معنويت هنر خط
اشاره: « آيةاللّه سيد مرتضي نجومي» چند سال پيش در افتتاحيه نمايشگاه آثار خوشنويسي خود مطالبي را بيان فرمودند كه تقديم شما خوانندگان ارجمند و هنر دوست ميگردد.
«لِلّهِ ما فِي السَّمواتِ والأَرْضِ اِنَّ اللّهَ هُوالغَنَيُّ الْحَميدُ.»
«ولَو اَنَّ ما فِي الأَرْضِ مَنْ شَجَرَةٍ اَقْلامٌ والَبْحرُ يَمُدُّهُ مِنْ بَعْدِهِ سَبْعَةُ ابْحُرٍ ما نَفِدَتْ كَلِماتُ اللّهِ اِنَّ اللّهَ عَزيزٌ حَكيمٌ.» لقمان 26 ـ 27.
حمد و سپاس بيحد و قياس مر خداوندي را سزاست كه زبان در كام و خامه در دست ما نهاد تا بيانگر احساسات و عواطف باطني ما بوده و با آنها سوز و ساز و راز و نياز دروني را با هنرمندي و جمال و زيبايي به گوش و چشم شيفتگان و سوختگان وادي عشق و شيدايي برسانيم.
درود بي پايان ما بر رسول خدا و اوصيـاي طاهرينش باد كه مبدأ هر كمال و منشأ هر جمالند. و بر رهبر كبير انقلاب و مرجع عاليقدر مـا كه با لطف و عنايت حضرت خداونـدي چنين وحدت و الفتي را بوجود آورد كه همگي چون برادران با صفا و وفا «اِخْوانْا عَلي سُرُرٍ مُتَقابِلينَ.» در كنار هم به كار و كوشش و خدمت و زحمت مشغولند و بدون چشمداشتي در حفظ ثغور و حدود و پيشبرد چرخهاي سنگين انقلاب مقدّس قهرمانانه كوشا و جوشانند.
* * *
لطيفهايست نهاني كه عشق از او خيزد كه نام آن نه لب لعل و خط زنگاريست
جمالشخصنهچشمستوزلفوعارضوخال هزار نكته درين كار و بار دلداريست
روندگان طريقت به نيم جو نخرند قباي اطلس آنكس كه از هنر عاريست
از احاديث مشهور نبوي است كه:
«اِنَّ اللّهَ جَميلٌ يحبّ الجمالَ.» اين حديث شريف را خيلي از خطاطان و كاتبان بزرگ چنين نوشتهاند ولي در نهجالفصاحه با مختصر ذيلي چنين است:
«اِنَّ اللّهَ جَميلٌ يحبّ الجمالَ، سَخِيٌّ يُحِبُّ السَّخاءَ، نَظيفٌ يُحِبُّ النَّظافَةَ.» خداوند تعالي زيباست و زيبايي را دوست دارد، بخشنده است و بخشش را دوست دارد، پاكيزه است و پاكيزگي را دوست دارد.
حبّ جمال و زيبايي از صفات باري تعالي است كه از لطف و عنايتش در تمام شؤون خلقت و مشاهد وجود به وديعه نهاده و در هر جا بنگريم شهود و بروز اين زيبايي ظاهري و باطني بروني و دروني را يافته كه هيچ موجودي نيست مگر آنكه مشهدي از مشاهد زيبايي و جمال است و چرا چنين نباشد كه اين حبّ و دوستي از صفات باري است و او تبارك و تعالي حق است و مطلق است و كمال است و سرچشمه همه حركتها و زيباييهاست و لطفش عام و بخلي در عموم فيضش و تخلّفي در صفاتش نيست. اين زيبايي و جمال با مفهوم عام گستردگي در تمام شؤون خلقت هست امّا لطف زائد خداوندي بر انسان چيزي ديگر است. انسان خليفةاللّه في الأرض و گل سر سبد عالم شهود و به حقّ اعجوبه خلقت و وجود است. لطف و محبّت باري تعالي بر انسان مقتضي شد تا از كمالات بينهايت و صفات جماليه بيحدّ و مرز خود در وجود او به وديعه نهد تا تجليل گاه صفات باري و مشهد اخلاق اللّه باشد، «وتَخَلَّقُوا بِاخْلاقِ اللّه.» احساس زيبايي و كشش به سوي جمال مطلق وديعه ملكوتي و الهي است كه در نهاد او نهاده شده و از اصل خلقت و خداوند متعال سرچشمه ميگيرد، سرآغاز و نهايت هر چيز اللّه است. همه چيز از او شروع و به او ختم ميگردد.
* * *
آدمي به حكم همين غريزه و فطرت كم و بيش ولي هميشه در مقام ابراز و اظهار اين استعداد و جذّابيت است جوشش دروني و احساسات و تأثّرات باطني را به زبان هنر كه زباني الهي و ناموسي خلقتي است و كاربردي عظيم دارد به بروز و ظهور ميرساند. همانطوركه با بيان و استدلالش تفكّرات عقلي و فضايابي ذهني را آشكار و ابراز ميدارد اين غريزه و استعداد، اين فطرت و نهاد از لطف الهي سرچشمه گرفته و چون لطف خداوندي خود بيكرانه است بايد حدّ و مرز زيبايي و جمال و حبّ آنها هم مرزي ثابت و حدّ توقّفي نداشته باشد. كشش اين جمال است كه انسان را در جاذبه قرب الهي و پيشگاه خداوندي دائما بسوي مطلوب و كمال ميبرد حتي در عالم بهشت و نعمت جاودانگي. و سرّ جاودانگي بهشت هم شايد همين بيمرزي و بيتوقّفگاهي جمال و كمال محبوب و مطلوب است.
امّا درك اين زيبايي و جمال نيز يكي ديگر از بزرگترين مواهب و الطاف الهي است به اين وديعه آسماني به نظر عبرت و عشق بنگريد كه سبحان اللّه خود اين وديعه سببي است كه ما از اين همه جمال و زيبايي آگاهي پيدا كنيم. «ولَوْلا اَنْتَ لَمْ اَدْرِ ما اَنْتَ.» زيبايي نعمتي و دركش نعمتي افزونتر. موجوداتي كه از اين لطف خاص محرومند فهم و درك زيبايي را ندارند. حيوانات از تميز اين زيباييها، هنرها، حدّ و اندازه جمال آنها عاجزند. خوب فكر كنيم اكنون كه خداوند متعال به ما اين لطف را فرمود و فهميديم كه زيبايي چيست و چقدر ارزشمند و جانفزا و روحبخش است و فهميديم كه حيوانات دون پايه ما از چه نعمت عظمايي محرومند. اكنون بايد با دقت به خاطر بياوريم كه راستي ممكن است بسيار زيباييها باشد كه ما هم از آن محروم باشيم و اگر محروم نبوديم كه آنها را ميشناختيم و درك ميكرديم. آن زيباييها را از دل و دامن اولياي خداوند و صالحان درگاه خداوندي و در مشاهد بهشت و پهنه ابديّت بايد دريافت.
آدمي به حكم همين غريزه و فطرت كم و بيش ولي هميشه در مقام ابراز و اظهار اين استعداد و جذّابيت است جوشش دروني و احساسات و تأثّرات باطني را به زبان هنر كه زباني الهي و ناموسي خلقتي است و كاربردي عظيم دارد به بروز و ظهور ميرساند. همانطوركه با بيان و استدلالش تفكّرات عقلي و فضايابي ذهني را آشكار و ابراز ميدارد اين غريزه و استعداد، اين فطرت و نهاد از لطف الهي سرچشمه گرفته و چون لطف خداوندي خود بيكرانه است بايد حدّ و مرز زيبايي و جمال و حبّ آنها هم مرزي ثابت و حدّ توقّفي نداشته باشد. كشش اين جمال است كه انسان را در جاذبه قرب الهي و پيشگاه خداوندي دائما بسوي مطلوب و كمال ميبرد حتي در عالم بهشت و نعمت جاودانگي. و سرّ جاودانگي بهشت هم شايد همين بيمرزي و بيتوقّفگاهي جمال و كمال محبوب و مطلوب است.
امّا درك اين زيبايي و جمال نيز يكي ديگر از بزرگترين مواهب و الطاف الهي است به اين وديعه آسماني به نظر عبرت و عشق بنگريد كه سبحان اللّه خود اين وديعه سببي است كه ما از اين همه جمال و زيبايي آگاهي پيدا كنيم. «ولَوْلا اَنْتَ لَمْ اَدْرِ ما اَنْتَ.» زيبايي نعمتي و دركش نعمتي افزونتر. موجوداتي كه از اين لطف خاص محرومند فهم و درك زيبايي را ندارند. حيوانات از تميز اين زيباييها، هنرها، حدّ و اندازه جمال آنها عاجزند. خوب فكر كنيم اكنون كه خداوند متعال به ما اين لطف را فرمود و فهميديم كه زيبايي چيست و چقدر ارزشمند و جانفزا و روحبخش است و فهميديم كه حيوانات دون پايه ما از چه نعمت عظمايي محرومند. اكنون بايد با دقت به خاطر بياوريم كه راستي ممكن است بسيار زيباييها باشد كه ما هم از آن محروم باشيم و اگر محروم نبوديم كه آنها را ميشناختيم و درك ميكرديم. آن زيباييها را از دل و دامن اولياي خداوند و صالحان درگاه خداوندي و در مشاهد بهشت و پهنه ابديّت بايد دريافت.
* * *
باري حسن زيباپسندي و زيباآوري عطشي است كه در نهاد آدمي سرشته شده و از لطف و عنايت خداوندي سرچشمه ميگيرد تاب مستوري ندارد و اگر در را برويش ببندند سر از روزن برآرد. اين عطش بايد بازدهي به نام هنر داشته باشد، هنري كه پرده از استعدادها و عواطف و احساسات و عطشهاي دروني آن چنان برميگيرد كه هيچ چيز جاي او را نميگيرد.
زهي سعادت انساني مكتبي كه هنر مخصوصا هنر نجيب خط را در رسيدن و رساندن، وصول و ايصال به پيشگاه ربوي وسيله ميگيرد و به عطش كاذب و بازده كاذب هنر بيكنترل و لجام گسيخته اعتنايي نكرده بلكه هميشه استعداد و ذوق را در جهت اصالتهاي مكتبي به كار گرفته و ارزشهاي اسلامي را در آثار هنري خود به وجود ميآورد.
مثلي معروف است كه: «يك عكس به قدر يك كتاب گوياست.» اين كشش هنري هميشه همراه آدمي بوده و هيچ وقت از انسان و انسان از او جدا نميشود. و عجب آنكه همانطور كه هنرمند به حكم غريزه و فطرت هنر خود را به منصّه بروز و ظهور ميرساند به حكم همين جاذبيّت يعني كشش به سوي جمال مطلق ديگران هم تحت تأثير اين هنر واقع ميگردند.
اينجاست كه اين همنوايي و جاذبيّت و مجذوبيّت براي انساني تعهّد و مسئولّيت ميآورد. چون هر غريزه انساني بايد تحت كنترل مسئولّيتش باشد پاي تعهّد و پايبندي به ايمان در ميان ميآيد. و نقش رهبري مكتب و بالاخره اسلام آشكار ميگردد. هنري كه با تعهّد مكتب و اسلام بوجود آيد به جاودانگي اسلام جاودانه و مقبوليّت او مقبول افتد، به شمول و عموم مكتب شامل و عام است. اسير شخص و زمان و مكان نيست. هر كه بيند و بفهمد لذت برد در هر مكان و زمان باشد يا كه مسلمان هم نباشد. زيرا هنر متعهّد هنري مؤدّب و موقّر است؛ از شخصيت و ارزش انساني برميخيزد طبعا مقبول شخصيّات اصيل واقع گردد. انسانها به خاك رفتهاند و آثار هزاره پيشينشان را ميبينيم و لذّت ميبريم. زمانها گذشته و هنر به سرزمينها رفته و مكانها و موزهها عوض كرده است. امّا از قيمتش كاسته نشده چه به ارزش زماني خاص و مكاني مخصوص به وجود نيامده است.
