری و فطرت ناب الهی که خود چون شعری تجسم یافته از اقالیم غیب عاریترین ذهنها را هم به شعور خویش وامیدارد واز این روست که شاعران مکتب عاشورا - که ذکرشان خواهد آمد -، حتی گمنامترین آنها که گاهی از سر ذوق و وجد معنوی - و نه از روی فن و هنر شعر - ابیاتی را سرودهاند، بلندترین معانی و صادقانهترین گفتارها را در قالبی ساده اما پرعاطفه ساختهاند. این دو عنصر، یعنی حادثه و احساس نهضت عاشورا، فطرتهای بیدار و اندیشههای جوانمرد نسلها را مجذوب خویش ساخت و مضمون مقدس قیام حق را تا اقصی نقاط تفکر و فرهنگ اسلامی نفوذ داد.
از وجود مقدس سالار شهیدان (ع) اشعار، قطعات و خطبههایی نیز بر جا مانده است که نشان از لطافت اندیشه و ظرافت احساس (در عین استقامت عقیده و استواری عزم) وی دارد. ذکر نمونهای از این کلمات در اینجا مناسب است. هر چند که او را با قیام خویش، ادب زندگی الهی را بنیان گذاشت و شعر ایثار را سرود و شعار حیات بشری را تعلیم داد.
در رثای امام و برادر خویش، امام حسن مجتبی (ع) - وقتی وی را به خاک سپرد - فرمود:
الا زلت ابکی ما تغنت حمامة
علیک و ما هبت صبا و جنوب
فلیس حریبا من اصیب بماله
و لکن من واری اخاه حریب
(همواره تا وقتی که کبوتری آواز میخواند و باد شمال و جنوب میوزد، برای تو خواهم گریست... غارت شده آن نیست که اموالش را ربودهاند، بلکه کسی است که برادرش را در میان خاک بپوشاند.)
شعر دیگری را نیز راویان به او منسوب کرده و معتقدند که بارها - از جمله در شب عاشورا - آن را زمزمه میکرده است:
و ان کانت الدنیا تعد نفیسة
فدار ثواب الله اعلی و انبل
و ان کانت الا بدان للموت انشأت
فقتل امرء بالسیف فی الله افضل
و ان کانت الاموال للترک جمعها
فما بال متروک به المر یبخل " 4 ".
(اگر چه دنیا به عنوان چیز ارزشمندی محسوب شود، اما پاداش خداوند [در آخرت] والاتر و ارزشمندتر است. اگر بدنها برای مرگ پدید آمدهاند. پس برترین کار کشته شدن در میدان کارزار برای خداست. و اگر همهی اموال زمانی به جا گذاشته خواهند شد. پس چرا آدمی برای چیزی که سرانجام ترکش میکند بخیل باشد؟
ابیات دیگری به روایت علی بن الحسین (ع) در شب عاشورا از زبان امام حسین (ع) شنیده شده است:
یا دهر اف لک من خلیل
کم لک بالاشراق و الاصیل
من صاحب و ما جد قتیل
والدهر لا یقنع بالبدل...
و الامر فی ذلک الی الجلیل
و کل حی سالک سبیلی " 5 ".
اف بر تو ای روزگار که چه بد دوستی هستی و چه اندازه در بامداد و شام یاران خود و بزرگان را کشتهای! و روزگار چیزی را به جای دیگری قبول نکرده و به بدل هم قناعت نمیکند، سر رشتهی کار در این باره به دست خداوند بزرگ است و سرانجام هر شخص زندهای به راهی که من میروم خواهد رفت. [و آنان که چنین نمیکنند، زندهی حقیقی نیستند.].
از امام (ع) گفتار و اشعار دیگری نیز روایت شده است که پس از این خواهد آمد.
