تحریفها و آسیبهای هر پدیدهی اجتماعی، و بویژه تحریفهای مربوط به قیام حسینی و عزاداری، اساساً از بعد جامعهشناختی، معلول علتهایی در دورن آن جامعهاند که شناخت درست آنها، نخستین و شاید مهمترین گام برای برخورد مناسب با آن باشد. از این رو، ما نیز در ابتدا باید به طرح ریشهها و عوامل ایجاد و گسترش تحریف و آسیبهای متوجه موضوع مورد بحث میپردازیم. بنابراین، عوامل یاد شده را با طرح مثالهایی بدین صورت برمیشماریم.
تبیین نشدن فلسفهی صحیح قیام
یکی از عوامل بنیادین تحریف لفظی و معنوی و ورود آسیبهای متعدد به ساحت فرهنگ عاشورا و عزاداری سیدالشهدا علیهالسلام، عدم تبیین و تشریح آموزههای ناب عاشورایی و اهداف و فلسفهی نهضت عاشورا در میان مردم است. این نقص، متوجه نخبگان و دانشورانی است که مرجع تودهی مردم به شمار میآیند که به طور عمیق و همهجانبه در عاشورا اندیشه نکردهاند و بهدرستی به تشریح و تبلیغ آن نپرداخته بلکه به تکبعدینگری پرداختهاند، یا میدان را به غیر اهل واگذاشتهاند. به همین سبب بود که فلسفهسازیهای انحرافی در میان مردم و حتی در میان خواص رواج یافت و در ادبیات شعری و غیر شعری نیز تبلور یافت. این موضوع که خود یک تحریف معنوی عمده است، زمینهساز بسیاری از تحریفهای لفظی نیز قرار گرفت.
شهید مطهری در این راه، از دو فلسفهتراشی انحرافی برای قیام اباعبدالله علیهالسلام نام میبرد. نخست این که شهادت امام حسین علیهالسلام را کفارهی گناهان امت و دوستداران عترت؛ و هدف از قیام را تنها آمرزش و شفاعت گناهکارانی که ولایت و محبت آن حضرت را دارند، دانستهاند.1
این تفسیر از قیام، کاملاً شبیه به برداشت مسیحیان از ـ به زعم خود ـ کشته شدن حضرت عیسی و بلکه رونوشتی از آن است. مسیحیت بر این باور بود که همان طور که مردم در آسیب وضعی گناه شرکت دارند، یک نماینده از بشریت میتواند کفارهی این گناه باشد. . . و عیسی، کفارهی آن آسیب را یک بار و برای همیشه محقق ساخت.2
شهید مطهری با اشاره به این تفسیر، به نقد آن میپردازد و میگوید: «عده ای اعتقاد دارند شهادت آن حضرت به عنوان کفارهی گناهان امت واقع شد! امام حسین علیهالسلام شهید شد که اثر گناهان را در قیامت خنثی کند و به مردم از این جهت آزادی بدهد!! امام حسین علیهالسلام دید که یزیدها و ابنزیاد و شمر و سنانها هستند، اما عدهشان کم است، خواست کاری بکند که بر عدهی اینها افزوده شود. «اباعبدالله که برای مبارزه با گناه کردن قیام کرد، ما گفتیم قیام کرد تا سنگری برای گنهکاران باشد. گفتیم حسین علیهالسلام یک شرکت بیمه تأسیس کرد. بیمهی چه؟ بیمهی گناه. گفت: ایهاالناس! هر چه میتوانید بد باشید. من بیمهی شما هستم!».3
این تفسیر، از دیرباز تاکنون در میان مردم رواج داشته و دارد و بخش قابل توجهی از ادبیات عاشورا را تشکیل میدهد و در اشعار، تعزیهها، منبرها و. . . بازگو میشود.
