در حال بارگذاری؛ صبور باشید
منبع :
یکشنبه

۱۲ دی ۱۳۸۹

۲۰:۳۰:۰۰
37490

ميرزا رضا کلهر خوشنويس بلند آوازه کرمانشاهي

روشنايي خورشيد چشمانش را مي آزارد، چشم هايش را نيمه باز مي گذارد تا به آرامي با آن خو کند دستهايش براي آنکه مقداري کشش بيابند باز مي کند انگار از ورزشي سخت رها شده است به آسمان نگاهي مي کند، ديگر آسمان آن رنگ هميشگي اش را ندارد.

 ميرزا رضا کلهر خوشنويس بلند آوازه کرمانشاهي

روشنايي خورشيد چشمانش را مي آزارد، چشم هايش را نيمه باز مي گذارد تا به آرامي با آن خو کند دستهايش براي آنکه مقداري کشش بيابند باز مي کند انگار از ورزشي سخت رها شده است به آسمان نگاهي مي کند، ديگر آسمان آن رنگ هميشگي اش را ندارد، آن آبي پر از شور زندگي که هر صبح سلام کنان نويد روزي پر از مهرباني را به آدمي مي داد، کنار حوض مي نشيند دستي به آب مي زند مات در آب مي نگرد و مبهوت در ميان امواج کوتاه و زيبا رنگ و بوي زندگي را مي جويد که ديگر بوي خوش ديروز را نمي دهد صداي برخورد آب حوض به ديواره ها چون راويي پير قصه عمر را برايش باز مي گويد مي خندد و مي گويد ، صداي خنده هايش چون صداي کشيده شدن قلم بر صفحه سپيد کاغذ رنگ را به چهره ي استاد باز مي گرداند همان صدايي که سالهاي سال است که با او زندگي مي کند، عشق مي ورزد و به عرش مي رود ، مي گريد و مي خندد!
همان صدايي که شاد باش زايش هنري را جشن مي گيرد قلب آدمي را جلا مي دهد و آينه پر از صفايش را درخشان مي سازد، استاد با حرکت امواج آب به ديروزي مي رود که در زير سايه پدر در کنار قوم و خويش هايش فارغ از هر دغدغه ذهني دست در يال اسبان داشت و با نسيم دشتهاي زاگرس همقدم مي شد آن روزهايي که پسر بچه ي خرد بود و افسونگري کوهستان و دشت او را آماده ي حرکت بسوي زايش جديد از انساني مي ساخت که شرافت هنر را برسيم و زر بي هنر اوج مي نهد همان روزهاي که سر به آسمان مي ساييد و دست در دست خورشيد با بهار و پاييز مي خنديد ! استاد کلهر در سال 1245 هجري قمري در ظهري تابستاني در ميان ايل کلهر بدنيا آمد و پدرش محمد رحيم بيگ يکي از بزرگان ايل کلهر از سران تيره ي شهرک از تيره هاي طايفه نامش را محمد رضا نهاد.
محمد رضا در دامان پاک و پر صفاي ايلي پرورش يافت و چون ديگر فرزندان ايل که در سوار کاري و رزم آوري نا م نيکي داشتند پا رد رکاب نهاد و دست بر ميانه تفنگ دشت را مي نورديد . قلب پر از صفا و لطافت کوهستاني خود را خنک مي ساخت اما در درون اين قلب ساده ، سمفونيکي از ملاحت هنري آماده زايش بود، زايشي که قبل از ايجاد شدن و بوجود آوردن پتانسيلي مي خواهد که اين پتانسيل با پشتکاري بس زيبا جلوه هاي بي نظير هنر را نمودار مي سازد اين آمادگي هنري و طبيعت پر شکوه در آن جوان کوهستاني را مي توان در گرايش اش به صبح و گريز از جنگ و خونريزي هاي نا زيبا بيشتر و بيتشر ديد زماني که آدمي براي يک شاخه گل احترام قائل باشد و رقص چرندگا ن را در آسمان به بارها و بارها به تماشا مي نيشيدند چگونه مي تواند جنگ را عنصري در خور توجه بداند؟ و از آن گريزان نباشد! وي پس ا ز جنگ هاي درون قومي که در طايفه ايجاد شد بيزاري اش بيشتر شد.
جنگ که عنصر واقعي در زندگي بشر است و ازنمودهاي بشر گون به انسان و آدمي است پديده است که در ميان ايلات و عشاير و تاريخ اين مرز و بوم خطي نازيبا و سايه اي شوم را از خود بر جاي گذاشته است و پريشاني هاي بسياري در ميان اهل دل و عقل اين ديار بر جا نهاده، و ذهن هاي پر نقش را سفيد و سياه کرده است.
