به صفای قدمت دیدة گلزار شکفت
گل لبخند به شوق آمد و بسیار شکفت
خندهها بر لب صد پنجرة باز نشست
روشنیها به دل پنجرة تار شکفت
مژدة آمدنت پشت جفاکار شکست
آتش عشق تو در سینة احرار شکفت
غم دنیا ز دل خلق جهان پای گرفت
انتظار فرجت گل شد و صد بار شکفت
در غم عشق تو میسوخت دل خلق جهان
آمدی این دل ما چون رُخ ازهار شکفت
چه مبارک سحری بود که از فیض رُخت
باغها جمله به رقص آمد و گلزار شکفت