در واقع این برداشت، برداشتی انحرافی و منحط از موضوع شفاعت ائمهی اطهار و بویژه امام حسین علیهالسلام است که به سبب عدم طرح درست و مناسب آن و آمیخته شدنش با عقاید و عادتهای سطحی مردم، این چنین مسخ شده است. از این رو، نمونههای این تفکر را فراوان در ادبیات عاشورا مشاهده میکنیم:
فتحعلی شاه:
… بادا فدای خاک رهش صد هزار جان
چون کرد جان به امت عاصی فدا حسین
وصال شیرازی:
… دلی میخواست یزدان تا سرش زیب سنان گردد
که در هنگامهی محشر شفیع عاصیان گردد
یکی از تعزیهها:
… برای عذر گناهان شیعه پدرم
رضا شدم که به خون دست و پا زند پسرم
سروش اصفهانی:
… بهر شفاعت گنه دوستان خویش
کردیم سینه را هدف تیر حادثات
همانطور که میبینید، در اینجا، منطق قیام و شهادت، منطق فداست. امام حسین علیهالسلام همانند مسیح فدا شده است تا امت را از ترس جهنم برهاند، همین و بس. بر این اساس است که خوابها و نقلهای عجیب، واگویه و ساخته میشود. مانند این داستان که دزدی که کارش غارت کاروانها بود، در سر راه قافلهی زائران کمین کرد، ولی خوابش برد و کاروان رفت. در همین حال، خواب دید که او را به طرف جهنم میبرند، ولی جهنم از پذیرش او امتناع میکند. علت آن نیز این بود که گرد و غبار زائران کربلا بر تن و لباس او نشسته است. سپس شعری نیز برای آن درست کردهاند که:
فان النّار لیس لمسّ جسماً
علیه غبار زوار الحسین4
تحریف دومی که در راستای بحث ما صورت گرفته، یکسره جنبهی الهی، قدسی و آسمانی بدان بخشیدن و آن را در حدّ یک دستور خصوصی فروکاستن است. البته این در واقع، خارج ساختن اندیشه و رفتار امام حسین علیهالسلام از چارچوب مکتب است که عدم قابلیت پیروی و بهرهگیری را به همراه دارد و در نهایت، به عقیمسازی فرهنگ عاشورا میانجامد. وقتی قیام، منحصر به امام علیهالسلام شد، دیگر هیچ آموزهی عام دیگرشمولی را نمیتوان از آن به دست آورد؛ و دیگر جهاد، امر به معروف و نهی از منکر، شهادتطلبی، مبارزهجویی و. . . قابلیت استنتاج از قیام را نمییابد.
تمایل به اسطورهسازی و افسانهپردازی
تمایل بشر به افسانهپردازی و اسطورهسازی، از دیگر عوامل ایجاد و گسترش تحریف در تاریخ و فرهنگ عاشوراست. شاید شهید مطهری، نخستین کسی باشد که این عامل را به عنوان یکی از عوامل محوری تحریف برشمرده است. ایشان میگوید: «در بشر، یک حس قهرمانپرستی هست که در اثر آن، دربارهی قهرمانهای ملی و قهرمانهای دینی افسانه میسازند. . . قسمتی از تحریفاتی که در حادثهی کربلا صورت گرفته، معلول حسّ اسطورهسازی است. اروپاییها میگویند در تاریخ مشرقزمین، مبالغهها و اغراقها زیاد است و راست هم میگویند».5
شهید مطهری، ابتدا به افسانهسازیهایی در مورد بوعلی سینا و شیخ بهایی اشاره میکند که بوعلی، صدای چکش مسگرهای کاشان را از اصفهان میشنیده است.6
همچنین داستان هرات، و وجود 21 هزار احمد یکچشم کلهپز را در آن مثال میآورد.7
افسانهی مجروح شدن پر جبرئیل در جنگ خیبر، بر اثر اصابت ضربت شمشیر امام علی علیهالسلام و دو نیم شدن کامل «مرحب خیبری»، بدون این که خودش بفهمد،8 رساندن تعداد لشکریان کوفه به ششصدهزار سوار و یک میلیون و ششصد هزار نفر پیاده،9 هفتاد و دو ساعت بودن روز عاشورا،10 رساندن عدد کشتهشدگان به دست امام حسین علیهالسلام را به سیصدهزار نفر و تعداد کشتهها به دست حضرت ابوالفضل علیهالسلام را به بیست و پنج هزار نفر و نیز کشتهشدگان به دست بقیهی یاران، به 25هزار نفر،11 و داستان حضور هاشم مرقال ـ که در جنگ صفین به شهادت رسید ـ در جریان کربلا،12 از نمونههای اسطورهسازی و افسانهپردازی هستند.
اینها همه از حس اغراق، مبالغهگویی و شخصیتسازی در خصوص بزرگان سرچشمه میگیرد، به گمان این که با این کار، چیزی بر عظمت آن شخصیت میافزایند. شهید مطهری با دردمندی میگوید: «این حس اسطورهسازی خیلی کارها کرده است. ما نباید یک سند مقدس را در اختیار افسانهسازها قرار دهیم. . . ما وظیفه داریم. حال، برای هرات، هرکس هرچه میخواهد، بگوید [، ولی] آیا صحیح است در تاریخ حادثهی عاشورا، حادثهای که ما دستور داریم هر سال آن را به صورت یک مکتب، زنده بداریم، این همه افسانه وارد شود»؟13
ادامه دارد. . .
1. حماسهی حسینی، ج1، ص76.
2. قیام مسیحی، میشل توماس، برگردان حسین توفیقی، قم، مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب، ج1، 1377ش، ص89_87.
3. حماسهی حسینی، ج1، ص77.
4. حماسهی حسینی، ج1، ص95.
5. حماسهی حسینی، ج1، ص41.
6. همان، ص44.
7. همان، ص42.
8. همان، ص45.
9. همان، ج3، ص281.
10. اسرار الشهادات، فاضل دربندی، ج3، ص43.
11. همان، ج3، ص40.
12. محرقالقلوب، ملامهدی نراقی، چاپ سنگی، صص101 و 102.
13. حماسهی حسینی، ج1، ص46.