زهي سعادت انساني مكتبي كه هنر مخصوصا هنر نجيب خط را در رسيدن و رساندن، وصول و ايصال به پيشگاه ربوي وسيله ميگيرد و به عطش كاذب و بازده كاذب هنر بيكنترل و لجام گسيخته اعتنايي نكرده بلكه هميشه استعداد و ذوق را در جهت اصالتهاي مكتبي به كار گرفته و ارزشهاي اسلامي را در آثار هنري خود به وجود ميآورد.
مسلمانان با الهام از همين مفهوم عام جمال و زيبايي چنان چيرهدستي و ابتكار در ذوق و هنر و صنعت از خود نشان دادهاند كه دنيا متعجّب شده و به راستي اين هنر نماييها را معجزهاي ميشمرند.
بحمداللّه و المنّه كه ما شاگرد مكتبي و متدّين به ديني هستيم كه خود مشوّق و معلّم عقل و فن و دانش و هنر است و حكم به ملازمه عقل و شرع فرموده است. اين طرز برخورد با تلاشهاي عقلي را كدام مكتب و ايدئولوژي به طور گسترده و كامل مثل اسلام نشان داده است از ويژگيهاي اين دين و مكتب سعه صدر او نسبت به هنر و فرهنگ است. اسلام نظام در بسته و محدودي نيست و به هر مقدار كه استعداد والاي انساني و خدايي او بدو مجال دهد اسلام هم همپاي او پويا و روان مشوّق و معلّم و مربّي است. همانطور كه به عقل و علم و دانش ارزش و اهميّت ميدهد منتهي هنري كه در راه سازندگي بوده موجب پيشرفت فكر انساني و اجتماع و سبب اعتبار فرهنگي ما در مقابل شرق و غرب بوده باشد نه هنرهاي مبتذل و پستي كه با مردمان فرورفته در منجلاب بدبختي و فساد سر و كار داشته، باعث اتلاف وقت و پول و ارزش و حيثيت آنانست. اميد آنكه وفاداري همه طبقات مختلف كشور با رژيم جمهوري اسلامي فرهنگ و هنر ما را به نقطه اوج برده و آنها را به همه صفات كمال آراسته گرداند انشاءللّه تعالي.
زهي سعادت انساني مكتبي كه هنر مخصوصا هنر نجيب خط را در رسيدن و رساندن، وصول و ايصال به پيشگاه ربوي وسيله ميگيرد و به عطش كاذب و بازده كاذب هنر بيكنترل و لجام گسيخته اعتنايي نكرده بلكه هميشه استعداد و ذوق را در جهت اصالتهاي مكتبي به كار گرفته و ارزشهاي اسلامي را در آثار هنري خود به وجود ميآورد.
مثلي معروف است كه: «يك عكس به قدر يك كتاب گوياست.» اين كشش هنري هميشه همراه آدمي بوده و هيچ وقت از انسان و انسان از او جدا نميشود. و عجب آنكه همانطور كه هنرمند به حكم غريزه و فطرت هنر خود را به منصّه بروز و ظهور ميرساند به حكم همين جاذبيّت يعني كشش به سوي جمال مطلق ديگران هم تحت تأثير اين هنر واقع ميگردند.
اينجاست كه اين همنوايي و جاذبيّت و مجذوبيّت براي انساني تعهّد و مسئولّيت ميآورد. چون هر غريزه انساني بايد تحت كنترل مسئولّيتش باشد پاي تعهّد و پايبندي به ايمان در ميان ميآيد. و نقش رهبري مكتب و بالاخره اسلام آشكار ميگردد. هنري كه با تعهّد مكتب و اسلام بوجود آيد به جاودانگي اسلام جاودانه و مقبوليّت او مقبول افتد، به شمول و عموم مكتب شامل و عام است. اسير شخص و زمان و مكان نيست. هر كه بيند و بفهمد لذت برد در هر مكان و زمان باشد يا كه مسلمان هم نباشد. زيرا هنر متعهّد هنري مؤدّب و موقّر است؛ از شخصيت و ارزش انساني برميخيزد طبعا مقبول شخصيّات اصيل واقع گردد. انسانها به خاك رفتهاند و آثار هزاره پيشينشان را ميبينيم و لذّت ميبريم. زمانها گذشته و هنر به سرزمينها رفته و مكانها و موزهها عوض كرده است. امّا از قيمتش كاسته نشده چه به ارزش زماني خاص و مكاني مخصوص به وجود نيامده است.
زهي سعادت انساني مكتبي كه هنر مخصوصا هنر نجيب خط را در رسيدن و رساندن، وصول و ايصال به پيشگاه ربوي وسيله ميگيرد و به عطش كاذب و بازده كاذب هنر بيكنترل و لجام گسيخته اعتنايي نكرده بلكه هميشه استعداد و ذوق را در جهت اصالتهاي مكتبي به كار گرفته و ارزشهاي اسلامي را در آثار هنري خود به وجود ميآورد.
مسلمانان با الهام از همين مفهوم عام جمال و زيبايي چنان چيرهدستي و ابتكار در ذوق و هنر و صنعت از خود نشان دادهاند كه دنيا متعجّب شده و به راستي اين هنر نماييها را معجزهاي ميشمرند.
بحمداللّه و المنّه كه ما شاگرد مكتبي و متدّين به ديني هستيم كه خود مشوّق و معلّم عقل و فن و دانش و هنر است و حكم به ملازمه عقل و شرع فرموده است. اين طرز برخورد با تلاشهاي عقلي را كدام مكتب و ايدئولوژي به طور گسترده و كامل مثل اسلام نشان داده است از ويژگيهاي اين دين و مكتب سعه صدر او نسبت به هنر و فرهنگ است. اسلام نظام در بسته و محدودي نيست و به هر مقدار كه استعداد والاي انساني و خدايي او بدو مجال دهد اسلام هم همپاي او پويا و روان مشوّق و معلّم و مربّي است. همانطور كه به عقل و علم و دانش ارزش و اهميّت ميدهد منتهي هنري كه در راه سازندگي بوده موجب پيشرفت فكر انساني و اجتماع و سبب اعتبار فرهنگي ما در مقابل شرق و غرب بوده باشد نه هنرهاي مبتذل و پستي كه با مردمان فرورفته در منجلاب بدبختي و فساد سر و كار داشته، باعث اتلاف وقت و پول و ارزش و حيثيت آنانست. اميد آنكه وفاداري همه طبقات مختلف كشور با رژيم جمهوري اسلامي فرهنگ و هنر ما را به نقطه اوج برده و آنها را به همه صفات كمال آراسته گرداند انشاءللّه تعالي.
* * *
هنر نزد مسلمانان از مفهوم عام و جهاني اللّه جميل يحبّ الجمال زيبايي عمومي كه در سراسر جهان هستي و در همه شؤون آن تجلّي كرده سرچشمه گرفته است. ما در جامعه پهناور اسلامي هنرهاي زيبا را ملاحظه ميكنيم كه در همه جنبههاي زندگي آنها در خانه و مساجد و بقاع متبرّكه در بازارها و معابر عمومي، كتابها و جلدهاي آنها و حتي در شمشيرها و غلاف آنها به طور وسيعي جلوه نموده، آن چنان كه اختصاصي به طبقه ممتازي پيدا نكرده و سبب رفاه و تعيّش دسته معدودي نشده است.
كمترين مطالعه در آثار و بناهاي تاريخي و مساجد و بازارها و خانههاي قديمي كه در شام و اشبيليه و فاس و قيروان و قاهره مصر و تركيه و هند و ايران عزيز ما وجود دارد به هنرنمايي مسلمانان پي خواهيم برد.
مسلمانان با الهام از همين مفهوم عام جمال و زيبايي چنان چيرهدستي و ابتكار در ذوق و هنر و صنعت از خود نشان دادهاند كه دنيا متعجّب شده و به راستي اين هنر نماييها را معجزهاي ميشمرند.
اين ذوق را در همه جا و همه شؤون حيات و زندگي نشان دادهاند. از در و ديوار و درون و ريز و درشت كشورهاي اسلامي در همه جا حتي در قاشقهاي چوبي دوغخوري مجموعه چستربيتي در لندن كه از خانه فقيران و مستمندان ده نشينهاي عالم اسلام بدانجا برده شده است اين ذوق و هنر نمايانست، ذوق و هنري كه مجموعههاي نفيس موزههاي بزرگ دنيا را تشكيل ميدهد.
اين هنر اصيل و نجيب هنر خطّ است كه در هيچ ديني چون اسلام به او اهتمام داده نشده است. در اديان ديگر شايد تشويق و ترغيبي نسبت به هنرهاي زيبا نشده باشد به خلاف دين مقدّس اسلام كه اصل جمال را در همه شؤون مرعي داشته و به خصوص به هنر زيبا و جميل خط عنايتي بيشتر داشته كه خط را موهبتي الهي و آسماني دانسته.
همانطور كه عرض شد اسلام خود مربّي و مشوّق و معلّم اين هنرها بوده است. البته اسلام نسبت به بعضي از هنرها چندان علاقهاي نشان نداده بلكه نفي هم كرده است. فلسفه و علّت اين امر بايد جداگانه بحث شود امّا نسبت به بعضي ديگر رغبت و تمايل نشان داده بلكه اشتغال به او را خود عبادتي دانسته كه ثواب اخروي هم دارد. اين هنر اصيل و نجيب هنر خطّ است كه در هيچ ديني چون اسلام به او اهتمام داده نشده است. در اديان ديگر شايد تشويق و ترغيبي نسبت به هنرهاي زيبا نشده باشد به خلاف دين مقدّس اسلام كه اصل جمال را در همه شؤون مرعي داشته و به خصوص به هنر زيبا و جميل خط عنايتي بيشتر داشته كه خط را موهبتي الهي و آسماني دانسته و انصافا كه ارزش انساني كه خود منتخب و مصطفاي عالم وجود است به خط و بيان قلم و زبان آشكار گردد. عنايت اسلام به قلم و خط سبب شد كه هيچ امت و ملت مثل امت و مملكت مسلمانان توجه خاص و عنايتي مخصوص نسبت به خط پيدا نكرد و خط هم اين مكان و منزلت را در هيچ امّت و ملّتي پيدا نكرد.
كمترين مطالعه در آثار و بناهاي تاريخي و مساجد و بازارها و خانههاي قديمي كه در شام و اشبيليه و فاس و قيروان و قاهره مصر و تركيه و هند و ايران عزيز ما وجود دارد به هنرنمايي مسلمانان پي خواهيم برد.
مسلمانان با الهام از همين مفهوم عام جمال و زيبايي چنان چيرهدستي و ابتكار در ذوق و هنر و صنعت از خود نشان دادهاند كه دنيا متعجّب شده و به راستي اين هنر نماييها را معجزهاي ميشمرند.
