تو را قسم به پرستو قسم به مرغ هوا
تو را قسم به کبوتر به عاشق دریا
تو را قسم به قناری قسم به عشق هَزار
غریق عشق تو شد دل حجاب خود بردار
تو را به جان شقایق که بیتو بیتابم
بدون لمس نگاهت نمیبرد خوابم
تو را قسم به همه یاسهای کبود
تو را قسم به شهادت قسم به شهود
تو را به جان گل و بلبلان گلزارت
تو را به جان همه بندگان بازارت
تو را به جان حقیقت به جان مجاز
بیا که چشم همه خیره طَرف حجاز
تو را قسم به هجوم خیال سودایی
تو را قسم به همه عاشقان دریایی
تو را به شِکوهی هجر و شُکوه وصال
به انگبین می وصلت به خواب و خیال
به جان شمع و تو را قسم به پروانه
که مرغ دلم پرکشیده از خانه
تو را قسم به خزان و به زردی پاییز
تو را قسم به نماز و به نالهی شبخیز
تو را قسم به شقایق به خون سرخ شهید
ز لالههای شهادت بده به ما تو نوید
تو را قسم به سحرهای پرمهتاب
تو را قسم به کلام و قسم به کتاب
تو را قسم به درخت و قسم به چمن
تو را قسم به بهشت و قسم به عدن
تو را قسم به نار و قسم به نهار
تو را قسم به شتا و قسم به بهار
تو را به شب قسمات ای دلیل جهان
به پشت ابر تا به کی شوی تو نهان
تو را قسم به قلم وقت نام خدا
تو را قسم به گذشته قسم به فرداها
تو را قسم به همه عشقهای بیفرجام
بیا که عشق با تو سر میشود انجام
تو را قسم به صبوری قسم به صبر
قسم دهم به باران قسم دهم به ابر
قسم به شعر و قسم به تنهایی
قسم به غزلهای عشق و رویایی
قسم به عقل و قسم به احساست
قسم به مادر قسم به عباست
تو را قسم دهم ای پادشاه جهان
که شمس جان بنما پشت خود پنهان
بیا که ز هجرت خیال گشته محال
بیا که تنگی قلبم دگر گرفته مجال
بیا که چشمهی جاری ز چشم خون بارد
بیا که شاعر هستی دل حزین دارد