هنرهاى موجود در خط عربى و آرايشهاى آن مقوله اى شناخته شده در كشورهاى اسلامى است. اين هنرها بخش مهمى از ميراث زنده مسلمانان را در برمىگيرد. ميراثى كه وابسته به دگرگونيهاى فرهنگى و زبان رايج در آن سرزمين است و خط عربى در حفظ اين ميراث كه تكيه گاه اصلى در پيوستگى مسلمانان است، نقش اساسى دارد.
خوشنويسى به عنوان يك هنر، به جهت هماهنگ شدنش با پيشرفتها از هنر خطاطى در ساير زبانها متمايز شده است. از اينروست كه داراى انواع متعدد و گونههاى فراوانى گرديده و پيوند محكمى ميان انواع و مواد مختلف آن پديدار شده است. از اينجاست كه ما خط عربى را گاهى نرم و رام مىبينم كه زيبا و موسيقيايى نگاشته مىشود و گاهى استوار و موزون كه بر صفحه كاغذ جارى مىگردد. اما در هر دو حال به خواننده يا بيننده احساس زيبايى شناختى خاصى مىدهد كه آن را در ميان ديگر هنرهاى زيبا همانند نقاشى، پيكرتراشى، كندهكارى و عكاسى جايگاه خاصى در سطح جهان مىبخشد.
خوشنويسى مانند ساير هنرها پيشرفتى يكباره نداشته است، بلكه همچون زبان در بستر زمان رشد كرده و شكل گرفته است. استوارترين روايات و آراء گوياى آن است كه خط عربى از خط نبطى (منسوب به انباط عرب يعنى كسانى كه پيش از ميلاد قلمرويى از «حوران» (1) در شرق تا خليج عقبه و فلسطين در غرب داشتهاند) گرفته شده است و پيدايش خط كوفى آغاز نخستين مرحله تطور خط نبطى است و خط عربى معاصر نتيجه تطور خط كوفى است. اين مطلبى است كه سنگ نوشتههاى باستانى كه بتدريج در جاهاى مختلف كشف شده است، بر آن گواهى مىدهد.
حقيقت آن است كه اسلام نقش بزرگى در پيشرفت خط عربى و هنرهاى نگارشى آن بازى كرده است زيرا در روزگار ظهور اسلام بي سوادى در سراسر حجاز فراگير بود و جز اندكى از مردم نوشتن نمی دانستند. اين بدان سبب بود كه اساسا عرب بر حافظه خود تكيه داشت و به كمك حافظه به نقل سينه به سينه اخبار و اشعار و حكم و امثال همت مىگماشت.
دستور پيامبر گرامى اسلام به اسراى جنگ بدر كه در برابر رهايى خود، هر كدام از آنان به ده كودك مسلمان نوشتن بياموزد، سرآغازى گرديد براى انتشار خطى به نام خط «حيرى» يا «انبارى» كه خود برگرفته از خط «نبطى» بود و پيشتر از طريق تجارت به سرزمين حجاز راه يافته بود...
مسلمانان در آغاز به دو شكل مىنوشتند: «تقويرلين» كه در مراسلات و نوشتارهاى معمولى رايجبوده و «بسط يابس» كه براى نقاشى و تزيين محرابها و درهاى مساجد و ديوارهاى ساختمانها و همچنين نگارش قرآن استعمال داشت. (2)
هنگامى كه به دستور عمربن خطاب كوفه بنا شد و بازماندگان اهالى حيره و انبار به آنجا كوچ كردند و خط متداول مسلمانان در ميان ايشان رواج پيدا كرد، در بهبودى و پيشرفت خط كوشيدند و در آن مهارت يافتند. به همين سبب بعدا آن خط به نام «خط كوفى» -منسوب به كوفه - ناميده شد.
در دوره بعد ابوالاسود دوئلى حركات حروف را به شكل نقطه هايى كه در قسمتهاى مختلف حروف قرار می گرفتبه خط عربى اضافه كرد تا از اشتباه در خواندن، جلوگيرى كند. سپس در اواخر دولت اموى و اوايل دولت عباسى، خط وارد مرحله جديدى از پيشرفتشد و روشهاى نوين غير كوفى پديد آمد. خوشنويسان به خاطر هماهنگى با حركت طبيعى دستبه سوى آساننگارى روى آوردند و بدين ترتيب زوايايى كه پيشتر در خط كوفى وجود داشت كاهش يافت. اين گام، فرصتى بود براى آغاز عصرى جديد در خوشنويسى.