استاد محمد رضا کلهر پس از دوري از اين نا آدمي گونه ها بر گوشه ي پر ا زسنبل و ياسمن گلستان خويش پناه مي برد و هنر را بهترين وسيله براي انسان شدن، همان انساني که فرشتگان بر پايش سجده کرده اند بر مي گزيند . استاد جوان آن سالها ، پس از آموزش ابتدايي بدنبال عشق و علاقه خود و به دنبال عنصر آرام و سکنا ناپذير رو ح خويش براي آموزش خطاطي و خوشنويسي به سوي تهران روان مي شود تا خطي خوش بر تارک اين ديار بنويسد آن جوان بر خواسته از زاگرس به تهران مي رود و نزد استاد ميرزا محمد خوانساري که خطي نيکو داشت و نستعليق را به استادي مي نوشت و داراي شهرتي خاص بود مي رود. در مورد خط نستعليق بايد گفت که مخترع آن ايرانيان بودند، چون علوم ديگر در ابتدا فاقد ضوابط مشخص و معيني بود و به تدريج نظم و نظام يافت از استادان برجسته آن مي توان به مير علي کاتب هروي، معاصر شاه عباس صفوي و استاد معير علي الحسني نام برد. از مير عماد الحسني که خطش بسيار مورد علاقه استاد کلهر بود کتابي بنام آداب المشق بجا مانده که استاد کلهر آن را از بر بود خط نستعليق س از مير عماد وارد صنايع ظريفه شد که بسياري از نويسندگان و خوشنويسان از وي تقليد کردند اما سبک و سياقي جديد و تازه بر آن نيفزودند به جز استاد کلهر.
خلاصه آنکه محمد رضا پس از سفر به تهران نزد استاد خوانساري ق به شاگردي يم رود و دوزانو مي نشيند و چشم بر خط استاد مي بندد و چون عاشقي که از ديدار معشوق سيراب نمي شود تشنه تر مي نشيند و مي آموزد و با هنر حرکت استاد خوانساري بيشتر و بيشتر رد آسمان نا پايان زيبايي به پرواز در مي آيد ومشتاقانه به عشق کردن مي نشيند در ابتدا استاد خوانساري به او مي گويد: که خطت وحشي است و بايد رامش کني بدون قاعده نوشته اي و بايد به خط من نگاه کني و مو به مو جزئيات را اجرا کني نه کم و نه زياد . پس سه سال در خدمت استاد خوانساري به نظم مي نشيند و به جد تلاش مي کند و مشق مي کند و مشق مي کند بطوري که مشق هاي کلهر بسيار مشهور و دلفريب مي شوند و در طول سه سالي که زير نظر استاد خوانساري و حتي تا پايان عمر يا مشق خط مي کند يا مشق نفس ، يا مي نگارد و مي نويسد و يا در عالم درون کژها را کوتاه مي کند و زيبايي هاي روحش را تراش زده تر و پر جلاتر مي سازد تا آنکه استاد خوانساري بر او مرحبا مي گويد و محمد رضا کلهر را به کار و مشق بر روي آثارقدما تشويق ميکند و استاد کلهر مشقهاي سخت و طاقت فرساي خود را دوباره از سر مي گيرد بنوعي ک هدر طول شبانه روز بسيار کم مي خوابد و حتي گاهي به چرتي در پوستين که بر دوش دارد قناعت مي کند.
استاد کلهر براي مشق کردن آثار مير عمادالحسني که بسيار کم بجا مانده به قزوين مي رود کتيبه ي بر سر در حمامي وجود داشته مي رود و همچنين براي ديدن سنگ قبر مير فندرسکي، از فيلسوفان عصر صفوي، که به خط مير عماد نوشته شده به اصفهان مي رود که به رويش شعري از حافظ نگاشته شده است و از روي آنها مشق مي کند و از آنها نمونه برمي دارد که هميشه با خود داشته باشد. در اين اثنا از دربار شاهانه فرماني مي يابد که ميرزا آموزش خوشنويسي شاه جوان ناصر الدين شاه را بر عهده بگيرد و بسيار مورد تفقد و استقبال امير کبير قرار مي گيرد اما در دل ميرزا اين معلمي ، براي شاگردي که جاهلانه حکومت مي راند و کاهلانه مي نويسد و اهميتي به مشق کردن نمي دهد جذابيتي ندارد حتي اگر او ناصر الدين شاه ميخ ميان آسمان و زمين باشد.
