در حال بارگذاری؛ صبور باشید
منبع :
شنبه

۲۴ مهر ۱۳۸۹

۲۰:۳۰:۰۰
32316

درباره‌ سينماي ديني(2)

Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4

درباره‌ سينماي ديني(2)

   نويسنده: منصور براهيمي

اين روزها به يمن برخي تفسيرهاي افراطي تلويزيون از فيلم‌هاي سينمايي، خو گرفته‌ايم يا پذيرفته‌ايم كه هر معناي ديني را به هر فيلمي نسبت دهيم. اين تفسيرها گاهي به قدري در هم و بر هم هستند كه مايه‌ي خنده و تمسخر مي‌شوند. در حوزه‌ي باز آفريني و اقتباس يا در حوزه‌اي كه تياتري‌ها آن را در اماتورژي مي‌نامند، اين امكان پذيرفتني است كه رابطه يا علاقه‌ي تفسيري خاصي به آفرينشي جديد منجر شود كه اي بسا در تفسير متن اصلي خود را دور يا بي‌اعتبار نشان مي‌داده است. ولي نقد و تفسير، اعتبار خود را از معيارهايي مي‌گيرند كه با معيارهاي خلق و آفرينش اثر هنري از جهاتي متفاوت است.(9) شايد در اين جا بحث دانته درباره‌ي لايه‌هاي معنا تا اندازه‌اي راهگشا باشد. دانته، كمدي الهي را چند معنايي(10) مي‌داند و لايه‌هاي آن را بر مي‌شمارد:

1)معناي لفظي يا تاريخي؛

2)معناي اخلاقي؛

3)معناي تمثيلي(11)؛

4)معناي باطني(12)؛

سخن خود او به نقل از فراي چنين است:

چون اگر جز حروف را بررسي نكنيم، خروج قوم بني‌اسرائيل از مصر ]و رفتن آن‌ها به فلسطين[ در زمان موسي به ما عرضه مي‌شود؛ اگر تمثيل را بررسي كنيم، رستگاري ما به دست مسيح عرضه مي‌شود. اگر مفهوم اخلاقي را بررسي كنيم، رهايي جان از اندوه و درماندگي ناشي از معصيت و واصل شدن آن به مرحله‌ي فيض به ما عرضه مي‌گردد؛ اگر مفهوم عام ]باطني[ را بررسي كنيم، خروج جان قدسي از اسارت اين فساد و واصل شدن آن به آزادي جلال ابدي به ما عرضه مي‌شود.(13)

چنين نيست كه نقد ادبي، امروز تقسيم‌بندي دانته را به كلي كنار گذاشته باشد. مارتين اسلين در كتاب دنياي درام مي‌كوشد ما به ازايي امروزي براي آن بيابد. براي نمونه مي‌توان مزرعه‌ي حيوانات اثر جرج اورول را به همين گونه و بر اساس زبان اصطلاحي نقد امروز بررسي كرد:

1)داستاني درباره‌ي طغيان حيوانات بر حكمروايي آدميان بر آنان و نتايج اين طغيان؛

2)قدرت، باعث فساد مي‌شود؛

3)شخصيت‌ها، تمثيل‌هايي تاريخي‌اند: ميجر: لنين. ناپلئون: استالين. اسنوبال: تروتسكي. جونز: مالكان سرمايه‌دار فاسد و

 

4)سرشت آدميان و حيوانات، تغيير نمي‌كند.

نمونه‌ها را تنها براي روشن شدن منظورم بيان كردم. مي‌دانم كه بسياري از آن‌ها جاي بحث دارند. به ويژه بايد مراقب باشيم كه ورود ما به لايه‌هاي معنا، مكانيكي نباشد و شكل تفسير به راي به خود نگيرد.

