نام تو را خواندم وشعری سپید
در غزلستان خیالم دمید
در پی نام تو غزل مست مست
آمد و در خلوت شعرم نشست
نام تو را خواندم و گویی بهار
با دل من داشته صدها قرار
نام تو آغاز شکوفایی است
حرف تو لبریز ز گویایی است
پیش قدوم تو، افق خم شده
سنگ پر از صحبت زمزم شده
بید اگر خم شده، مجنون توست
لاله اگر سوخته، دلخون توست
سرو اگر قامتی افراشته
رایت* سبز تو نگه داشته
گل چو به توصیف تو پرداخته
گونهاش از شوق، گل انداخته
آب ز حرف تو زلال آمده
چشمه از این زمزمه حال آمده
غنچه به عطر نفست باز شد
فصل شکفتن ز تو آغاز شد
شعر اگر عاطفه آموخته
چشم به لعل** غزلت دوخته
آینه و آب زلال توأند
در همه جا غرق خیال توأند
آب گرفته است ز رویت وضو
آب به لطف تو پر از آبرو
هر چه بهار است ز لبخند توست
هر چه شکفته است ز پیوند توست
بیتو سخنها همه بیبال بود
سیب سبدهای غزل کال بود
حنجرهات تا غزل آغاز کرد
بستهترین پنجره را باز کرد
دل به سخنهای تو عاشقتر است
روی شهید تو شقایقتر است
با تو من و عشق صمیمی شدیم
یکشبه یاران قدیمی شدیم
تازه شدم تا به تو دل باختم
هر چه شدم تازه غزل ساختم
هر چه من و شعر قدم میزنیم
حرف تو را باز رقم میزنیم
*رایت: پرچم
** لعل: گوهر، سنگ قیمتی