خطرات پنهان سینما
در سال 1968 مؤسسه فيلم سينمايي آمريكا اقدام به رتبهبندي فيلمها نمود و آن زماني بود كه اعتراضات مردمي عليه توهين به مقدسات در فيلمهاي سينمايي بالا گرفته بود.
اكنون پس از گذشت بيش از سي سال، اميدوارم رتبهبندي فيلمها نتيجه معكوس نداده باشد. چراكه بسياري از مسيحيان از رتبهبنديهاي اين موسسه به عنوان دستورالعملي براي نحوه نگرش خود به هر فيلم استفاده ميكنند. به نظر ميرسد كه ببيشتر مسيحيـان معتقدند سكس، خشـونت و اهـانت، عناصـر زيانبار سينما هستند. رتبهبنديها گرچه احتمالاً ما را از مضرات اين عناصر مصون ميدارند؛ لكن ممكن است ما را از پرداختن به يك خطر بزرگتر و اساسيتر منحرف كنند و آن خطر: "دنياي خيالي سينما" است.
رسانه سينمايي زندگي ما را منعكس ميكند؛ اما دنياي فيلمهاي سينمايي مهيجتر و درونيتر از خود ما و زندگي ماست. هنگامي كه به وسيله فيلمهاي سينمايي، دنيايي غير از آنچه در آن زندگي ميكنيم را نشان ميدهيم خطر ايجاد توقعات غيرواقعبينانه و احتمالاً زيانآور را براي خود ايجاد مينماييم. اغلب سينماروها از خطراتي كه سكس، خشونت و اهانت براي آنها به وجود ميآورند آگاهند. هنگام تماشاي يك صحنه خلاف اخلاق ميتوانيم تأثير سوء آن را درك كرده افكار خود را عليه آن مجهز نماييم و به عنوان انسانهايي آزاده از آن تقليد نكنيم؛ اما آنچه ممكن است براي ما خطرناك باشد و نيز هيچ وسيله دفاعي عليه آن براي خود نساخته ايم، "دنياي خيالي" است.
يك فيلم سالم ميتواند به اندازه يك فيلم خشونتبار يا بيشتر از آن اثرات منفي در پي داشته باشد. يك رژيم يكنواخت از فيلمهايي كه عشق خـيالي، ماديگـرايي و كلـيشهسازي را تقويت ميكنند ميتواند شيوه تفكر، رفتار يا حتي نحوه درك ما از خداوند را تغيير دهد.
بزرگترين خطرات سينما نه فقط درمحتواي فيلمها بلكه در خود رسانه باقي ميمانند. فيلم يك دنياي خيالي ايجاد ميكند. دنيايي كه ما را جذب و اغواء ميكند. فيلم "خواب" ساخته "اندي وارول" شايد فيلمي باشد كه زندگي واقعي را بيشتر از فيلمهاي ديگر منعكس ميكند؛ اما هنوز هم از واقعيت جداست. چون كارگردان خودش انتخاب ميكند كه هنرپيشه كه باشد و دوربين را به كدام سمت نشانه رود تا توجه ما را به خود جلب نمايد. تصاوير و صداها را پرتنش و تشديد ميكند تا همه بينندگان را تحت تأثير قرار دهد. اين دنياي خيالي سينما سريعتر از ما حركت ميكند، زيباتر از ما به نظر ميرسد، خوشتر از ما مينوازد، و مهيجتر از ماست.
اما خطر دنياي خيالي چيست؟ اگر از يك شخص عادي در خيابان سؤال كنيم كه آيا فيلمهاي سينمايي شبيه زندگي واقعياند يا نه؛ احتمالاً خواهد گفت: البته خير. از يك ديدگاه عقلايي، سينماروها، اغلب بين واقعيت و افسانه تمييز ميدهند؛ ولي دنياي خيالي هنگامي خطرناك ميشود كه تصور كنيم كاش دنياي ما بيشتر شبيه فيلمها ميشد، يا هنگامي كه يك ضد ارزش رايج در جامعه را تقويت ميكند.
قدم اول در پرهيز از اين خطرات، شناخت آنهاست؛ چون جهل و ناآگاهي است كه ما را از پيشرفت بازميدارد. مـن تأثيرات بالقوه مضر دنيـاي خيالي سينما را در پنج ناحيـه موضوعي تقسيمبندي كردهام:
نشانگان پايان خوش
آمريكاييها پايان خوش را دوست دارند. بيشتر تراژديها درمجموعه فيلمهاي ما از ديگر فرهنگها يا ساير دورههاي زماني اخذ شدهاند. استوديوها اغلب پايان خوشي را به آخرتراژديهاي معروف ميچسبانند. حتي فيلمهايي كه با مرگ قهرمان فيلم تمام ميشوند با پايان خوش به نظر ميرسند. بهندرت هاليوود تراژديهاي امروزين توليد ميكند.
پايا ن خوش بهخوديخود بد نيست؛ اما يك رژيم يكنواخت پايان خوش بدون بازتاب مناسب، اين فكر را در ما ايجاد ميكند كه در زندگي واقعي نيز پايان خوشي را متوقع باشيم. انتظار داريم هر چيزي همانطور كه ميخواهيم باشد. در اين دنياي پست و دني اعتقاد به اين مطلب كه تصور ما از زندگي يك عاقبت موفقيتآميز است، رويكرد خطرناكي است كه منجر به بيماري رواني بدبيني (ساينيسيزم) ميشود.
حتي اگر اين فيلمها ما را به اين سو سوق ندهند، ميتوانند ما را به اين سمت بكشانند كه شاديطلبي را هدف خود قرار دهيم. شادي طلبي حق ماست؛ اما ملزم بودن به آن را كتاب مقدس امر نمي كند: "اگر كسي به شما سيلي زد، سمت ديگر صورتت را نيز به سوي او باز گردان." تصور نميشود چنين كاري موجب خوشحالي ما شود؛ ولي حداقل كمك ميكند ابراز محبت نماييم.