برادرش نوذر علي که در ايل کلهر بهترين سوار کاران و رزم آوران بود به عنوان ميرشکاري سلطنتي خدمت مي کرد و ميرزا را به خدمت دولتي و مشغوليت در درگاه درباري تشويق مي کند . چنانچه که به دعوت محمد حسن خان اعتماد السلطنه وزير انطبالات که معادل وزير فرهنگ و ارشاد اسلامي است جواب رد مي دهد و به برادر و دوست دوران نو جواني اش در دشتهاي سبز زاگرس مي گويد که: « حقيقت اين که کار در اداره جات دولتي آزادگي و حريت را در فطرت آدمي مي کشد و انسان مجيز گوي هر از گرد راه رسيده اي مي کند من کسي نيستم که براي هر کسي سر خم کنم»
اين همان چيزي است که علاوه بر هنر خوشنويسي بر هنر شخصيتي ميرزا رضا مي افزايد و اين فرزند کوهستان با خصلت کوهستاني اش که همان غرور و عزت نفس است که زندگي چون عقاب بر بام کوه ها را بر زندگي زاغ مانند بر مي گزيند. هر فردي تا زماني که شخصيتي واراسته و فرهيخته و شايستگي در خود نداشته باشد برون داد و هر آنه را که ابراز مي کند چنان شوريدگي در آدمي نمي آفريند و انسان مجذوب هنر خود نمي کند. استاد کلهر هر چه قدر بر قيمت هنرش مي افزايد و نفس خويش را جلا مي داد بيشتر از پيش در گلستان بهاري هنرش مي گردد و از آن حظ وافري مي برد و ديگران را هم بي بهره نمي گذارد اما هر چه بيشتر به باغباني و آراستگي هنرش مي پردازد چون دگر هنرمندان اين ديار و شايد بنوعي چون ديگر کساني که هنر را کالا نمي دانند و آن را اعمالي مي دانند که نمي توان بر آن قيمتي نهاد و هر کس ارزش اين الماس را که توسط خالقش روز به روز بيشتر مي شود نمي دانند. ميرزا کلهر براي آنکه بتواند چرخ زندگي را بچرخاند هر از چند گاهي تدريسي مي کرد و کتابي مي نويسد و روزنامه مي نگارد و در سفر همراه شاه مي شود اما بسيار کم تر از آنچه که مي توانسته شاگرد مي گيرد.
چنانچه مي توانست تنها با شهريه شاگردان بدون دغدغه نان بياسايد اما هرگز آرامش خود را با شلوغي پر از بي ثمرگي عوض نمي کرد . در کتاب زندگي آثار عماد الکتاب شاگردان ميرزا رضا را با نام مي برند:
1- حاجي مهدي اصطبل مازندراني
2- آقا مرتضي علي آبادي
3- آقا سيد مرتضي پرغاني
4- ميرزا عبدالله مستوفي صاحب ( صاحب کتاب شرح زندگاني من که از استاد بسيار گفته)
5- آقا محمود صدر الکتاب
6- ميرزا ابراهيم قوام الکتاب
7- عماد الکتاب
8- ميرزا ابوالحسن خان فروغي برادر محمد علي فروغي و تعداد ديگر ي از هنرمندان و هنر دوستان اين ديار.
ديگر اينکه ميرزا رضا کلهر به عنوان پرچم دار تحول در آموزش هنر خوشنويسي مطرح است که سر مشق روزگار خويش بوده است بعد از مير عمادالحسني استاد کلهر با آنکه همان شيوه و روش را پي گرفت اما نوع و سليقه خود را به آن اضافه کرد و بنوعي به آنچه مير عماد الحسني به عنوان قاعده ابداع کرد افزود از تفاوتهايي که مي توان به آن اشاره کرد کوتاه کردن مهرها و کوچک کردن و ظريف نمودن دواير و تغييراتي در بعضي از ترکيبات. تغييرات و اضافاتي که در حوزه خوشنويسي است تا حدود زيادي به فنون خوشنويسان باز مي گردد حتي کشق کردن استاد هم در نوع خود جالب بود بطور مثال در مشق خرت خرت تا آن زمان که قلم روي کاغذ گردش مي کرد نفس خود را حبس مي نمود بگونه اي که پس از اتمام آن مشق انگار کار بدني سخت و سنگيني انجام داده است و در نوع تراشيدن قلم و ظريف آن هم داراي روش و سياق خاص خود بود و چنانچه که گفته شد ابداعاتي خاص از خود بعد از مير عماد الحسني در خط نستعليق ايجاد کرد و از استاد آثاري هم بجا نهاده که تا حدودي مشق هاي آن بسيار اندک است:
