سرگشته در هوای فراقیم ای خدا
کی میشود که دیده ببیند وصال را
هر روز تا تلاطم بی انتهای شب
ناچیز عمرمان شده با دوریش فنا
اما صدای عشق ز کعبه نیامد و
ماند آرزو به دل دل چم انتظار ما
آه از غمی که بر سر این روزگار ریخت
افسوس زخم کهنه ندارد دگر دوا
هر لحظه ای برم نظرم تا هلال ماه
آید به یاد قامت مجنون بی نوا
یا صاحب الزمان گل نرگس طلوع کن
ای یادگار خیبرو صحرای کربلا
صد مرگ بر جهان بدون حضور تو
بازآمرا ز دوری رویت نما رها