امام سجاد
امام چهارم (ع) بزرگترین و مهمترین شاهد واقعه عاشوراست و بدیهی است که در سخن او میتوان والاترین مضامین قیام حسین (ع) را سراغ گرفت. شرایط زندگی علی بن الحسین (ع) آنچنان بود که گنجایش قیام را نداشت و او - به علم امامت خویش - از طریق راز و نیاز و تعلیم دعا، باب جدیدی را برای طالبان مکتب ولایت گشود و صحنه دیگری را برای مقابله با فسق و ظلم روزگار فراهم آورد و از خود صحیفهای را آفرید که نه تنها برای ادیبان و سخندانان، بلکه برای تمامی عالمان و عاشقان شریعت، منبعی جوشان از فطرت آدمی و بحری ذخار از گهرهای عرفان و ایمان به مبدأ هستی است؛ کتابی که آن را «زبور محمد» خوانده و برخی با «انجیل مقدس» " 6 " همتایش دانستهاند و دانشمندان شیعی و سنی نزدیک به پنجاه شرح و تفسیر بر آن نگاشتهاند. " 7 ".
سید ساجدین (ع) احیای عاشورای خونین را در تعلیم ادعیه و آداب راز و نیاز و سخن گفتن با معبود میداند، و در زمانی که والیان بیکفایت و فاجر بنیامیه، شام و کوفه و مدینه و مکه را به ویرانه و قتلگاه هزاران شیعه و آزادیخواه بدل ساخته، کعبه را هتک نموده و مسجد پیامبر (ص) را از خون بیگناهان معترض به حکومت اموی رنگین میکنند... مردمان را متوجه ریشه همه این فلاکتها میسازد، که غفلت از یاد خدا و جایگاه آدمی در برابر اوست.
امام (ع) در عبادت و راز و نیاز آنقدر به خود سخت میگیرد، که از طرف «جابر بن عبدالله انصاری» مورد اعتراض واقع میشود که: ای پسر رسول خدا برای حفظ جان خود کمتر عبادت کنید [و خویش را این همه به مشقت نیفکنید]. اما امام جواب میدهد:
«یا جابر لا ازال علی منهج ابوی متأسیا بهما حتی القاهما» " 8 ".
ای جابر! پیوسته بر طریق پدران خود [علی (ع) و حسین (ع)] خواهم بود و بدانان اقتدا میکنم، تا زمانی که بدیشان بپیوندم. آنچه در اینجا شایان دقت و عبرت آموزی است، این است که امام (ع) شیوه خود را همان اقتدای به امام علی (ع) و امام حسین (ع) دانسته است و این بدان معناست که عبادت و دعا و راز و نیایش همان معنای اقامه عدل و قیام در برابر ظالم است. در حقیقت این کار تکرار عاشوراست و سیره امام چهارم (ع) اولین تکرار و دومین تصویر از نهضت حسین (ع) است، که مقدر بوده تا به صورت مکتوب هم برای نسلهای بعد باقی بماند.
گذری کوتاه بر ادعیه و مناجاتهای متعالی صحیفه امام سجاد (ع) نشان میدهد که حضرتش چسان سلاح دعا را بر ضد دنیا پرستان، غاصبان حکومت و ظالمان به کار گرفته و چگونه به اندیشه سازی تشیع پرداخته است. و بیسبب نیست که فرزدق، شاعر معروف و محب اهل بیت، متأثر از حالت روحانی وی و محسور جذبههای قدسیاش میگوید:
«من یعرف الله یعرف اولیه ذا
فالدین من بیته ناله الامم»
هر کس خدا را شناخت نیاکان این مرد را هم میشناسد؛ چرا که دین از خانه او به سایر امتها رسیده است.
در اینجا به عنوان قطرهای از دریا، قطعاتی از ادعیه امام چهارم (ع) را میآوریم که علاوه بر جنبههای ظریف سیاسی و جهادگرانه، بیشک خود از ذخایر نادر ادبیات اسلامی و فرهنگ شیعی است و منبع پرفیضی برای ادیبان، سخندانان، شاعران و... امت بوده است.
