اشاره:
حقّا كه اين خط هم عجب اعجوبهاي است! امان از اين خشكي ني، يك زماني با صداي پرسوزش گلهي گوسفندان را رديف ميكند و زماني ديگر در ميان انگشتان پرتوان استادي، آهنگ خوش مينوازد و حروف الفباي فارسي را رامِ برخورد خود با سفيدي كاغذ ميكند و به رقصي موزون و دلخواه درميآورد و ميآفريند اثري ماندگار و جاودانه را كه با ذوق ايران و ايراني و ادبيات سرزمين هنرمندان پيوندي ناگسستني دارد.
بزرگان خفته در خاك در راه بذل ذوقيات خود از هيچ كوششي فروگذار نكردند و در راه اعتلا و ارتقاي هنر خط تا جايي حروف را زير نوازشهاي انگشتان خود رام كردند كه پس از گذر ايام آثار شگفتانگيزي در خوشنويسي به يادگار نهادند.
كجاي دنيا از كشيدگي حرف الف در ابتدا و انتها، دنيايي ميسازد از الهامات دروني و بيننده را به معبود ازل و ابد و هنرمند تمام هنرمندان و خالق آثار شگفت پيوند ميزند.
اينقدر مجذوب ميشوي كه وقتي با تلنگري به خودت ميآيي تازه ميفهمي بياختيار به پهناي صورتت اشك شوق ريختهاي. اشكي مشابه اينكه به وصال محبوب رسيدي.
ولي واي به حال روزي كه اثري، آن اثر ماندگاري را درون قلبت حك نكند؛ يا تو آنقدر مكدّري كه اجازهي نفوذ نميدهي و يا اينكه اهل هنر، پا به خطا رفتهاند و...» نگوييم كه بهتر است گرنه اين زبان سرخ سر سبز ميدهد بر باد خلاصه اين است كه اين چند سال اخير آنطور كه بايد و شايد در ايران به اين هنر ذوقي توجهي نميشود، كجاي كار ميلنگد نميدانيم هركسي چيزي ميگويد مهم هم نيست فقط اميدوارم آنان كه بايد بخوانند، بخوانند و آنان كه بايد بشنوند، گوشهايشان را پنبه نگذارند. شايد راهحلّي پيدا شد، بالاخره هيچ مسألهاي نيست كه قابل حل نباشد. فقط بايد كمي زودتر جنبيد كه اگر دير شود، مثل خيلي ديگر از هنرها اين هم از نفس ميافتد و ميرود پي زوال روزانهاشت.
معرفي خط ايراني به جهانيان
براي پيدا كردن راهحل، كولهبارم را بستم، چند تايي نوار خالي و ضبط و دفتر و دستكي و... زنگ منزل صاحب دستان توانمندي را فشردم، صاحب اين دستان توانمند كه كتابت ميكند ـ كيخسرو خروش را ميگويم با نگاهي گرم و چشماني كه صد حرف نگفته در آن دارد وقتي از او ميخواهم برايم بگويد كه چهطور ميتوانيم خوشنويسي متكي به ذوق ايراني و ادبيات كهن خود را به جهانيان بيشتر معرفي كنيم با لحني آرام ميگويد: «هنر خط، هنر سنتي است ولي نمايشگاههايي كه برپا ميشود، بدون اينكه بينندگان آن بتوانند از مضمون آن آگاه شوند بهعنوان هنر انتزاعي طرف توجه واقع شده و خوشنويسي چون هنر متظاهري نبوده و منزوي بوده، ما نميتوانيم انتظار داشته باشيم كه همهگير شود، شايد براي اين منزوي است كه خوشنويسان اصولاً افراد درونگرايي بودند و اگر غير از اين بود تحمل رنج و مشقّت فراگيري اين هنر را نميتوانستند داشته باشند» وقتي استاد از رنج و مشقت ميگفت، به دستاناش نگاه كردم اين دستها را همهجا نميشد ديد پس خوب نگاه كردم و به خاطر سپردم.
خروش معتقد است: «خط، ذوقي است و به صورت موهبت خداوندي در درون فرد به وديعه گذاشته و كم هستند افرادي كه واجد شرايطي باشند اينچنين، شاگرد خطاطي اينقدر بايد مشق كند تا خط صورت خاص خود را پيدا كند و مورد اقبال خودش در ابتدا قرار بگيرد. فرد بايد با يك چوب خشك و يك كاغذ با كمي سياهي چيزي را به وجود آورد كه بماند».
