مقدمه:
در بين هنرهاي اسلامي، خوشنويسي همواره از جايگاه رفيع و ارجمندي برخوردار بوده، تا آنجا که از خوشنويسي به عنوان هنري مقدس ياد مي شود؛ اين تقدس بدان سبب است که خوشنويسي از عوامل بسيار مهم وتأ ثير گذار در ترويج و نشر معارف الهي و ادب و عرفان اسلامي شمرده مي شود و کاتبان و خوشنويسان به خاطر آفرينش و خلق لطيفترين و بديعترين جلوههاي زيبايي و ايجاد ظرافت، شادابي و آراستگي و صلابت در خط، آثار گرانقدر و فاخري را پديد آوردهاند که همچون دري گرانبها در ميان هنرهاي اسلامي نمود عاليترين جلوههاي زيبايي است.
اغلب خوشنويسان هم به سبب الفتي که با مضامين و مفاهيم ناب برگرفته از متون اسلامي، آيات، روايات، احاديث و سخنان بزرگان دين و هم به دليل کتابت ادبيات غني و کهن پارسي و همچنين به جهت تلاش پيگير و همتي والا در اين مسير، به درجات والايي از سلامت انديشه، صدق و کردار، بلند همتي، آزادگي، امانت داري، پاکدامني و محضري مطبوع وفراوان خصلت هاي ممتاز ديگر نائل مي شوند. و وجود خوشنويس همه تجلي صفات حميده است و از صفات رذيله به کلي دورند. آنگاه اين صفات مبارک از چهرهي خطشان هويدا و آثارشان مطلوب طبع و مرغوب ارباب خرد مي افتد.
چگونگي پيدايش و تکامل خط نستعليق
هنرمندان نابغه و خوشنويسان ايران، در راستاي تاريخ اين سرزمين اقلام مختلفي از خطوط را مانند: توقيع، رقاع، محقق، ريحان، ثلث، نسخ، تعليق، نستعليق و شکسته از خط کوفي استخراج کرده و در گذر زمان وبر حسب نياز و موقيعيت زماني و مكاني، در جهت اعتلاي هر کدام از خطوط مذکور تلاشهاي چشمگيري داشته اند. از ميان اين خطوط خط نستعليق از جايگاه ويژه اي برخوردار بوده است؛ و اين موقعيت ممتاز و ارزشمند خط نستعليق به جهت ظرافت و لطافت، شادابي رفتار، چرخش و نرمش و رقص کلمات، سازگاري آن با فرهنگ و زبان پارسي و در شرايط خاص فرهنگي و اجتماعي در مسير پرنشيب و فراز دورههاي مختلف تاريخ ايران ميباشد.
زمان دقيق پيدايش خط نستعليق معلوم نسيت. اما گمان بر آن است که «خواجه مير علي تبريزي» آنرا ابداع کرده باشد و در طي زمان و بهتدريج به پايمردي خوشنويسان بزرگي چون «سلطان علي مشهدي»،«مير علي هروي»، «مير عماد»، خاندان بزرگ و ارجمند «وصال»، «ميرزا غلامرضا اصفهاني» و ديگران که هر يک در حدتوان خود و اقتضاي زمان با ذهني دقيق و خلاق وطبعي لطيف و صفاي باطن و عشقي و صف ناپذير، در تغيير؛ و تحول و آراستگي آن کوشيدند.
خط نستعليق در عهد قاجار با ظهور ميرزاي کلهر و تلاشهاي مداوم او در طي نيم قرن مشق، تمرين و تحقيق به نهايت زيبايي، استحکام و صلابت ميرسد و سکهي صاحبقراني اين هنر ارزنده، به نام نامي او رواج و رونق خاصي پيدا مي کند.
ميرزا محمد رضا کلهر
سخن گفتن در منزلت هنرمند بزرگ و بلند آوازهاي چون ميرزاي کلهر كابه راستي کار سادهاي نيست و مشکل مي توان با ارائهي چند صفحه نوشته و يا يک مقاله دربارهي مقام والاي معنوي و شخصيت هنري مردي که در بعد معنوي در بلنداي قلهي پرهيزگاري بوده و در عرصهي هنر همچون خورشيدي تابان حريم ملک هنر ايران را روشنايي بخشيده و مايهي مباهات و سرافرازي ايران زمين است، حق مطلب را بهخوبي ادا کرد. با اين همه، سعي برآن شد که نگاهي گذرا و اشارتي به نکات اساسي و کليدي زندگي اين يکه تاز عرصهي خط و خوشنويسي بيفکنيم.