اللهم صل علی محمد و آله و حلینی بحلیة الصالحین و البسنی زینة المتقین فی بسط العدل و کظم الغیظ و اطفاء النائرة و ضم اهل الفرقة و اصلاح ذات البین و افشاء العارفة و ستر العائبة و لین العریکة و خفض الجناح و حسن السیرة... " 9 ".
و اعذنی و ذریتی من الشیطان الرجیم... و من شر کل سلطان عنید و من شر کل مترف حفید... و من شر کل صغیر و کبیر و من شر کل قریب و بعید و من شر کل من نصب لرسولک و لاهل بیته حربا من الجن و الانس...
(بار خدا! بر محمد (ص) و خاندان او درود فرست و مرا در گستردن بساط داد و فروخوردن خشم و فرونشاندن آتش فتنه و فراهم آوردن پراکندگان و اصلاح ذات البین و آشکار کردن کارهای پسندیده و پوشاندن رفتار نکوهیده و نرمخویی و فروتنی و خوشرفتاری و...، به زینت پارسیان بینا رأی... و مرد و فرزندانم را از شر شیطان رانده شده،... و از شر هر حاکم سنگر و شر هر خودکامهی زور خشم... و از شر هر نزدیک و دور و از شر هر جنی و انسی که بر رسول تو و خاندان او به جنگ برخیزد... پناه ده).
باری. سخن گفتن از ظاهر و باطن دعای صحیفه نه در توران این مقاله است و نه لیاقتش - اما بررسی کوتاهی در دعاهای مأثور از امام سجاد (ع) - همچون دو نمونهای که گذشت - میرساند که حضرتش با طرحی هوشمندانه و علمی امامانه ضمیرهای خفته و فطرتهای آفت زده و اندیشههای زمان خویش را با تذکار صلوات بر پیامبر (ص) و آل او - که در آغاز بیشتر دعاهای صحیفه آمده است - به سرزمینهای ناشناخته علوم اهل بیت دعوت میکند، و ذکر مکرر آل محمد را به همراه اشاراتی ظریف و کنایاتی لطیف از اوضاع نابسامان روزگار خویش به همه مضامین بلند ادعیه خویش - که تأویل قرآن است پیوند میدهد، تا جستجوگران اقالیم مناجات و حتی مردمی که گاه گاه از در تضرع و زاری به پروردگار روی میآورند، بدانند که بین این دو مخلوق قدسی ارتباطی عمیق و پیوندی ناگسستنی ایجاد شده است...
این پیام قیام عاشوراست که چنین مکتوب، اما پویا و اندیشه ساز به ترسیم مرزهای فکری تشیع میپردازد و در اثر همین تجلیهاست که شاعری چون «حمانی علوی» - شاعر قرن سوم و چهارم - اهل بیت (ع) و ائمه علیهالسلام را چنین وصف میکند:
«یا عدیل القرآن من بین ذا
خلق و یا واحدا من الثقلین» " 10 ".
(ای همپایههای قرآن در میان مردم و ای آنان که یکی از دو یادگار گرانبهای پیامبرند). و «فرزدق» ویژگی رهبر ثانی عاشورا، امام سجاد (ع) را چنین میشناساند:
«من معشر حبهم دین، و بغضهم
کفر، و قربهم منجی و معتصم» " 11 ".
(او از گروهی است که دوستیشان دین است و دشمنیشان کفر، و قرب بدانها ساحل نجات و پناهگاه امن و امان است).
حضرت زینب
گفتیم که ادبیات هیچگاه محدود به قالبهای مکتوب نبوده است و قالبهای مکتوب آن هم تنها شعر یا نثر نیست؛ «خطابه» و «خطبه» در نزد اعراب و مسلمانان صدر اسلام از بزرگترین عوامل و ابزار فرهنگی محسوب میشد و تا قرون متمادی، اهمیتی که گفتار شفاهی - و هنر به کار رفته در آن - داشت، نوشتهها و مکتوبات از آن برخوردار نبودند. به عنوان نمونه، حجم زیادی از آثار به جا مانده از سخنان علی (ع) در قالب خطبه و خطابه بوده است که بعدها به صورت مکتوب در آمد...