مسئله‌ي مهمي كه مي‌خواهم طرح كنم، همين است. چون فكر مي‌كنم پاره‌اي از معاني ديني كه به اين يا آن فيلم سينمايي نسبت مي‌دهيم به دلايلي مي‌تواند نامعتبر باشد. اول به اين دليل كه معاني استنتاجي را نمي‌توان از معناي لفظي و از ساختار تجربه‌ي عاطفي تفكيك كرد و مستقل در نظر گرفت. اين كه چه مي‌فهميم، همان قدر مهم است كه چگونه مي‌فهميم. راجر گروس، در كتاب فهم متن نمايش‌نامه، از معاني سر راست پي آيند و همساز سخن مي‌گويد. معناي سر راست، همان معناي لفظي در طبقه‌بندي دانته است. معناي پي آيند آن چيزي است كه به نظر مي‌رسد نويسنده به گونه‌ي ضمني منتقل مي‌كند. اگر نمايش‌نامه‌ي چه كسي از ويرجينيا وولف مي‌ترسد؟ نوشته‌ي ادوارد آلبي را تصوير استعاري اضمحلال غرب بگيريم، بر معناي پي آيند انگشت گذاشته‌ايم. اگر در فيلم مسير سبز ساخته‌ي فرانك دارابانت به بازي دائم ميان آزادي و زندان توجه كنيم، به معناي پي آيند توجه كرده‌ايم؛ آزادي، همان زندان است و زندان، همان آزادي؛ آنهايي كه در بيرون هستند گويي در زنداني بزرگ به سر مي‌برند و نيازمند اين زنداني سياه پوست هستند تا آن‌ها را آزاد كند. در فيلم خيلي دور، خيلي نزديك اثر رضا ميركريمي، نوعي آگاهي ضمني پديد مي‌آيد، مبني بر اين كه ناجي، خودش به نجات بخش نياز دارد. شفا دهنده خودش شفا مي‌طلبد و … اين‌ها معناي پي آيند است. اما اعتبار يا عدم اعتبار اين معاني را با رجوع به معاني سر راست مي‌توان اثبات كرد. نوعي رابطه‌ي ديالكتيكي ميان اين معاني – معاني سر راست و معاني ضمني – برقرار است. اگر نمايشنامه‌ي ادوارد آلبي را به منزله‌ي تصوير رستگاري، ترسيم كنيم، گونه‌اي معناي همساز را به آن نسبت داده‌ايم … و چنين است وقتي كه مسير سبز را تمثيل ظهور، رنج و عروج مسيح بدانيم يا خيلي دور، خيلي نزديك را باز نمود هجرت ظاهري و باطني، قلمداد كنيم. معاني همساز را نمي‌توان با مداركي در درون متن فيلم‌نامه يا فيلم اثبات كرد. آن‌ها خود را نه از متن، بلكه از معناي سر راست و معناي پي آيند اخذ مي‌كنند. راجر گروس به خوبي التزام مفسر و كارگردان را شرح مي‌دهد:

كارگردان ملزم است معناي سر راست و معناي پي آيند متن نمايش‌نامه را كشف كند. او نيز مي‌تواند به يك يا چند معناي همساز توجه كند. در واقع او ممكن است متن نمايش‌نامه را به سبب علاقه به معنايي همساز برگزيده باشد. اما معناي همساز بايد تابع و حاصل معناي سر راست و پي آيند باشد. معناي سر راست و پي آيند را مي‌توان هم چون گواهي، براي امكان معناي همساز به كار گرفت. ولي عكس آن صحت ندارد. يعني فرم و بافت اجراي نمايش / متن بايد پيش از شناسايي معناي همساز، تعيين شوند. بي‌توجهي به اين قاعده، بسياري از كارگردانان را به دام فرافكني و مصادره به مطلوب، پيشگويي كامبخش(14) و دلبستگي افراطي سوق داده است.(15)

راجر گروس، نظام جامعي براي تفسير معتبر پيشنهاد مي‌كند كه توصيه مي‌كنم خلاصه‌ي آن را در شماره‌هاي 14 و 15 فصل نامه‌ي خيال بخوانيد.

ما كمتر در روايت شناسي قرآن كريم وارد شده‌ايم. آن چه مدّتي ذهن مرا به خود مشغول كرده بود، روايتگري به مثابه‌ي تاويل است. اما آن چه مي‌گويم خام است و در اندازه‌ي اشاره‌اي گذرا است. به نظر مي‌رسد كه تأويل، غايت عمل و فرآيند روايتگري است. تأويل هر قصه‌اي آن را به حقيقت و به اصل آن باز مي‌گرداند. خواه ما قصه را داراي تأويل بدانيم يا قصه گويي را؛ در قصه‌ي مشهور موسي و خضر، خضر، موسي را به تأويل كارهايي كه نتوانست در برابر آن‌ها شكيبايي نشان دهد آگاه مي‌كند. در احسن القصص، خواب حضرت يوسف در كودكي، خواب دو زنداني و خواب پادشاه مصر تأويل مي‌شوند. يعني به حقيقت و به اصل خود باز مي‌گردد.

مي‌دانيم كه پاره‌اي از مفسرين متأخر، تأويل را معناي خلاف ظاهر دانسته‌اند. سنت اين نوع تأويل باطني به قدري قدرت يافته است كه معناي باطني به معناي ثانويه‌ي تأويل بدل شده است. قرآن كريم در سوره‌ي اسراء آيه‌ي 34 از ما مي‌خواهد كه حق پيمانه را به جا بياوريم. زيرا اين كار براي ما، عاقبتش ]تأويلش[ نيكوتر است. وقتي ما از مرگ به عنوان فرآيند تأويل ياد مي‌كنيم يا قيامت را فرآيندي از اين نوع مي‌دانيم، ديگر نمي‌توان تأويل را تنها به معناي باطني تعبير كرد.

