در يک بعدازظهر در قالب طرح تکريم و ديدار از پيشکسوتان هنرهاي سنتي و براي اهداف همايش گنجينههاي از ياد رفته هنر ايران، که آذرماه امسال به همت فرهنگستان هنر در تهران برگزار ميشود، به ديدار استاد کيخسرو خروش آمدهايم.
هميشه در نگاه اول به يک خوش نويس و نقاش، آنچه توجه را جلب ميکند دستهاي هنرمند است؛ دستهايي که سالها در خدمت خلق بودهاند و گويي در آنها انرژياي موج ميزند.
اگر چه استاد اين روزها کمي خسته است و از سن بالا شکايت دارد و ميگويد: « خطاطي در سن بالا مشکل ايجاد ميکند، چون خط هنري است که هم با جسم و هم با فکر سر و کار دارد. خطاطي کار دشواري است که خيلي زود مغز را خسته ميکند.
وقتي مينويسي، نبايد بيحوصله باشي. اين روزها تمام خطي که مينويسم سر مشقهايي است که براي شاگردهايم ميزنم، آن هم هفتهاي يک بعدازظهر.»
اما حالا بيشتر از خوش نويسي به نقاشي ميپردازد: «اين روزها بيشتر نقاشي ميکنم؛ نقاشي به سبک رئال. نقاشي آن نظم و انضباط سفت و سخت خط را ندارد، اگرچه آن هم قواعد خودش را دارد.»
بر ديوارهاي خانه، بيشتر نقاشيهايي که کشيده است به چشم ميخورد و به گفته خودش، خوشنويسيهايش را بيشتر در دفتر کارش به ديوار آويخته است. او فارغ التحصيل رشته نقاشي از دانشکده هنرهاي زيباست، اما خط بعد از سالها او را به خود جذب و سالهاي زيادي از عمرش را وقف خوشنويسي کرده است.
استاد خروش خط و نقاشي، هر دو را در کمال ميبيند و به تلفيق آن دو اعتقادي ندارد: «هيچ وقت اعتقادي به تلفيق خط و نقاشي نداشته ام.
اينها دو هنر مستقلاند و هر دو در کمالاند. احتياج نيست که تلفيق شوند و در کنار هم قرار گيرند. نقاشي براي خودش دنيايي دارد و خط هم دنيايي و من تلفيق اين دو هنر را نميپسندم.»
استاد درباره سياه مشق و ابتکاراتي که اين روزها در نگارش اين سبک از خوشنويسي وجود دارد که توليد سايه روشن و خطوط پر رنگ و کم رنگ ميکند و به نوعي به هنر نقاشي نزديک ميشود، ميگويد: «سياه مشق هنري است که در حيطه خط ارزيابي ميشود، نه نقاشي.
اين ابداعات بد نيست، اما من معتقد به آنها نيستم. اصلاً سليقه شخصيام چيزي غيراز اين بوده است.»
استاد قالبهاي متفاوت خط نستعليق همانند چليپا، سياه مشق، کتابت و... را دوست دارد، اما تعلق خاطرش بيشتر معطوف به چليپا است.
او ميگويد: «همه سبکهاي خوش نويسي خوباند و زيبا، منتها بستگي دارد که هدف خوشنويس چه باشد.
اگر بخواهد تفنني خطي را بنويسد، سياه مشق را انتخاب ميکند؛ اگر بخواهد يک کار پاکنويس ارائه دهد، قطعه را انتخاب ميکند؛ و اگر هم بخواهد در زمينه کتابت کار کند و کتابي را با خوشنويسي بنويسد، بسته به روحيات، سبکي را انتخاب ميکند.
اما من شخصاً اگر بخواهم زماني خطي را براي خودم بنويسم، ترجيح ميدهم به شيوه چليپا بنويسم.»
استاد خروش درباره اينکه در حروف خوشنويسي کدام را بيشتر دوست دارد، کمي مکث ميکند و با خنده ميگويد: «همه حروف خوباند.
حروف تفاوتي ندارند. همه مفردات زيبا هستند، فقط جاهايي که خوشنويس موفق ميشود در نوشتن يک حرف حرکت مناسبي ايجاد کند و ظهور زيبايي در کار داشته باشد، نظرش معطوف به آن ميشود و آن را بيشتر دوست ميدارد. بهطور کلي، هر حرفي که خوب از کار دربيايد، هم اوست که مرکز توجه قرار ميگيرد و زيباتر مينمايد، وگرنه اين سي و دو حرف همه خوباند.»
خط مليح و شيرين
غلامحسين اميرخاني، استاد خوشنويسي و دوست خروش، ميگويد: «سخناني که استاد خروش به سادگي بيان کردند حاوي نکات مهمي هستند.مجاورت در حروف، ترکيبي را ميسازد که آن ترکيب مخلوق جديدي است.