از حضرت زینب (س) دو خطبهی گویا و کوبنده در جریان وقایع بعد از عاشورا باقی است، که آرامش ناجوانمردانه مردم را به هم زد و آسایش ظالمانه حاکم را آشفت. این دو خطبه نه تنها از لحاظ واژگان و گفتار، بلکه از آن جهت که محصول حرکت عاشورا و چکیده جهاد و صبر اهل بیت بوده قابل توجه است و بخشی از ادب عاشورایی به شمار میرود؛ دو خطبهای که شور آفرینترین اندیشهها را به بار آورد و اذهان خفته را اندیشناک کرد.
خطبهی نخست در کوفه بود و خطابههای کوبندهی علی (ع)، پدر زینب، را به یاد مردم میآورد:
الحمدلله و الصلوة علی ابیمحمد و آله الطیبین الاخیار. اما بعد، یا اهل الکوفه یا اهل البخل و الغدر اتبکون فلا رقأت الدمعة و لا هدأت الزفرة... و هل فیکم الا الصلف و النطف و الصدر الشنف و ملق الاماء و غمر الاعداء او کمرعی علی دمنة او کفضة علی ملحودة الاساء ما قدمت لکم انفسکم ان سخط الله علیکم...
خطبه دوم خطاب به یزید و درباریان او در دارالحکومهی شام:
الحمد الله رب العالمین وصلی الله علی رسوله و آله اجمعین. صدق الله سبحانه کذلک یقول: ثم کان عاقبة الذین اساؤا السؤآی ان کذبوا با یآت الله و کانوا بها یستهزؤن اظننت یا یزید حیث اخذت علینا اقطار الارض... ان بنا علی الله هوانا و بک علیه کرامة؟... و لئن جرت علی الدواهی مخاطبتک انی لا ستصغر قدرک و استعظم تفریعک و استکثر توبیخک لکن العیون عبری و الصدور حرمی... " 12 ".
(سپاس خدای را و درود بر پدرم محمد (ص) و آل او پاکیزگان و برتران. ای کوفیان! ای مردم خدعه پیشه و مکار! آیا بر ما گریه میکنید؟! اشکهایتان خشک مباد و نالههایتان خاموش نشود... شما جز خودستایی و فساد و کینه توزی و چاپلوسی بسان کنیزان و غمازی با دشمنان، هنری ندارید. شما گیاههای مزبله هستید و به نقرهای مانید که زینت قبرها شده است. چه بد توشهای در آن جهان برای خود تهیه دیدهاید؛ توشهای که خشم خدا را برانگیخت...)
(خدای جهانیان را سپاس و بر پیامبر (ص) و آلش درود باد. خدای پاک و منزه راست گفت که: «کسانی که زشت کاریها کردند و به جنایت دست آلودند سرانجام کارشان بدانجا رسید که آیات خداوند را دروغ شمردند و آن را به مسخره گرفتند». ای یزید! گمان کردی که چون جهان پهناور را بر ما تنگ گرفتی... ما در نزد خدا خوار و بیمقدار شدیم و بر بزرگواری تو افزوده شد؟... اگر چه فشارهای روزگار مرا به سخن گفتن با تو وادار کرده است، ولی من تو را بسیار بیارزشتر و کوچکتر از آن میدانم که با تو سخن بگویم. تو کوچکتر و حقیرتر از اینهایی، ولی چه کنم که دیدگان اشک فرود میبارد و سینهها از آتش اندوه این مصیبت میسوزد...)
