خورشید چه عاشقانه پیمان می داد
در وادی طوفان بلا جان می داد
آن روز معلم شهادت چه غریب
با نای بریده درس ایمان می داد!
اصغر
گل غنچه ای از سلاله حیدر بود
افسوس که مثل غنچه ای پرپر بود
آن ظهر عطشناک چه غوغایی کرد
آن مرد که نام کوچکش اصغر بود
خورشيد چه عاشقانه پيمان مي داد در وادي طوفان بلا جان مي داد آن روز معلم شهادت چه غريب با ناي بريده درس ايمان مي داد! اصغر گل غنچه اي از سلاله حيدر بود افسوس كه مثل غنچ