تو مى رسى، شبیه صبحى آشنا
که بوى یاس و عطر گل
قیام کرده در فضا
تو مى رسى
شبیه رنگ آسمان، لطیف و تازه و روان
و مرغ هاى خسته و مهاجرى
که از تلاطم زمین
به دوردست رفته اند، به اشتیاق روى تو
دوباره باز مى رسند
به یمن گام هاى تو
چه مردمان غافلى
به آخرین صف نماز مى رسند!
تو مى رسى
شبیه مطلع غزل
سیصد و سیزده ردیف و قافیه
در انتظار واژه هاى سبز تو
و عاقبت
تو مى رسى
تمام درب هاى خسته و شکسته را
دوباره باز مى کنى