اين ذوق را در همه جا و همه شؤون حيات و زندگي نشان دادهاند. از در و ديوار و درون و ريز و درشت كشورهاي اسلامي در همه جا حتي در قاشقهاي چوبي دوغخوري مجموعه چستربيتي در لندن كه از خانه فقيران و مستمندان ده نشينهاي عالم اسلام بدانجا برده شده است اين ذوق و هنر نمايانست، ذوق و هنري كه مجموعههاي نفيس موزههاي بزرگ دنيا را تشكيل ميدهد.
اين هنر اصيل و نجيب هنر خطّ است كه در هيچ ديني چون اسلام به او اهتمام داده نشده است. در اديان ديگر شايد تشويق و ترغيبي نسبت به هنرهاي زيبا نشده باشد به خلاف دين مقدّس اسلام كه اصل جمال را در همه شؤون مرعي داشته و به خصوص به هنر زيبا و جميل خط عنايتي بيشتر داشته كه خط را موهبتي الهي و آسماني دانسته.
همانطور كه عرض شد اسلام خود مربّي و مشوّق و معلّم اين هنرها بوده است. البته اسلام نسبت به بعضي از هنرها چندان علاقهاي نشان نداده بلكه نفي هم كرده است. فلسفه و علّت اين امر بايد جداگانه بحث شود امّا نسبت به بعضي ديگر رغبت و تمايل نشان داده بلكه اشتغال به او را خود عبادتي دانسته كه ثواب اخروي هم دارد. اين هنر اصيل و نجيب هنر خطّ است كه در هيچ ديني چون اسلام به او اهتمام داده نشده است. در اديان ديگر شايد تشويق و ترغيبي نسبت به هنرهاي زيبا نشده باشد به خلاف دين مقدّس اسلام كه اصل جمال را در همه شؤون مرعي داشته و به خصوص به هنر زيبا و جميل خط عنايتي بيشتر داشته كه خط را موهبتي الهي و آسماني دانسته و انصافا كه ارزش انساني كه خود منتخب و مصطفاي عالم وجود است به خط و بيان قلم و زبان آشكار گردد. عنايت اسلام به قلم و خط سبب شد كه هيچ امت و ملت مثل امت و مملكت مسلمانان توجه خاص و عنايتي مخصوص نسبت به خط پيدا نكرد و خط هم اين مكان و منزلت را در هيچ امّت و ملّتي پيدا نكرد.
* * *
خداوند متعال در كتاب كريم خود به قلم و آنچه كه مينويسند سوگند ياد فرموده است. «بِسمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ، ن وَالقَلَمِ وما يسطُروُنَ» قسم قرآني به جهت گراميداشت و احترام و ارزشمندي است و او سبحانه خود اول معلّم انسان است كه به او فن قلم و خط آموخته است «اِقْرَءْ ورَبُّكَ الأكْرمُ الَّذي عَلَّمَ بِالْقَلَمِ عَلَّمَ الأِنْسانَ ما لَمْ يَعْلَمْ.»
رسول اكرم صلياللهعليهوآلهوسلم ميفرمايد: هر كه «بِسمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ» را به خطي خوش بنويسد به بهشت داخل شود «مَنْ كَتَبَ بِحُسْنِ الخَطِّ بِسمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ دَخَلَ الجَنَّةَ ومَنْ حَسَّنَ كِتابَةَ بِسمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ دَخَلَ الجَنَّةَ اميرالمُؤْمنين صلوات اللّه وسلامه عليه فرمود: عَلَيْكُمْ بِحُسْنِ الْخَطِّ فَاِنَّهُ مِنْ مَفاتيحِ الرِّزْقِ.» بر شما باد. به خوش خطي كه از كليدهاي روزي است.
احاديث ديگري چون: «اَكْرِمُوا الخَطاطينَ فَاِنَّهُمْ يَأكُلُونَ مِنْ اَعْماقِ عُيوُنِهِمْ يا اِنَّمَا الخَطّاطُونَ واَلخياطوُنَ يَأكُلُونَ مِنْ اَعْماقِ عُيُونِهِمْ.» هست كه محتاج به بررسي سند آنهاست.
كلمات بزرگان در اين باب بسيار زياد و در پهنه كتب پخش است. قلم و بيان و كتابت در اسلام آن قدر مكاني ارجمند و مقامي والا، مؤثّر و ارزشمند دارد كه در احاديث مكرره بر خونهاي شهدا ترجيح داده شده است و حديث مشهور «مِداد العلماء اَفضلُ مِنْ دماء الشّهداء.» گواهي صادق بر اين گفتار و عجبي نيست به رسلات علماء اسلام در طول قرنها بنگريد كه با بهرهگيري از قلم چگونه معارف عاليه و اصيل الهي و تمدّن فرهنگي اسلام را به امانت و خوبي حفظ نموده و به نسلهاي خداجو و حقطلب اسلام رساندند.
سخن و خط دريچه به سوي معاني و مفاهيم است براي نشان دادن و تفهيم دركها، شناختها، مفاهيم جزيي و ادراكات كلّي عقلي كه در مغز انساني جولان دارد.
و اكنون بر سر گفتار اصلي يعني بعد معنوي هنر خط رويم.
سخن و خط دريچه به سوي معاني و مفاهيم است براي نشان دادن و تفهيم دركها، شناختها، مفاهيم جزيي و ادراكات كلّي عقلي كه در مغز انساني جولان دارد. هيچ راهي بهتر و كاملتر از بيان و قلم نيست. اشارات و دلالات ممكن است قدري تكفّل اين وظيفه را بنمايد ولي خيلي مختصر. زيرا با چه اشارت و دلالتي آن مفاهيم گوناگون عقليه و تمايز دقيق عقلي معقولات ثانويه را ما بيان كنيم. آن قدر سخن و خط بيانگر معاني خودند كه به قول علما اصول فقه ما غرق و فاني در معاني خودند كه خود اويند يعني لفظ قالب معني و آلت توسّل به اوست نظر به لفظ آلي و حرفي است و نظر به معني استقلالي و اسمي است. حسن و قبح و خوبي و زشتي معاني به الفاظ و كلمات سرايت كرده به طوري كه آدمي از ذكر و رسم معاني قبيحه و زشت ابا دارد. از همين جا ميبينيم كه سر و كار نويسندگان و كاتبان همه با مفاهيم عاليه و مضامين راقيهِ جميع ادراكات انساني است. و آنان در چه بُعد معنوي و جوّي از همه زيباييها و جمالها، حسنها، خوبيها، عشقها و شيفتگيها زندگي ميكنند. خط براي آنان گذرگاهي وسيع و درگاهي وسيع و درگاهي بلندمرتبه براي دخول و ورود به عالم معني از هر جهت: فلسفه، علوم، ادبيات و شعر، هنر و فنّ، عرفان و اخلاق، احكام و شرايع اديان و عقائد ميباشد. اگر اين نعمت مربوط به مطلق خط باشد، خط خوب و زيبا راهي به سوي حظوظ و لذّات معنوي آن مفاهيم سابق الذّكر است.
* * *
بيشك و بدون اغراق خط اسلامي در زيبايي و جمال، سلامت و معنويّت در ميان هنرهاي اسلامي سرآمد و پيشرو و در رتبه اوّل است.
خط واقعا زباني در انگشتان و تابشي از روان و پيك عقل باطني و نمايانگر فكر و معرفت دروني و نشاندهنده شناخت نفسي و مايه انس و الفت حضور و ارتباط و اتصال از راه دور، پناهگاه رازها و خزينه وقايع و حوادث و مخزن تواريخ و معارف بشري است. هيچ خاطرهاي از خاطر نميگذرد و هيچ شناخت و ادراكي از عقلي تحقق نميپذيرد و هيچ رهآوردي از فهم و هيچ خيالي از وهم بدست نميآيد، هيچ محسوسي كه حواس او را درك كند نيست مگر آنكه با خط و كتابت و نوشتن محفوظ و به ديگران منتقل ميگردد.
امّا تمام اينها يك طرف و لذّت و معنويّت و هنرمندي و والايي كاتبان بزرگ يك طرف. بيشك و بدون اغراق خط اسلامي در زيبايي و جمال، سلامت و معنويّت در ميان هنرهاي اسلامي سرآمد و پيشرو و در رتبه اوّل است. هيچ گاه هنر جلف و مبتذل نبوده و نشده است. هيچ گاه به خدمت طاغوت در نيامده و طاغوت را به خدمت آورده است چنانكه بعدا عرض خواهيم كرد.
چه براي خطّاطان بهتر از آن است كه حضرت حق سبحانه به قلم كه آلت كتابت آنانست قسم فرموده و گفتيم كه قسم قرآني به جهت گراميداشت و ارزشمندي و احترام است. اگر خطاط ببيند كه خداي سبحانه اوّلين معلّمي است كه به انسان فن قلم و خط آموخته، «اِقْرَأ ورَبُّكَ الأكْرَمُ الَّذي عَلَّمَ بِالقَلَمِ عَلَّمَ الإنْسانَ ما لَمْ يَعْلَمْ.» البته سر بر آسمان ميسايد.
به همين جهت بود تا خط را هنري مقدّس و برتر از همه هنرهاي جميله و زيبا ببينند و خط خود در عالم اسلامي از ساير فنون جميله بالاترين مرتبه را حائز شده است مخصوصا اگر خطاط كار خود را كتابت كلاماللّه شريف و احاديث پيغمبر اكرم و ائمه معصومين و كلمات بزرگان ببيند. كتابتي كه علّت مبقيه، و موجب پايداري اين ذخائر معنوي است ذخائري كه به ارزش خلقت ميارزد. آنقدر اين هنر نجيب را گرامي و مقدّس دانستند كه بعضي از آنان بيطهارت و وضو به نوشتن نمينشستند مخصوصا اگر ميخواستند به كتابت كلام اللّه مجيد بپردازند.
بُعد معنوي هنر خط چنان كاتبان كلام اللّه را در بر ميگرفت كه بعضي از آنان تراشههاي قلمش را جمعآوري نموده، وصيّت كرد كه آب غسلش را با سوزاندن آن تراشهها گرم نمايند (كتاب الفنون الزخرفية الإسلاميّة في العصر العُثماني و جاهاي ديگر) يا بعضي از علما و بزرگان ما به احترام كتابت حديث و معارف الهي وصيّت نمودند كه قلمهايش را در كفنش بگذارند چون مرحوم حاج سيّد محسن امين عاملي مؤلّف گرانقدر اعيان الشّيعه (رجوع شود به جلد چهلم اعيان).
خطاطيني كه به مقام عالي از خط و هنر ميرسند از آنجا كه سر و كارشان غالبا با كلام خداوندي و آيات الهي و احاديث رسول اكرم صلياللهعليهوآلهوسلم و ائمّه معصومين عليهمالسلام و كلمات بزرگان ميباشد. يك ارتباط روحي و معنوي بين شخص كاتب و آن مفاهيم والاي معنوي پيدا ميشود كه تأثير مشهود به سزايي در روحيه نويسنده دارد. كاتبان و خطاطان بزرگ و نابغهاي كه شيفته و غرق در هنر خط و معنويت اويند غالبا اشخاصي آراسته، بلند همت، بي اعتنا به مال و منال گويي كه عمري را با انبيا و اوليا و بزرگان محشورند «واَلَمْرءُ يُعْرَفُ بِجَليسِهِ.» انسان از همنشين شناخته شود، رنگ نبوغ و برجستگي در آنان تجلّي پيدا ميكند. حالات ميرعماد و ميرزا محمد رضاي كلهر گواهي صادق بر اين مطلب است. بلي گهگاه استاداني بزرگ از چنين حالاتي محرومند زيرا با نفسيات و همنشيناني پرورش مييابند كه چون ابري ضخيم مانع رسيدن انوار اين معاني عالي انساني به دل آنهاست. اتفاقا اينها هم با همه تلاش به پاي آن استادان نابغه نميرسند.