در خط نستعليق بعد از اينکه کلمات قوام پيدا کنند و در جاي خود قرار بگيرند، آن وقت در مجاورت اين حروف و کلمات، چيزي ساخته ميشود که شبيه شعراست در ادبيات يا ملودي در موسيقي.
البته اين نکته ظريف کاملاً تجربه شده که در خط نستعليق رسيدن به آن ترکيب مناسب و دلپذير مرحله بسيار دشوارتري است؛ سليقه و نگاه و بصيرت در کنار هم گذاشتن حروف، جلوه ويژه پيدا ميکند و آن اتفاق در خوشنويسي در اثر حسن مجاورت روي ميدهد.»
استاد اميرخاني به شيوه نقاشي استاد خروش و ويژگيهاي آن اشاره ميکند: «استاد خروش در هنر نقاشي نيز ويژگيهايي دارند که اهالي نقاشي با توجه به صلاحيتي که دارند به اين نکات اشاره کردهاند.
کليات ويژگيهاي نقاشي استاد بماند. ايشان دست را به قدري ماهرانه و طبيعي طراحي ميکند که کمتر کسي قادر به اينگونه کشيدن است.
آثار نقاشي ايشان روح و حرکت دارد. نقاشي هايشان مثل کارهاي بعضي از نقاشان که گويي مجسمه هستند، نيست.
اگرچه ممکن است آن نقاشيها حساب شده و کامل کشيده شده و اثرگذار باشند، اما زنده نيستند. اين حالت زندگي و حرکت در نقاشي، يکي از ويژگيهاي کار استاد خروش است.» اميرخاني شيوه خطاطي خروش را نيز صاحب امتيازاتي خاص ميداند و ميگويد: «در خوشنويسي هم صاحبنظران امتيازات خاصي را براي کار استاد برمي شمرند.
از اصول و ويژگيهاي آثار خوشنويسي استاد خروش، ملاحت و شيريني است. اگر نخواهيم وارد جزئيات مفصل شويم، بحث ما درباره کار استاد خروش اين است که اين کار پخته است و قوي و مليح و شيرين است.
شيريني و ملاحت در خوشنويسي را هيچ استادي نميتواند به شاگردانش منتقل کند، و همينطور ترکيبي که بايد از ذهن هنرمند بجوشد و تازه و بديع باشد، تعليم دادني نه، اما تأثيرگذار است.
يعني اينگونه نيست که وجودي خودش از آن کيفيت ممتاز خالي باشد، اما بتواند آن را دريابد يا در هنرش لحاظ کند. اين عنصري است که بايد از وجود خود هنرجو بجوشد.
حتي اگر خود استاد هم در آن مقام باشد، برداشت شاگرد از تقليد ممکن است الگو را کمي نشان دهد، اما به محض اينکه شاگرد وارد عرصه عمل شخصي خودش شود و بخواهد خطي مستقل بنويسد، آن روحي که از استاد تقليد شده از بين ميرود؛ روحي که استاد در تقليد به شاگردش منتقل کرده و موقتي است و ذاتي نيست.
در کل، شاگرد ملاحت و شيريني را ميتواند از يک اثر بزرگ يا استاد بزرگ الهام بگيرد، اما اگر وجود شاگرد از آن کيفيت ممتاز و موهبت خالي باشد، نميتواند آن را دريابد و در خط خودش عملي کند. اما در خط استاد خروش، ضمن امتيازات بسيار ارزشمندي که براي آن شمرده اند، يک ويژگي بارز، شيريني و ملاحت است.»
سالهايي که با هم سپري کرديم
استاد اميرخاني که دوست ساليان دراز استاد خروش است، از سالهايي که با هم سپري کردهاند ميگويد: «ما سالهاي زيادي را با هم محشور بوديم.
سالهاي 41 تا 57 با هم در انجمن خوشنويسان تهران بوديم. آن روزها، تنها 5 کلاس براي تعليم بود و يک حالت خانوادگي در انجمن حاکم بود. اين حالت خانوادگي اقتضاي خودش را داشت.
ما با همديگر مأنوس بوديم و افق ديدمان به هم نزديک بود. اما بعد از انقلاب، انجمن گسترش پيدا کرد و بهدليل اينکه تعدادي از رشتههاي هنري در بعد از انقلاب فعاليت هايشان محدود و حتي بعضي از آنها ممنوع شد، اقبال زيادي به خوشنويسي پديدآمد.
ما با اينکه ساز و کار مناسب و کافي نداشتيم، با چند هزار هنرجو مواجه شديم و اداره اين همه افراد علاقه مند و آموزش آنها اندکي سخت شد.