تاریخ شاهد است که این دو خطبهی غیرت آفرین چگونه خواب گناه آلود مردم را بر هم زد و حرکتها ایجاد نمود و دربار یزید را آشفته کرد. بعدها حتی ادبا و شعرای بزرگ نیز در کلام و شعرشان به مضامین این خطبهها و مشابه آن روی آوردند و بدانها تمسک کردند. چنانکه در همان ایام «سلیمان بن قته» در بیتی از مرثیهی خود گفت:
«فان قتیل الطف من آل هاشم
اذل رقاب المسلمین فذلت» " 13 ".
(براستی که شهید واقعهی طف از خاندان هاشم (با شهادت خویش) مسلمانان را سرافکنده ساخت (و با کشتن او) مسلمین خوار گشتند.)
و اشعار دیگری که ذکر آنها در جای خود خواهد آمد.
ادب در میدان حماسه
قدیمیترین مقاتلی که وقایع عاشورا را به تصویر کشیده است، حاوی اشعار و رجزهای بسیار است که مجاهدان و یاوران حسین (ع) به هنگام مقابله با دشمن بر زبان جاری کردهاند؛ البته شعر و رجز خوانی - بویژه در جنگها - حالت عمومی آن عصر بوده، اما چنانکه گفته شد واقعه عاشورا به انگیزهی احیای دین حقیقی اسلام صورت گرفت و آن عده قلیلی که همراهی امام را تا آخرین لحظهها سعادت خود میدانستند، پاکترین عواطف و نابترین عقیدهها را به نمایش گذاشتند و از این روی آخرین سخنان آنان - که اشعار و رجزهای در کارزار است - لاجرم چکیده تمامی شعار حیات آنان است و بحق سزاوار است تا همچون ذخایر ادب اسلامی بدانها نگریسته شود، همانطور که الهامبخش شعرا و ادیبان عصرهای بعد قرار گرفت...
این نکته را باید در این جا متذکر بود، اشعار و رجزهایی که در مقاتل ثبت شده است، اگر بعضی از آنها هم ساخته تاریخنگاران و مقتل نویسان باشد، بازهم خود نوعی از انعکاس عواطف و نشان دهنده میزان تأثیری است که در راوی یا شاهد واقعه داشته است.
یکی از جوانمردانهترین وقایع تاریخ اسلام، پیوستن حر بن یزید ریاحی به امام حسین (ع)بود. وی هنگامی که به مبارزه با دشمن رفت چنین رجز خواند:
«انی انا الحر و مأوی الضیف
اضرب فی اعناقکم بالسیف
عن خیر من حل بارض الخیف
اضربکم و لا اری من حیف» " 14 ".
(من، حر بن یزید ریاحی پناهگاه این میهمانان (یعنی حسین (ع)و اصحابش) هستم؛ با شمشیر به کارزارتان آمدهام، تا از بهترین انسانی که سرزمین مکه در خود جای داده است (یعنی امام حسین (ع)) دفاع کنم و به همین سبب در کشتن شما هیچ ظلم و ستمی نمیبینم).
رجزهایی را نیز به عباس بن علی (ع) - سقای کربلا - نسبت دادهاند، همانند:
لا ارهب الموت اذ الموت زقا
حتی اواری فی المصالیت لقا... " 15 ".
(من از مرگ نمیهراسم و فرار نمیکنم؛ زیرا مرگ از پیش من پرکشیده است (نمیترسم) تا آنکه خود را در بین شمشیرها پنهان سازم).
و یا این رجز:
و الله ان قطعتموا یمینی
انی احامی ابدا عن دینی... " 16 ".
به خدا سوگند، اگرچه دست راستم را قطع کردید، اما من تا ابد حامی دینم (که پیروی از حسین (ع)است) خواهم بود...
و یا:
یا نفس لا تخش من الکفار
و ابشری برحمة الجبار
مع النبی سید الابرار
مع جملة السادات و الاطهار " 17 ".