در مرحله سوم از پيشرفتخط عربى، نقطه به حروف اضافه شد. اين كار به سبب بيم از اشتباه خواندن كلمات به هتيكسان بودن شكل بعضى از حروف بود، اما در عصر اين تحول، مشكل تازهاى بروز كرد و آن ترس از اختلاط نقاط مربوط به حركتحروف با نقاط حروف بود كه اين خود موجب به وجود آمدن مرحله چهارمى در پيشرفت وتحول خط عربى گرديد چرا كه خليل بن احمد نقطه هاى مربوط به حركات حروف را به صورت حروف كوچكى كه بر بالاى حروف اصلى (حروف كلمه) قرار داده مىشد، تبديل كرد و اين چيزى است كه اكنون هم بدان عمل مىشود. البته با اضافه شدن علامتهاى نقطهگذارى بدان.
پيشرفت خط عربى تنها منحصر به تلاش اعراب نبود. بيشتر ملتهايى كه به اسلام گرويده بودند در متحول ساختن خط عربى سهيم بودند. از سوى ديگر اين امر كه اسلام مردمى را كه اندكى پيشتر بت مىپرستيدند، به سمت نقاشى و پيكر تراشى تشويق نمىكرد و از طرفى زيبايى و هنر نياز و ضرورى جامعه بود، موجب پيشرفتخط عربى شد زيرا هنرمندان مسلمان به سوى هنرهاى نگارشى و معمارى و هنرهاى ديگر روى آوردند كه خط عربى وجه مشترك بزرگ آنها بود.
خط در دوره عباسى توسعه و تكامل يافت تا آنجا كه به بيست نوع رسيد. «ابن مقله» وزير، شش نوع را از آن ميان بيرون آورد كه عبارت بودند از: ثلث، نسخ، تعليق، ريحان، محقق و رقاع. «ابن مقله» نخستين اندازهپرداز حروف عربى و واضع مقياسها و اندازهها و قاعدههاى اصلى حروف به صورت نقطهها بود تا حروف به استوارى و درستى نگاشته شود.
سپس «ابن البواب» به دنبال او آن قواعد را كاملتر ساخت. گفتنى است كه ديگر خطاطان مسلمان كه خود و انديشه خود را در راه خطاطى و پيشرفت آن، وقف كرده بودند، در اين امر مشاركت داشتند، ضمن اين كه طبيعتخود حروف و شيوه پيوستنشان به يكديگر و كشش و حركت پذيرى آنها نيز ايشان را در اين تكامل مساعدت مىنمود. آنان آثارى در نهايت زيبايى از جهت گونه سازى و آفرينش براى ما به جا گذاشته اند و خط را به صورت و روشهايى كه امروزه مىبينيم رساندهاند.
خط عربى در زيبايى خود بر يك سلسله قواعد خاصى كه برخاسته از تناسب ميان خط و نقطه مىباشد، متكى است و اين طبيعت نيكو را به همه هنرهاى زيباى اسلامى كه از بنيان دلرباى آن برگرفته شدهاند، به عاريت بخشيده و آنها را چنان به صورت پيشرفته اى شناسانده است كه هيچ خط يا هنر ديگرى به آن دلربايى نمايان نساخته است. تاثير خط در هنرهاى عربى بروشنى پيداست زيرا ديگر هنرهاى مختلف اسلامى از اشكال خط به سبب ويژگيهاى آشكار گرايش به زيبايى در آن، بهره مىگرفتند تا جايى كه در استفادههاى هنرى آن، خواندنش مشكل مى گرديد چرا كه براى يك هدف هنرى محض به كار مىرفت.
خط به لحاظ ارزش زينتىاش به اروپا انتقال يافت و در برخى از ساختمانها و كنيسهها مورد استفاده قرار گرفت; مانند درگاه كنيسه «ورتبورگ» در آلمان. اين ويژگى از قرن هشتم ميلادى در سرزمينهاى زيادى از جمله جزيره سيسيل، كانادا، ايتاليا، اسپانيا، غرب فرانسه و بالكان نيز انتشار يافت.