شايد هم همين نفسيّات وامانده مانع آن باشد كه دلهاي شيفته مكارم و فضائل به آنان توجهي نكنند همانطوركه در طرف عكس به واسطه فضائل و مآثر آن استادان تربيت شده توجهي خاص به آنان مبذول ميگردد. اين دو گونه استاد شايد در عالم خط و كتابت به پاي هم برسند امّا فضائل معنوي يكي ضميمه هنرش شده او را به صعود ميبرد و زشتيهاي نفسي ديگري هنرش را رو به هبوط ميكشاند. نميخواهم جسارت و بيادبي كرده مقايسهاي بين مرحوم ميرزا محمّدرضاي كلهر و معاصرينش نمايم امّا انصافا ميرزايي كه نماز جماعت و غسل جمعهاش ترك نميشود و گرد نان ديواني كه با خون مستمندان و فقرا عجين است نميگردد؛ «اِتَّقُوا طَعامَ الأُمَراءِ فَاَّنِهُ مَعْجُونٌ بِدَمِ الضُّعَفاءِ؛» با آن كساني كه هزار فن و فوت به كار ميبردند. معاشر با فلان الممالكها و سلطنهها و دولهها ميبودند و آن قدر فيس و افاده و پز و كبريا و حيل و تزوير ميفروختند كه آدمي را بيزار مينمودند، آيا اين دو در يك كفهاند؟ هرگز.
رسول اكرم صلياللهعليهوآلهوسلم ميفرمايد: هر كه «بِسمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ» را به خطي خوش بنويسد به بهشت داخل شود «مَنْ كَتَبَ بِحُسْنِ الخَطِّ بِسمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ دَخَلَ الجَنَّةَ ومَنْ حَسَّنَ كِتابَةَ بِسمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ دَخَلَ الجَنَّةَ اميرالمُؤْمنين صلوات اللّه وسلامه عليه فرمود: عَلَيْكُمْ بِحُسْنِ الْخَطِّ فَاِنَّهُ مِنْ مَفاتيحِ الرِّزْقِ.» بر شما باد. به خوش خطي كه از كليدهاي روزي است.
احاديث ديگري چون: «اَكْرِمُوا الخَطاطينَ فَاِنَّهُمْ يَأكُلُونَ مِنْ اَعْماقِ عُيوُنِهِمْ يا اِنَّمَا الخَطّاطُونَ واَلخياطوُنَ يَأكُلُونَ مِنْ اَعْماقِ عُيُونِهِمْ.» هست كه محتاج به بررسي سند آنهاست.
كلمات بزرگان در اين باب بسيار زياد و در پهنه كتب پخش است. قلم و بيان و كتابت در اسلام آن قدر مكاني ارجمند و مقامي والا، مؤثّر و ارزشمند دارد كه در احاديث مكرره بر خونهاي شهدا ترجيح داده شده است و حديث مشهور «مِداد العلماء اَفضلُ مِنْ دماء الشّهداء.» گواهي صادق بر اين گفتار و عجبي نيست به رسلات علماء اسلام در طول قرنها بنگريد كه با بهرهگيري از قلم چگونه معارف عاليه و اصيل الهي و تمدّن فرهنگي اسلام را به امانت و خوبي حفظ نموده و به نسلهاي خداجو و حقطلب اسلام رساندند.
سخن و خط دريچه به سوي معاني و مفاهيم است براي نشان دادن و تفهيم دركها، شناختها، مفاهيم جزيي و ادراكات كلّي عقلي كه در مغز انساني جولان دارد.
و اكنون بر سر گفتار اصلي يعني بعد معنوي هنر خط رويم.
سخن و خط دريچه به سوي معاني و مفاهيم است براي نشان دادن و تفهيم دركها، شناختها، مفاهيم جزيي و ادراكات كلّي عقلي كه در مغز انساني جولان دارد. هيچ راهي بهتر و كاملتر از بيان و قلم نيست. اشارات و دلالات ممكن است قدري تكفّل اين وظيفه را بنمايد ولي خيلي مختصر. زيرا با چه اشارت و دلالتي آن مفاهيم گوناگون عقليه و تمايز دقيق عقلي معقولات ثانويه را ما بيان كنيم. آن قدر سخن و خط بيانگر معاني خودند كه به قول علما اصول فقه ما غرق و فاني در معاني خودند كه خود اويند يعني لفظ قالب معني و آلت توسّل به اوست نظر به لفظ آلي و حرفي است و نظر به معني استقلالي و اسمي است. حسن و قبح و خوبي و زشتي معاني به الفاظ و كلمات سرايت كرده به طوري كه آدمي از ذكر و رسم معاني قبيحه و زشت ابا دارد. از همين جا ميبينيم كه سر و كار نويسندگان و كاتبان همه با مفاهيم عاليه و مضامين راقيهِ جميع ادراكات انساني است. و آنان در چه بُعد معنوي و جوّي از همه زيباييها و جمالها، حسنها، خوبيها، عشقها و شيفتگيها زندگي ميكنند. خط براي آنان گذرگاهي وسيع و درگاهي وسيع و درگاهي بلندمرتبه براي دخول و ورود به عالم معني از هر جهت: فلسفه، علوم، ادبيات و شعر، هنر و فنّ، عرفان و اخلاق، احكام و شرايع اديان و عقائد ميباشد. اگر اين نعمت مربوط به مطلق خط باشد، خط خوب و زيبا راهي به سوي حظوظ و لذّات معنوي آن مفاهيم سابق الذّكر است.
* * *
بيشك و بدون اغراق خط اسلامي در زيبايي و جمال، سلامت و معنويّت در ميان هنرهاي اسلامي سرآمد و پيشرو و در رتبه اوّل است.
خط واقعا زباني در انگشتان و تابشي از روان و پيك عقل باطني و نمايانگر فكر و معرفت دروني و نشاندهنده شناخت نفسي و مايه انس و الفت حضور و ارتباط و اتصال از راه دور، پناهگاه رازها و خزينه وقايع و حوادث و مخزن تواريخ و معارف بشري است. هيچ خاطرهاي از خاطر نميگذرد و هيچ شناخت و ادراكي از عقلي تحقق نميپذيرد و هيچ رهآوردي از فهم و هيچ خيالي از وهم بدست نميآيد، هيچ محسوسي كه حواس او را درك كند نيست مگر آنكه با خط و كتابت و نوشتن محفوظ و به ديگران منتقل ميگردد.
امّا تمام اينها يك طرف و لذّت و معنويّت و هنرمندي و والايي كاتبان بزرگ يك طرف. بيشك و بدون اغراق خط اسلامي در زيبايي و جمال، سلامت و معنويّت در ميان هنرهاي اسلامي سرآمد و پيشرو و در رتبه اوّل است. هيچ گاه هنر جلف و مبتذل نبوده و نشده است. هيچ گاه به خدمت طاغوت در نيامده و طاغوت را به خدمت آورده است چنانكه بعدا عرض خواهيم كرد.
چه براي خطّاطان بهتر از آن است كه حضرت حق سبحانه به قلم كه آلت كتابت آنانست قسم فرموده و گفتيم كه قسم قرآني به جهت گراميداشت و ارزشمندي و احترام است. اگر خطاط ببيند كه خداي سبحانه اوّلين معلّمي است كه به انسان فن قلم و خط آموخته، «اِقْرَأ ورَبُّكَ الأكْرَمُ الَّذي عَلَّمَ بِالقَلَمِ عَلَّمَ الإنْسانَ ما لَمْ يَعْلَمْ.» البته سر بر آسمان ميسايد.
به همين جهت بود تا خط را هنري مقدّس و برتر از همه هنرهاي جميله و زيبا ببينند و خط خود در عالم اسلامي از ساير فنون جميله بالاترين مرتبه را حائز شده است مخصوصا اگر خطاط كار خود را كتابت كلاماللّه شريف و احاديث پيغمبر اكرم و ائمه معصومين و كلمات بزرگان ببيند. كتابتي كه علّت مبقيه، و موجب پايداري اين ذخائر معنوي است ذخائري كه به ارزش خلقت ميارزد. آنقدر اين هنر نجيب را گرامي و مقدّس دانستند كه بعضي از آنان بيطهارت و وضو به نوشتن نمينشستند مخصوصا اگر ميخواستند به كتابت كلام اللّه مجيد بپردازند.
بُعد معنوي هنر خط چنان كاتبان كلام اللّه را در بر ميگرفت كه بعضي از آنان تراشههاي قلمش را جمعآوري نموده، وصيّت كرد كه آب غسلش را با سوزاندن آن تراشهها گرم نمايند (كتاب الفنون الزخرفية الإسلاميّة في العصر العُثماني و جاهاي ديگر) يا بعضي از علما و بزرگان ما به احترام كتابت حديث و معارف الهي وصيّت نمودند كه قلمهايش را در كفنش بگذارند چون مرحوم حاج سيّد محسن امين عاملي مؤلّف گرانقدر اعيان الشّيعه (رجوع شود به جلد چهلم اعيان).
خطاطيني كه به مقام عالي از خط و هنر ميرسند از آنجا كه سر و كارشان غالبا با كلام خداوندي و آيات الهي و احاديث رسول اكرم صلياللهعليهوآلهوسلم و ائمّه معصومين عليهمالسلام و كلمات بزرگان ميباشد. يك ارتباط روحي و معنوي بين شخص كاتب و آن مفاهيم والاي معنوي پيدا ميشود كه تأثير مشهود به سزايي در روحيه نويسنده دارد. كاتبان و خطاطان بزرگ و نابغهاي كه شيفته و غرق در هنر خط و معنويت اويند غالبا اشخاصي آراسته، بلند همت، بي اعتنا به مال و منال گويي كه عمري را با انبيا و اوليا و بزرگان محشورند «واَلَمْرءُ يُعْرَفُ بِجَليسِهِ.» انسان از همنشين شناخته شود، رنگ نبوغ و برجستگي در آنان تجلّي پيدا ميكند. حالات ميرعماد و ميرزا محمد رضاي كلهر گواهي صادق بر اين مطلب است. بلي گهگاه استاداني بزرگ از چنين حالاتي محرومند زيرا با نفسيات و همنشيناني پرورش مييابند كه چون ابري ضخيم مانع رسيدن انوار اين معاني عالي انساني به دل آنهاست. اتفاقا اينها هم با همه تلاش به پاي آن استادان نابغه نميرسند.
شايد هم همين نفسيّات وامانده مانع آن باشد كه دلهاي شيفته مكارم و فضائل به آنان توجهي نكنند همانطوركه در طرف عكس به واسطه فضائل و مآثر آن استادان تربيت شده توجهي خاص به آنان مبذول ميگردد. اين دو گونه استاد شايد در عالم خط و كتابت به پاي هم برسند امّا فضائل معنوي يكي ضميمه هنرش شده او را به صعود ميبرد و زشتيهاي نفسي ديگري هنرش را رو به هبوط ميكشاند. نميخواهم جسارت و بيادبي كرده مقايسهاي بين مرحوم ميرزا محمّدرضاي كلهر و معاصرينش نمايم امّا انصافا ميرزايي كه نماز جماعت و غسل جمعهاش ترك نميشود و گرد نان ديواني كه با خون مستمندان و فقرا عجين است نميگردد؛ «اِتَّقُوا طَعامَ الأُمَراءِ فَاَّنِهُ مَعْجُونٌ بِدَمِ الضُّعَفاءِ؛» با آن كساني كه هزار فن و فوت به كار ميبردند. معاشر با فلان الممالكها و سلطنهها و دولهها ميبودند و آن قدر فيس و افاده و پز و كبريا و حيل و تزوير ميفروختند كه آدمي را بيزار مينمودند، آيا اين دو در يك كفهاند؟ هرگز.