ای نفس! پرهیزی از کفار به خود راه مده، و بشارت خداوند انتقام گیرنده بر تو باد که (پس از شهادت) به پیشگاه پیامبر (ص) آن بزرگ نیکان و جملهی بزرگان و پاکیزگان و اولیا خواهی رفت. و علی ابن الحسین (ع) (علی اکبر) به هنگام حمله بر دشمنان چنین فریاد برمیدارد:
«با شمشیر آن قدر بر شما میزنم تا خم شود و بتابد (چون این) ضربهای است از سوی جوانی از بنیهاشم و اولاد علی (ع) (و دارای همان قدرت و شوکت است). امروز (تا جان در بدن دارم از پدرم حمایت میکنم و به خدا سوگند، این زنا زاده (ابنزیاد) نمیتواند درباره ما حکومت کند.»
از وجود مقدس سالار شهیدان (ع) نیز اشعار و رجزهایی در شب و روز عاشورا نقل شده است که خود، بحری است از تعالیم جهادگرانه و آزادیبخش او و نشانه تفکر بلند و عزم استوار و اراده بشکوه حضرتش در قیام بر ضد کفر و الحاد و انحراف. همچنین در روز نبرد برای دوبار سپاه دشمن را با خطبههای کوبنده مورد خطاب قرار داد، تا حجت را بر آنها تمام کرده باشد و در آن گفتار و اشعار بلندترین معانی را به گونهای صریح و گویا در آورد، که خود سرچشمهای از ادبیات حماسه است " 18 " و مجالی مستقل میطلبد تا به بررسی این ذخایر الهی بپردازیم. و اینک نمونهای از آن رجزها:
امام (ع) در آخرین لحظههای نبرد چنین میخواند:
«مرگ پسندیدهتر از شرمساری ناشی از ذلت است و شرمساری شکست (ظاهری) برتر از ورود در جهنم است (که با بیعت با یزید حاصل شود). " 19 ".
و در یک قصیده بلند - که ابومخنف روایت میکند - امام حسین (ع)پس از حملهای بزرگ فرمود:
«یا لقومی من اناس قد بغوا
جمعوا الجمع لاهل الحرمین
... والدی شمس و امی قمر
فانا الکوکب و ابنالقمرین
... امی الزهراء حقا و ابی
وارث العلم و مولی الثقلین
... ذاک و الله علی المرتضی
ساد بالفضل جمیع الحرمین
... عبدالله غلاما یا فعا
و قریش یعبدون الوثنین
... نحن اصحاب العبا خمستنا
قد ملکنا شرقها و المغربین
... ثم جبریل لنا سادسنا
و لنا البیت لنا و المشعرین... " 20 ".
(وای بر آن قومی که با ظلم خویش در مقابل صاحبان دو حرم (کعبه و مدینة النبی)، یعنی اهل بیت (ع) صف آرایی کردند و به جنگ آنها برخاستند... پدر من چون خورشید درخشان است و مادرم ماه آسمان ولایت، و من، ستارهای که از هر دو ارث (ولایت) بردهام... (اگر نمیدانید آگاه باشید که) حقیقتا مادرم زهراست و پدرم وارث علم پیامبر (ص) و مولای هر دو جهان. به خدا سوگند، پدرم علی مرتضی (ع) برتر از تمامی مردم سرزمین مکه و مدینه بود؛ او نوجوانی کم سن بود و خدا را میپرستید، در حالی که تمامی قریش آن دو بت (لات و عزی) را میپرستیدند. ما پنج تن (محمد (ص)، علی (ع) زهرا (س)، حسن و من) همان اصحاب کساییم (و کسانی که با نصاری به مباهله برخاستیم و آن حدیث و آیهی شریف در خصمان نازل شد)، که شرق و غرب عالم در ملک ماست. جبرئیل - ملک مقرب خداوند - با همهی جلالتش - ششمین ماست و کعبه و مشعر و منی به یمن وجود ما برپاست).