حرفهاي خروش را دربارهي خط ايراني و معرفي آن خوانديم، اين بار در خصوص اين نما، به سراغ هنرمندي رفتم كه وقتي پاشنهي در حركتي كرد و باز شد، يك لحظه نتوانستم عكسالعمل نشان دهم، از آنهمه زيبايي كه در آني جلوي چشمانم به رقص درآمده بود فقط لبخندي و لرزشي در تمام وجودم حس كردم و بعد به خودم آمدم كه براي چه كاري آنجا هستم خالق اين آثار جليل رسولي، كه چند روز قبل چهرهي ماندگار شناخته شد ميگويد: «خوشنويسي مختص به كشور ايران نيست، خيلي كشورها هستند كه آن را دنبال ميكنند مثل خيلي كشورهاي عربي و تركيه و پاكستان. ولي به حق ميتوان گفت: در نستعليق و شكسته نستعليق ايران و هنرمند ايراني حرف اول را ميزند.
و شايد يكي از دلايلي كه رونق اين هنر در چند سال اخير كمتر شده آمدن كامپيوتر باشد و ديگر اينكه خوشنويسي هنوري است كه پايداري ميخواهد، اگر كسي كه ميخواهد خطاطي را پيگيري كند بخواهد خيلي هم به ماديات توجه كند با مشكل مواجه ميشود و درواقع به آن چيزي كه در خيالاش بوده نميرسد و اين باعث ميشود كه عقبگرد در هنر او به وجود بيايد.
من ميخواهم بگويم كسي كه ميخواهد هنرش در تاريخ ماندگار شود بايد رياضت بكشد، من وقتي ميخواستم خط بنويسم اينطور فكر ميكردم كه تمام ايرانيها خطاط هستند، خوشنويس هستند و ميخواهم نمايشگاهي بگذارم كه همه ببينند، ايراد كارهايم را بگيرند و دوم اينكه به اين فكر نبودم كه كارم را بفروشم يعني زماني كه فروختم كار كردم، نفروختم كار كردم. تشويقم كردند كار كردم، بد گفتند هم كار كردم»
اين چهرهي ماندگار باز هم از تلاش ميگويد
«كسي كه ميخواهد خطاش به جهان معرفي شود بايد وقت بگذارد، اگر قرار باشد هفتهاي يك ساعت خط بنويسد خوب اين اصلاً نميشود».
رسولي از علاقهي اروپاييها به خط ميگويد ولي از اينكه اين هنر كمرنگ شده مينالد و يكي از دلايل اين كمرنگي را روحيهي هنرمند ميگويد «خطاط بايد روحيهاش قوي باشد چون اگر ضعيف باشد حتي اگر خط هم بلد باشد نميتواند كار خوبي انجام بدهد
اكبر ساعتچي، رييس انجمن خوشنويسان ايران معرفي هنر را به جهانيان تأكيد ميكند ولي در راه رسيدن به اين مهم معتقد است: «ما بايد از خودمان شروع كنيم، اول بايد در درون هنر را به جامعه معرفي كنيم وقتي جامعهي ايراني خط را بهعنوان يك هنر اصيل بپذيرند خودبهخود انعكاس خارجي هم دارد. اروپاييها خط ما را ميشناسند، آنها كارشناسانه به خط نگاه ميكنند آنها ميرعماد را ميشناسند و حتي آثار خوشنويسان قاجار را در موردش شناخت دادند.
براي اينكه در كشورهاي خارجي مانور داشته باشيم بايد يك اتحاد و يكپارچگي در جامعهي ايراني هنرمند ايجاد كنيم».
اين واژه از خودمان شروع كنيم من را به فكر واداشت، چون هنوز منظور از ما و مفهوم كاملاش را نفهميدهام وقتي توضيح بيشتري خواستم با رغبت بيشتري ادامه داد: «در سالهاي اخير اختلافاتي بين خوشنويسان به وجود آمده كه ريشه در گذشته دارد و تنها راه جلوگيري از آنها گفتوگوي رودررو است.
طبيعتاً اگر ما نتوانيم خودمان مشكلمان را حل كنيم به بيرون از مرزها كشيده خواهد شد. حالا وزارت فرهنگ و ارشاد ميتواند نقش ميانجي در اينجا داشته باشد و نه طرفدار! وي معتقد است: «من هنرمند بايد خودخواهي، خودبيني را كنار بگذارم».