مشخص است كه سرشت نيكوى خط عربى نظر هنرمندان اروپايى را به خود جلب كرد و بدينترتيب تاثير آن در هنرهاى گوناگون اروپايى مانند هنرهاى پيش از رمانتيك و رمانتيك و رومى و هنر دوره بيدارى، پديدار گشت و بعدها نيز ادامه يافت. نوشته هايى به خط عربى بر پيراهن حضرت مسيح در تابلوى «رستاخيز لازاروس» اثر «جيوتو» اهل فلورانس و در ديگر آثار وى و بر آستين ها و كناره هاى پيراهن حضرت مريم در كارهاى «فراانجليكو» و «فراليبولبى» نمودار است. در رسالهاى كه «بيزانلر» هنرمند ايتاليايى از خود به جاى گذاشته و در آن به بررسى برخى از نقاشيها پرداخته است، صفحه اى است كه بر آن نوشته اى به خط نسخ به عربى ديده مىشود. همانگونه كه «جنتيلى داويريانو» در تزيين شمشير يكى از شخصيتهاى تابلو خود به نام «بزرگداشت زرتشت» از خط عربى استفاده كرده است. همچنين «ويروكيو» استاد «لئوناردو داوينچى» با خط عربى قسمتهايى از پيكره برنزى داود را كه اثر خود اوست، تزيين نموده است و قاليچه «هولباين» با آرايشهايى برگرفته از خط كوفى هم اكنون نگهدارى مىشود. در قرن حاضر هم رگه هايى از خط عربى را در آثار هنرمند آلمانى «بول كلى» و همچنين «جورج هوفر» مىبينيم.
موجب شگفتى نيست كه پيكرتراشان از ديرباز خط و حجم، زمينه و رنگ، سايه و نور و محلهاى برخورد سطوح را به عنوان عناصرى در شكل سازى هنرى خود مورد استفاده قرار مىدهند. روشن است كه همه اينها در هنر خط عربى كه داراى چنان ويژگيهايى است كه بدان فرصت تعبير از حركت و حجم را مىدهد، فراوان وجود دارد نه فقط به اين معنى كه يك متحرك مادى استبلكه به اين معنى كه هنرى است زيبا كه نتيجهاش حركت درونى و ذاتى است و خط را بدور از مضامينش در شكوه زيبايى آن، به رقص وامىدارد.
از ميان دو روش اصلى خط، منحنى و هندسى كه هر كدام زيبايى خاص خود را دارند، هنرمند قادر به خلق نوعى از هماهنگى موسيقيايى است كه نتيجه تضاد ميان اجزاى سياه و سفيد يا رنگهاى مختلف است; اضافه بر احساسى ملموس از جهت ظرافت و گستردگى و آنچه (نظير احساس بينايى به سبب نرمى و سختى) موجب تحقق آن مىشود و همچنين تكامل هنرى ناشى از گستردگى هماهنگيهاى موسيقيايى همراه با ايجاد يكپارچگى در كار هنرى به عنوان يك مجموعه. ساير ويژگيهاى آن مخالفت با طبيعت و انتزاع موضوع و مضمون پردازى است كه به هنرمند آزادى لازم را براى صورت پردازى میدهد. همين مشخصات به استفاده از آن از طرف هنرمندان صورت پرداز و حالت پرداز بر مواد خام گوناگون مانند فلزات، سفال، چوب، سنگ، مرمر، گچ، شيشه و پارچه علاوه بر انواع كاغذ، كمك كرده است.
پاورقيها:
1- نام كوهى در جنوب دمشق بود و اينك نام استانى است در سوريه.
2- تقوير يا مقور و بسط يا مبسوط دو گونه از خط حيرى بودند كه بعدا خط كوفى ناميده شدند. مقور مانند خط نسخ بود كه استعمال هميشگى داشت و در نوشتن آن نياز به درنگ و آهستگى نبود از اين رو خط تدوين يا خط تحرير يا خط مخفف يا خط لين يا خط مقور يا خط مدور ناميده شد. خط مبسوط خط سختى بود كه بر قبرها و منارهها و گنبدها و معمولا به صورت كندهكارى بر روى سنگ يا مرمر يا گچ يا چوب نوشته مىشد. اين خط كه تذكارى، حاد الزوايا، جاف و يابس نيز ناميده مىشود تا قرن ششم هجرى يعنى هنگامى كه خط نسخ - شكل پيشرفته خط مقور - به جهتسادگى در استفاده هاى روزانه رواج بيشترى يافت، در جهان اسلام سيادت داشت. (مترجم، ترجمه از كتاب الكتابة الخطيه العربية، فوزى سالم عفيفى، صص 102،116،117).