* * *
هنر واقعي از آنجا كه بيانگر احساسات و عواطف دروني است به شرط آنكه بر پايه واقعيتهاي ديني و مذهبي و سياسي و اجتماعي بوده باشد چه هنري بهتر از آنكه بيانگر بالاترين معنويات و ارزشهاي اصيل انساني بوده باشد و آن خط زيبا و جميل است. خطّاطان بزرگ خود متوّجه بودهاند كه سر و كارشان با چه معاني و مفاهيم عاليهايست و لذا خطي را كه نمايانگر آن لطائف و معارف است چنان زيبا و مناسب نگاشتهاند كه توافق و تجانس بين دالّ و مدلول آدمي را به وجد و تحسين درآورده خط زيبا را هم آغوش معناي زشت و خط نازيبا را با معناي جميل و زيبا هم آغوش نبيند.
خوشنويسان هنرمند در جوّي معنوي زندگي ميكنند كه خط خوش را به عنوان پل و صراط و وسيله و آلت ربط گرفتهاند. بعد معنوي هنر خط آنان را فرا گرفته و در حقيقت خط را گذرگاه و درگاهي بلند مرتبه براي ورود به عالم معني و حظوظ و لذات معنوي گرفتهاند.
قالبيّت و آليّت و فناء لفظ در معني سبب است كه غالبا خطّاطان بزرگ در انتخاب مضمون قطعه توجه خاصّي به مضمون مكتوب خود دارند. اگر ثلث نويسند آياتي را كه به عنوان قطعه انتخاب ميكنند حتما داراي، خصوصيات و ميزان برتري است. البته آنچه به عنوان قطعه نوشته شود نه آنچه را كه بعدها مرقّع سازان و مُجلّدان و قطّاعان جمع آوري نموده، قطعه سازند و اگر نستعليقنويس يا غير هستند ميبينيم در قطعههاي چليپا يا غير آن مضامين خوب را انتخاب ميكنند. همه اينها شواهدي است كه خوشنويسان هنرمند در جوّي معنوي زندگي ميكنند كه خط خوش را به عنوان پل و صراط و وسيله و آلت ربط گرفتهاند. بعد معنوي هنر خط آنان را فرا گرفته و در حقيقت خط را گذرگاه و درگاهي بلند مرتبه براي ورود به عالم معني و حظوظ و لذات معنوي گرفتهاند.
كمال معني و جمال خط با هم چنان در آميخته كه آدمي را به ملكوتي روحاني پرواز ميدهد كه قابل توصيف نيست. به همين علّت است كه عاشقان هنر ذخائر فاني و گذران دنياي خود را هر قدر هم گرانبها باشد حاضرند بدهند.
گاه آن قدر غرق لذّت اين بُعد معنوي و هنري ميگردند كه دستان خود را ميبوسند كه ماييم با چنين دستان و انگشتان چنين زيبايي و جمال ميآفرينيم؟ اين ذوق و لذت مخصوص به كاتب و خطّاط نيست. خط و لذّت بيننده گاه از خود نويسنده كمتر نبوده، شايد به مراتب بيشتر باشد. زيرا ميداند كه روزگار دست بخشش و دهش چنين هنرمنداني را به آساني و زيادي ندارد. لذا هنر را ارج نهاده، گهگاه علاقه بيننده و نويسنده به مريد و مرادي و عاشق و معشوقي رسيده است. گاه همين تماشاگران و لذّت بران به كمك شتافته و صحنه را گرم ميسازند در تعريف و تمجيد خط به همه در زده حساب و ابجد را هم به ميدان ميآورند.
گرچه در مقام بيان اين نكات تطبيقي و توافقي نيستيم و ادّعا نميكنيم كه حتما در اين تطبيقات نكات و لطائفي است ولي از باب لطيفه گفتهاند كه اعداد ابجدي كلمتين شهادت «لااِلهَ اِلاَّ اللّه، مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللّهِ.» (بدون واو عطف بين دو جمله) را حساب كنيم 619 و مطابق با لفظ (خطّاط) و ارقام حروف «مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللّهِ» 454 و مطابق با لفظ (الكاتب) و حروف (القلم) 201 و مطابق با كلمه (نَفّاع) يعني بسيار بهره دهنده، اينها استدلالي نيستند ولي براي نمك كلام و صحبت بد نيست عرضه شود كه آن قدر در مقام خط و قلم و كاتب و خطّاط كوشيدهاند كه كار را بدين دقتهاي حسابسازي و ابجد بازي رساندهاند ولي حاجتي به اين حرفها نيست. زيرا:
كَفي قَلَمَ الكُتّاب فَخْرَا ورَفْعَةً مَدَي الَّدْهِر اَنَّ اللّهَ اَقْسَمَ بِالْقَلَمِ
علاقه به آيات كريمه قرآني و زيبايي هنر خط و حسن تزيين و تمايل به تجميل و زيباسازي سبب شد كه از آيات قرآني چه قطعاتي براي زينت اطاقها، مساجد، ديوارهاي بناهاي تاريخي و غيره به وجود بيايد كه انسان واقعا حظّ ميكند. كمال معني و جمال خط با هم چنان در آميخته كه آدمي را به ملكوتي روحاني پرواز ميدهد كه قابل توصيف نيست. به همين علّت است كه عاشقان هنر ذخائر فاني و گذران دنياي خود را هر قدر هم گرانبها باشد حاضرند بدهند و اين قطعات را كه هميشه جاودان و پايدار و زنده و گوياست بخرند و خرسند از آنكه جسمي بيجان را دادهاند و جاني شاداب را گرفتهاند.
همين هم سبب بود كه كار خطّاطان و كاتبان بسيار مورد توجه اهل دل و عاشقان معارف الهي و فضائل انساني و علاقمندان اين هنر بود و براي به دست آوردن دست نوشتههاي آنان حاضر بودند هر گونه قيمتي بپردازند. آن چنان كه به مرحوم ميرزا احمد نيريزي، خطّاط معروف خطّ نسخ در مدت عمرش شصت هزار تومان صفوي اجرت كتابت رسيد، شصت هزار توماني كه پانصد تومانش خراج سالانه شهري بوده است. باز هم هنرمند اين پول را در مقابل هنر ناچيز ميداند و به بيش از اينها هم دلش نميآيد كه يك اثر هنري را بدهد. ميرزا اسماعيل توحيد پنجمين فرزند وصال شيرازي درباره مثنويي كه به خطّ زيباي خود نوشته است به فرزندان و برادران چنين سفارش ميكند:
قيمت اين مثنوي جان است جان حيف باشد در بهايش غير آن
و خرسند از آنكه جسمي بيجان را دادهاند و جاني شاداب را گرفتهاند.
خوشنويسان هنرمند در جوّي معنوي زندگي ميكنند كه خط خوش را به عنوان پل و صراط و وسيله و آلت ربط گرفتهاند. بعد معنوي هنر خط آنان را فرا گرفته و در حقيقت خط را گذرگاه و درگاهي بلند مرتبه براي ورود به عالم معني و حظوظ و لذات معنوي گرفتهاند.
قالبيّت و آليّت و فناء لفظ در معني سبب است كه غالبا خطّاطان بزرگ در انتخاب مضمون قطعه توجه خاصّي به مضمون مكتوب خود دارند. اگر ثلث نويسند آياتي را كه به عنوان قطعه انتخاب ميكنند حتما داراي، خصوصيات و ميزان برتري است. البته آنچه به عنوان قطعه نوشته شود نه آنچه را كه بعدها مرقّع سازان و مُجلّدان و قطّاعان جمع آوري نموده، قطعه سازند و اگر نستعليقنويس يا غير هستند ميبينيم در قطعههاي چليپا يا غير آن مضامين خوب را انتخاب ميكنند. همه اينها شواهدي است كه خوشنويسان هنرمند در جوّي معنوي زندگي ميكنند كه خط خوش را به عنوان پل و صراط و وسيله و آلت ربط گرفتهاند. بعد معنوي هنر خط آنان را فرا گرفته و در حقيقت خط را گذرگاه و درگاهي بلند مرتبه براي ورود به عالم معني و حظوظ و لذات معنوي گرفتهاند.
كمال معني و جمال خط با هم چنان در آميخته كه آدمي را به ملكوتي روحاني پرواز ميدهد كه قابل توصيف نيست. به همين علّت است كه عاشقان هنر ذخائر فاني و گذران دنياي خود را هر قدر هم گرانبها باشد حاضرند بدهند.
گاه آن قدر غرق لذّت اين بُعد معنوي و هنري ميگردند كه دستان خود را ميبوسند كه ماييم با چنين دستان و انگشتان چنين زيبايي و جمال ميآفرينيم؟ اين ذوق و لذت مخصوص به كاتب و خطّاط نيست. خط و لذّت بيننده گاه از خود نويسنده كمتر نبوده، شايد به مراتب بيشتر باشد. زيرا ميداند كه روزگار دست بخشش و دهش چنين هنرمنداني را به آساني و زيادي ندارد. لذا هنر را ارج نهاده، گهگاه علاقه بيننده و نويسنده به مريد و مرادي و عاشق و معشوقي رسيده است. گاه همين تماشاگران و لذّت بران به كمك شتافته و صحنه را گرم ميسازند در تعريف و تمجيد خط به همه در زده حساب و ابجد را هم به ميدان ميآورند.
گرچه در مقام بيان اين نكات تطبيقي و توافقي نيستيم و ادّعا نميكنيم كه حتما در اين تطبيقات نكات و لطائفي است ولي از باب لطيفه گفتهاند كه اعداد ابجدي كلمتين شهادت «لااِلهَ اِلاَّ اللّه، مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللّهِ.» (بدون واو عطف بين دو جمله) را حساب كنيم 619 و مطابق با لفظ (خطّاط) و ارقام حروف «مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللّهِ» 454 و مطابق با لفظ (الكاتب) و حروف (القلم) 201 و مطابق با كلمه (نَفّاع) يعني بسيار بهره دهنده، اينها استدلالي نيستند ولي براي نمك كلام و صحبت بد نيست عرضه شود كه آن قدر در مقام خط و قلم و كاتب و خطّاط كوشيدهاند كه كار را بدين دقتهاي حسابسازي و ابجد بازي رساندهاند ولي حاجتي به اين حرفها نيست. زيرا:
كَفي قَلَمَ الكُتّاب فَخْرَا ورَفْعَةً مَدَي الَّدْهِر اَنَّ اللّهَ اَقْسَمَ بِالْقَلَمِ
علاقه به آيات كريمه قرآني و زيبايي هنر خط و حسن تزيين و تمايل به تجميل و زيباسازي سبب شد كه از آيات قرآني چه قطعاتي براي زينت اطاقها، مساجد، ديوارهاي بناهاي تاريخي و غيره به وجود بيايد كه انسان واقعا حظّ ميكند. كمال معني و جمال خط با هم چنان در آميخته كه آدمي را به ملكوتي روحاني پرواز ميدهد كه قابل توصيف نيست. به همين علّت است كه عاشقان هنر ذخائر فاني و گذران دنياي خود را هر قدر هم گرانبها باشد حاضرند بدهند و اين قطعات را كه هميشه جاودان و پايدار و زنده و گوياست بخرند و خرسند از آنكه جسمي بيجان را دادهاند و جاني شاداب را گرفتهاند.