در باب زندگي ميرزاي کلهر
ميرزا محمدرضا کلهر به سال يک هزار و دويست و چهل و پنج هجري قمري، در ميان ايل بزرگ کلهر واقع در ناحيهي جنوبي کرمانشاه، ديده به جهان گشود. وي در خانداني پرورش مي يابد که اغلب بزرگانش از عالمان دين و دانش بودهاند. استعداد خدادادي و ميل و رغبتي که به مشق خط داشت سبب شد که پس از مهاجرت به تهران نزد ميرزا «محمد خوانساري» شاگرد« آقا مهدي اصفهاني» به تمرين و مشق خط نستعليق بپردازد. معاشرت و مجالست با بزرگاني چون «آقا شيخ هادي نجم آبادي» موجب ميشود که تمامي وجودش تجلي فضائل و مکارم اخلاقي شود. ميرزا انساني وارسته، با تقوا و دين دار بوده و در امانت داري و جوانمردي سرآمد روزگار خويش است؛ و همچنان که در اوج قلهي استادي ايستاده وبا همهي اشتهارش در آفاق و تقدمش بر سلسلهي خطاطان، ولي بسيار ساده زيست ، بهدور از تجملات و بياعتنا به مال و منال دنيا در سايهي قناعت و با اندک اجرتي که از راه کتابت و تحرير بدست ميآورده زندگي را ميگذراند؛ هيچگاه کاسهي زرين بينيازي را به کيسهي چرکين گدايي عوض نکرد و خود را به نان حرام و کرنش ناصالحان آلوده نساخت. با وجود تنگدستي و مضيقهي مفرط مالي، هرگز دست تمنا به سوي شاهزادگان واعيان و اشراف وتوانگراني که اغلب آنان شاگرد ميرزا بودند، دراز نکرد. نقطهي عطف و اوج زندگي هنري ميرزا، مصادف مي شود با چاپ سنگي و پيشرفت اين صنعت در ايران که کمي قبل از پيدايش مکتب او بهوجود آمده بود. ميرزا خلا حاصله از بروز تحولات را با حضور پر برکت و مبارک خود در عرصهي خوشنويسي ايران وبا استفاده از استعداد شگرف و توانايي کم نظير خود پر كرده و ضايعات ناشي از تهاجم ماشين چاپ را جبران مي کند.
ميرزا بنيان گذار مکتبي مي شود که در کتابت جزء زبدهترين و نخبهترين شيوه ها به شمار مي رود وتا آن زمان کسي را ياراي آن نبوده که تا آن اندازه بتواند در خط نستعليق تغيير وتحول اساسي و بنيادي به وجود آورد.
ميرزاي کلهر اولين مبدع سبک و شيوهاي نيست که در آن حروف و کلمات در قالب کوچک نويسي دواير و کوتاه کردن مدّات بوده است، زيرا پيش از او خوشنويسان ديگري چون «بابا شاه اصفهاني» و «سلطانعلي مشهدي» و «ميرعماد» هم در اين راه گام هاي اساسي وسنجيدهاي برداشتهاند، اما ميرزا در اين مسير تحول و تغيير در خط، دست به ابتکار و نوآوري جديدي مي زند و با استفاده ازمجموعهي رسوم، آداب و تجارب همهي پيشقدمان و پيش آهنگان توفيق مي يابد تا با قدري گوش آلود کردن دم قلم و نوک خامه، شيوه اي تازه ابداع کند که از لحاظ محکمي و جذابي تا آن زمان کسي را نصيب نشده بود. نحوهي تراش قلم او بهگونه اي با اغلب خوشنويسان ديگر متفاوت بوده است. ميرزا شيب دم قلم را متوسط و گوشت آلود ميگرفته و تنها کسي بوده كه تا آن زمان در فن کتابت خط را چاق مي نوشته. وي اسلوب در کرسي و ترکيب را مناسب و سازگار کرده که قديمييان، متوسطان ومتأخران توفيق دسترسي به آن را نداشتهاند.
تمام اصول و قواعد برگرفته از مکتب ميرزا به مثابهي يک الگوي تأثير گذار در دسترس همگان قرار گرفته شده است؛ تداوم و ماندگاري شيوهي ميرزا به واسطه ي شاگردان شايسته و خلف او همچون ميرزا زين العابدين بن محمد شريفي قزويني«ملک الخاطبين» کاتب «شهير آقا سيد مرتضي برغاني» و «ميرزا مرتضي نجم آبادي» و... بوده است.
رحمت خداوند سبحان بر ميرزاي کلهر که لوح سپيدش نور محض و لطافت کتابتش مصداق «نور علي نور» بود. مهابت قلمش با صلابت، ولطافت رقمش به نزاکت ساده رويان، قطعات مشقش مرغوب امم و مطلوب اهل رقم است و دستنوشتههاي او هرچند بسيار کم و اندک است، اما آنچه که هست برگهاي زرين، سندي ماندگارو جاودانه از عشق وايمان، تبلوري از زيبايي و صلابت، گنجينهاي نفيس و ميراثي ارزشمند است که مي بايستي در پاسداري و شناساندن آن به نسل جوان، از هيچ کوششي فروگذار نکرد.
سرانجام ميرزا در اثر بيماري ودر سن 65 سالگي چشم از جهان فرو ميبندد. وي را در محل آتش نشاني سابق، ميدان حسن آباد فعلي به خاک ميسپارند.
سخن پاياني:
آنچه که جاي تأسف دارد اين است که مرد بزرگي چون ميرزا با اين همه نام و نشان، مقبرهاش نامعلوم و آرامگاهاش فقط قطعه سنگي است چسبيده به ديوار پياده رو يکي از خيابان هاي منتهي به ميدان حسن آباد تهران که با خط مرحوم استاد عبدالله فرادي مزين گشته. و اين نهايت بي انصافي است که بناي يادبودي در خور نام ايشان بزرگي چون ميرزا، که منشأ خدمات بسيار ارزندهاي در عرصه ي فرهنگ، ادب و هنر اين سرزمين بوده است، وجود نداشته باشد. اميد آن كه دستاندرکاران و متوليان امور فرهنگي کشور در پاسداشت و شناساندن نام و ياد مفاخر هنر و ادب اين سرزمين هر چه بيشتر بکوشند. انشاء ا... .