ازعشق تودل می بردم تاحرم عشق
تاکوی خدابردمرا باکرم عشق
یافاطمه بنگرشده ام. مست صفایش
ازشوق تودل می بردم تاحرم عشق
ازبحرصفاخورددلم بادۀ دوشین
ازجام شماخورده دلم دردغم عشق
دل روی توراخواست زسوی حق دادار
گفتیم صبادادتورااشک ونم عشق
دردام تو افتاددلان بیش تکردید
فکری به غم دلشدگان درم عشق
ازخرمی روی خود ای دوست بده جام
جامی که کندمست چوخمهای خم عشق
بردی دل مهجور به یک نیم نگاهی
آن به که بسازی دل خودراحرم عشق