دوباره مرغ خیالم هواى کویت کرد
گرفت دامن دل را و بند مویت کرد
به سر دویدن این دل اشاره اش از توست
غزل ترانه شعرم بهانه اش از توست
تویى بهانه شعرم، عزیز، اى زیبا
چگونه از تو نخوانم چگونه اى رعنا؟
تو را عزیزتر از جان چگونه باید دید؟
شمیم وصل تو اى گل چگونه باید چید؟
فداى صورت ماهت، ندیدنت تا کى؟
در انتظار نداى رسیدنت تا کى ؟
چقدر دل نگرانى چقدر شیدایى؟
چقدر با تو نبودن چقدر تنهایى؟
میان فاصله ها ردّپاى دل مانده است
هنوز قافله عشق پا به گل مانده است
هنوز این دل عاشق بهانه مى گیرد
و هر سپیده دم از تو نشانه مى گیرد
نگاه خسته من همچنان به در مانده است
هزار قافله دل به پشت در مانده است
بیا که این دل مجنون قرار را گم کرد
و باغ خاطر شعرم بهار را گم کرد