از سويي ديگر، ساختار جديد اداري که نياز به مجمع جديد و شورايعالي مديريت داشت، مقداري تعارض ايجاد کرد و استادان پيشکسوت و بزرگ با اين ساز و کارها خيلي موافق نبودند که مثلاً يک عده جوانتر بهعنوان مسئول و رئيس انتخاب شوند و براي استادان بزرگ تعيين تکليف کنند.
به هر حال شرايط، هم باعث ايجاد امکانات و فرصت خوبي در خوشنويسي شد و هم گرفتاري زيادي براي هنرمندان ايجاد کرد.
از اين جهت وقتي که تعادل بين عرضه و تقاضا در يک هنر وجود نداشته باشد، برخوردهاي زيادي بين هنرمندان پيش ميآيد، و هنرمند هم که حساس! استاد خروش يکي از برکتهاي خوشنويسي ما از همان روزگار بود و آثار ارزشمندي که در امر کتابت خلق کرد ماندگار شد.
اولين کتاب ايشان که نگاشته شد ديوان حافظ بود که انجمن خوش نويسان آن را به چاپ رساند.بعد هم به تدريج آثار ديگر ايشان به چاپ رسيد و در دسترس علاقه مندان قرار گرفت.»
حافظ، قبله خوشنويسان
استاد خروش دوبار ديوان حافظ را خوشنويسي کرده و به زيور طبع آراسته است. خودش ميگويد: حافظ دوم را به قصد چاپ ننوشتم. براي يک کار تمريني و براي خلوت خودم آن را بار ديگر نوشتم.
در واقع ايدهاي داشتم که ميخواستم آن را در ديوان حافظ اعمال کنم، منتها يکي از ناشران آمد و اين ديوان حافظ را ديد و با اصرار از من خريد و بعد در اختيار وزارت ارشاد قرار داد و چاپ شد.
حافظ دوم را براي خودم نوشته بودم و قصد چاپش را نداشتم، و اين دو نگارش از حافظ را به فاصله بيست سال از هم تمام کردم.»
استاد اميرخاني به زيبايي شعرهاي حافظ که باعث شده بسياري از خوشنويسان به نگارش آن بپردازند، اشاره ميکند: «در جمع بندي اموري که براي انسان جذابيت دارد، بحثهاي جامعه شناسي، عرفاني و اخلاقي هر کدام جاي خود را دارند؛ اما نهايتاً با وجود همه ارزشها و اعتبارات، زيبايي حرف آخر را ميزند.
يعني ما بيشتر از باقي امور جذب زيبايي ميشويم. ممکن است سعديبهعنوان يک شاعر از حيث جامعيت به حافظ ارجح باشد، اما زيبايي کار حافظ به قدري زياد است که توجه همه را جلب ميکند.
معجون عجيبي در کار اين نابغه هنرمند هست که به نوعي فلسفه، اخلاق، تاريخ و ادبيات را در خود نهفته دارد.
حافظ شايد بيشتر از ديگر شاعران ادب پارسي کلمه را به مفهوم تبديل کرده؛ کلمه را از شيئيت در آورده و به آن يک مفهوم گسترده داده است.خوشنويسها هم که شديداً دلبسته زيبايي هستند، بسيار جذب شعرهاي حافظ ميشوند. مفهوم نويسي در سه-چهار دهه اخير، يکي از ويژگيهاي خوش نويسي ما شده است.
خوشنويسي در دهههاي اخير، توجهش را بر اين نکته متمرکز کرده است که کدام متن محصول کار را بهتر به مخاطب ميرساند و ترکيب بندي زيباي خوشنويسي بهعنوان هنري بصري در اختيار يک پيام قرار ميگيرد.
شايد پيش از اين، به اين اندازه به مفهوم توجه نشده بود. شايد اقبال خوشنويسان به حافظ هم به همين دلايل بوده است؛ همچنان که ديوان حافظ هم مثل قرآن در همه خانهها هست.
نقش بازار ناشران هم البته عاملي است که در انتشار ديوان حافظ از سوي خوشنويسان بيتأثير نيست.»
استاد کيخسرو خروش که اين روزها شاگرداني را آموزش ميدهد، معتقد است خوشنويسي از منظر کمي رشد يافته است. او ميگويد: اين روزها وضعيت خوشنويسي از نظر کمي بهبود پيدا کرده، اما از نظر کيفي، هميشه يک تعداد انگشت شمار هستند که در کار موفق ميشوند.
اين افراد هميشه کماند؛ مثل يک عده کوهنورد ميمانند که از بين 50-60 نفر، ممکن است تنها 2 نفرشان به قله برسند. او تأکيد ميکند: «هميشه تنها عده کمي موفق به فتح قله ميشوند