آنچه ذکر شد تنها گوشهای از ادبیات حماسه عاشورا بود؛ ادبیاتی که ادعا نبود، بلکه تصویر کارزار و ترسیم جهاد در راه خدا و کتاب بلندترین حماسههای روزگاران را تحقق بخشید. این ادبیات البته تنها محدود به جنگجویان نبود؛ بلکه اسرای اهل بیت، شاهدان صحنه، حتی برخی از سپاه دشمن، اشعار و قطعاتی را گفتهاند که انصافا سزاوار تحقیق و پژوهشی مفصل است و در اینجا فرصت پرداخت بدانها نیست.
عاشورا در ادبیات عام
ادبیات عام در فرهنگ اسلامی - چنانکه ذکر شد - موضوعی است بس گسترده که سخن از آن و نشان دادن نفوذ یا تأثیر ادب عاشورایی در آن، پژوهشی مستقل و مفصل را میطلبد. تواریخ متعدد اسلامی - چه از طرف شیعه و چه از طرف اهل سنت - قیامها و حرکتهایی را بعد از نهضت عاشورا ثبت کردهاند، که همگی به نحوی متأثر از آن بوده یا دست کم با بهانه آن و گواه گرفتن حرکت حسین (ع) در مقابل مظالم حکومت وقت قیام کردهاند. و در این میان نباید فراموش کرد که هر کدام از آنها به نحوی در فرهنگ معاصر خود صاحب اثر بودند و در تاریخ، کلام، فقه، ادبیات و... مرام و مکتبی داشتند که به طور مستقیم منبعث از روز تعالیم نهضت و قیام به حق اهل بیت (ع) - و بویژه قیام عاشورا - در برابر ظلم و جور حاکمان بیدادگر بوده است... " 21 ".
در اینجا به عنوان نمونه به برخی از جلوههای این تأثیر در دو محور ذیل میپردازیم:
1- کتب تواریخ و متون دینی
2- ادبیات عامه و نگرش عمومی مردم - عام و خاص - دربارهی نهضت عاشورا
آنگاه در گفتار بعد، به طور خاص به برخی از شعرای بزرگ این مکتب، و موضوع آنان در برابر خلفای وقت، اشاره خواهیم کرد.
فرهنگ عاشورا در کتب تاریخ و متون دینی
پرواضح است که مسلمین از قرن دوم - و بعد از آن - اهتمام شدیدی به ثبت و ضبط وقایع تاریخی از خود نشان دادند، تا آنجا که برخی از کتب تاریخ، همچون تاریخ طبری، از ذکر کوچکترین روایات و حوادث، هر چند که راویان آن چندان مورد وثوق نباشند، فروگذار نکردند. آنچه مسلم است تاریخ نگاری در طول تاریخ اسلام - غالبا - متأثر از اوضاع سیاسی، برخورد حکومتها و گرایشهای فرقهای بوده و بدین دلیل کشف و تحلیل مسائل تاریخی اسلام به سادگی امکان پذیر نیست، اما در این میان واقعه کربلا در کمتر تاریخی تصویر نگشت و غالب تاریخ نگاران آن را به عنوان حادثهای اسفناک و دال بر فسق یزید و انحراف حکومت بنیامیه دانستند و البته این مطلب در میان امت اسلامی و در رهیافتهای فرهنگی کم تأثیر نبوده است.
