گاهگاه
بیقرار و بیپناه
مثل اشتیاق شب به نور ماه
در پی نگاه یک مسافرم !
در پی نگاه یک مسافرم،
تا که خنده و امید را
صبح عید را
بین گریههای شهر من
مهیمان کند.
تا نگاه عاشقانهای
برتمام خستگان کند!
راستی،
گامهای ما چقدر
کوچههای شوق را عابر است؟
راستی،
چند صفحه مشق ما
نامهای برای این مسافراست؟