بشارت باد بر یاران که بوی یار می آید
مسیح ال پیغمبر سلیمان وارمی آید
خماری از سر مستان آتش نوش بیرون شد
که ساقی با صبویی پر بر خمار می آید
مدار گردش عالم بود از چرخش چشمش
همه کون و مکان را نقطه پرگار می آید
وجاءالحق به بازویش-کمان طاق دو ابرویش
جلالت کن تماشاحیدر کرار می آید
سرآمد شام دربندی،حدیث آرزومندی
طبیب دردهای این تن تبدار می آید
سلاح خویش برگیرید ای یاران ثارلله
که طی شدلیتناکنا ز ره سردار می آید
برون از کنج عزلت شو الاای زاهد عامی
رها کن چله هایت راکه خوش اسرار می آید
بشارت بادیازهراکه ایام غمت سر شد
نویدانتقام سیلی اغیار می آید
دم این المفر گیرید ای طاغوت مسلکها
که فریاد اناالمهدی زکوی یار می آید
الاای منتظر دیگر غمت از سینه بیرون کن
کنون آغوش خود بگشای چون غمخوار می آید