....واى بر آنان که خیره سر شدند
با تو اى قران ناطق کر شدند
تا حبیب تو محمد زنده بود
حمزه بغض ترا صد هنده بود
تا نماز مصطفى را خوانده اند
بر تو خشم غزوه ها را رانده اند
کینه شمشیر تو در جانشان
مى چکد نک از لب ایمانشان
ناله کن حیدر، لب چاه است این
شیر یزدان، عصر روباه است این
با تو بیعت؟ این بیانى بیش نیست
با على؟ او نوجوانى بیش نیست
مر على را بیعت احمق چه کار؟
پیر باطل با جوان حق چه کار؟
یا على! پتو محو مطلق بوده اى
با تو حق بود و تو با حق بوده اى
این خسان حرص ریاست مى خورند
آب را هم با سیاست مى خورند
ورنه در هرم بیابان غدیر
آفتاب از شوق تو آمد به زیر...