همين هم سبب بود كه كار خطّاطان و كاتبان بسيار مورد توجه اهل دل و عاشقان معارف الهي و فضائل انساني و علاقمندان اين هنر بود و براي به دست آوردن دست نوشتههاي آنان حاضر بودند هر گونه قيمتي بپردازند. آن چنان كه به مرحوم ميرزا احمد نيريزي، خطّاط معروف خطّ نسخ در مدت عمرش شصت هزار تومان صفوي اجرت كتابت رسيد، شصت هزار توماني كه پانصد تومانش خراج سالانه شهري بوده است. باز هم هنرمند اين پول را در مقابل هنر ناچيز ميداند و به بيش از اينها هم دلش نميآيد كه يك اثر هنري را بدهد. ميرزا اسماعيل توحيد پنجمين فرزند وصال شيرازي درباره مثنويي كه به خطّ زيباي خود نوشته است به فرزندان و برادران چنين سفارش ميكند:
قيمت اين مثنوي جان است جان حيف باشد در بهايش غير آن
و خرسند از آنكه جسمي بيجان را دادهاند و جاني شاداب را گرفتهاند.
* * *
باري گاهي كه انسان نظرش به اين قطعات زيبا مخصوصا آيات كريمه ثلثي ميافتد چنان جذب ميشود كه گويي تازه به معناي آيه بر ميخورد. يادم نميرود كه از حامد آمدي خطاط معاصر ترك قطعهاي ديدم كه به خطّ ثلث عاليش اين آيه را نوشته بود: «اِقْرَءْ كِتابَكَ كَفي بِنَفْسِكَ الْيَوْمَ عَلَيْكَ حَسيبا.» به قدري اين جانب را شيفته كرد كه دائما مضمون و خط آيه كريمه در دل و ديدهام جلوهگر است نه اينكه بخواهم نسبت به خط ثلث اين خصوصيت را بيشتر به خرج دهم.قطعات خطهاي ديگر هم چنينند مگر آنكه قطعات ثلثي بيشتر آيات و احاديث است و از اين جهت سر آمد قطعات است. علاّمه محمّدتقي جعفري وقتي در باختران منزل بنده تشريف آوردند حديثي از اميرالمؤمنين عليهالسلام با خط زرّين بدين مضمون نوشته بودم: «زَخارِفُ الدنيا تُفْسِدُ العُقوُلَ الضَّعيفَةَ.» زينتها و زخارف دنيا عقلهاي ضعيف و ناتوان را فاسد ميكند. ديدم ديدن اين احاديث بسيار در استاد اثر كرد. جمال معني و زيبايي خط و سابقه ذهني استاد بود كه ايشان را گرفت. زيرا در چند هفته قبلش دو سخنراني مفصّل از ايشان در سروش به چاپ رسيده بود يكي حيات معقول و يكي فلسفه هنر از نظر اسلام و هر دو بحث با اين حديث مربوط ميشد و ايشان افسوس ميخورند كه كاش اين حديث را قبلاً ديده بودم تا در آن دو بحث مورد استفاده و استناد واقع ميگرديد.
صحبت در معنويت اين قطعات خطيّ بود گاهي اوقات خط را چنان شكل و تركيب دادهاند كه هيئت قطعه هم اشعاري بر آن حالت و معنا داشته باشد، مثلاً مكرّر به طور متنوّع اين دو شعر معروف توسّل به آقا اميرالمؤمنين عليه الصّلاة و السّلام را:
نادِ عَلِّيا مَظهر العجائب تجده عونا لك في النوائب
كُلَّ هَمٍّ وغَمٍّ سَيَنْجَلي بِوِلايَتِكَ يا عَلِّيُ يا عَلِّيُ يا عَلِّيُ
اين دو شعر را به صورت شير نوشتهاند گاهي بطور ايستاده و شرزه و پرقوّت و گاهي آرام و نشسته، يا آيه كريمه «قُلْ اِنَّ صَلاتي ونُسُكي ومَحْيايَ ومَماتي للّهِ رَبِّ العالَميِن.» يا عبارت تشهد «اَشْهَدُ اَنْ لااِلهَ اِلاَّ اللّهُ وَحْدَهُ لا شَريكَ لَهْ واَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّدا عَبْدُهُ ورَسَوُلُهُ.» را به صورت مردي كه در حال تشهد نماز است نوشتهاند تا تطابق كامل بين ظاهر و معني بوده باشد. يا آنكه حديث معروف نبوي «مَثَلُ اَهْلِ بَيْتي كَمَثَلِ سَفينَةِ نُوحٍ مَنْ رَكِبَها نَجي ومَنْ تَخَلَّفَ عَنْها غَرقَ.» را به صورت سفينهِ شناورِ در اقيانوس نوشتهاند تا علاوه بر آنكه با الفاظ معاني را به ذهن خواننده بياورند با نقش و تصوير و شكل هم آن موقعيّت و مكانت قدسي را هم به نمايش بگذارند به قول ابونواس «اَلا فَاسْقِني خَمْرًا فَقُلْ لي هِيَ الخَمْرُ.»
در هر صورت اگر بخواهيم اين نمونهها را ذكر كنيم بسيار طولاني و خود كتابي مفصّل خواهد شد. بد نيست عرض كنم: وقتي از خياباني در كربلاي معلّي ميگذشتم دو منظرهاي از مسجدالحرام و حرم نبوي شريف كه كمرنگ بطور سياه و سفيد به چاپ رسيده بود در دكان شخصي قابساز نظرم را جلب كرد جلو رفته دقت كردم ديدم همه منظره از آيات قرآني و هر كدام گويا هفت جزو و نيم از قرآن بود و با دو منظره ديگر كه منظرهاي از بوستان و نخلها بود جمعا همه يك قرآن كامل را شامل ميشدند. آنچه را كه عرض كرديم نه آنكه مخصوص قطعات خطي بود بلكه كمال معنوي كلام الهي و جمال ظاهري و جذّابيّت و زيبايي و گيرندگي خط سبب شد كه اغلب زينتهاي عالم اسلام مشهدي از مشاهد هنري خط و نموداري از هنري باشد كه حامل معاني عاليه كلام الهي است چون تزيينات نماهاي ابنيه متبركّه و بقاع و مساجد و مدارس و رباطات و خانقاهها و حتّي پلها و سردرخانهها و كتابها و جلدهاي آن، قلمدانها، كاسه بشقابها و غير اينها و بحمداللّه اين نمودها در پهنه كشورهاي اسلامي گسترده و هر كسي كم و بيش نمونه آنها را ديده است با اين تفاوت كه بعضي جاها كمتر از اهميّت و ارزش برخوردار است و بعضي جاها واقعا ديدني و لذتبخش و ارزشمند است يا از جهت كتيبههايي كه به خطوط اساتيد درجه اوّل نوشته شده است مثل بعضي از مساجد تركيه كه به خطوط راقم، زهدي، عزّت شفيق، حاج احمد كامل و غير هم است. و مسجد بُنَيَّه و شهداء در بغداد كه بخط هاشم محمّد است و مسجد النبي كه كتيبهاش به خط عبداللّه زهدي استاد بزرگ است. و بعضي از كتابات محمّد مؤنس در قاهره مصر و مسجد گوهرشاد ما در مشهد كه كتيبهاش به خط بايسنقر ميرزا پسر شاهرخ و نوه تيمور گوركاني است و بعضي از ابنيه ديگر كه به خطوط علاء الدين تبريزي، عليرضا عباسي و محمّد رضاي امامي است و يا از جهت نفاست هنري بنّايي كه در گچكاري و گچبري با حروف و خطوط است چون كتيبههاي بناهاي اسلامي اسپانيا، فاسِ مراكش، قيروانِ ليبي. بعضي از ابنيه در ايران، تركيه، مصر و غير اينها.
در حكايتي ديگر چنين ميخوانيم كه در زمان المعتمد نامهاي به امپراطور بيزانس نوشته شد. امپراطور گفت: من از تمامي آنچه از اَعْراب ديدهام هيچ چيز را به زيبايي اين شكل نيافتهام و در هيچ چيز به اندازه اين خط به آنان حسد نميورزم او خط عربي را نميتوانست بخواند ولي آنرا به خاطر تقسيمبندي، هندسه، زيبايي، طرز قرار گرفتن و درجهبندي حروف تحسين و تمجيد مينمود.
پوشيده نماند كه اصل زينتهاي بنّايي اسلامي از اول به صورت نقشهاي هندسي كه در حقيقت يك نوع بازي هندسي در شبكهبنديهاي حجّاري شده پنجرههاي مساجد و كاخها مثل مسجد امويان در دمشق يا كاخ «خَرَبَةُ المَفْجَرْ.» پيدا شد؛ كمكم و به مرور زمان توجّه به معاني كلمات قرآن و حديث و كشش روحي هنرمندان سبب شد كه خط اسلامي براي زينت بخشيدن به اين زيبايي و هنرمندي پا در ميان گذاشت تا زينتبنديهاي غرناطه، اشبيليه، طليطله و فاس را ميبينيم كه همگي تشكيل شده از مكررّات «لا غالِبَ اِلاّ اللّهُ يا المُلْكُ للّهِ وَحْدَهُ.» يا غير اينهاست. و «كَمْ كَمَكْ» ميبينيم كه زبان و خط قرآن در دنياي اسلام هم همپاي هنر در همه جا حضور دارد چه در خانهها، كاسه بشقابها و چه در ميدانهاي نبرد، شمشيرها و غلافها، و چه در مساجد و اماكنِ عبادت. كتبيهها، منبرها، قرآنها و كتب ادعيه. زينتبندي ابنيه اسلامي آن چنان شد كه هر گاه صحبتي از مسجدي، مدرسهاي، خانقاهي، رباطي شود كارشناسان هنري خط و كتيبه متوجه كتيبهها و نوشتههايش ميشوند گاه براي ارزشهاي هنري و گاه هم براي ارزشهاي تاريخي و شناسنامه زماني بنا.
زيبايي و گيرايي خط اسلامي و زينتبندي و تجميل با آن مايه تمجيد و تحسين بلكه حسد و رشك مسيحيان اروپاي قرن دوّم و سوّم و بعد بوده است و كمكم آنان به تقليد و نمونهسازي از اين خط براي خود پرداختند بدون آنكه معناي آن را بدانند. به چند قصهاي اشاره كنيم:
از احمدبن خالد معروف بالأحول المحرّر يگانه خوشنويس دربار مأمون نقل شده كه از طرف الوثيق به قسطنطنيه رفته و در يكي از جشنهاي آنان شركت جسته و ديده كه طومارهاي طولاني به خط خوش او بر در كنيسههايشان آويختهاند، علّت را پرسيده گفتهاند اينها نامههاي مأمون به خط احول است كه از نظر زيبايي و موزوني به نمايش گذاردهاند بدون آنكه مضمونش را بتوانند بخوانند.
