ساربانا ز اشتران بگشای بار
لحظهای ما را به حال خود گذار
اینکه بینی سرزمین کربلاست
خاک او آغشته با خون خداست
در حریم قدسی صحرای دوست
بشنو این گلبانگ، این آوای اوست
نی نوا، در نینوای راستین
مویهها دارد ز نای خود چنین
ناله آتش بال در پرواز بین
همتراز آه گردون تا زمین
اشک میریزد ز چشم کائنات
در عزای تشنه کامان فرات
آن بلاجویان که تا بزم حضور
راه پیمودند با سامان نور
رایت توحید اینان پایدار
ماند و میماند به دور روزگار
گر فرات اینجا چو دریا خون گریست
نی عجب، خورشید بر هامون گریست