به نظر مي‌رسد كه قصص الهي، تاريخ، رخدادهاي فردي و حتي داستان‌ها و افسانه‌هاي بشري همه از اين توان برخوردارند كه عرصه‌ي تأويل باشند. فرآيند تاويل يك امر، هيچ گاه به نقطه‌ي پايان نمي‌رسد.(16) همين پايان‌ناپذيري، امكان تأويل‌هاي جديد و يا تأويل تاويل را به وجود مي‌آورد. زيرا حقيقت هيچ گاه از تكاپو باز نمي‌ماند و از حقيقت زاده مي‌شود. امروزه يكي از مهمترين تعهداتي كه هنر ديني مي‌تواند به عهده بگيرد، بازگرداندن روايتگري به ساحت حقيقت است و اين كار مسير نيست مگر با تاويل و با درك اين كه قرآن چگونه خود با تاويل، قصص انبيا و اوليا را به حقيقت و اصل خود باز مي‌گرداند.

مسئله‌ي آخري كه اشاره وار از كنار آن خواهم گذشت، بحث گفت و گو يا روابط گفت و گويي(17) است. اين اصطلاح از مبخائيل باختين كه به فرماليست‌هاي روسي منسوب است، اقتباس شده و مباحث مربوط به آن به سرعت در حال بالندگي و گسترش است. اگر بخواهيم نظريه‌ي باختين را به ابعاد وجودي انسان گسترش دهيم، آن چنان كه اين‌ گرايش در خود او و در بررسي‌هاي متأخرش ديده مي‌شود، مي‌توان گفت كه همه‌ي عالم و همه‌ي روابط ما با خداوند، عالم و هستي، گفت و گويي است. زندگي يك مومن گفت و گوي پياپي او با خداوند است. دعا چه فردي و چه جمعي، گفت و گويي است از همين نوع؛ حتي نگهباني از محيط زيست بايد در فضايي گفت و گويي انجام شود. اگر ما به اين دليل از محيط زيست نگهباني كنيم كه نگران حيات و سلامت خودمان هستيم، برخورد ما هم چنان خودخواهانه و تك گفتاري است. طبيعت در هر نگرش ديني به جهان، نعمت و نشانه‌اي از نشانه‌هاي خداوند به شمار مي‌آيد. ما تنها در زمينه‌ي چنين نگرشي است كه مي‌توانيم به گفت و گوي حقيقي با طبيعت روي بياوريم. تخريب فاجعه آميز طبيعت در دوران مدرن و تبليغ بي‌وقفه‌ي حفظ طبيعت و احترام به آن در شرايط پست مدرن اگر از اين خودخواهي انسان‌گرايانه تهي نشود، خطرات موجود را به طور كامل از بين نخواهد برد. اين روزها كتابي از فيزيكدان نامدار معاصر، ديويد بوهم ترجمه شده است به نام درباره‌ي ديالوگ؛(18) استدلال ظريف بوهم آن است ك چنين روابطي تنها در يك فرهنگ و جامعه‌ي دين مدار امكان پذير است. ديويد بوهم به خوبي آگاه است كه اين دستمايه‌هاي نظري، در وهله‌ي اول سرمايه و دارايي اديان به شمار مي‌روند. ما بايد اين سرمايه‌ها را بشناسيم و آن‌ها را زنده نگاه داريم و گرنه ديگران اين سرمايه‌ها را از دست ما بيرون خواهند كشيد. رشد سريع نظريه‌ي باختين در فرهنگ ليبراليستي، نمونه‌اي از اين سرقت است. نظريه‌ي ليبراليستي در حال به چنگ آوردن و از آن خود كردن اين نظريه و نظريه‌هاي مشابه است. اگر جست و جو كنيد، كتاب‌ها و مقالات بيشماري خواهيد يافت كه استدلال مي‌كنند گفت و گو تنها در دموكراسي ليبرال امكان پذير است. قصد ندارم و نمي‌توانم وارد مجادلاتي شوم كه نظريه‌هاي سياسي بر مي‌انگيزانند. بحث من اين است كه هر فرهنگ پويا و زنده نه فقط سرمايه‌هاي خود را نگاه مي‌دارد، بلكه بي‌وقفه در حال از آن خود كردن سرمايه‌هاي ديگري است. به نظر مي‌رسد كه نگرش‌هاي ديني به دليل موضوع مهاجم ديدگاه‌هاي مخالف، گاهي سرمايه‌هاي فرهنگي خود را نيز واگذار مي‌كنند.