در حكايتي ديگر چنين ميخوانيم كه در زمان المعتمد نامهاي به امپراطور بيزانس نوشته شد. امپراطور گفت: من از تمامي آنچه از اَعْراب ديدهام هيچ چيز را به زيبايي اين شكل نيافتهام و در هيچ چيز به اندازه اين خط به آنان حسد نميورزم او خط عربي را نميتوانست بخواند ولي آنرا به خاطر تقسيمبندي، هندسه، زيبايي، طرز قرار گرفتن و درجهبندي حروف تحسين و تمجيد مينمود.
درقرن ششم و هفتم هجري و حتي پيش از آن خط فارسي و زودتر از آن خط كوفي الگوي خيلي دلپـذيري بوده بـراي هنرمندان غربي گوستاولوبون فرانسوي در تاريخ تمدّن اسلام ترجمه مرحوم آقا سيّد محمّدتقي فخرداعي گيلاني صفحه 662 چاپ اول چنين ميگويد: خط عربي (مقصود اسلامي است) به خودي خود چندان زيبا و بديع است كه معماران عيسوي قرون وسطي و تجدّد غالبا قطعاتي از كتيبههاي عربي را كه اتفاقا به دست ميآوردهاند عينا در عمارات و ابنيهاي كه ميساختهاند تقليد كرده و بدون آنكه از معني آن با خبر باشند آن عبارات را فقط نمونه نقش و طرح ميپنداشتهاند.
صحبت در معنويت اين قطعات خطيّ بود گاهي اوقات خط را چنان شكل و تركيب دادهاند كه هيئت قطعه هم اشعاري بر آن حالت و معنا داشته باشد، مثلاً مكرّر به طور متنوّع اين دو شعر معروف توسّل به آقا اميرالمؤمنين عليه الصّلاة و السّلام را:
نادِ عَلِّيا مَظهر العجائب تجده عونا لك في النوائب
كُلَّ هَمٍّ وغَمٍّ سَيَنْجَلي بِوِلايَتِكَ يا عَلِّيُ يا عَلِّيُ يا عَلِّيُ
اين دو شعر را به صورت شير نوشتهاند گاهي بطور ايستاده و شرزه و پرقوّت و گاهي آرام و نشسته، يا آيه كريمه «قُلْ اِنَّ صَلاتي ونُسُكي ومَحْيايَ ومَماتي للّهِ رَبِّ العالَميِن.» يا عبارت تشهد «اَشْهَدُ اَنْ لااِلهَ اِلاَّ اللّهُ وَحْدَهُ لا شَريكَ لَهْ واَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّدا عَبْدُهُ ورَسَوُلُهُ.» را به صورت مردي كه در حال تشهد نماز است نوشتهاند تا تطابق كامل بين ظاهر و معني بوده باشد. يا آنكه حديث معروف نبوي «مَثَلُ اَهْلِ بَيْتي كَمَثَلِ سَفينَةِ نُوحٍ مَنْ رَكِبَها نَجي ومَنْ تَخَلَّفَ عَنْها غَرقَ.» را به صورت سفينهِ شناورِ در اقيانوس نوشتهاند تا علاوه بر آنكه با الفاظ معاني را به ذهن خواننده بياورند با نقش و تصوير و شكل هم آن موقعيّت و مكانت قدسي را هم به نمايش بگذارند به قول ابونواس «اَلا فَاسْقِني خَمْرًا فَقُلْ لي هِيَ الخَمْرُ.»
در هر صورت اگر بخواهيم اين نمونهها را ذكر كنيم بسيار طولاني و خود كتابي مفصّل خواهد شد. بد نيست عرض كنم: وقتي از خياباني در كربلاي معلّي ميگذشتم دو منظرهاي از مسجدالحرام و حرم نبوي شريف كه كمرنگ بطور سياه و سفيد به چاپ رسيده بود در دكان شخصي قابساز نظرم را جلب كرد جلو رفته دقت كردم ديدم همه منظره از آيات قرآني و هر كدام گويا هفت جزو و نيم از قرآن بود و با دو منظره ديگر كه منظرهاي از بوستان و نخلها بود جمعا همه يك قرآن كامل را شامل ميشدند. آنچه را كه عرض كرديم نه آنكه مخصوص قطعات خطي بود بلكه كمال معنوي كلام الهي و جمال ظاهري و جذّابيّت و زيبايي و گيرندگي خط سبب شد كه اغلب زينتهاي عالم اسلام مشهدي از مشاهد هنري خط و نموداري از هنري باشد كه حامل معاني عاليه كلام الهي است چون تزيينات نماهاي ابنيه متبركّه و بقاع و مساجد و مدارس و رباطات و خانقاهها و حتّي پلها و سردرخانهها و كتابها و جلدهاي آن، قلمدانها، كاسه بشقابها و غير اينها و بحمداللّه اين نمودها در پهنه كشورهاي اسلامي گسترده و هر كسي كم و بيش نمونه آنها را ديده است با اين تفاوت كه بعضي جاها كمتر از اهميّت و ارزش برخوردار است و بعضي جاها واقعا ديدني و لذتبخش و ارزشمند است يا از جهت كتيبههايي كه به خطوط اساتيد درجه اوّل نوشته شده است مثل بعضي از مساجد تركيه كه به خطوط راقم، زهدي، عزّت شفيق، حاج احمد كامل و غير هم است. و مسجد بُنَيَّه و شهداء در بغداد كه بخط هاشم محمّد است و مسجد النبي كه كتيبهاش به خط عبداللّه زهدي استاد بزرگ است. و بعضي از كتابات محمّد مؤنس در قاهره مصر و مسجد گوهرشاد ما در مشهد كه كتيبهاش به خط بايسنقر ميرزا پسر شاهرخ و نوه تيمور گوركاني است و بعضي از ابنيه ديگر كه به خطوط علاء الدين تبريزي، عليرضا عباسي و محمّد رضاي امامي است و يا از جهت نفاست هنري بنّايي كه در گچكاري و گچبري با حروف و خطوط است چون كتيبههاي بناهاي اسلامي اسپانيا، فاسِ مراكش، قيروانِ ليبي. بعضي از ابنيه در ايران، تركيه، مصر و غير اينها.
در حكايتي ديگر چنين ميخوانيم كه در زمان المعتمد نامهاي به امپراطور بيزانس نوشته شد. امپراطور گفت: من از تمامي آنچه از اَعْراب ديدهام هيچ چيز را به زيبايي اين شكل نيافتهام و در هيچ چيز به اندازه اين خط به آنان حسد نميورزم او خط عربي را نميتوانست بخواند ولي آنرا به خاطر تقسيمبندي، هندسه، زيبايي، طرز قرار گرفتن و درجهبندي حروف تحسين و تمجيد مينمود.
پوشيده نماند كه اصل زينتهاي بنّايي اسلامي از اول به صورت نقشهاي هندسي كه در حقيقت يك نوع بازي هندسي در شبكهبنديهاي حجّاري شده پنجرههاي مساجد و كاخها مثل مسجد امويان در دمشق يا كاخ «خَرَبَةُ المَفْجَرْ.» پيدا شد؛ كمكم و به مرور زمان توجّه به معاني كلمات قرآن و حديث و كشش روحي هنرمندان سبب شد كه خط اسلامي براي زينت بخشيدن به اين زيبايي و هنرمندي پا در ميان گذاشت تا زينتبنديهاي غرناطه، اشبيليه، طليطله و فاس را ميبينيم كه همگي تشكيل شده از مكررّات «لا غالِبَ اِلاّ اللّهُ يا المُلْكُ للّهِ وَحْدَهُ.» يا غير اينهاست. و «كَمْ كَمَكْ» ميبينيم كه زبان و خط قرآن در دنياي اسلام هم همپاي هنر در همه جا حضور دارد چه در خانهها، كاسه بشقابها و چه در ميدانهاي نبرد، شمشيرها و غلافها، و چه در مساجد و اماكنِ عبادت. كتبيهها، منبرها، قرآنها و كتب ادعيه. زينتبندي ابنيه اسلامي آن چنان شد كه هر گاه صحبتي از مسجدي، مدرسهاي، خانقاهي، رباطي شود كارشناسان هنري خط و كتيبه متوجه كتيبهها و نوشتههايش ميشوند گاه براي ارزشهاي هنري و گاه هم براي ارزشهاي تاريخي و شناسنامه زماني بنا.
زيبايي و گيرايي خط اسلامي و زينتبندي و تجميل با آن مايه تمجيد و تحسين بلكه حسد و رشك مسيحيان اروپاي قرن دوّم و سوّم و بعد بوده است و كمكم آنان به تقليد و نمونهسازي از اين خط براي خود پرداختند بدون آنكه معناي آن را بدانند. به چند قصهاي اشاره كنيم:
از احمدبن خالد معروف بالأحول المحرّر يگانه خوشنويس دربار مأمون نقل شده كه از طرف الوثيق به قسطنطنيه رفته و در يكي از جشنهاي آنان شركت جسته و ديده كه طومارهاي طولاني به خط خوش او بر در كنيسههايشان آويختهاند، علّت را پرسيده گفتهاند اينها نامههاي مأمون به خط احول است كه از نظر زيبايي و موزوني به نمايش گذاردهاند بدون آنكه مضمونش را بتوانند بخوانند.
در حكايتي ديگر چنين ميخوانيم كه در زمان المعتمد نامهاي به امپراطور بيزانس نوشته شد. امپراطور گفت: من از تمامي آنچه از اَعْراب ديدهام هيچ چيز را به زيبايي اين شكل نيافتهام و در هيچ چيز به اندازه اين خط به آنان حسد نميورزم او خط عربي را نميتوانست بخواند ولي آنرا به خاطر تقسيمبندي، هندسه، زيبايي، طرز قرار گرفتن و درجهبندي حروف تحسين و تمجيد مينمود.
درقرن ششم و هفتم هجري و حتي پيش از آن خط فارسي و زودتر از آن خط كوفي الگوي خيلي دلپـذيري بوده بـراي هنرمندان غربي گوستاولوبون فرانسوي در تاريخ تمدّن اسلام ترجمه مرحوم آقا سيّد محمّدتقي فخرداعي گيلاني صفحه 662 چاپ اول چنين ميگويد: خط عربي (مقصود اسلامي است) به خودي خود چندان زيبا و بديع است كه معماران عيسوي قرون وسطي و تجدّد غالبا قطعاتي از كتيبههاي عربي را كه اتفاقا به دست ميآوردهاند عينا در عمارات و ابنيهاي كه ميساختهاند تقليد كرده و بدون آنكه از معني آن با خبر باشند آن عبارات را فقط نمونه نقش و طرح ميپنداشتهاند.
مسيو لُنگْ پِرْيَه و مسيو لاوْوا به خصوص در ايتاليا مكرّر از اين قبيل استعمالات را معاينه كرده و مسيو لاوْوا به خصوص در ايتاليا مكرّر از اين قبيل استعمالات را معاينه كرده و مسيو لاوْوا در رختكن يا مخزن كليساي بزرگ ميلان درگاه جناغي ديده كه دور آن كتيبهاي از سنگ بيرون آورده و زينت داخل كتيبه عبارت از يك كلمه يا عبارت عربي بوده است كه مكرّر در مكرّر در سنگ حجّاري شده، همچنين بر روي درهاي كليساي سِن پِيِر كه به حكم پاپ او ژن هفتم تعمير شده عبارت عربي به شكل هاله و تُتُق نور در اطراف صورت حضرت عيسي عليهالسلام نقش كرده و دور رداي دو نفر از حواريّون سِن پِيِر و سن پُوْل كه مجسّمه آنها در همان كليساست دو حاشيه طولاني مشحون به خطوط عربي مشاهده كرده است. جاي تأسّف است كه مصنّف ترجمه عبارات كتيبه و حاشيه را به دست نداده. بيمزه نيست عبارتي كه دور سر حضرت عيسي عليهالسلام نقش بسته است عين كلمه شهادت مسلمانان باشد. يعني «لااِلهَ اِلاَّ اللّه، مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللّهِ.» پايان كلام گوستاولوبون.