از مقاتل مختلف - همچون مقتل ابیمخنف، مقاتل الطالبین، مقتل خوارزمی، لهوف سید بن طاووس، و نیز کتب معتبر تاریخی دیگر - که بگذریم، منابع بسیاری از تواریخ را میتوان سراغ گرفت که با وجود تعصبهای فرقهای خود که هیچگاه جانب انصاف را در نقل و تحلیل مسائل نگه نداشتهاند، اهمیت و عظمت و حقانیت عاشورا آنان را متأثر ساخته است: به عنوان نمونه تاریخ طبری که انباشته از اسرائیلیات است و حتی در باب وحی به پیامبر نیز از ذکر احادیث ضعیف و مرسل و بیاساس خودداری نکرده، واقعه عاشورا را به طور مشروحی تصویر کرده است. یا ابیحنیفه دینوری که در کتاب خود - اخبار الطوال - رعایت خلاصه گویی، و بیطرفی در مسائل تاریخی را مد نظر داشته، هنگامی که نام حسین (ع) را میآورد، غالبا با ذکر «علیهالسلام» از او یاد میکند، با آنکه حتی در مورد خلفای راشدین چنین نکرده است. " 22 " همچنین تاریخ نگاران دیگری همانند ابنحزم در المحلی (ج 11)، جاحظ در رسائل، ابنخلکان در تاریخ خود، ذهبی در سیرالنبلاء و... همگی احادیثی از پیامبر (ص) در مذمت یزید و معاویه آورده و مسأله عاشورا را واقعهای جانگداز، دال بر فسق یزید و اختلال در امر اسلام آوردهاند. " 23 ".
ابنخلدون، جامعه شناس و مورخ مشهور، با آنکه در تحلیل اصول امامیه هیچگاه منصفانه وارد نشده است، در مقدمه تاریخ خود امام حسین (ع) را «اسوة المجتهدین» خوانده و اجماع علمای اسلام را بر صحت خروج بر یزید - که فسق او آشکار بوده است - امری محقق و صواب قلمداد کرده است. وی هرچند توجیهاتی در باب سکوت دیگر بزرگان معاصر حسین (ع) نسبت به مخالفت با یزید ارائه کرده و امام (ع) را با «ابنزبیر» مقام پرست مقایسه نموده، اما حرکت سیاسی او و حکم فقهی کاری را که سالار شهیدان انجام داد، عملی طابق با موازین شرع خوانده و آن را نوعی اراده خدایی معرفی نموده است. " 24 ".
امام فخر الدین رازی متکلم و فیلسوف بزرگ اشعری مرام - که برخی از محققان مقام او را در کلام از امام محمد غزالی برتر میدانند - هنگام ذکر اهل بیت (ع) و بحث در باب مسائل فقهی و کلامی، آنان را برترین مردم دانسته و گفتهها و احادیث مأثوره از آنها را [که خود جلوهای از ادبیات عام شیعی است] به عنوان حجت و دلیل قلمداد میکند. وی در ادعیه و مناجاتها نیز به سخنان ائمه تمسک میکند؛ مثلا در خاتمه کتاب کلامی خود الاربعین فی اصول الدین میگوید: و لنختم هذا الکتاب بالدعاء المأثور من اکابر اهل البیت (ع): اللهم یا من اظهر الجمیل و ستر القبیح... [و بهتر است که حسن ختام این کتاب را به دعای یکی از بزرگترین رجال اهل بیت اختصاص دهیم که فرمود: اللهم] و میدانیم که این دعا از امام سجاد (ع) است و چنانکه گفته شد، جلوهای است از ادبیات عاشورایی. " 25 ".
ابنمفلح حنبلی میگوید: ابنعقیل و ابنجوزی خروج بر امام غیر عادل را تجویز کردهاند و دلیل خود را نیز خروج حسین بن علی (ع) بر ضد یزید میدانند و بدان استدلال میجویند.
اینها صرفا نمونههایی اندک از مصادیق تأثیر نهضت عاشورا در ادب به معنای عام کلمه در بعد فقهی، کلامی، سیاسی و تاریخی است... البته آنچه ذکر شد برگرفته از متون غیر شیعی بود و بررسی تأثیرات این نهضت در حوزه شیعی خود تفصیلی دارد که در این نوشتار نمیگنجد؛ بلکه اساسا قسمت اعظم فرهنگ شیعی به طور مستقیم سرچشمه از قیام عظیم عاشورا میگیرد و ادبیات عام شیعه، [فقه، تاریخ، ادعیه، شعر و...] چهرههای مختلف اما متحدالاصول ادب عاشورایی است.