خطر دوم نشانگان پايان خوش، ناشي از تصور حاكميت عدالت است. فيلمها نشان ميدهند بر سر افراد بد بلا ميآيد، افراد خوب از مشكلاتشان خلاصي مييابند و هركسي آنچه كه استحقاق دارد نصيبش ميشود؛ لكن در عالـم واقع، بلا بر سـر آدمهاي خوب ميآيد و ديگـران از مصيبت فـرار ميكنند.هارولد كوشنر ميگويــد: "بدشانسي افراد خوب، مسأله اي براي هــركسي است كه ميخواهد معتقد به دنيايي عادلانه، منصفانه و زيستپذير باشد. آنها ناگزير در مورد شادي، مهرباني يا حتي وجود خدا سؤال ميكنند." شايد دليل اينكه مردم اينقدر بهشدت معتقد به دنيايي عادلانهاند اين باشد كه متناوباً دنيايي را ميبينند كه بشر به وسيله فيلم خلق كردهاست. فيلم يعني جايي كه عدالت حاكميت دارد و آنها نمي توانند بفهمند چرا خدا دنيايي متفاوت از آنچه ما ميتوانيم خلق كنيم بيافريند. اين ميتواند مانع درك ما از خدا شود.
عشق، ازدواج و سكس
روزي ستوني از سالنامه لندرز ميخواندم كه در آن يك خواننده پرسيده بود: چرا سكس هرگز شبيه آنچه كه در فيلمها نشان داده ميشود نيست. لندرز بايد به دقت توضيح مي داد كه فيلمهاي سينمايي زندگي واقعي نيستند. بهنظرميرسد حتي خطرناكتر از نشان دادن سكس در تلويزيون، چگونگي نشان دادن آن است: عشقي، پويا، هم بهره، با هيجاني متقابل. چون ما در فيلمها نسبت به ديگر منابع، اطلاعات تصادفي بيشتري از سكس كسب ميكنيم. اين انحراف واقعيت ميتواند انتظارات زيانآوري را در ما بيافريند.
نه فقط سكس كه عشق به طور عموم از آرماني كردن رنج ميبرد. عقيده به عشق در نگاه اول به وسيله فيلمها تقويت و تداوم بخشيده ميشود؛ زيرا هر بيننده ميداند كه دو ستاره فيلم بالاخره عاشق هم ميشوند. اين ايده كه براي هر شخصي، كسي مقدر شده است، ميتواند يك ارتباط عاشقانه واقعي را كه گهگاه همراه با دعوا و ناسازگاري است تضعيف نمايد. فيلمها روابط را آسان ميكنند؛ اما بينندگان را براي تفاوتهاي ظريف، ترديدها و افتوخيزهايي كه در يك رابطه واقعي وجود دارند آماده نميسازند.
كليشه سازي
يكي از منافع فيلم اين است كه ما را به جاهايي ميبرد كه تابهحال نرفته ايم و با اشخاصي آشنا ميكند كه تاكنون برخورد نداشتهايم؛ اما اغلب فراموش ميكنيم كه واقعي نيستند. ما ذهنيت خود را از كشورها و اشخاص مطابق آنچه كه در فيلمها ميبينيم شكل ميدهيم و از آنجا كه بيشتر فيلمهاي آمريكايي كه در مورد كشورهاي ديگر پخش ميشوند چند قسمتياند، تصور ما از باقيمانده جهان يك دنياي پيش صنعتي و عقب افتاده است. يعني تنها يك عامل ديگر به نژادپرستي و قومگرايي ما اضافه ميشود!
خطرناكتر از آن، كليشه سازي است كه در مورد افراد، در كشور ما توسعه مييابد. طبيعتاً قصهگويي كليشهسازي را ارتقاء ميدهد؛ چون به استثناء شخصيتهاي اصلي، داستان وقت كافي براي ترسيم شخصيت يك انسان كامل، پويا و پيچيده ندارد. بنابراين هر وكيلي يا يك ايدآليست جهادگر بهشمارميرود يا يك كلاهبردار پولپرست. روسپيها قلبهايي از طلا دارند. كاتوليكها ايمان خود را در آستين پنهان ميكنند. سالمندان بي مصرفاند. كلانترهاي شهرهاي كوچك كودنهايي زودباورند. زنان با كودكان بهتر رفتار ميكنند و بايد از آنها مراقبت نمايند. پزشكان ثروتمندند و به بيماران اهميت نمي دهند و مبلغان ديني متقلبان رنجشآوري بيش نيستند.
اصولاً شخصيتها كاريكاتورند. نويسندگان در قراردادن يك پيرزن يهودي يا يك جوان سياهپوست در يك صحنه بسيار خلاصهگويي ميكنند به اين دليل كه خواننده انتظار دارد هركدام به شيوهاي مخصوص به خود رفتار كنند. اين كه شخصيتها چطور به نظر ميرسند و چه ميپوشند، بطور سحرآميزي باعث كليشهسازي ميشوند. استفاده از اين كليشهها نيز موجب تقويت آنها در ذهن ميتماس با هنر اسلامی
نشانی
نشانی دفتر مرکزی
ایران ؛ قم؛ بلوار جمهوری اسلامی، نبش کوچه ۶ ، مجمع جهانی اهل بیت علیهم السلام، طبقه دوم، خبرگزاری ابنا
تلفن دفتر مرکزی : +98 25 32131323
فاکس دفتر مرکزی : +98 25 32131258شبکههای اجتماعی
تماس