1- بسيار روزنامه و کتب چاپي که به ميل خود و تشويق دوستان نگاشته بود بعضي از روزنامه ها از قبيل شرف، وقايع التفاقيه وارد وي همايون و ...
2- 2- بسيار کتاب ها چون فيض المدع تاليف ابراهيم تهراني ، کتاب مناجات خواجه انصاري ايوان يغمايي و جنوتي، کليات قاآني ، ديوان فروغي بسطامي ، کتاب محزن الانشاء تقويم خطي نفس، منتخب السطان که ناصر الدين شاه آن را با اشعاري از حافظ و سعدي انتخاب کرده بود.
3- 3- سفرنامه هاي ناصر الدين شاه به کربلا و سفر دوم خراسان
استاد دستي به آب مي زند کمي آب به صورت مي پاشد تا گرد خستگي را بشويد اما چه سود خستگي دوراني که:
هنر خوار شد جادوي ارجمند نهان راستي، آشکارا گزند
شده بر بدي دست ديوان دراز ز نيکي
نباشد سخن جز به راز
با هزاران باران گرد از دل استاد پاک نمي شود درست است که چشمه پاک هنر استاد او را از گل آلود شدن و روزگار بد گردون باز مي دارد اما هوشياري اهل هنر از دور و کنار چنان خستگي پر ملال براي او به بار آورده که حتي در درد دلهايش از اين ايام بي کفايتي ها و بي سياستي ها با سيد احمد رضوي ( اديب بيشاور) او را آرام نمي کند. چگونه اين مردم روز به روز در سفاهت مي چرخند و حکومت با بي لياقتي هايش اين مملکت را به باد مي دهند و هر روز هويت ايراني خويش در دست اجانب گل آلوده مي بينند. استاد خسته از ايامي که مردم تنها به خوردن ناني از سر سير شدن کفايت دارند ديگر آسمان برايش آن رنگارنگي پر نشاط را ندارد، روزگاري که وبا سراسر شهر را گرفته است و مردم در ميان بيماري دست و پا مي زنند استاد هم ضعيف شد و ضعف بر او غالب شد چهره اش زرد شده ديگر آن توان گذشته را ندارد و خورشيد زندگاني او بر روي بام است استاد بار ديگر به آنچه کرده و نکرده نگاهي مي کند، به روزهاي پر از پروانه و گل در نوجواني هاي بي مانندش به ياد روزهايي در کنار برادر و پدر در دشت سوار بر اسب مي تازيد به روزهايي که در کنار استاد ميرزا محمد خوانساري مشق مي کرد و به روزهايي که عشق ورزيدن به هنر او را زا گل مال شدن در زير سايه گرم اسطوره هاي خالي از بزرگي رهانيد. روزهايي که دستش تنگ بود اما قلب به پنهاي دشتهاي زاگرس در روزهايي که يک نوشتن و مشق کردن تمام خستگي ها را از يادش مي برد و ياد روزهايي در اتاق خويش تا صبح مشق مي کرد و هنري مي آفريد استاد ديگر رمقي ندارد ولي خوشنود و شادان از سالهايي است که بي ثمر طي نکرده و توشه اي پر هنر را برداشته است ودست پر از ملامت را دراز کرده است براي آخرين بار به آسمان نگاهي مي اندازد لبخندي مي زند و خورشيد غروب مي کند.
سعديا مرد نکو نام نميرد هرگز
مرده آن است که نامش به نکويي نبرند
خوشنويس و هنرمند نامدار کرد ايراني استاد محمد رضا کلهر در روز سه شنبه 25 محرم سال 1310 هجري قمري در 65 سالگي بدليل وبا دار فاني را وداع مي گويد.

تماس با هنر اسلامی

نشانی

نشانی دفتر مرکزی
ایران ؛ قم؛ بلوار جمهوری اسلامی، نبش کوچه ۶ ، مجمع جهانی اهل بیت علیهم السلام، طبقه دوم، خبرگزاری ابنا
تلفن دفتر مرکزی : +98 25 32131323
فاکس دفتر مرکزی : +98 25 32131258

شبکه‌های اجتماعی

تماس

تمامی حقوق متعلق به موسسه فرهنگی ابنا الرسول (ص) تهران می‌باشد