در دامن قباي بسياري از روحانيون بزرگ مسيحي آن زمان «لااِلهَ اِلاَّ اللّه» كوفي بدون اينكه حتي معني و مفهومش را بدانند بافته شده. اين نشان ميدهد كه غربيها جلب زيبايي و خوش تركيبي اين هنر نجيب گرديده بودند.
شايد اشاره به اين قضيه باشد كه در مجلّه تماشاي دوره مقبور كسي چنين ادّعا ميكند. در قرن ششم و هفتم هجري و حتي پيش از آن خط فارسي و زودتر از آن خط كوفي الگوي خيلي دلپذيري بوده براي هنرمندان غربي بدين ترتيب ميبينيم كه در دامن قباي بسياري از روحانيون بزرگ مسيحي آن زمان «لااِلهَ اِلاَّ اللّه» كوفي بدون اينكه حتي معني و مفهومش را بدانند بافته شده. اين نشان ميدهد كه غربيها جلب زيبايي و خوش تركيبي اين هنر نجيب گرديده بودند.
اين گيرايي خط اسلامي است نسبت به آنان كه جزء ملّت اسلام نبوده و اعتقادي بدان ندارند از زيبايي و جمال آن لذّت و بهره ميبرد بدون آنكه معنايش را بفهمد حتي در آن هنگامي كه منافي با اصل دينش باشد. امّا قضيّه اين جمال و دلپسندي نزد ملّت اسلام و پيش آنان كه عاشق و شيفتهاش ميباشند هنگامهاي قابل وصف كردن نيست. در هر گوشه و كنار قرنها و سرزمينها هزاران دلدار و وامق و عذرا و ليلي و مجنون بيني كه عاشق و شيدا نشستهاند و به شيفتگي خط والهاند. اگر بخواهيم حقّ مطلب را ادا كنيم بايد دو مورد ديگر بحث يعني زيباييهاي معنوي در خطوط اسلامي و اهميّت موضوع در ساختن قطعات هنري را كاملاً و مُسْتوفي گفتگو كرد تا انسان ببيند كه چه جمال و زيباييهايي كه به وجود نيامده و چه هنرمنديهايي كه بكار نرفته، نسخههاي خطّي كتب اسلامي به راستي گيج كننده است.
در دامن قباي بسياري از روحانيون بزرگ مسيحي آن زمان «لااِلهَ اِلاَّ اللّه» كوفي بدون اينكه حتي معني و مفهومش را بدانند بافته شده. اين نشان ميدهد كه غربيها جلب زيبايي و خوش تركيبي اين هنر نجيب گرديده بودند.
شايد اشاره به اين قضيه باشد كه در مجلّه تماشاي دوره مقبور كسي چنين ادّعا ميكند. در قرن ششم و هفتم هجري و حتي پيش از آن خط فارسي و زودتر از آن خط كوفي الگوي خيلي دلپذيري بوده براي هنرمندان غربي بدين ترتيب ميبينيم كه در دامن قباي بسياري از روحانيون بزرگ مسيحي آن زمان «لااِلهَ اِلاَّ اللّه» كوفي بدون اينكه حتي معني و مفهومش را بدانند بافته شده. اين نشان ميدهد كه غربيها جلب زيبايي و خوش تركيبي اين هنر نجيب گرديده بودند.
اين گيرايي خط اسلامي است نسبت به آنان كه جزء ملّت اسلام نبوده و اعتقادي بدان ندارند از زيبايي و جمال آن لذّت و بهره ميبرد بدون آنكه معنايش را بفهمد حتي در آن هنگامي كه منافي با اصل دينش باشد. امّا قضيّه اين جمال و دلپسندي نزد ملّت اسلام و پيش آنان كه عاشق و شيفتهاش ميباشند هنگامهاي قابل وصف كردن نيست. در هر گوشه و كنار قرنها و سرزمينها هزاران دلدار و وامق و عذرا و ليلي و مجنون بيني كه عاشق و شيدا نشستهاند و به شيفتگي خط والهاند. اگر بخواهيم حقّ مطلب را ادا كنيم بايد دو مورد ديگر بحث يعني زيباييهاي معنوي در خطوط اسلامي و اهميّت موضوع در ساختن قطعات هنري را كاملاً و مُسْتوفي گفتگو كرد تا انسان ببيند كه چه جمال و زيباييهايي كه به وجود نيامده و چه هنرمنديهايي كه بكار نرفته، نسخههاي خطّي كتب اسلامي به راستي گيج كننده است.
افسوس كه مجالي نيست تا در ميان نسخههاي گرانقدر اسلامي دنيا و خط و تذهيب آنها گفتاري داشته باشيم، فرصتي نيست كه درباره پارهاي قرآنهاي خطي كه به قول بعضي از نويسندگان كتابت است يا معجزه صحبتي شود، اكنون نميخواهم از نسخههاي عجيب قرآنهاي نفيس و كتابها و مرقعات و قطعات زيباي خطي اسلامي كه در مجموعههاي شخصي، يا در موزهها و كتابخانههاي بزرگ دنيا چون آستان قدس رضوي «علي مشرّفه الصّلاة و السّلام.» يا كتابخانه جمهوري اسلامي (سلطنتي سابق) يا مترو پوليتان نيويورك، يا طوب قاپوسراي استانبول و ساير كتابخانههاي تركيه يا كتابخانه قاهره و نسخ عهد مملوكي يا موزه بريتانيا و كتابخانههاي لندن مخصوصا مجموعه چستربيتي يا كتابخانه ملّي فرانسه يا كتابخانه بزرگ و موزه ارميتاژ لنين گراد و كتابخانه پاپ در واتيكان يا موزه بوستون نام ببرم. بحث مستوفاي اين مطلب در پهنه كتب متعدّد فهرستي پخش و تحقيق كافي در اين مورد خود محتاج به كتابخانهايست نه گفتاري و بحثي. بلي آنچه كه از ديدن و زيارت كردن آنها استفاده ميشود: آنكه هنر خطّ در ميان هنرهاي زيباي عالم اسلام بدون شك بالاترين مقام را احراز نموده و بر مسند ديني هم تكيه زده است.
كاش مجالي بود تا درباره انواع خطوط بحثهاي كافي ميشد و بيش از پيش به عظمت خط و هنرمندي در آن واقف شويم در نوشتهها و سخنرانيهاي برادران ايراني بسيار گفتگو در خط نستعليق و بعد شكسته شده است امّا درباره خطوط ديگر خير، زيرا استادان كامل و خبرگان حقيقي در آن خطوط يا نبودهاند يا كم بوده و كمتر در مقام بحث و تشريح برآمدهاند، مثلاً راجع به خط ثلث شايد بتوان ادّعا كرد كه رابطه ميان اين خط و آيات قرآني رابطهاي باطني و در حاقّ و حقيقت معاني و مظاهر و مفاهيم و مشاهد باشد كه از معنويت والاي توحيد و قرآن و اسلام سرچشمه گرفته و چون زلالي جانبخش و روحافزا از عالم غيب به صحنه شهود و وجود ميريزد درك اين مرحله را با همراهي خضري و راهنمايي ذوقي خدايي بايد كرد و بنده اكنون در مقام آن نيستم كه گفتگويي در سير خط و خطّاطان مخصوصا خط ثلث كه نويسندگان بزرگ در گذشته تركيه و ساير دول اسلامي امّ الخطوطش ناميدهاند بنمايم و به راستي قطعاتي زينتي در اين خط به وجود آمده كه اعجابآور و تحسينانگيز است و عجيب آن است كه گويي ارتباطي غيبي در اين اعجاز خطّي و زينت تركيبي با آيات قرآني در ميان است كه حديث و نثر و شعر و كلام معمولي بدان شيريني و لطافت در نميآيد مخصوصا در قطعات ثلثي معاكس كه تركها آينهلي (آينهوار) ميگويند گويي فقط آيات قرآني براي چنين كتابت معجزه آسايي به وجود آمده است «جَلَّ الخالِقُ البارِيُ المُصَوِّرُ.» كه اين مطالب به راستي چون ملاحت و نمكيني جز با شامّه خاصّي و با ذوقي عرفاني و هنري قابل درك و توصيف نيست. مجالي نيست تا در خط سير خطّ ثلث نظري شود و اينكه سير خطّ از ابن بوّاب قرن پنجم تا ياقوت مستعصمي قرن هفتم و بايسنغر ميرزا و علاء الدّين تبريزي قرن دهم تا به بعد كيان آمدند كه اسلوب ياقوت قدري عوض شد تا نوبت به عليرضاي عبّاسي در ايران و حمداللّه ابن الشّيخ در عثماني رسيد. و پس از آن خط ثلث در ايران راكد بلكه مهجور مانده رو بهبوط نهاد و عده معدودي اين خط را تقريبا خوش نوشتهاند چون ابوالقاسم فرهنگ چهارمين پسر وصال شيرازي و در اين اواخر مرحوم عمادالكتاب ميرزا محمدحسين سيفي قزويني و ميرزا عبدالحميد ملك الكلامي كردستاني و مرحوم آقا ميرزا محمدعلي غروي و آقا ميرزا احمد زنجاني. مرحوم ميرزا، عبدالعلي اشرف الكتاب يزدي همه خطوط مخصوصا ثلث و نسخ را به حدّ اعلي خوب نوشته و خصوصا كتيبههاي صحن مطهر آقا اميرالمؤمنين عليهالسلام را در نجف اشرف بسيار خوب و ممتاز نوشته. وقتي كتابات مرحوم ميرزا عبدالعلي را در صحن نجف اشرف ميديديم كلمه جهنم را چنان زيبا نوشته بود كه به شوخي گفتم اين بهشت است نه جهنم.
ولي در كشورهاي عربي و تركيه (تقريبا عثماني قديم) نظر به قطعهسازي از خصوص آيات قرآني خط ثلث مكانتي عالي پيدا كرد و از زمان حافظ عثمان به بعد رو به صعود نهاد آن چنان كه خطّاطيني بزرگ چون مصطفي راقم، ميكلانژ عالم خط، اسماعيل زهدي، عزّت افندي، محمود جلال الدين، عبداللّه زهدي، عمر الوصفي، سيدمحمد شوقي، حاجاحمد كامل، نظيف افندي، عزيز افندي، حاج سيدحسن رضا، اسماعيل حقّي، حامد آمدي در تركيه و محمّد مؤنس و محمّد حسني در مصر و محمّد صبري هلالي و هاشم محمّد بغدادي در عراق و حاج بدوي در شام آمدند كه هر كدام دنيايي از هنر بودند. اين اشاره مختصر از آن بود كه عنايت كافي به خط ثلث آن طور كه به خطوط ديگر مخصوصا نسخ و نستعليق و شكسته شده است نشده و به جرأت ميتوانم بگويم: هيچ خطّي از خطوط اسلامي مجال هنرمندي و انواع و اقسام تركيبات گوناگون را چون خط ثلث ندارد بطوريكه يك آيه را ميتوان در ميان خطّاطين بزرگ به مسابقه گذارد تا چه تركيباتي از او ميتوانند به وجود آورده و به نوعي خاصّ هنرنمايي نمايند. قطعات قرآني و حديث