او از اساسنامهي انجمن ميگويد كه بايد همچون لباسي بر تن باشد كه متأسفانه اساسنامهي انجمن تا مرز دگرگوني بارها رفته و اين شايسته نيست.
همهي اين عوامل كه شايد در ابتدا احساس شود چه ربطي به پررنگ شدن هنر ما در برون مرزها دارد همه پرتأثيرترين عوامل است كه اگر اين سدها و موانع برداشته شود و اين زنجيره به هم پيوندي بخورد ناگسستني، صداي فرياد بلندتر ميشود و به گوش جهان ميرسد كه ما هم هستيم و حرفي و هنري براي گفتن داريم.
«اسرافيل شيرچي» يكي ديگر از فعالان اين عرصه با نام خدا شروع ميكند و اين هنر را به دوردستها و قوم مادها پيوند ميدهد و اينكه از ديرباز زيبانويسي رسم بود و بر كتيبهها و تخت جمشيد و چغازنبيل ميتوان تبلور اين زيبايي را شناخت و به نظاره نشست.
استاد خط به بهترين تعبير ممكن معرفي اين هنر به جهانيان را ترسيم ميكند «هنرمندان ايراني نه الان بلكه حتي سالها و سالها پيشتر به آب بركههاي خودشان قناعت نكردند و سعي كردند هم براي خودشان مفيد باشند و هم براي ساير ملل، اين حس در هنرمند شرقي هست كه شايد به خاطر اين باشد كه هنرمند شرقي از يك رياضت خاصي ميگذرند، به قول اديب: عشق شيري است قويپنجه و ميگويد فاش هركه از جان گذرد، بگذرد از بيشهي ما در هر دورهاي نشر آثار فرهنگي و هنري رواج داشته آن زمان با جادهي ابريشم و الان با اقتضاي زمان از طريق فضاي حاكم در اين عصر».
شيرچي معتقد است: «هنرمند بايد تفحس كند به ساير هنرها يعني تعارف نكند و هنرمندان مدرن غربي را خوب ببيند: همانطور كه آنها از سنگريزههاي ما هم نميگذرند و هزار بار آن را زير و رو ميكنند تا چيزي از آن بيايند و درضمن آن خاصيت و گوهر اصلي هنرمند هم مهم است و اصلاً هنر با نشر معنا پيدا ميكند.
ميرعماد بزرگ، ميرعماد خوشنويس، ميرعماد صفويه خوشنويسي را به حكومت عثماني ميفرستاد. ميرعماد الگوي هنرمندان است، چرا ميرعماد ميرعماد شد؟ چون آن شش دانگ خاطر را داشت. و اگرنه هر سنگي كه از آفتاب نور ميگيرد لعل نميشود وقتي از او ميخواهم روشي براي اشاعهي خط بگويد با آن بيان شاعرانه به اين موضوع اشاره مي كند.
«هر هنري يك رنگپريدگي به سراغاش ميآيد، هنر خوشنويسي الان هنوز به كيفيت دورهي قاجار نرسيده. در تعريف مجسمه ميكل آنژ گفت: من اين سنگ را ميبينم اضافهاش را ميتراشم ميشود داوود! مولانا اگر مولانا ميشود يك حمايتي در پشت سرش بوده و...»
رسول شكرينيا خوشنويس و كاريكاتوريست كرمانشاهي اين سرزمين خط را هنري قدسي و الهي ميداند و ميگويد: «خوشنويسي هنري است كه بايد در كنار هنرهاي ديگر به كمالاش فكر كرد و هرچه ادامه بدهيم باز جايي براي تكامل آن هست:
ولي يكي از نكات خاصي كه خوشنويسي به آن وابسته است تذهيب و شعر و نثر است.
شكرينيا از دخالت ديگر عوامل در هنر ابراز تأسف ميكند: «هنر در كشور ما فقط مختص به هنر نيست و از يك سري نكات خاص پيروي ميكند مثل جريانات سياسي و چون چند سالي است كه سياست حتي بر فرهنگ و هنر هم سايه افكنده و در بخش خط، هنرمندان را دچار معضل كرده و در درون خودشان دچار آشفتگي هستند».
