نــوری ز پـشـت ابـر هـزاران ستاره خواب
دستی به دست پنجره، چشمی بر آفتاب
آرامـــش نـگـاه مـن از لـحـظـهی غـــروب
در خـواهـش طـلـوع تـو ای مـاه در نـقاب!
چشمی سیاه، بارش سبزی گرفته است
امــا کـویــر، غـیــر تــو را نـشـنـود جــواب
عـالـم بـه تـنـگ مـاهی ظلمت اسیر شد
دریــا! بــیــا و مـاهـی خود را رسان به آب
بـلـبـل سکـوت کـرده، کـبـوتر شکستهبال
طـاووس پـر گـشـا کـه جهـان را نمانده تاب
صـحـرای تشنه، گرگ گرسنه، هزار میش
باران! تو راست بارش و چوپان! تو را شتاب