جايي(19) عده‌اي از جمله خود من، به ده پرسش درباره‌ي هنر ديني پاسخ گفته‌ايم. تنها چند مسئله و پرسش را مرور مي‌كنم. چرا كه گمان مي‌كنم به گسترش بحث كمك مي‌كنند. در آن جا گفته‌ام كه نظريه‌ي هنر ديني بيش از حد در انحصار نظريه‌ي افلاطوني و فلوطيني بوده است. بي آن كه بخواهم اعتبار اين نظريه را ناديده بگيرم بر اين نكته تاكيد مي‌كنم كه نظريه‌هاي رقيب از جمله نظريه‌ي هنر براي هنر نيز دعاوي ديني دارند. در آن جا كوشيده‌ام مسائل و پرسش‌هاي اصلي ما در خصوص هنر ديني را گسترش دهم و پرسش‌هاي بسياري بر آن‌ها افزوده‌ام.

گفته‌ام آن چه شدني است و مي‌تواند مورد پژوهش قرار گيرد و ما را از كلي گويي در مورد هنر ديني باز دارد، دعاوي است و دعاوي موجود را بر شمرده‌ام:

1)هنر به مثابه‌ي اجرا يا تصوير پياپي تاريخ مقدس؛

2)تصويرسازي يا روايتگري هنري به قصد ايجاد تأثير ديني؛

3)آفرينش و درك هنر به مثابه‌ي آيين مذهبي؛

4)هنر در جايگاه نگرش اسطوره‌اي به جهان؛

5)هنر به مثابه‌ي تمرين قوه‌ي ذاكره؛

6)هنر به مثابه‌ي دريچه‌اي به سوي عالم يا عوالم غير محسوس؛

7)هنر به مثابه‌ي تجربه‌ي باطني؛

8)هنر در مقام محمل يا ابزار.

اين‌ها و موارد ديگري كه ممكن است بر آن‌ها بيفزاييد دعاوي موجود هستند. از آن‌ها كتاب‌ها و مقالات متعددي وجود دارد. هر يك توليداتي داشته‌اند و در مجموع شدني هستند.

در آن جا گفته‌ام كه نمي‌توانيم به طور قاطع بگوييم، هنر ديني هميشه از هنرمندي ديندار و متخلق به اخلاق حسنه ناشي مي‌شود. هر چند اين گذاره در توليد هنر ديني از اهميت فراواني برخوردار است.

پاورقي‌ :

 

 1-myth

 

2-Theme

 

3- نه لزوماً مكاشفات آخر الزماني بلكه به معني اصالت دادن به معاد، به عقل معاد و به معاد انديشي در همه‌ي امور؛

 

4-به منزله‌ي بلا گردان يا شفيع؛

 

5-

 

6-

 

7-

 

8- خطابه، سخنوري

 

9- مي‌دانم كه اين مرزبندي، خود محل بحث است.

 

10- Polysemous

 

11- Allegorical

 

12- Anagogical

 

13- نور تروپ فراي: رمز كل: كتاب مقدس و ادبيات. ترجمة صالح حسيني. تهران. نيلوفر. 1379. صص 4- 263. همة بحث‌هاي من در اين جا بر اساس همين منبع بوده است. جز آن كه گاه پاره‌اي برابر نهادها را تغيير داده‌ام.

 

14- Self Fulfilling Prophecy

 

15- خيال. فصل نامة فرهنگستان هنر. ش 15. پائيز 1384. ص 135.

 

16- مگر در قيام قيامت؛

 

17- dialogism

 

18- خواندن اين كتاب و كتاب ديگر او دربارة خلاقيت را به همة شما توصيه مي‌كنم.

 

19- دو ماه نامة سورة بيناب. ش 7. آبان 1383.

 

 

منبع: ماهنامه - رواق هنر و انديشه - 1386 - سال 6، شماره 10، ارديبهشت - 

تماس با هنر اسلامی

نشانی

نشانی دفتر مرکزی
ایران ؛ قم؛ بلوار جمهوری اسلامی، نبش کوچه ۶ ، مجمع جهانی اهل بیت علیهم السلام، طبقه دوم، خبرگزاری ابنا
تلفن دفتر مرکزی : +98 25 32131323
فاکس دفتر مرکزی : +98 25 32131258

شبکه‌های اجتماعی

تماس

تمامی حقوق متعلق به موسسه فرهنگی ابنا الرسول (ص) تهران می‌باشد