آژير خطر
محمدباقر آقاميري را همه بهعنوان نقاش ميشناسيم ولي بد نيست از او هم راجع به هنر همسايه بپرسيم او دربارهي نقش مسئولين ميگويد: «ايجاد فضاي مناسب و دوستانه و زيبا براي هنرمندان و دور شدن از رقابتهاي منفي! وزارتخانهاي كه متولي اين قضيهي فرهنگي است بايد به هنرمند بها بدهد و هم از نظر اقتصادي بايد پول صرف او بشود مثل كار فرهنگي هزينهاي ميطلبد تا اينكه فايدههاي فرهنگي معنوي و هنرياش را به جامعه برساند. در اين صورت جامعهي سالم و زيباشناسانه خواهد بود.
همچنين نمايشگاهها و سمينارهايي بگذارند كه هنرمند پويا بشود و بايد روي جوانها سرمايهگذاري بشود» او كه هم از بدخطي و لطمات آن ميگويد: «كساني كه در ارتباط با مردم هستند مثل فردي كه شناسنامه مينويسد، افراد بسيار بدخطي هستند و خود اين باعث شده صدمات زيادي از جنبههاي قانوني و اجتماعي به مردم زده شود به خاطر اين است كه زيباشناسي در تمام دنيا ارزشمند است».
كيخسرو خروش بهترين حمايت را ايجاد كار مي داند و اينكه در صورت وجود كار خوشنويس در حاشيهي خوشنويسي نميكند.
نقل ديگر اساتيد را نميگوييم كه سخن به درازا نكشد و از حوصله خارج نشود، ولي اصل مطلب اين است كه نگاه همهي هنرمندان و هنردوستان به سوي مسئولين است.
به قول استاد شيرچي كه او هم از قُدما شنيده: «شاه عباس شمع ميگرفت در مكتب خط رضا عباسي» و اينكه همهي زايشها در كار پديد ميآيد و اين كار نياز به تشويق و پشتوانهي قوي دارد.
نقاشيخط و حرف و حديثها
جليل رسولي رسيدن به سرمنزل مقصود كه همانا خداوند است را با عشقي كه به سر انگلشتاناش ميآيد براي خلق اثري پيوند ميزند و رسيدن به هنر والا را مثل رسيدن به قلهي كوه ميداند و ميگويد: «زماني كه به قله رسيدي تازه اول راه است» وي در مورد نقاشي خط معتقد است: «كار مدرن را كسي انجام ميدهد كه توانايي انجام كار كلاسيك را دارد».
ولي استاد كتابت ايران «خروش» اينطور نظر ميدهد كه «نقاشي فينفسه يك هنر كامل و بينياز است و خط هم هنر مستقل و كمال اين دو هنر در جدا بودن بهتر ظاهر ميشود».
رسول شكرينيا در يك جمله وصفي جالب از نقاشي خط دارد «نقاشي ـ خط اين نيست كه كسي كه خطاط است در كنار خطاش نقاشي و رنگ و لعابي اضافه كند و بالعكس آنكه نقاش است خطي همپاي بوماش بياورد بلكه نقاشي خط آن است كه شخص همزمان خطاط خوب و نقاش خوبي باشد و بعد اين دو را با هم تلفيق كند».
ساعتچي به اين اشاره موضوع اشاره كرد: «شروع هر جرياني قابل بحث است، اما در آخر همهي اين جدلها اين تاريخ است كه قضايا را روشن ميكند. اگر كاري ماندگار باشد و آن روح هنر درش دميده نشده باشد گذر زمان آن را مشخص ميكند.
خط شيرين ـ خط خشك
شيريني خط به روح و روان و تفكر بستگي دارد. اگر شخص در قلباش مشكل داشته باشد حتماً در خطاش منعكس ميشود.
واقعاً نميدانم از صحبتهاي كدام هنرمند دربارهي شيريني خط بگويم اينكه همه با هم متفقالقول شدند كه به حس و حال و تمركز بستگي دارد و بس.
و البته شايد چون اكبر ساعتچي دستي هم در كارشناسي دارد نظرش با بقيه كمي فرق ميكند چون معتقد است اين اصطلاحاتي است كه كارشناسان براي رد يا قبولي يك خط به كار ميبرند.
و همهي اين قلم به دستان، يك صدا به تأثير اين شيريني در محبوبيت خط چه در ايران و بين جوانها و چه در برون مرزهاي اين آب و خاك اعتراف ميكنند.
سميرا شيرازي
نشريه مهر / شماره 22